لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۶۰۸٫۴۳۷ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۱۱ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۲۳۷
    بازدید از این یادداشت : ۱٫۴۷۷

    پر بازدیدترین یادداشت ها :
    آقایِ جلالِ ستّاری در گفت و گوئی با مجلّۀ کتابِ هفتۀ خبر ( ش 18 ، 27 / 10 / 1393 هـ . ش . ، صص 44 ـ 54 ) ، غَرائِبی را مجالِ طَرح داده اند که هریک شایانِ درنگ و تأمّلِ بسیار است و شاید از برایِ آنان که تا امروز به زَوایایِ أَنظار و دیدگاههایِ شخصیِ ایشان توجُّهی یا تنبُّهی نیافته بوده اند ، از جهتِ تجدیدِ نظر در شناختی کلّی که از یک مترجم و پِژوهندۀ بنام داشته اند ، مُغتَنَم باشد .
    فراخنایِ غَرائبِ لَفظی و معنائیِ آن گفت و گو را در یک یادداشتِ کوتاه نمی توان بازتابانید : از «گوساله» خواندنِ شماری از مسؤولانِ بلندْپایۀ سازمانِ برنامه و بودجه در سالهایِ دور بگیرید ، تا «آبگوشتی» لقبْ دادنِ پیکرۀ سینِمایِ همان سالها ( ظاهرًا : روزگارِ به اصطلاح : « فیلْمْفارسی » ) !! ... و أَنظارِ دیگری که لابُد هریک موافِقان و مُخالِفانی دارد !
    ایشان ، به مُناسَبَتی ( شاید هم بواقِع : بی مُناسَبَتی ! ) ، به یادکردِ خاطراتی ( ؟ ) از استادِ زنده یاد شادروان « سَعیدِ نَفیسی » پرداخته و از جُمله گفته اند :
    « ... رابطه نفسی [ ظ : نفیسی ] و خانلری هم جالب بود . یادم می آید شب عروسی نفیسی هرچه دنبال او می گشتیم پیدایش نمی کردیم . داماد را پیدا نمی کردند . خلاصه بعد از جست و جو او را گوشه ای در حال ترجمه پیدا کردند . یادم می آید که خانلری وقتی او را در آن حال دید گفت آنقدر ادای تحقیق و پژوهش را نیاور ! » ( همان ، ص 50 ) .
    نقلِ این خاطره ( ؟) یِ « جالب » ( ؟ ) ، مُخاطَبی را که اندک وُقوفی در تاریخ و تَراجِمِ رجالِ فرهنگ و أَدَبِ معاصِر داشته باشد ، دستِ کم بدین تأَمُّلاتِ ناگُزیر وا می دارَد :
    أَوَّلًا ، مگر مَردِ محترمی چون زنده یاد استاد سعیدِ نَفیسی که بالیدۀ خاندانی فَرهَنگمَند و تربیتْ یافتۀ پدری فَرهیخته چون ناظِم الأَطِبّاء ( صاحبِ فرهنگِ معروف ) بوده است و در زمانِ ازدواج هم از شناختگانِ أَهلِ قلم و کَلِمَه بوده ـ و در خاطراتِ این و آن هم از آدابْ دانیِ وی بسیار خوانده ایم و شنیده ـ ، ـ نَستَجیرُ بِالله ! ـ اختلالِ دِماغی داشته است که در مجلسِ ضیافتِ عَروسی ، میهمانان و خانواده هایِ داعیو مَدعُوّ را به حالِ خود رَها کند و مثلًا برایِ نمایشِ مراتبِ اشتغالاتِ علمی و تحقیقیِ خود ـ تازه نمایشِ به چه کسی ؟! ـ ، از همگان دور و سبُکسَرانه مشغولِ ترجَمۀ نمی دانم چه بشود .
    ثانیًا ، به اصطلاحِ تَراجِمْ نِگاران و رِجالیان ، « طبقه » یِ زنده یادان نَفیسی و خانلَری چندان مُساعَدَت نمی کند که با اشتراک و حُضورِ آقایِ ستّاری ، چُنین صحنۀ به یاد ماندَنیی آفریده باشند !!
    اینَک فرا یاد آوریم که ـ عَلَی الْمَنقول ـ :
    مرحومِ استاد سَعید نفیسی ، به سالِ 1274 هـ . ش . زاده شده و به سالِ 1345 از جهان رفته است .
    شادروان استاد دکتر پرویزِ ناتِلِ خانلَری به سالِ 1292 هـ . ش . زاده شده است و به سالِ 1369درگذشته است .
    ولادتِ آقایِ جلالِ ستّاری نیز به سالِ 1310 هـ . ش . بوده است .
    پس وقتی آقایِ ستّاری دَهساله بوده اند ( 1320 هـ . ش . ) ، مرحومِ خانلری ،(حدودِ) بیست و هشت سال ، و مرحومِ نفیسی ، (حدودِ) چهل و شش سال داشته است .
    ثالثًا ، همسرِ استاد سَعیدِ نَفیسی ، بانو پریمرزِ نَفیسی ، در آغازِ مَقالتی که به یادِ شویِ فقیدِ خویش قَلَمی کرده است ، شروعِ زندگیِ مشترکشان را به یکی« از آخرین شبهایِ بلندِ آذرماهِ 1308 [ هجریِ ] شمسی » راجِع می شمارَد1مقالۀ یادشده ، چاپ شده است در :
    مجلّۀ دانشکدۀ أدبیّاتِ دانشگاهِ تهران ، آبانِ 1351 هـ . ش . ، ش 78 ، صص 1 ـ 4 ؛ و : مجلّۀ کِلک ، آذرِ 1369 هـ . ش . ، صص 99 ـ 101 ؛ و : مجلّۀ بُخارا ، س 14 ، ش 82 ، مرداد و شهریورِ 1390 هـ . ش . ، صص 226 ـ 229 .
    این مقاله ، همچُنین ، به ضمیمۀ یکی از مجموعه هایِ مقالاتِ زنده نام استاد سعیدِ نَفیسی ، از سویِ «بنیادِ موقوفاتِ دکتر محمودِ أَفشارِ یزدی» بازچاپ گردیده است .
    خواندنِ و بازخواندنِ آن را به عُشّاقِ راستینِ کتاب و کَلِمَه سفارش می کنم .
    ، و این یعنی اِنْتِفایِ رِوایتِ مُستقیم و بِلاواسطۀ آن خاطِرۀ کذائی از سویِ آقایِ سَتّاری ـ که تازه (حدودِ) دو سال پس از آن تاریخ ، بدین جهان آمده اند ـ !!
    رابعًا ، خاطرۀ جالبِ توجّهی ، از قولِ همسرِ استادِ زنده یاد سعیدِ نفیسی ، بارها چاپ و نشر شده است که بَعید نیست ، با یک «پیْکرگَردانی» یِ أَساطیری!! ، بدین ریخت بازنِمود یافته باشد ؛ و ای بسا مَنشَإِ این افسانه را به ما باز نماید .
    همسرِ استاد نَفیسی ، در همان مَقالتی که به یادِ شویِ فقیدِ خویش قَلَمی کرده است ، دربارۀ همان شبِ شروعِ زندگیِ مشترکشان نوشته :
    « ... تنها در اطاقِ کوچکِ گرمِ منزلی‌ که برایِ زندگیِ مشترکمان تهیّه شده بود ، زیرِ کرسی بلاتکلیف نشسته بودم ، از تغییر و تحوّلِ زیادی که در ظرف چند روزۀ گذشته در زندگیَم پیش آمده بود گیج و مبهوت‌ و تمرکزِ فکرم را از دست داده بودم ، حتّی به چیزی نمی‌توانستم فکر کنم زیرا از آینده‌ای که‌ در یک قدمی من بود هنوز هیچ نمی‌دانستم.
    ... ... . انتظارم طولانی نشُد ؛ با یک‌ جلد کتاب لغت قطور فرانسه‌ Petit Larousse و چند فرمِ چاپْ شدۀ مطبعه و مقداری‌ صفحات نیمه چاپ برای غلط گیری داخل شد و آنها را روی کرسی گذاشت و با چشمانی مردَّد و نگران و لحنی خجالت زده که تقریبًا بزحمت شنیده می‌شد گفت:
    أوّل این غلط گیری‌ها را می‌کنیم و بعد می‌خوابیم .
    چرا نگران و خجالتی بود مگر چه گذشته بود؟ این نگرانی از طرفِ او کاملًا طبیعی و بجا بود زیرا این أوّلین شبِ‌ آشنائیِ ما بود که زیرِ یک سقف می‌خواست بگذرد . گرچه عقدِ ازدواجِ ما چند ماه قبل‌ بَسته شده بود ولی تا روزی که در آن خانه قدم گذاشتیم با هم کوچکترین آشنائی ... نداشتیم‌ حتّی به رسمِ زمان ، داماد سرِ عقد هم نیامده بود که لاأَقَل نگاهی در آئینه به هم انداخته باشیم‌ و یا آهنگِ صدایِ یکدیگر را با کلمه‌ای شنیده باشیم.
    او مردِ تحصیلْ کرده و باتجربه‌ای بود ، چطور می‌توانست بدونِ نگرانی از یک جواب‌ِ مثبت سؤالِ خود را طرح کند ، چطور می‌توانست حدس بزَنَد که پیشنهادش به نظرِ یک‌ عروسِ نورَس که هیچ از او نمی‌دانَد عَجیب و مُضحِک نباشد و با مخالفت یا لاأَقَل أَوَّلین‌ دلخوریِ شبِ آغازِ زندگی تلقّی نگردد.
    اطّلاعاتش راجع ‌به خصوصیّاتِ أَخلاق و شخصیَّتِ من هیچ بود . فقط می‌دانست‌ تا چند روز قبل ... سرِ کلاس مدرسه بوده‌ام و میل به تَرکِ تحصیل نداشته‌ام ولی این‌ دلیل نبود که در چنین شبی غلط گیری مطبعه کند . قهرًا نگرانی جا داشت.
    من تا آن ساعت هیچْ وقت صورتِ یک غلط گیریِ چاپخانه ندیده بودم . با کنجکاوی‌ به این که یک نسخۀ غلط گیریِ چاپ چگونه باید باشد و همچنین رهائی از دستِ بلاتکلیفی با خوشحالی از پیشنهادش استقبال کردم . او می‌خوانْد و تصحیح می‌کرد و من مقابله می‌کردم‌ و چند کلمۀ مُتَرادِف هم که از قلم افتاده بود و حاضِرذهن بودم تذکّر دادم که سخت‌ موردِ پسند واقع شد و از امتحان خوب درآمدم!!
    این برنامه مدّتها سرگرمیِ شب‌هایِ ماهِ عَسَلِ ما بود . متأسِّفانه من همراهِ چندان‌ خوبی نبودم زیرا بعد از یکی دو ساعت خوابم دَر می‌ رُبود ، ولی او تا ساعتها بعد از نیمه شب‌ به کار یا سرگرمیِ ذوقی‌اش إِدامه می‌داد. »2مجلّۀ دانشکدۀ أدبیّاتِ دانشگاهِ تهران ، ش پیشگُفته ، ص 1 و 2 ..
    آیا همین خاطره یِ مَعقولِ احترام انگیز نیست که در گفت و گویِ آقایِ ستّاری به آن ریختِ سُخْریَّت انگیز و تَمَسخُرآمیز مَسخ گردیده ، و آنگاه راویان و مُباشِرانی دیگر هم یافته است ؟! ... اللهُ أَعْلَم .
    خامسًا ، باز از همین خاطراتِ همسرِ استاد نَفیسی ، بروشنی برمی آید که استاد در أَیّامِ ماه عَسَل مشغولِ غلط گیریِ فرهنگِ فرانسه به فارسی اش بوده است ، و می دانیم که این کتابِ نَفیس ، ـ باز : عَلَی الْمَنقول ـ در سالهایِ 1309 و 1310 هـ . ش . انتشار یافته .
    پس این هم تأییدی و تأکیدی است بر آن که : در زمانِ ازدواجِ مرحومِ استاد سعیدِ نَفیسی ، شادروان استاد پرویزِ ناتِلِ خانلری نوجوانی بیش نبوده است ، و آقایِ جلالِ ستّاری هم ـ گویا ـ هنوز به دنیا نیامده بوده ! ... لِذا قضیّۀ پیداکردنِ داماد و آن سفارش به أدایِ تحقیق درنیاوردن ، باز مُنتَفی است !!
    ٭٭٭
    من نمی دانم این خاطرۀ موهوم را براستی آقایِ ستّاری گفته اند ، یا فرضًا بی مُبالاتیِ مُحْتَمَل در « پیاده کردنِ » مصاحبه یا ... ، چُنین دسته گُلی به آب داده است .
    هرچه باشد ، نشرِ چُنین موهوماتی ، آن هم در وَصفِ مردانِ محترمی که اگر همۀ عُمر را به احترامِ جهد و جِهادِ علمیِ ایشان در ساختنِ ایرانی آبادتر و پروردنِ نسلهائی داناتر و بیناتر بر پای ایستیم ، کاری برگزاف نکرده ایم ، براستی مایۀ تأسُّف است . رَحِمَ اللهُ مَن قال : «یارب ! مَباد کس را مَخدومِ بی عنایت ! » !
    خداوندِ مُتَعال ، استادِ معَزَّزِ بسیاردان ، دکتر محمّدرضا شفیعیِ کَدکَنی ، را طولِ عُمرِ عَزیزانه اَرزانی فَرمایاد که جائی ( / در مقالتی گیرا و خواندنی ـ به یادِ «ادیبِ نیشابوریِ ثانی» ـ که از جِهاتی باید سَرمَشقِ عُمومِ تَراجِم نِگاران باشد ) ، به مُناسَبَتی ، فرموده است ـ و بحَق نیز فرموده ـ که :
    « قوتِ غالبِ ما ایرانیان ، شایعه است » !!

    ٭ این یادداشت ، پیش از این ، با تلخیصی جُزئی ، و زیرِ نامِ « قوتِ غالبِ ما ایرانیان ، شایعه است » ، در مجلّۀ کتابِ هَفتۀ خبر ( 11/11/1393هـ . ش . ، ش 20 ، صص 8 ـ 10 ) ، انتشار یافته است .

    ۱. مقالۀ یادشده ، چاپ شده است در :
    مجلّۀ دانشکدۀ أدبیّاتِ دانشگاهِ تهران ، آبانِ ۱۳۵۱ هـ . ش . ، ش ۷۸ ، صص ۱ ـ ۴ ؛ و : مجلّۀ کِلک ، آذرِ ۱۳۶۹ هـ . ش . ، صص ۹۹ ـ ۱۰۱ ؛ و : مجلّۀ بُخارا ، س ۱۴ ، ش ۸۲ ، مرداد و شهریورِ ۱۳۹۰ هـ . ش . ، صص ۲۲۶ ـ ۲۲۹ .
    این مقاله ، همچُنین ، به ضمیمۀ یکی از مجموعه هایِ مقالاتِ زنده نام استاد سعیدِ نَفیسی ، از سویِ «بنیادِ موقوفاتِ دکتر محمودِ أَفشارِ یزدی» بازچاپ گردیده است .
    خواندنِ و بازخواندنِ آن را به عُشّاقِ راستینِ کتاب و کَلِمَه سفارش می کنم .
    ۲. مجلّۀ دانشکدۀ أدبیّاتِ دانشگاهِ تهران ، ش پیشگُفته ، ص ۱ و ۲ .
    پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۱۹
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    حامد
    ۴ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۸
    زنده باد دقت
    و محنت‌هایش
    جویایی‌تان مستدام باد .
    محمّد
    ۱ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۰:۴۸
    بسیار خوب بود، بسیار لذت بردم.