لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۶۱۷٫۲۰۴ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۱۹ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۲۳۷
    بازدید از این یادداشت : ۵۸۰

    پر بازدیدترین یادداشت ها :

    «ای مسلمانان مرا در عشقِ آن بت غیرت است
    عشقبازی نیست کاین خود حیرت اندر حیرت است
    عشق دریای محیط و آب دریا آتش است
    موجها آید که گویی کوههایِ ظلمت است ... »
    این رِوایَت از غَزَلی که در دیوانِ حَکیم سَنائیِ غَزنَوی مُندَرِج است، به نَقل از دیوانِ این سَرایَندۀ بُزُرگ ( ص ۷۲۵ [ ط. محمَّدِ بقایی ] ) در کتابِ دریایِ معرفت ( نَصراللهِ پورجوادی، چ: ۱، تهران: اِنتِشاراتِ هِرمِس، ۱۳۹۴ هـ. ش.، ص ۱۵۸) آمده است و موردِ بحث قرار گرفته.
    خوانِشِ لَتِ دُوُمِ بیتِ آغازین، به گُمانِ من، اگر نه نادُرُست، مَرجوح است: «عشقبازی نیست کاین خود حیرت اندر حیرت است».
    پیوسته خوانی و پیوسته نویسی یِ «عشقبازی»، گویا نه بر جایِ خویش است؛ و عَلَی الظّاهِر، «عشق»، مُسنَدٌإِلَیه است و «بازی»، مُسنَد.
    بیتهایِ سپَسینِ غَزَل، از عِشق، تَصاویری سَهمگین و حیرت انگیز ترسیم می کُنَد تا خواننده دریابَد که: «عشق، بازی نیست».
    سَنائی نمی گویَد: عِشقبازی نمی کنم؛ بلکه می گویَد: عِشقبازی کردنِ مرا، بازی و بازیچه مین۟گارید!
    این مضمون در أَدَبِ فارسی بسیار مشهور نیز هست.
    بدین نمونه ها بنگرید:
    ٭نسازَد عاشقی با سرفرازی
    که بازی برنتابَد عِشقبازی / خُسرو و شیرینِ نِظامیِ گَن۟جه ای
    ٭جهان عِشقست و دیگر زرق۟ سازی
    همه بازیٖست إِلّا عشقبازی / خُسرو و شیرینِ نِظامیِ گَن۟جه ای
    ٭ أَلا ای بی خَبَر از عِشقبازی
    تو پنداری که هست این عِشق، بازی / أَسرارنامه یِ عَطّار
    ٭ اگر تو عشق نبازی، به عُمرِ خویش چه نازی
    که کارِ زنده دلان عشقبازی است، نه بازی / دیوانِ خواجویِ کرمانی
    ٭عشقبازیّ و عشق، بازی نیست
    عشقبازی به عشوه بازی نیست / دیوانِ شاه نِعمَةُ الله
    ٭ حیاتِ زنده دلان جُز به عشقبازی نیست
    مَباز عِشق به بازی، که عشق، بازی نیست / دیوانِ عِمادالدّینِ نَسیمی
    شایانِ یادکرد است که:
    در ویراستهایِ اُستادان سَیِّد محمَّدتَقیِ مُدَرِّسِ رَضَوی و دکتر مُظاهِرِ مُصَفّا از این غَزَلِ دیوانِ سَنائی نیز «عشقبازی» یِ پیوسته آمده است ( نگر: دیوانِ حَکیم أَبوالمَجد مَجدود بنِ آدَمِ سَنائیِ غَزنَوی، به سَعی و اهتمامِ [سَیِّد محمَّدتَقیِ] مُدَرِّسِ رَضَوی، چ: ۳، تهران: کتابخانۀ سَنائی، ۱۳۶۲ هـ. ش.، ص ۸۰۶؛ و: دیوانِ حکیم سنایی، به کوششِ دکتر مُظاهِرِ مُصَفّا، چ: ۱[بازچاپِ طَبعِ ۱۳۳۶ هـ. ش.]، تهران: اِنتِشاراتِ زوّار، ۱۳۸۹ هـ. ش.، ص ۳۷۷، ب ۷۲۱۲).
    سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۸:۴۶
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    محمد رضا
    ۲۰ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۷
    بياد نكته اي از درس زنده نام جمشيد مظاهري (سروشيار ) افتادم :ص ٣٧٣ كليله و دمنه مينوي سطر دوم: و بلار چشم خود را همچنان بگذاشت تا شاه نداند كه بچشم اشارت كرد.فرمود اكنون (هم )راجدا بخوانيد : و بلار چشم خود را هم ، چنان بگذاشت...و يك چشم خود را لحظه اي بست گويا عمل بلار را اجرا نمود...رضوان بر او خوش باد
    اسکندری
    ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۷:۳۰
    سلام. بیش از پیوسته خوانی و پیوسته نویسی آن، مضمون اشعار بسیار عالی و گیرا است.