هَرگاه از مَقولۀ مِن۟بَر و مَجالِسِ خطابه و تَبلیغِ دینی سُخَن می‌رَوَد، شُماری از مُتَدَیِّنان و مُش۟فِقان شِک۟وه می‌آغازَند و گِلایه ساز می‌کُنَند که بَر مَنابِر سُخَنانِ ناپُخته بسیار گُفته می‌شَوَد و غَثّ و سَمین دَر مَحافِلِ تَبلیغِ دین فَراوان است و بسیاری از خطابه‌هایِ شایِع، دَر شَأ۟نِ مِن۟بَرِ حُسَی۟نی نیست.
می‌دانَم و می‌دانید که این شِک۟وه‌ها بجاست؛ لیک به گُمانِ مَن، غالِبِ گِلِه‌گُزاران، خود بیش یا کَم، دَر پیدائیِ این أوضاعِ نابسامان هَنبازَند و بیهوده خویش را بَرکَران می‌بینَند و خود را از بارِ گرانِ مَسؤولیَّت سَبُک۟دوش می‌سازَند. ... ظاهِر آنَست که بسیاری از ما سَهمِ خود را دَر پیدائیِ نابسامانیهایِ موجود و کَژیهایِ مَشهود نادیده می‌گیریم و دیده بَر أَحوال و أَطوارِ خویش فُروبَسته‌ایم.
بارها از این حاکیان و شاکیان پُرسیده‌ام: شُما که از مَنابِرِ موجود شکایَت دارید و اَز مُحتَوایِ سُخَنرانیها گِلِه می‌کُنید ـ و حَق هَم دارید ـ، تاکُنون چَندبار ـ آن۟سان که پَسَندِ عَقل و دین باشَد و خود رَنگِ "مُنکَر" نَگیرَد ـ به نَه۟ی از مُنکَر بَرخاسته‌اید و واعِظِ خاطی و گویَندۀ مُتَساهِل را به بازنگَری دَر شیوۀ ناصَوابَش واداشته‌اید؟ ... شُما که أَهلِ دین و دانِش اید و تَباهی‌هایِ موردِ اِبتِلا را می‎بینید و بی‌پایگیِ سُخَنانِ فُلان واعِظ و بی‌مایگیِ تَقاریرِ بَهمان ذاکِر را تَشخیص می‌دِهید، چرا از واعِظان و ذاکِران بصَراحَت نَمی‌خواهید تا کَژیهایِ گُفتارشان را راست گَردانَند و مُستَنَداتِ سُخَنانشان را بَیان کُنَند و بَر آنچه می‌گویَند أَدلّۀ اُستوار آوَرَند؟ ... و چرا آنجا که مُستَنَدات مَخدوش است، دَر مَقامِ اِحتِجاجِ پَسَندیده بَرنَمی‌آیید و سُستی و نادُرُستیِ مُدَّعا را به گویَنده گوش۟زَد نَمی‌کُنید؟ ... ... چرا سُنَّتِ مُباحثۀ عِلمی و دینی و پُرسِش و پاسُخ را حَیاتِ دوباره نَمی‌بَخشید و چرا گویَندگانِ لاأُبالی را با مَجلِسیانِ پُرسِشگر و عِیارسَنجی که پَس از سُخَنرانی و اِختِتامِ کلام، از سُخَنران حُجَّت می‌خواهَند، رویارو نَمی‌سازید؟ ... چرا ـ به طَریقه‌ای که شایستۀ حال و مَقام باشَد ـ به صاحِبانِ مَجالِس و گَردانَندگانِ مَحافِل تَذَکُّر نَمی‌دِهید که طَعامی که دَر کامِ جانِ میهمانانِ خوانِ دیانَت می‌ریزَند، فاسِد است و ناگُوار؟ ... چرا مِزاج۟گویی و خوش ‌و بِش و تَعارُف با کَسان و خوشآیَندِ میزبان را بَر حَقگویی و صَلاح و إِصلاحِ أُمَّت مُقَدَّم می‌گَردانید؟!... آیا شُما نیستید که هَمان گویَندگانِ بادپی۟ما را با سَلام و صَلَوات و "طیّب الله؛ طیّب الله" 1 طُرفه، آن است که به جایِ "طَیَّبَ اللهُ فَاک" (/ خُدای دَهانَت را پاکیزه و مُطَیَّب داراد!) ـ که از جُمله‌هایِ دُعائیِ عَرَبی است ـ، "طیّب الله" می‌گویَند که عبارتی است دُم۟‌بُریده و ناتَمام که مَعلوم نیست راجِع به چیست؛ وان۟گَهی با تَلَفُّظِ غَلَطِ "طَیِّب الله" به کَسرِ یاءِ مُشَدَّد (که بَر أَلسِنۀ کَثیری از "آیات" و "حُجَج" نیز رَوان است)!!! بَدرَقه می‌کُنید و أَحسَنت و آفَرین نِثارشان می‌نمایید؟ ... و آیا هَربار اَنبوهی از تَعارُفاتِ لاطائِل و تَشَکُّراتِ بی‌حاصِل را بَر سَر و رویِ صاحِبانِ مَجلِس نَمی‌بارید و ایشان را به تَصَلُّف غِرّه نَمی‌سازید که کار و کردارشان عی۟نِ صَواب است و مُوافِقِ پَسَندِ خاطِرِ أُولوالأَلباب؟!
تَعارُف تا کی۟؟! ... خوشآمَدگویی تا چَند؟! ... .
اَز ماست که بَر ماست! و حَقیقَت آنَست که مِن۟بَر و مَجالِسِ خطابه و تَبلیغِ دینی هَم، تابِعِ قانونِ عَرضه و تَقاضاست!
وَقتی بیشینۀ مُستَمِعان خَریدارِ خواب و خَیال باشَند و قِصَص و أَسمار، گویَندگان نیز مَجالِس و مَنابِر را از حِکایاتِ مَناماتِ صالِحان و ذوقیّاتِ أَهلِ عِرفان و وَه۟میّاتِ این و آن می‌اَنبارَند. وَقتی مَردُمان، دَر أَمرِ دیانَت، شور را بَر شُعور بَرتَری ‌نِهَند، مَجلِس۟‌داران و مَجلِس۟‌آرایان هَم بَر مَبالغِ مَطالِبِ شِعاری و إِحساسی می‌اَفزایَند.
٭
غالِبِ دَستاربَندان اِستِخاره‌کَردَن را به نوعی یاد گرفته‌اند؛ وَلو این که آیین و راه و رَسمِ آن دَر دَرسنامه‌هایِ مُتَعارَفِ حوزَوی هَم نَبوده باشد. ... چرا یاد گرفته‌اند؟ ... چون پیوسته کَسانی هَستَند که مُصِرّانه از ایشان اِستِخاره بخواهَند و با دیدَنِ آخوند یادِ اِستِخاره‌کَردَن بیُفتَند. ... وان۟گَهی، بسیاری از هَمین دَستاربَندان با تَفسیرِ صَحیحِ قُرآن آشناییِ کافی نَدارَند و طُرُقِ تَمییزِ حَدیثِ موثوق را از ناموثوق نَمی‌شناسَند. ... چرا؟ ... چون غالبًا چُنین مَقوله‌هائی از ایشان سُؤال نَمی‌شَوَد و دَرخواست نَمی‌گَردَد.
تَقاضا، آن است و عَرضه، این!
از بُن، گُفت‌وگوی و تَحَرّیِ حَقائِقِ دینِ مُبین، دَر مُواجهه با واعِظ و گویَنده و دَستاربَند، مَرسوم نیست. مُطالَبَت دَلیل و سَنَد و مَدرَک و دَرخواستِ إِقناعِ عُقول، شُیوعی نَدارَد. مُناقشه دَر أَدلّه و مُداقّه دَر أَقوال ـ که سیرۀ سَلَفِ صالح و عُلَمایِ نیک‌آیین بود ـ، از مَجالِسِ تَبلیغ رَخت بَربَسته است. آنچه هَست و فَزایَنده است، مُراعاتِ أَلقاب و شُؤونِ ظاهِریِ غالِبًا موهوم است و تَعظیم و تَکریمِ یکدیگر دَر اِفتِتاح و اِختِتامِ کَلام و تَأ۟ییدِ ضِمنیِ شنوَندگان و خاموشیِ حاضِران و ناظِران بَر هَرآنچه گُفته می‌شَوَد، وگرچه أَباطیل باشَد و أوهام!!!!
کَم نَدیده‌ام مَجالِسی را که گویَنده‌اش رَط۟ب و یابِسی به هَم بافته است و مِن۟بَرِ مُقَدَّسِ حُسَی۟نی را عَرصۀ عَرضۀ پنداری باطِل ساخته، و آنگاه دَستاربَندانِ حاضِر دَر مَجلِس، اَگَر خود واجِدِ أَهلیَّت و اِطِّلاع بوده و بی‌پایگیِ کَلام را دَریافته‌اند، دَر نَقدِ سُخَنِ کَم۟‌عِیارِ خَطیب، تَنها نگاهی به یکدیگر فَرموده و إِشارَتی به گوشۀ چَشم و اَبرو نموده‌اند! ... مَأجور باشَند که دَر این روزگارِ رَواداشتِ خاموشیِ حَقّ و پُرجوشیِ باطِل، هَمین غَمّازی‌ها نیز تو گویی "جِهادِ" عَظیم است و مُخاطَرَت‌ها دارَد!!!!
رَسم این شُده است که دَر مَجالِسِ وَعظ و تَبلیغ، گویَنده بگویَد و شنَوَنده بشنَوَد و حُرمَتِ مَجلِس نیز با اِمتِناع از هَرگونه تَدقیق و مُناقَشَت ـ ولو دَر أَکاذیب و أَباطیلِ مَحض!!! ـ، حِفظ شَوَد! ... اَگَر هَم أَه۟لیَّت۟مَندانی أَهلِ تَشخیص باشَند و بی‌تَمیزیِ گویَنده را تَمییز دِهَند، أَغلَب۟، دَر عَلَن۟، وِردِ زَبانشان "طَیّب الله" است، و دَر سِرّ و نِهان، "لا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إِلّا بِالله"! ... راستی را، نَعُوذُ باللهِ مِمّا نَحنُ فیه! ... .
به قولِ فردوسیِ بُزُرگ: «سُخَن بین 2 بین = به این. درازی چه بایَد کَشید؟!».
مُدَّعا، مَعلوم است، و مَراتِبِ قُصور و تَقصیرِ صَغیر و کَبیرِ ما دَر پیدائیِ این چگونگی‌ها، نامَکتوم.
اَز ماست که بَر ماست! و آنچه رُخ داده است، بَرابَرِ قاعِدۀ عَرضه و تَقاضاست! ... فَلاتَغ۟فُل!

۱. طُرفه، آن است که به جایِ "طَیَّبَ اللهُ فَاک" (/ خُدای دَهانَت را پاکیزه و مُطَیَّب داراد!) ـ که از جُمله‌هایِ دُعائیِ عَرَبی است ـ، "طیّب الله" می‌گویَند که عبارتی است دُم۟‌بُریده و ناتَمام که مَعلوم نیست راجِع به چیست؛ وان۟گَهی با تَلَفُّظِ غَلَطِ "طَیِّب الله" به کَسرِ یاءِ مُشَدَّد (که بَر أَلسِنۀ کَثیری از "آیات" و "حُجَج" نیز رَوان است)!!!
۲. بین = به این.
يكشنبه ۱ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۶:۰۷