دوستی گفت: بخشِ تصاویرِ جشن نامۀ آیة اللهِ استادی (قم: نشرِ مورّخ، 1393 ﻫ .ش.) را دیدهای که در آن عکسِ آقایِ استادی را در حضورِ مرحومِ شیخ محمّدتقیِ شوشتری چاپ کردهاند (ص 1072) و زیرش نوشتهاند: «آیة الله استادی و بهلول» ؟! گفتم: آری! دیدم و «آسانگیرانه» از کنارش گذشتم! گفت: چرا «آسانگیرانه»؟! گفتم: به دو جهت:
أوّلًا، سَهوی است که رُخ داده، و عَقل و نَقل گُواه است که ما بَنیآدم «این کاره» ایم! یعنی أَهلِ سَهو و نِسیان! ولابُد قصّۀ آن کاتبِ قرآن را شنیدهای که مُصحَفِ شریف را با کمالِ دقّت و أمانت برایِ خلیفۀ وقت کتابت کرد و به نزدِ خلیفه بُرد و خلیفه چون مُصحَف را گُشود، در همان نخستین سطر دید که کاتبِ بیچاره نوشته است: «بسمِ اللهِ الرّحیم» !
ثانیًا، نشاندنِ «بهلول» به جایِ «شیخ شوشتری»، حتّی اگر بِعمد هم بوده باشد ـ که بیشک نبوده است ـ ، پُر تَعَجُّبی ندارد. تَغییر و تَبَدُّلی است همسوی و همآهنگ و هَمراه با نشیب زمانه!
همین الآن برو و از بسیاری از حضراتِ «أَهلِ علم» بپُرس و ببین مرحومِ «شیخ شوشتری» را بیشتر میشناسند یا مرحوم «بُهلول» را ! این حالِ خَواص و خواص نمایان است، تا چه رسد به عَوام!!
بُهلول پیرمرد سادهدِلی بود که أربابِ مقاصد و ... در معرّفی و تجلیلِ او اهتمامِ بسیار داشتند: او را قهرمانِ واقعۀ مسجدِ گوهرشاد میدانستند و با آن که حَظِّ وافری از درس و بحث و تحصیلِ مرسوم نداشت با لقبِ «علّامه» از او یاد میکردند، 1 و چهها و چهها. میگفتند: سُفیانی را در شام دیده است، و چُنین است و چُنان است! الغَرَض، در جامعهای که به قولِ یکی از اندیشهوَرانِ عصرِ ما، قرنهاست به «ولایتِ عاطفه بر عقل» دچار آمده، بُهلول، برایِ جماعتی أَسبابِ تهییج عواطف و إِحساسات بود، و زندگانیِ نه چندان مُتَعارَفش، مَحمِلی که میتوانستند برخی افسانه بافیها و خَیالپردازیهایِ خود را از رَهگُذَرِ آن به خوردِ شنوندگان بِدهَند!
شیخ محمّدتقیِ شوشتری که بود؟ ... مردی که در بازخوانی و بازشناسیِ نقّادانۀ مواریثِ روائیِ کهنِ شیعه گامی بلند و کممانند برداشت.
آیة اللهِ شبیریِ زَنجانی، زمانی گفته بودند:
« ... آقایِ شیخ محمّدتقیِ شوشتری ... هم خودشان و هم کتابشان قاموس الرّجال را باید جزءِ حسناتِ عصرِ حاضر به شمار آورد ... » (جرعهای از دریا، 1/74)؛ « ... ایشان را باید از مؤسِّسین ذکر کرد ...» (همان، 1/ 76)
با این همه، حتّی کتابهایِ بیبَدیلی چون قاموس الرّجال و الأخبار الدّخیلة و النُّعجَةِ او، هیچیک، پَسَندِ عادتپرستانِ زمان ما نمیتوانست باشد، تا چه رَسَد به فُلان رسالۀ کوچکِ وی و رأیِ خِلافِ مشهورِ اختیار شده در آن (که ضمیمۀ قاموس الرِّجال بود). 2
رویکردِ نقّادانۀ شیخِ شوشتری در «رجال» با مَشیِ توثیقبارگانِ زمان همسو نبود.
حرکتِ دلیرانهاش در بازشناسیِ «أخبارِ دخیل» هم جماعتِ همهچیز باورِ عصرِ ما را که به هر مأثورِ مُسنَد و مُرسَل حُسنِ ظنِّ بیجهت دارند خوش نمیآمد.
فقهِ او نیز با روشِ استنباطیِ قُدَمائیاش و بعضِ فتاویِ خلافِ مشهوراتِ متأخّران، چیزی نبود که کامِ «مشهوریّونِ» عادت زده را شیرین کُنَد. 3
در واقع، هرچه شیخِ شوشتری برایِ عادتپرستان و سطحینگرانِ زمانِ ما موجبِ تشویش و تَکَدُّر بود، شیخِ بُهلول برایِ أَذهانِ آسانطلبِ خوگر به حکایات و خاطراتِ «گَعده» پرور، مایۀ آسایش و استلذاذ به شمار میرفت.
دربارۀ أَمثالِ بُهلول میشود غرائب گفت و اشتهایِ سیری ناپذیرِ افسانهپَسَندان را با نام و یادش برانگیخت؛ ولی أَمثالِ شیخِ شوشتری موجبِ تَنَبُّه و سختگیری و بازاندیشی و دِگَرسازی میشدند؛ و طبیعی است که همراه با نشیبِ زمانهای که آسانگیری و سَهل انگاری و کُلّی گوئی و عوامانگی و زودباوری را ترویج و تحسین میکند، خاطرۀ بُهلول بسیار آشناتر باشد، تا خاطرۀ شیخِ شوشتری، و تصویر آن را نادانسته به این منسوب دارند!؛ چه به هر روی مُشابَهَتَکی در کشیدگیِ چهره و شاکلۀ مَحاسِنِ هر دو در میان هست!
این دستِ زمانۀ ما و پَسَندِ رو در نشیبِ روز و روزگارِ کنونیِ ماست که تصویرِ «بهلول» ها را در ذهنها و یادها هر چه پُررنگتر و ماندگارتر میسازد و تصویر «شوشتری» ها را هرچه کمرنگتر و گوشهنشینتر و مَحوتر و از یاد رفتهتر.
مگر نه این که بسیاری از أَهلِ قَراطیس و کَراریس از بُن بیخَبَر اند که حواشیِ مُصحَفِ شیخِ شوشتری پس از وفاتش به چاپ رسیده است و بعضِ مُجَلَّداتِ مواعظِ او را نیز؟ و مگر نه این که هنوز همّتی برایِ بازچاپِ امروزینِ الأَخبار الدّخیلة و النُّعجَة در کار نیامده و نُسَخِ چاپِ قدیمِ آنها نیز در غایتِ نُدرَت است؟ و مگر نه این که کتابهائی چون أربعینِ شیخ بکلّی نایاب است و ـ آنگونه که دانستهام ـ غالبِ دوستدارانِ او نیز از آن بیخبراند؟!
آری! زمانه روی در نشیب دارد! روزگارِ چاپ و بازچاپِ کتابهایِ دیگر است و رونقِ نگاههایِ دیگر و ... . خاک بر دَرگُذَشتگان خوش باد!
أوّلًا، سَهوی است که رُخ داده، و عَقل و نَقل گُواه است که ما بَنیآدم «این کاره» ایم! یعنی أَهلِ سَهو و نِسیان! ولابُد قصّۀ آن کاتبِ قرآن را شنیدهای که مُصحَفِ شریف را با کمالِ دقّت و أمانت برایِ خلیفۀ وقت کتابت کرد و به نزدِ خلیفه بُرد و خلیفه چون مُصحَف را گُشود، در همان نخستین سطر دید که کاتبِ بیچاره نوشته است: «بسمِ اللهِ الرّحیم» !
ثانیًا، نشاندنِ «بهلول» به جایِ «شیخ شوشتری»، حتّی اگر بِعمد هم بوده باشد ـ که بیشک نبوده است ـ ، پُر تَعَجُّبی ندارد. تَغییر و تَبَدُّلی است همسوی و همآهنگ و هَمراه با نشیب زمانه!
همین الآن برو و از بسیاری از حضراتِ «أَهلِ علم» بپُرس و ببین مرحومِ «شیخ شوشتری» را بیشتر میشناسند یا مرحوم «بُهلول» را ! این حالِ خَواص و خواص نمایان است، تا چه رسد به عَوام!!
بُهلول پیرمرد سادهدِلی بود که أربابِ مقاصد و ... در معرّفی و تجلیلِ او اهتمامِ بسیار داشتند: او را قهرمانِ واقعۀ مسجدِ گوهرشاد میدانستند و با آن که حَظِّ وافری از درس و بحث و تحصیلِ مرسوم نداشت با لقبِ «علّامه» از او یاد میکردند، 1
آنسان که به یاد دارم، در خاطراتِ شادروان دکتر مهدیِ حائریِ یزدی، وصفِ جالبِ توجّهی از ذهن و حالِ شیخ بُهلول هست، فَلیُراجع.
شیخ محمّدتقیِ شوشتری که بود؟ ... مردی که در بازخوانی و بازشناسیِ نقّادانۀ مواریثِ روائیِ کهنِ شیعه گامی بلند و کممانند برداشت.
آیة اللهِ شبیریِ زَنجانی، زمانی گفته بودند:
« ... آقایِ شیخ محمّدتقیِ شوشتری ... هم خودشان و هم کتابشان قاموس الرّجال را باید جزءِ حسناتِ عصرِ حاضر به شمار آورد ... » (جرعهای از دریا، 1/74)؛ « ... ایشان را باید از مؤسِّسین ذکر کرد ...» (همان، 1/ 76)
با این همه، حتّی کتابهایِ بیبَدیلی چون قاموس الرّجال و الأخبار الدّخیلة و النُّعجَةِ او، هیچیک، پَسَندِ عادتپرستانِ زمان ما نمیتوانست باشد، تا چه رَسَد به فُلان رسالۀ کوچکِ وی و رأیِ خِلافِ مشهورِ اختیار شده در آن (که ضمیمۀ قاموس الرِّجال بود). 2
طُرفه آن که در مُختارِ آن رساله، شیخِ شوشتری، تَفَرُّد نداشت و شماری از قُدَما و متأخّران بدین رأی گرائیده بودهاند.
رویکردِ نقّادانۀ شیخِ شوشتری در «رجال» با مَشیِ توثیقبارگانِ زمان همسو نبود.
حرکتِ دلیرانهاش در بازشناسیِ «أخبارِ دخیل» هم جماعتِ همهچیز باورِ عصرِ ما را که به هر مأثورِ مُسنَد و مُرسَل حُسنِ ظنِّ بیجهت دارند خوش نمیآمد.
فقهِ او نیز با روشِ استنباطیِ قُدَمائیاش و بعضِ فتاویِ خلافِ مشهوراتِ متأخّران، چیزی نبود که کامِ «مشهوریّونِ» عادت زده را شیرین کُنَد. 3
از برای اطّلاعِ إِجمالی از دیدگاهها و آراءِ فقهیِ شیخِ شوشتری، رجوع به مقالۀ فاضلانهای که آقایِ دکتر أحمد عابدی سالها پیش در آینۀ پِژوهِش انتشار دادهاند، مُغتَنَم است.
در واقع، هرچه شیخِ شوشتری برایِ عادتپرستان و سطحینگرانِ زمانِ ما موجبِ تشویش و تَکَدُّر بود، شیخِ بُهلول برایِ أَذهانِ آسانطلبِ خوگر به حکایات و خاطراتِ «گَعده» پرور، مایۀ آسایش و استلذاذ به شمار میرفت.
دربارۀ أَمثالِ بُهلول میشود غرائب گفت و اشتهایِ سیری ناپذیرِ افسانهپَسَندان را با نام و یادش برانگیخت؛ ولی أَمثالِ شیخِ شوشتری موجبِ تَنَبُّه و سختگیری و بازاندیشی و دِگَرسازی میشدند؛ و طبیعی است که همراه با نشیبِ زمانهای که آسانگیری و سَهل انگاری و کُلّی گوئی و عوامانگی و زودباوری را ترویج و تحسین میکند، خاطرۀ بُهلول بسیار آشناتر باشد، تا خاطرۀ شیخِ شوشتری، و تصویر آن را نادانسته به این منسوب دارند!؛ چه به هر روی مُشابَهَتَکی در کشیدگیِ چهره و شاکلۀ مَحاسِنِ هر دو در میان هست!
این دستِ زمانۀ ما و پَسَندِ رو در نشیبِ روز و روزگارِ کنونیِ ماست که تصویرِ «بهلول» ها را در ذهنها و یادها هر چه پُررنگتر و ماندگارتر میسازد و تصویر «شوشتری» ها را هرچه کمرنگتر و گوشهنشینتر و مَحوتر و از یاد رفتهتر.
مگر نه این که بسیاری از أَهلِ قَراطیس و کَراریس از بُن بیخَبَر اند که حواشیِ مُصحَفِ شیخِ شوشتری پس از وفاتش به چاپ رسیده است و بعضِ مُجَلَّداتِ مواعظِ او را نیز؟ و مگر نه این که هنوز همّتی برایِ بازچاپِ امروزینِ الأَخبار الدّخیلة و النُّعجَة در کار نیامده و نُسَخِ چاپِ قدیمِ آنها نیز در غایتِ نُدرَت است؟ و مگر نه این که کتابهائی چون أربعینِ شیخ بکلّی نایاب است و ـ آنگونه که دانستهام ـ غالبِ دوستدارانِ او نیز از آن بیخبراند؟!
آری! زمانه روی در نشیب دارد! روزگارِ چاپ و بازچاپِ کتابهایِ دیگر است و رونقِ نگاههایِ دیگر و ... . خاک بر دَرگُذَشتگان خوش باد!
- آنسان که به یاد دارم، در خاطراتِ شادروان دکتر مهدیِ حائریِ یزدی، وصفِ جالبِ توجّهی از ذهن و حالِ شیخ بُهلول هست، فَلیُراجع.
- طُرفه آن که در مُختارِ آن رساله، شیخِ شوشتری، تَفَرُّد نداشت و شماری از قُدَما و متأخّران بدین رأی گرائیده بودهاند.
- از برای اطّلاعِ إِجمالی از دیدگاهها و آراءِ فقهیِ شیخِ شوشتری، رجوع به مقالۀ فاضلانهای که آقایِ دکتر أحمد عابدی سالها پیش در آینۀ پِژوهِش انتشار دادهاند، مُغتَنَم است.
يكشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۴۲