آرتور جِفری (Arthur Jeffery)، کشیشِ مسیحیِ وابسته به کلیسای متدیست (ف: 1960 م.)، که با همان رویکردِ مبلّغانۀ کلیسائیاش، آثاری چند در قلمروِ اسلامپِژوهیِ استشراقی پدید آورده است، به واسطۀ تألیفِ کتـابِThe Foreign Vocabulary of Quran در جهانِ قرآن پِژوهی اشتهار دارد.
این کتاب که به بررسیِ واژگانِ غیر عَرَبیّ الأصل در زبانِ قرآن میپردازد و مجموعهای از واژگانِ قرآنی را بدین منظور موردِ بررسی قرار میدِهد و برایِ آنها ریشههائی آرامی یا عبری یا سریانی یا پهلوی یا ... میشناسانَد، به سالِ 1938م. به چاپ رسیده است.
تَرجَمۀ فارسیِ ستایش برانگیزی از آن، به قلمِ دانشورِ خَدوم و فُروتَن، دکتر فریدونِ بَدرهای، به سالِ 1372ﻫ . ش. و از سویِ انتشارات توس زیرِ عنوانِ واژههای دخیل در قرآنِ مجید انتشار یافت که موردِ استقبالِ قرآن پِژوهان قرار گرفت و نَقد و نظرهائی دربارۀ آن قلمی کردند. پَسانتر نیز ویراستِ تازۀ آن ترجَمه از سویِ همان مترجم و ناشر به سالِ 1386ﻫ . ش. روانۀ بازار شد.
أصلِ کتاب و ترجَمۀ فارسیِ آن به قلمِ دکتر فریدونِ بَدرهای در ایران آوازهای بَسَنده یافته است و أکثرِ قریب به اتّفاقِ قرآن پِژوهان با آن آشنایی دارند؛ أمّا شاید بسیاری ندانند که این کتاب ترجَمۀ دیگری نیز به فارسی دارد که با این مشخّصاتِ کتابشناختی واردِ بازارِ نشر گردیده است:
لغات دخیله در قرآن [چُنین است بر رویِ جلد و در برگۀ فهرستنویسی! ؛ ولی بر صفحۀ عنوان و شناسنامه: «فرهنگِ واژگانِ خارجیِ قرآنِ کریم»!]، آرتور جفری، با مقدّمۀ آیت الله العظمی علّامه [یحیی] نوری، ترجمه و تحشیه و تحقیق به انضمامِ نقد و شرحِ حالِ علما و دانشمندانی که نامِ آنها در کتاب است: مهندس سعیدِ نوری، ویراستار: بهاره سیاه کلاه، چ:1، تهران: انتشاراتِ نویدِ نور، زمستانِ 1385ﻫ . ش. ، 452 ص.
مترجم ـ بِنا بر آنچه ناشر در لبۀ برگردانِ جلد گفته است ـ در ایران تحصیلاتِ حوزوی کرده و مدّتی در شرقِ آسیا به تبلیغِ إسلام مشغول بوده و در کُره به فراگیری زبان و أدبیّاتِ کُرهای در «سطحِ عالی و تحقیقاتی» و أخذ [مدرک] مهندسیِ مکانیک پرداخته و ... . تحصیلاتش را در زمینۀ علوم إسلامی نیز در بازگشت به ایران «تا إحرازِ درجاتِ عالی» إدامه داده است.
علیرغمِ وجودِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای از کتابِ جِفری این که مترجمِ دیگری همّت کرده و ترجَمهای دیگر از آن کتاب به دست داده باشد، به خودیِ خود بَد نیست؛ به ویژه از آن روی که عمومِ قرآنپِژوهان، کتابِ جِفری را از جهاتِ مختلف در خورِ نقد و خردهگیری نیز میدانند 1، و این مترجمِ جدید، بِنا بر ادّعایِ خویش ترجَمۀ کتابِ یاد شده را با «نقدِ» آن همراه کرده است.
هم مقدّمۀ پدر مترجم (: «آیت الله العظمی علّامه [یحیی] نوری») و هم مقدّمۀ خود مترجم و هم حواشیِ متعدّدِ ـ و گاه نامتمایزِ ـ وی بر کتاب، از ایستارهایِ ناقدانه خالی نیست.
والدِ مترجم در مقدّمهاش بر کتاب به معرّفیِ نه چندان دقیقی از بعضِ مستشرقان دست یازیده و فهرستی هم از مستشرقانی که آثارشان در زمینۀ إسلامپِژوهی «باید ... نقد و تحشیه گردد» به دست داده، و عاقبت نوشته است:
« ... اگر بناست با أمثالِ سلمان رشدی یِ رمان نویس مقابله شود، باید در مقابل مستشرقانِ نامبرده که مزوّرانه و محقّقانه! 2 علیه کلّ إسلام قلم میزنند، هزارها بار مقابله گردد.» (ص هجده و نوزده)
خلاصه، گوئیا بِنا بر آن بوده است که با این «ترجمه» و «نقد» و أمثالِ آن، «در مقابلِ آثار و نوشتههایِ مستشرقان نامبرده ... موضعِ فعّال گرفته» و « با نقدهایِ علمی و پاسخِ ... مستدل، غیرتِ إسلامی نشان» داده شود (نگر: همان، ص نوزده).
با این همه و علیرغمِ های و هویِ بسیار، مَعَ الأَسف نه مقدّمههایِ کتاب و نه حواشی و نه متنِ ترجمه، هیچیک از چُنان موضعگیریِ با صَلابتی حکایت نمیکنند.
مطالبی که دربارۀ مستشرقان در مقدّمۀ والدِ مترجم آمده است، عَلَی الظّاهر عُمدةً بر منابعِ عربی و فارسیِ درجۀ دوم و سوم ابتنا دارد و گاه خالی از غَرابت نیز نیست.
نمونه را، این که کسی «گُلدزیهر» را آلودۀ «تعصّباتِ ضدِّ إسلامی» بشمارَد (نگر: ص یازده) تازگی و شگفتی ندارد، ولی این که «آربِری» را «در تعصّب و کینهتوزی نسبت به إسلام و مسلمین، معروف» قَلَمداد کُنَند (نگر: ص دوازده)، غریب است.
دربارۀ خودِ آرتور جفری، مقدّمهنویس از «تعصّبِ مذهبیِ او به قومِ یهود و لغتِ عبری» (ص: ده) سخن میگوید و مترجم از دیدگاهِ «یهودیِ» وی (یا به تعبیرِ خودش: «با دیدِ یک یهودی» / ص 65، هامِش) یاد میکند؛ که جایِ تأمّل است؛ زیرا جِفری نه تنها کشیشی مسیحی است، از قضا از مستشرقانی است که بیشتر در پیِ نشان دادنِ رَدِّ پایِ مسیحیّت در إسلام بوده، برخِلافِ شماری دیگر که ردِّ پایِ یهودیّت را در إسلام میجُستند. 3
تقریرات و دیدگاههایِ هر دو گروهِ یاد شده موردِ نقد و مناقشۀ دانشورانِ مسلمان است و از حیثِ مردودیّت از نظرِ ما، تقریبًا تفاوتی میانِ این دیدگاه و آن دیدگاه نیست. آنچه هست، این است که به هر روی، جِفری از این گروه قَلَمداد شده است، نه آن گروه.
گذشته از مقدّمهها، یک تَصَفُّحِ إجمالیِ لغاتِ دخیله در قرآن و مقایسهاش با واژههایِ دخیل در قرآن مجید بروشنی نشان میدهد که در لغاتِ دخیله با چه رِوایتِ مخدوش و ترجَمۀ مغشوش و نااستواری از کتابِ آرتور جِفری مواجهیم.
ناتوانیِ مترجم در خوانشِ پارهای از نامها خود نیک فرا مینماید که «إحرازِ درجاتِ عالی» یِ علومِ إِسلامی را از سویِ او چندان جدّی نباید گرفت. بدین خوانشها بنگرید:
ص 20 : کعب بن معطی ( به جایِ کعب بن ماتع)
ص 81 : معاریفِ ابن قطیبه ( به جایِ معارفِ ابن قتیبه)
ص 84 : العشّاء ( به جایِ الأَعشی)
ص 87 : سیجستانی ( به جایِ سِجِستانی)
ص 88 : عبدالله بن الزبیرة ( به جایِ عبدالله بن الزّبعري)
ص 90 : ابن محیسین ( به جایِ ابن محیصن)
ص 103 و 111 : اقانی/ آقانی ( به جایِ أغانی)
ص 135 : ابن سیدا ( به جایِ ابن سیده)
ص 135 : اکباری ( به جایِ عکبري)
ص 156 : مفردات رقیب ( به جایِ مفردات راغب)
کشفِ ریختِ صحیحِ پارهای از آنچه ترجمانِ لغاتِ دخیله آورده است، چندان هم آسان نیست. مثلًا یک جا ( ص 114) آورده است: «ن. ک : اللیال مفضلیة و دیوان الاعشی»؛ و خواننده درمیماند که « اللیال مفضلیة » چه کتابی است؟
وقتی به ترجَمۀ دکتر بدرهای (چ: 2، ص 137) رجوع میفرمائید، میبینید: « مفضلیات ( ویراستۀ لیال، ... )»
مترجمِ لغاتِ دخیله، نه تنها بعضی از نامها را درست نمیخوانَد، بسیاری از إرجاعات را نیز إسقاط و حذف میکند! نمونه را، در همین مورد، إرجاعاتِ ریزِ جِفری به صفحه و شعر و بیتِ مفضّلیات بکلّی إسقاط گردیده است.
باز یک مقایسۀ إِجمالیِ لغاتِ دخیله یِ سعیدِ نوری با واژههایِ دخیلِ فریدونِ بَدرهای کافی است تا معلوم شود بسیاری از حواشی و إِرجاعاتِ کتابِ جِفری که از لوازمِ گُسَستناپذیرِ یک چُنین أثَرِ تخصّصی است، در ترجَمۀ نوری محو و نابود شده است و هیچ نشانی از آنها بر جای نیست.
ناتوانیِ مترجمِ لغاتِ دخیله در فهمِ صحیحِ عباراتِ جِفری و گُستاخیِ او در کوتاه کردنِ مطالب و فروانداختنِ بخشهائی از متن، حیرتانگیز است. در جایجایِ کتاب میتوان نمونههایِ این ناتوانی و گُستاخی را نشان داد، ولی نمونهوار خوب است خوانندگان، بندِ نخستِ صفحۀ 21 از لغاتِ دخیله یِ نوری را بنگرند و ببینند که چگونه بخشی از سخنانِ جفری را ترجَمه ناکرده و به عینِ عباراتِ انگلیسی در متن جاسازی کرده است!؛ و آنگاه این هنرنمائیِ وی را با واژههای دخیلِ بدرهای (چ: 2، ص 60) مقایسه فرمایند و از فهمِ روشن و بیانِ بی غُبارِ ترجَمۀ بَدرهای محظوظ شوند.
اگر حوصَلۀ بیشتری دارند، چند بندِ پایانیِ صفحۀ 114 از لغاتِ دخیله را (ذیلِ «بابل») ملاحظه فرمایند و از حیثِ افزونی و کاستی و تفاوتها با واژههای دخیل (چ: 2، ص 136 و 137) بسنجند.
باز اگر حوصَله داشتند، در همان صفحههای 113 و 114 از لغاتِ دخیله، مدخلِ «باب» را مطالعه کنند و سپس به واژههای دخیل (چ: 2، ص 136) مراجعه فرمایند تا ببینند آقایِ مهندس سعیدِ نوری با چه هاضمۀ فراخ و گُشادهدستیِ فوقِ عادَتی سخنانِ جِفری را به دلخواهِ خویش تحریر و تقریر کرده است.
اوجِ این گُشادهدستی آنجا رُخ مینماید که مترجمِ لغاتِ دخیله، همۀ ریختهایِ نوشتاریِ غریبِ کلماتِ عبری و سریانی و ... و ... را که در سرتاسرِ کتابِ جِفری وجود داشته و در ترجَمۀ بَدرهای هم، با همۀ دشواریاش، حفظ و نقل گردیده است، یکسَره حذف و إسقاط نموده است!
به تناسبِ همین حذف و إسقاطِ ریختهایِ أصلیِ واژگانِ سامی و ... ـ که بخشی از جوهرۀ کتابِ جِفری را تشکیل میدهد ـ ، و از دیگر سو چون به آوانگاری یا بازخوانیِ آن ریختها نیز اهتمامی نفرمودهاند، مجبور شدهاند سرتاسرِ کتابِ آرتور جِفری را به نوعی بازنویسی و تلخیص کنند و سَر و تهِ عبارات را جوری به هم بیاوَرَند که فروافتادگیِ لُغَتها در میانِ عبارات چندان خودنمائی نکند!!
اگر این تحریر و بازنویسیِ آزادِ عباراتِ پیچ در پیچِ کتابِ أصلی را به بَدفَهمیها و بَدخوانیها و دیگر سهلانگاریهایِ مترجمِ لغاتِ دخیله در قرآن بیفزائیم، نتیجه چیزی جُز «مَسخِ» یک تألیف در قالبِ ترجَمۀ آن به زبانِ فارسی نیست؛ و این ترجَمۀ مَسخشده، حتّی نمیتواند سیمایِ کلّیِ کارِ آرتور جِفری را آینگی کُنَد، تا چه رسد به نقد و عِیارسنجی و در واقع، تتمیم و إصلاحِ آن که وعده داده شده بوده است!
آقایِ مهندس سعیدِ نوری که أهلیَّت نقدِ کتابِ آرتور جفری را در خود دیده است ـ و ای کاش براستی واجدِ آن بود! ـ ، گاه نشان میدِهَد که از بُن، با مقصود و مُراد و منهجِ این مستشرق ناآشناست و درنمییابَد که جِفری چه میگوید و چرا میگوید.
نمونه را، ذیلِ واژۀ «أیّوب»، آرتور جِفری از کاربردِ این نام در شعرِ « نابغه» یاد کرده است. مقصودِ جِفری واضح است. او میخواهد خاطِرنشان کند که کاربردِ نام «أیّوب» در زبان و أدبِ بسیار کهنِ عَرَبی پیشینه دارد و عَرَبی زبانان از آن زمانِ بسیار دور با این واژه آشنائی داشتهاند. مهندس نوری که عَلَی الظّاهر متوجّهِ مقصودِ جِفری نیست و گویا بحث را تَفَنُّنی اِنگاشته، در حاشیه مینویسد: «أشعارِ فارسی که متضمّنِ این نام هستند نیز کم نمیباشد» و آنگاه یک بیت از حدیقه یِ سنائی میآورد که در آن نامِ أیّوب آمده است ( ص 111) !! او ملتفت نیست که آمدنِ نامِ «أیّوب» در شعری که چند قرن پس از استقرارِ إسلام سُروده شده است، آن هم در زبانِ فارسی، هیچ ربطی به ما نَحنُ فیه ندارد!
توضیحات و إضافات و حواشیِ مترجِم لغاتِ دخیله در قرآن گاه آن اندازه سطحی یا نالازم یا نامربوط است که آدمی را به حیرت میاندازد که وی چگونه خوانندۀ یک متنِ تخصّصی را حاجتمندِ چُنین إفاضاتی انگاشته است؟!
اگر توضیحِ حُرمتِ روزِ شنبه در کیشِ یهود (ص 246) و نیز معنی کردنِ واژۀ «مَرجان» (ص 390 و 391)، هر دو هم بر أساسِ فرهنگِ عمید! لازم بوده باشد، بیگمان معرّفیِ «مبرّد» (نحویِ معروف)، بدین ریخت، بیشتر به شوخی شبیه است:
«از علمای معروف لغت که از جمله تألیفات وی کتاب الکامل، منتخباتی از نظم و نثر است. یکی از کتابهایِ مبرّد الکامل است که آیت الله علامه نوری در کتاب ستارگانِ فروزان (نخستین کتاب منتشر شده از ایشان در 21 سالگی) از او و أحوال و تألیفاتش نام برده است.» (ص 217). تمام!!
ملاحظه میفمائید در معرّفیِ «مبرّد» حتّی معلوم نشد که وی در چه قرنی میزیسته است، أمّا بدقّت خبردار شدیم که پدرِ مترجم نخستین کتابش را در چه سنّی انتشار داده و آن کتاب چه نام داشته و البتّه در کتابِ مذکور ـ درست مانند هزاران کتاب و رسالۀ غیر مذکور!ـ مطالبی هم در بابِ «مبرّد» آمده است!
چُنین حاشیه و إرجاعِ «بارِد» ی البتّه به «مبرّد» اختصاص ندارد، و باز هم توضیحاتی که ای بسا نیاوردنش بر آوردنش رُجحان داشت، در حواشی و انتقاداتِ مترجم دیده میشود.
هرچند مترجم با دستی گُشوده و قَلَمی آزاد به ترجَمه و تحریرِ کتابِ جِفری إقدام کرده است، ناهمواریهایِ زبانی و واژگانی و خاصّه آنچه أهلِ اصطلاحِ «بویِ ترجمه» مینامند، در خِلالِ عبارات و جمله پَردازیهایِ وی خواننده را آزار میدهد و گاه و بیگاه عبارتها از سیاقِ فارسیِ فصیح بسیار بیگانه مینماید.
با آن که لغاتِ دخیله در قرآن، بِنا بر آنچه در شناسنامۀ آن مندرِج است، رسمًا ویراستار هم داشته، حتّی از أغلاطِ إملائی مصون نمانده است. بنگرید:
«... به مخالفت برخواسته ...» (ص 113) / به جایِ برخاسته!
«... امری قریب و بیسابقه نیست» (ص 186) / به جایِ غریب!
این که با وجودِ انتشارِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای در سال 1372ﻫ . ش، چه نیازی به ترجَمۀ دیگری از أثَر و انتشارِ آن به سال 1385ﻫ . ش. بوده است، خود نکتۀ تأمّل برانگیزی است. شاید کسی بگوید مهندس سعیدِ نوری از ترجَمۀ دکتر فریدونِ بَدرهای اطّلاع نداشته است، لیک چُنین نیست؛ زیرا در حواشیِ لغاتِ دخیله در قرآن ( ص 195) بصَراحت از ترجَمۀ بَدرهای یاد شده است و به آن إرجاع کردهاند! نه تنها نامبُرده ترجَمۀ بَدرهای را در دست داشته که مَعَ الأسف در بخشهائی از ترجَمۀ خود عَلَی الظّاهر عبارتها و جملههائی را از ترجَمۀ بَدرهای رونویس کرده است!
(بنگید به ص 222 پینوشتِ 2، و ص 304 پینوشتِ 1 و 2، و ص 323 پینوشتِ 1، و ص 331 پینوشتِ 5، ازلغاتِ دخیله در قرآن؛ و مقایسه کنید با ص 221، و ص 294 و 295، و ص 310 و ص 318 در ویراستِ جدید ـ چ: 2ـ از واژههای دخیل در قرآنِ مجید).
با این همه بسیار عجیب است که این دومین مترجمِ کتابِ جِفری که ترجَمۀ دکتر بَدرهای را هم در اختیار داشته و در مواردی ـ چُنان که گذشت ـ حتّی به «انتحالِ» عباراتِ آن دست یازیده است، چرا همۀ ترجَمۀ خود را با کارِ بَدرهای مقابله و مقایسه نکرده تا مرتکبِ لغزشها و خطاهایِ عجیبِ متعدّد نشود و لاأقَل کارِ خود را بر أساسِ ترجَمۀ بَدرهای ویرایش کُنَد؟!
... بگذریم.
لغاتِ دخیله در قرآن را حتّی به مثابتِ پیشنویسِ خامدَستانۀ یک ترجَمه که ارزش إصلاح و بازویرائی داشته باشد، نمیتوان نگریست.
کتابی است درهم و برهم: نه ترجَمهای مقبول از أثرِ آرتور جِفری، و نه نَقدی معقول بر آن.
جایِ بررسیهایِ ناقدانۀ جدّی در بابِ کتابّ جِفری و آراءِ وی، همچُنان خالی است؛ و آنچه به بهانۀ انتشارِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای در قالبِ مقالاتی نشر یافت، بی گفت و گوی، بسی کمتر و محدودتر از آن است که بایَد.
شاید مهمترین فائدۀ ملاحظۀ لغاتِ دخیله در قرآن و ترجَمۀ نابِسامانِ آقایِ نوری، آن باشد که أمثالِ مرا بیش از پیش قَدردانِ زحماتِ دکتر فریدونِ بَدرهای در ترجَمه و نشرِ واژههای دخیل سازد و بیش و از پیش دریابیم که چه قدر میانِ کارهایِ متینِ فاضلانه و فُروتنانه و کارهایِ سَهلانگارانۀ آگَنده از ادّعا فاصله و تفاوت هست.
بی هیچ گفت و گوی، اگر نبود ترجَمۀ سختکوشانۀ دکتر فریدونِ بَدرهای و زحمتی که در نقلِ صُوَرِ گوناگونِ خطوط و ... به خود داده است، با أمثالِ لغاتِ دخیله در قرآنِ نوری، هیچ تصوّرِ روشن و نزدیک به واقعی از کمّ و کیفِ کارِ آرتور جِفری نمیتوانستیم داشت، مگر با مراجعه به متنِ أصلی و صَرفِ نَظَر از مقولهای ناگُزیر و سودبَخش به نامِ «ترجَمه»!
این کتاب که به بررسیِ واژگانِ غیر عَرَبیّ الأصل در زبانِ قرآن میپردازد و مجموعهای از واژگانِ قرآنی را بدین منظور موردِ بررسی قرار میدِهد و برایِ آنها ریشههائی آرامی یا عبری یا سریانی یا پهلوی یا ... میشناسانَد، به سالِ 1938م. به چاپ رسیده است.
تَرجَمۀ فارسیِ ستایش برانگیزی از آن، به قلمِ دانشورِ خَدوم و فُروتَن، دکتر فریدونِ بَدرهای، به سالِ 1372ﻫ . ش. و از سویِ انتشارات توس زیرِ عنوانِ واژههای دخیل در قرآنِ مجید انتشار یافت که موردِ استقبالِ قرآن پِژوهان قرار گرفت و نَقد و نظرهائی دربارۀ آن قلمی کردند. پَسانتر نیز ویراستِ تازۀ آن ترجَمه از سویِ همان مترجم و ناشر به سالِ 1386ﻫ . ش. روانۀ بازار شد.
أصلِ کتاب و ترجَمۀ فارسیِ آن به قلمِ دکتر فریدونِ بَدرهای در ایران آوازهای بَسَنده یافته است و أکثرِ قریب به اتّفاقِ قرآن پِژوهان با آن آشنایی دارند؛ أمّا شاید بسیاری ندانند که این کتاب ترجَمۀ دیگری نیز به فارسی دارد که با این مشخّصاتِ کتابشناختی واردِ بازارِ نشر گردیده است:
لغات دخیله در قرآن [چُنین است بر رویِ جلد و در برگۀ فهرستنویسی! ؛ ولی بر صفحۀ عنوان و شناسنامه: «فرهنگِ واژگانِ خارجیِ قرآنِ کریم»!]، آرتور جفری، با مقدّمۀ آیت الله العظمی علّامه [یحیی] نوری، ترجمه و تحشیه و تحقیق به انضمامِ نقد و شرحِ حالِ علما و دانشمندانی که نامِ آنها در کتاب است: مهندس سعیدِ نوری، ویراستار: بهاره سیاه کلاه، چ:1، تهران: انتشاراتِ نویدِ نور، زمستانِ 1385ﻫ . ش. ، 452 ص.
مترجم ـ بِنا بر آنچه ناشر در لبۀ برگردانِ جلد گفته است ـ در ایران تحصیلاتِ حوزوی کرده و مدّتی در شرقِ آسیا به تبلیغِ إسلام مشغول بوده و در کُره به فراگیری زبان و أدبیّاتِ کُرهای در «سطحِ عالی و تحقیقاتی» و أخذ [مدرک] مهندسیِ مکانیک پرداخته و ... . تحصیلاتش را در زمینۀ علوم إسلامی نیز در بازگشت به ایران «تا إحرازِ درجاتِ عالی» إدامه داده است.
علیرغمِ وجودِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای از کتابِ جِفری این که مترجمِ دیگری همّت کرده و ترجَمهای دیگر از آن کتاب به دست داده باشد، به خودیِ خود بَد نیست؛ به ویژه از آن روی که عمومِ قرآنپِژوهان، کتابِ جِفری را از جهاتِ مختلف در خورِ نقد و خردهگیری نیز میدانند 1
در چاپِ دومِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای، از سَرِ پَذیرفتاریِ همین ایستار، سه نقدِ چاپ شده بر چاپِ نخستِ ترجَمۀ فارسیِ کتاب را نیز که عمدةً به محتوایِ مطالعاتِ آرتور جِفری میپرداخته است، با کتاب همراه ساختهاند.
هم مقدّمۀ پدر مترجم (: «آیت الله العظمی علّامه [یحیی] نوری») و هم مقدّمۀ خود مترجم و هم حواشیِ متعدّدِ ـ و گاه نامتمایزِ ـ وی بر کتاب، از ایستارهایِ ناقدانه خالی نیست.
والدِ مترجم در مقدّمهاش بر کتاب به معرّفیِ نه چندان دقیقی از بعضِ مستشرقان دست یازیده و فهرستی هم از مستشرقانی که آثارشان در زمینۀ إسلامپِژوهی «باید ... نقد و تحشیه گردد» به دست داده، و عاقبت نوشته است:
« ... اگر بناست با أمثالِ سلمان رشدی یِ رمان نویس مقابله شود، باید در مقابل مستشرقانِ نامبرده که مزوّرانه و محقّقانه! 2
نشانۀ تَعَجُّب در خودِ مأخذِ چاپی آمده است.
خلاصه، گوئیا بِنا بر آن بوده است که با این «ترجمه» و «نقد» و أمثالِ آن، «در مقابلِ آثار و نوشتههایِ مستشرقان نامبرده ... موضعِ فعّال گرفته» و « با نقدهایِ علمی و پاسخِ ... مستدل، غیرتِ إسلامی نشان» داده شود (نگر: همان، ص نوزده).
با این همه و علیرغمِ های و هویِ بسیار، مَعَ الأَسف نه مقدّمههایِ کتاب و نه حواشی و نه متنِ ترجمه، هیچیک از چُنان موضعگیریِ با صَلابتی حکایت نمیکنند.
مطالبی که دربارۀ مستشرقان در مقدّمۀ والدِ مترجم آمده است، عَلَی الظّاهر عُمدةً بر منابعِ عربی و فارسیِ درجۀ دوم و سوم ابتنا دارد و گاه خالی از غَرابت نیز نیست.
نمونه را، این که کسی «گُلدزیهر» را آلودۀ «تعصّباتِ ضدِّ إسلامی» بشمارَد (نگر: ص یازده) تازگی و شگفتی ندارد، ولی این که «آربِری» را «در تعصّب و کینهتوزی نسبت به إسلام و مسلمین، معروف» قَلَمداد کُنَند (نگر: ص دوازده)، غریب است.
دربارۀ خودِ آرتور جفری، مقدّمهنویس از «تعصّبِ مذهبیِ او به قومِ یهود و لغتِ عبری» (ص: ده) سخن میگوید و مترجم از دیدگاهِ «یهودیِ» وی (یا به تعبیرِ خودش: «با دیدِ یک یهودی» / ص 65، هامِش) یاد میکند؛ که جایِ تأمّل است؛ زیرا جِفری نه تنها کشیشی مسیحی است، از قضا از مستشرقانی است که بیشتر در پیِ نشان دادنِ رَدِّ پایِ مسیحیّت در إسلام بوده، برخِلافِ شماری دیگر که ردِّ پایِ یهودیّت را در إسلام میجُستند. 3
شادروان استاد کاظمِ برگ نیسی در مقالهای که در بابِ کتابِ جِفری نوشت و در ویراستِ دومِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای هم گنجانیده و چاپ شده، به طور دقیقتر بدین موضوع پرداخته است. نگر: واژههای دخیل در قرآنِ مجید، ترجَمۀ فریدون بَدرهای، چ: 2، تهران: توس، 1386ﻫ . ش.، ص 14 و 15.
تقریرات و دیدگاههایِ هر دو گروهِ یاد شده موردِ نقد و مناقشۀ دانشورانِ مسلمان است و از حیثِ مردودیّت از نظرِ ما، تقریبًا تفاوتی میانِ این دیدگاه و آن دیدگاه نیست. آنچه هست، این است که به هر روی، جِفری از این گروه قَلَمداد شده است، نه آن گروه.
گذشته از مقدّمهها، یک تَصَفُّحِ إجمالیِ لغاتِ دخیله در قرآن و مقایسهاش با واژههایِ دخیل در قرآن مجید بروشنی نشان میدهد که در لغاتِ دخیله با چه رِوایتِ مخدوش و ترجَمۀ مغشوش و نااستواری از کتابِ آرتور جِفری مواجهیم.
ناتوانیِ مترجم در خوانشِ پارهای از نامها خود نیک فرا مینماید که «إحرازِ درجاتِ عالی» یِ علومِ إِسلامی را از سویِ او چندان جدّی نباید گرفت. بدین خوانشها بنگرید:
ص 20 : کعب بن معطی ( به جایِ کعب بن ماتع)
ص 81 : معاریفِ ابن قطیبه ( به جایِ معارفِ ابن قتیبه)
ص 84 : العشّاء ( به جایِ الأَعشی)
ص 87 : سیجستانی ( به جایِ سِجِستانی)
ص 88 : عبدالله بن الزبیرة ( به جایِ عبدالله بن الزّبعري)
ص 90 : ابن محیسین ( به جایِ ابن محیصن)
ص 103 و 111 : اقانی/ آقانی ( به جایِ أغانی)
ص 135 : ابن سیدا ( به جایِ ابن سیده)
ص 135 : اکباری ( به جایِ عکبري)
ص 156 : مفردات رقیب ( به جایِ مفردات راغب)
کشفِ ریختِ صحیحِ پارهای از آنچه ترجمانِ لغاتِ دخیله آورده است، چندان هم آسان نیست. مثلًا یک جا ( ص 114) آورده است: «ن. ک : اللیال مفضلیة و دیوان الاعشی»؛ و خواننده درمیماند که « اللیال مفضلیة » چه کتابی است؟
وقتی به ترجَمۀ دکتر بدرهای (چ: 2، ص 137) رجوع میفرمائید، میبینید: « مفضلیات ( ویراستۀ لیال، ... )»
مترجمِ لغاتِ دخیله، نه تنها بعضی از نامها را درست نمیخوانَد، بسیاری از إرجاعات را نیز إسقاط و حذف میکند! نمونه را، در همین مورد، إرجاعاتِ ریزِ جِفری به صفحه و شعر و بیتِ مفضّلیات بکلّی إسقاط گردیده است.
باز یک مقایسۀ إِجمالیِ لغاتِ دخیله یِ سعیدِ نوری با واژههایِ دخیلِ فریدونِ بَدرهای کافی است تا معلوم شود بسیاری از حواشی و إِرجاعاتِ کتابِ جِفری که از لوازمِ گُسَستناپذیرِ یک چُنین أثَرِ تخصّصی است، در ترجَمۀ نوری محو و نابود شده است و هیچ نشانی از آنها بر جای نیست.
ناتوانیِ مترجمِ لغاتِ دخیله در فهمِ صحیحِ عباراتِ جِفری و گُستاخیِ او در کوتاه کردنِ مطالب و فروانداختنِ بخشهائی از متن، حیرتانگیز است. در جایجایِ کتاب میتوان نمونههایِ این ناتوانی و گُستاخی را نشان داد، ولی نمونهوار خوب است خوانندگان، بندِ نخستِ صفحۀ 21 از لغاتِ دخیله یِ نوری را بنگرند و ببینند که چگونه بخشی از سخنانِ جفری را ترجَمه ناکرده و به عینِ عباراتِ انگلیسی در متن جاسازی کرده است!؛ و آنگاه این هنرنمائیِ وی را با واژههای دخیلِ بدرهای (چ: 2، ص 60) مقایسه فرمایند و از فهمِ روشن و بیانِ بی غُبارِ ترجَمۀ بَدرهای محظوظ شوند.
اگر حوصَلۀ بیشتری دارند، چند بندِ پایانیِ صفحۀ 114 از لغاتِ دخیله را (ذیلِ «بابل») ملاحظه فرمایند و از حیثِ افزونی و کاستی و تفاوتها با واژههای دخیل (چ: 2، ص 136 و 137) بسنجند.
باز اگر حوصَله داشتند، در همان صفحههای 113 و 114 از لغاتِ دخیله، مدخلِ «باب» را مطالعه کنند و سپس به واژههای دخیل (چ: 2، ص 136) مراجعه فرمایند تا ببینند آقایِ مهندس سعیدِ نوری با چه هاضمۀ فراخ و گُشادهدستیِ فوقِ عادَتی سخنانِ جِفری را به دلخواهِ خویش تحریر و تقریر کرده است.
اوجِ این گُشادهدستی آنجا رُخ مینماید که مترجمِ لغاتِ دخیله، همۀ ریختهایِ نوشتاریِ غریبِ کلماتِ عبری و سریانی و ... و ... را که در سرتاسرِ کتابِ جِفری وجود داشته و در ترجَمۀ بَدرهای هم، با همۀ دشواریاش، حفظ و نقل گردیده است، یکسَره حذف و إسقاط نموده است!
به تناسبِ همین حذف و إسقاطِ ریختهایِ أصلیِ واژگانِ سامی و ... ـ که بخشی از جوهرۀ کتابِ جِفری را تشکیل میدهد ـ ، و از دیگر سو چون به آوانگاری یا بازخوانیِ آن ریختها نیز اهتمامی نفرمودهاند، مجبور شدهاند سرتاسرِ کتابِ آرتور جِفری را به نوعی بازنویسی و تلخیص کنند و سَر و تهِ عبارات را جوری به هم بیاوَرَند که فروافتادگیِ لُغَتها در میانِ عبارات چندان خودنمائی نکند!!
اگر این تحریر و بازنویسیِ آزادِ عباراتِ پیچ در پیچِ کتابِ أصلی را به بَدفَهمیها و بَدخوانیها و دیگر سهلانگاریهایِ مترجمِ لغاتِ دخیله در قرآن بیفزائیم، نتیجه چیزی جُز «مَسخِ» یک تألیف در قالبِ ترجَمۀ آن به زبانِ فارسی نیست؛ و این ترجَمۀ مَسخشده، حتّی نمیتواند سیمایِ کلّیِ کارِ آرتور جِفری را آینگی کُنَد، تا چه رسد به نقد و عِیارسنجی و در واقع، تتمیم و إصلاحِ آن که وعده داده شده بوده است!
آقایِ مهندس سعیدِ نوری که أهلیَّت نقدِ کتابِ آرتور جفری را در خود دیده است ـ و ای کاش براستی واجدِ آن بود! ـ ، گاه نشان میدِهَد که از بُن، با مقصود و مُراد و منهجِ این مستشرق ناآشناست و درنمییابَد که جِفری چه میگوید و چرا میگوید.
نمونه را، ذیلِ واژۀ «أیّوب»، آرتور جِفری از کاربردِ این نام در شعرِ « نابغه» یاد کرده است. مقصودِ جِفری واضح است. او میخواهد خاطِرنشان کند که کاربردِ نام «أیّوب» در زبان و أدبِ بسیار کهنِ عَرَبی پیشینه دارد و عَرَبی زبانان از آن زمانِ بسیار دور با این واژه آشنائی داشتهاند. مهندس نوری که عَلَی الظّاهر متوجّهِ مقصودِ جِفری نیست و گویا بحث را تَفَنُّنی اِنگاشته، در حاشیه مینویسد: «أشعارِ فارسی که متضمّنِ این نام هستند نیز کم نمیباشد» و آنگاه یک بیت از حدیقه یِ سنائی میآورد که در آن نامِ أیّوب آمده است ( ص 111) !! او ملتفت نیست که آمدنِ نامِ «أیّوب» در شعری که چند قرن پس از استقرارِ إسلام سُروده شده است، آن هم در زبانِ فارسی، هیچ ربطی به ما نَحنُ فیه ندارد!
توضیحات و إضافات و حواشیِ مترجِم لغاتِ دخیله در قرآن گاه آن اندازه سطحی یا نالازم یا نامربوط است که آدمی را به حیرت میاندازد که وی چگونه خوانندۀ یک متنِ تخصّصی را حاجتمندِ چُنین إفاضاتی انگاشته است؟!
اگر توضیحِ حُرمتِ روزِ شنبه در کیشِ یهود (ص 246) و نیز معنی کردنِ واژۀ «مَرجان» (ص 390 و 391)، هر دو هم بر أساسِ فرهنگِ عمید! لازم بوده باشد، بیگمان معرّفیِ «مبرّد» (نحویِ معروف)، بدین ریخت، بیشتر به شوخی شبیه است:
«از علمای معروف لغت که از جمله تألیفات وی کتاب الکامل، منتخباتی از نظم و نثر است. یکی از کتابهایِ مبرّد الکامل است که آیت الله علامه نوری در کتاب ستارگانِ فروزان (نخستین کتاب منتشر شده از ایشان در 21 سالگی) از او و أحوال و تألیفاتش نام برده است.» (ص 217). تمام!!
ملاحظه میفمائید در معرّفیِ «مبرّد» حتّی معلوم نشد که وی در چه قرنی میزیسته است، أمّا بدقّت خبردار شدیم که پدرِ مترجم نخستین کتابش را در چه سنّی انتشار داده و آن کتاب چه نام داشته و البتّه در کتابِ مذکور ـ درست مانند هزاران کتاب و رسالۀ غیر مذکور!ـ مطالبی هم در بابِ «مبرّد» آمده است!
چُنین حاشیه و إرجاعِ «بارِد» ی البتّه به «مبرّد» اختصاص ندارد، و باز هم توضیحاتی که ای بسا نیاوردنش بر آوردنش رُجحان داشت، در حواشی و انتقاداتِ مترجم دیده میشود.
هرچند مترجم با دستی گُشوده و قَلَمی آزاد به ترجَمه و تحریرِ کتابِ جِفری إقدام کرده است، ناهمواریهایِ زبانی و واژگانی و خاصّه آنچه أهلِ اصطلاحِ «بویِ ترجمه» مینامند، در خِلالِ عبارات و جمله پَردازیهایِ وی خواننده را آزار میدهد و گاه و بیگاه عبارتها از سیاقِ فارسیِ فصیح بسیار بیگانه مینماید.
با آن که لغاتِ دخیله در قرآن، بِنا بر آنچه در شناسنامۀ آن مندرِج است، رسمًا ویراستار هم داشته، حتّی از أغلاطِ إملائی مصون نمانده است. بنگرید:
«... به مخالفت برخواسته ...» (ص 113) / به جایِ برخاسته!
«... امری قریب و بیسابقه نیست» (ص 186) / به جایِ غریب!
این که با وجودِ انتشارِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای در سال 1372ﻫ . ش، چه نیازی به ترجَمۀ دیگری از أثَر و انتشارِ آن به سال 1385ﻫ . ش. بوده است، خود نکتۀ تأمّل برانگیزی است. شاید کسی بگوید مهندس سعیدِ نوری از ترجَمۀ دکتر فریدونِ بَدرهای اطّلاع نداشته است، لیک چُنین نیست؛ زیرا در حواشیِ لغاتِ دخیله در قرآن ( ص 195) بصَراحت از ترجَمۀ بَدرهای یاد شده است و به آن إرجاع کردهاند! نه تنها نامبُرده ترجَمۀ بَدرهای را در دست داشته که مَعَ الأسف در بخشهائی از ترجَمۀ خود عَلَی الظّاهر عبارتها و جملههائی را از ترجَمۀ بَدرهای رونویس کرده است!
(بنگید به ص 222 پینوشتِ 2، و ص 304 پینوشتِ 1 و 2، و ص 323 پینوشتِ 1، و ص 331 پینوشتِ 5، ازلغاتِ دخیله در قرآن؛ و مقایسه کنید با ص 221، و ص 294 و 295، و ص 310 و ص 318 در ویراستِ جدید ـ چ: 2ـ از واژههای دخیل در قرآنِ مجید).
با این همه بسیار عجیب است که این دومین مترجمِ کتابِ جِفری که ترجَمۀ دکتر بَدرهای را هم در اختیار داشته و در مواردی ـ چُنان که گذشت ـ حتّی به «انتحالِ» عباراتِ آن دست یازیده است، چرا همۀ ترجَمۀ خود را با کارِ بَدرهای مقابله و مقایسه نکرده تا مرتکبِ لغزشها و خطاهایِ عجیبِ متعدّد نشود و لاأقَل کارِ خود را بر أساسِ ترجَمۀ بَدرهای ویرایش کُنَد؟!
... بگذریم.
لغاتِ دخیله در قرآن را حتّی به مثابتِ پیشنویسِ خامدَستانۀ یک ترجَمه که ارزش إصلاح و بازویرائی داشته باشد، نمیتوان نگریست.
کتابی است درهم و برهم: نه ترجَمهای مقبول از أثرِ آرتور جِفری، و نه نَقدی معقول بر آن.
جایِ بررسیهایِ ناقدانۀ جدّی در بابِ کتابّ جِفری و آراءِ وی، همچُنان خالی است؛ و آنچه به بهانۀ انتشارِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای در قالبِ مقالاتی نشر یافت، بی گفت و گوی، بسی کمتر و محدودتر از آن است که بایَد.
شاید مهمترین فائدۀ ملاحظۀ لغاتِ دخیله در قرآن و ترجَمۀ نابِسامانِ آقایِ نوری، آن باشد که أمثالِ مرا بیش از پیش قَدردانِ زحماتِ دکتر فریدونِ بَدرهای در ترجَمه و نشرِ واژههای دخیل سازد و بیش و از پیش دریابیم که چه قدر میانِ کارهایِ متینِ فاضلانه و فُروتنانه و کارهایِ سَهلانگارانۀ آگَنده از ادّعا فاصله و تفاوت هست.
بی هیچ گفت و گوی، اگر نبود ترجَمۀ سختکوشانۀ دکتر فریدونِ بَدرهای و زحمتی که در نقلِ صُوَرِ گوناگونِ خطوط و ... به خود داده است، با أمثالِ لغاتِ دخیله در قرآنِ نوری، هیچ تصوّرِ روشن و نزدیک به واقعی از کمّ و کیفِ کارِ آرتور جِفری نمیتوانستیم داشت، مگر با مراجعه به متنِ أصلی و صَرفِ نَظَر از مقولهای ناگُزیر و سودبَخش به نامِ «ترجَمه»!
- در چاپِ دومِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای، از سَرِ پَذیرفتاریِ همین ایستار، سه نقدِ چاپ شده بر چاپِ نخستِ ترجَمۀ فارسیِ کتاب را نیز که عمدةً به محتوایِ مطالعاتِ آرتور جِفری میپرداخته است، با کتاب همراه ساختهاند.
- نشانۀ تَعَجُّب در خودِ مأخذِ چاپی آمده است.
- شادروان استاد کاظمِ برگ نیسی در مقالهای که در بابِ کتابِ جِفری نوشت و در ویراستِ دومِ ترجَمۀ دکتر بَدرهای هم گنجانیده و چاپ شده، به طور دقیقتر بدین موضوع پرداخته است. نگر: واژههای دخیل در قرآنِ مجید، ترجَمۀ فریدون بَدرهای، چ: 2، تهران: توس، 1386ﻫ . ش.، ص 14 و 15.
پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۰۶