در داستانِ ملاقاتِ سعدی و جوانِ خوبرویِ نحوآموز در جامعِ کاشغر، در کلّیّاتِ سعدی یِ چاپِ أمیرکبیر که از مُتَداوَلترین چاپهایِ کلّیّاتِ شیخ است، خواندهایم:
« ... و همی خواند: ضَرَبَ زیدٌ عمروا و کان المتعدّی عمرواً» (ص 139)
«عمروا» چنان که دیده میشود در هر دو مورد با «واو» کتابت شده است.
کتابتِ «عَمروا» (با واو)، به کلّیّاتِ سعدی یِ چاپِ أمیرکبیر اختصاص ندارد و در شماری دیگر از چاپهایِ متنِ گلستان هم دیده میشود. نمونه را، نگر:
شرحِ گلستانِ خزائلی، چ: 13، ص 519؛ و: گلستانِ سعدی، به کوششِ دکتر خلیلِ خطیب رهبر، چ: 25، ص 376؛ و: گلستان، به تصحیح و توضیحِ دکتر غلامحسینِ یوسُفی، ص142؛ و: گلستانِ سعدی، به کوششِ نوراللهِ ایزدپرست، ص 166؛ و: گلستانِ سعدی، به تصحیح و توضیحِ حسنِ أنوَری، ص 218؛ و: گلستانِ سعدی، به کوششِ دکتر براتِ زنجانی، ص 122؛ و: گلستانِ سعدی، با مقدّمه و شرح و تعلیقاتِ دکتر حسنِ أحمَدیِ گیوی، ص 326؛ و: شرحِ سودی بر گلستانِ سعدی، ترجَمۀ حَیدَرِ خوشطینت و ...، چ تبریز، ص 710 و 711؛ و کتابِ گلستان، به تصحیح ِ میرزا عبدالعظیمخانِ [قریبِ] گَرَکانی، 1310ﻫ .ش. ،ص 146 و: گلستان، چاپخانۀ کاویانیِ برلین، 1340 ﻫ .ق. ، ص 149؛ و: گلستان، چاپِ سنگیِ معتمد الممالک، ص 157؛ و: گلستان، چاپِ سنگی، بمبئی: مطبعِ نادری، 1341 ﻫ . ق. ، ص 128؛ و ... .
کتابتِ «عمرواً» با واو، از دید قواعدِ إملائی درست نیست. در حالتِ رَفع و جَر، «عَمرو» با واو نوشته میشود (مانند: «جاءَ عَمرو» و «مَرَرتُ بِعَمرٍو») تا از واژۀ «عُمَر» متمایز باشد. این واو در حالتِ نَصب نوشته نمیشود (مانند: «شاهَدتُ عَمرًا»)؛ چرا که در حالتِ نصب نیازی بدین شیوۀ تمایُزگُذاری نیست؛ زیرا واژۀ «عُمَر»، «ممنوع من الصَّرف» (غیر منصرف) است، و لذا تنوین نمیپذیرد؛ و از همین روی، تنوینِ «عَمرو» در حالتِ نصب بَسَنده است تا آن را از «عُمَر» متمایز گردانَد و دیگر حاجتی به واوِ موردِ بحث نیست.
(نگر: موسوعةُ علومِ اللُّغَةِ العَرَبیَّة، 6/ 609)
آنچه تقریر شُد، کُلّیّتِ قاعده بود به نحوِ إجمال؛ و خواهندگانِ تفضیل و شرح و تدقیق، باید به کتابِ نفیسِ المَطالِع النَّصریَّة للمطابع المِصریَّة از مؤلَّفاتِ شیخ نصرِ هورینی (تحقیق: طه عبدالمقصود، ط. قاهره، صص 314ـ 318) درنگَرَند.
ضبطِ صحیحِ «عَمرًا» بدونِ واو در شماری از نُسَخِ گلستان دیده میشود؛ و غالبًا در نسخههایِ چاپیِ قدیمِ کم ادّعا.
از چاپهایِ أخیر، در گلستانِ ویراستۀ آقایِ حسینِ اُستادوَلی ـ که خوشبختانه عَرَبیدان است ـ (چ: 25، ص 285) این ضبطِ صحیح را دیدهام و از چاپهایِ قدیم در چاپِ سنگیِ مصحَّحِ شوریدۀ شیرازی (نگر: کلّیّاتِ دیوانِ سعدی، شیراز: انتشاراتِ أدیبِ مصطفوی، ص50) و نیز چاپِ سنگی مُحَشّائی از چاپهایِ شبهِ قارّۀ هند که کتابفرشیِ جعفریِ تبریزی در تهران به سالِ 1362 ﻫ . ش. افست کرده (ص 163) و شماری از چاپهایِ دیگر.
آیا ممکن است آن غَلَطِ إملائی از خودِ سعدی سرزده باشد؟ ... نمیدانم.
بسیار جالبِ توجّه است که یکی از شُرّاحِ هندیِ گلستان، ولی محمّدِ أکبرآبادی، در شرحِ گلستاناش، بجِد از ریختِ إملائیِ «عمرواً» دفاع میکند و در مقامِ رَدِّ یکی از شارحانی که بر این ریخت اعتراض کرده است، قَلَمی میفرساید که از عدمِ وقوفِ وی بر قواعدِ إملائی و ضعفِ استدلال و نگرشش حکایت میکند. وی مینویسد:
« ... آنچه میرنورالله از بعضی شروحِ این کتاب که به زبانِ عربی است نقل کرده که تفرقه میانِ این دو لفظ [عَمرو و عُمَر] به واو و عدمِ آن در حالتِ رفع و جرّ است أمّا در حالتِ نصب چون در عمرو ـ به فتحِ أوّل ـ ألفی در رسم الخط میباشد و عمر چون غیرِمنصرف است و تنوین ندارد تا آنکه ألف رسم الخط در کار شود به همان ألف تفرقه صروت میگیرد و حاجت به واو نیست (انتهی)، صاحبِ این کلام به قیاسِ خود این سخن گفته است و ندانسته که آن واوِ زائده جزوِ لفظِ مذکور گردیده است در کتابت و در هیچ حال از وی جُدا نمیشود اگر چه در حالتِ نصب به ألف که در رسم الخط میباشد تفرقه صورت میگیرد و مصداقِ این سخن آن حکایتست که حضرتِ مولوی ـ رض ـ در مثنویِ معنوی به تقریبِ آنکه در طبعِ کج جز سخنِ کج جایگیر نمیشود فرمودهاند که: شاگردی درین مثالِ که ضَرَبَ زَیدٌ عَمروا باشد، پرسید از استاد که زید عمرو را بیگناه چرا زد؟! استاد گفت که: این مثال برایِ نمودنِ آنکه فاعل مرفوع میباشد و مفعول منصوب وضع کردهاند و زید عمرو را هرگز نزده است! چون در طبعِ وی کجی بود، این سخنِ راست را قبول ننموده و گفت: چگونه توان گفت که زید او را نزده است و حال آنکه عبارتِ صریح ناطقست به آنکه زید عمرو را زده است، پس وجهِ زدن باید گفت! استاد چون کجیِ طبعِ او را دریافت در لاغش کشید و گفت که: عمرو یک واو دزدیده بود، زید به سببِ این دزدیش بزد!! شاگر گفت که: این سخن قبول کردم! پس اگر واو در مثالِ مذکور که به نصبِ عمرو است مرقوم نبودی، جوابِ استاد چگونه راست آمدی و شاگرد آن را چگونه قبول کردی؟! و نقل کردنِ حضرتِ مولوی ـ رض ـ این حکایت را چگونه درست افتادی؟ پس معلوم شد که عمرو را به واو زائده در حالتِ نصب نیز نوشتهاند و هیچکس ترکِ آن نکرده است. پس آنچه 1 میرنورالله بعد نقلِ عبارتِ مذکور نوشته که پس در أکثرِ نسخ که واو بعد عمرًا مرقوم نیست همانا که مبنی برین تحقیق خواهد بود (انتهی)، بر نادرستی عبارت مذکور اگر اطّلاع یافتی به تحقیقش نسبت نکردی و ترکِ واو را که در بعضی نسخ است بر سهوِ کاتب یا بر تصرّفِ ناسخانِ ناواقف حمل کردی و عجبتر آنکه مشارٌإلیه حکایتِمثنوی را به جهتِ سند برایِ نوشتنِ واوِ زائده در آخرِ عمرو در شرحِ خود نقل کرده است و متنبّه نشده که اگر واو در حالتِ نصب نبود جوابِ استاد وقبول شاگرد چهسان درست افتد و حضرتِ مولوی آن حکایت را دیده و دانسته چرا آرَند؛ و تطویلِ کلام درینجا برایِ آن اختیار افتاد تا مردم به تقلیدِ شارحِ مذکور به سببِ تحقیق شمردنِ میر کلامِ او را از راه نروند و نسخههایِ صحیحه را که به واو مرقوم باشند به تراش و خراش نرسانند.» (چاپِ سنگیِ لکهنو، ص 282 و 283)
« ... و همی خواند: ضَرَبَ زیدٌ عمروا و کان المتعدّی عمرواً» (ص 139)
«عمروا» چنان که دیده میشود در هر دو مورد با «واو» کتابت شده است.
کتابتِ «عَمروا» (با واو)، به کلّیّاتِ سعدی یِ چاپِ أمیرکبیر اختصاص ندارد و در شماری دیگر از چاپهایِ متنِ گلستان هم دیده میشود. نمونه را، نگر:
شرحِ گلستانِ خزائلی، چ: 13، ص 519؛ و: گلستانِ سعدی، به کوششِ دکتر خلیلِ خطیب رهبر، چ: 25، ص 376؛ و: گلستان، به تصحیح و توضیحِ دکتر غلامحسینِ یوسُفی، ص142؛ و: گلستانِ سعدی، به کوششِ نوراللهِ ایزدپرست، ص 166؛ و: گلستانِ سعدی، به تصحیح و توضیحِ حسنِ أنوَری، ص 218؛ و: گلستانِ سعدی، به کوششِ دکتر براتِ زنجانی، ص 122؛ و: گلستانِ سعدی، با مقدّمه و شرح و تعلیقاتِ دکتر حسنِ أحمَدیِ گیوی، ص 326؛ و: شرحِ سودی بر گلستانِ سعدی، ترجَمۀ حَیدَرِ خوشطینت و ...، چ تبریز، ص 710 و 711؛ و کتابِ گلستان، به تصحیح ِ میرزا عبدالعظیمخانِ [قریبِ] گَرَکانی، 1310ﻫ .ش. ،ص 146 و: گلستان، چاپخانۀ کاویانیِ برلین، 1340 ﻫ .ق. ، ص 149؛ و: گلستان، چاپِ سنگیِ معتمد الممالک، ص 157؛ و: گلستان، چاپِ سنگی، بمبئی: مطبعِ نادری، 1341 ﻫ . ق. ، ص 128؛ و ... .
کتابتِ «عمرواً» با واو، از دید قواعدِ إملائی درست نیست. در حالتِ رَفع و جَر، «عَمرو» با واو نوشته میشود (مانند: «جاءَ عَمرو» و «مَرَرتُ بِعَمرٍو») تا از واژۀ «عُمَر» متمایز باشد. این واو در حالتِ نَصب نوشته نمیشود (مانند: «شاهَدتُ عَمرًا»)؛ چرا که در حالتِ نصب نیازی بدین شیوۀ تمایُزگُذاری نیست؛ زیرا واژۀ «عُمَر»، «ممنوع من الصَّرف» (غیر منصرف) است، و لذا تنوین نمیپذیرد؛ و از همین روی، تنوینِ «عَمرو» در حالتِ نصب بَسَنده است تا آن را از «عُمَر» متمایز گردانَد و دیگر حاجتی به واوِ موردِ بحث نیست.
(نگر: موسوعةُ علومِ اللُّغَةِ العَرَبیَّة، 6/ 609)
آنچه تقریر شُد، کُلّیّتِ قاعده بود به نحوِ إجمال؛ و خواهندگانِ تفضیل و شرح و تدقیق، باید به کتابِ نفیسِ المَطالِع النَّصریَّة للمطابع المِصریَّة از مؤلَّفاتِ شیخ نصرِ هورینی (تحقیق: طه عبدالمقصود، ط. قاهره، صص 314ـ 318) درنگَرَند.
ضبطِ صحیحِ «عَمرًا» بدونِ واو در شماری از نُسَخِ گلستان دیده میشود؛ و غالبًا در نسخههایِ چاپیِ قدیمِ کم ادّعا.
از چاپهایِ أخیر، در گلستانِ ویراستۀ آقایِ حسینِ اُستادوَلی ـ که خوشبختانه عَرَبیدان است ـ (چ: 25، ص 285) این ضبطِ صحیح را دیدهام و از چاپهایِ قدیم در چاپِ سنگیِ مصحَّحِ شوریدۀ شیرازی (نگر: کلّیّاتِ دیوانِ سعدی، شیراز: انتشاراتِ أدیبِ مصطفوی، ص50) و نیز چاپِ سنگی مُحَشّائی از چاپهایِ شبهِ قارّۀ هند که کتابفرشیِ جعفریِ تبریزی در تهران به سالِ 1362 ﻫ . ش. افست کرده (ص 163) و شماری از چاپهایِ دیگر.
آیا ممکن است آن غَلَطِ إملائی از خودِ سعدی سرزده باشد؟ ... نمیدانم.
بسیار جالبِ توجّه است که یکی از شُرّاحِ هندیِ گلستان، ولی محمّدِ أکبرآبادی، در شرحِ گلستاناش، بجِد از ریختِ إملائیِ «عمرواً» دفاع میکند و در مقامِ رَدِّ یکی از شارحانی که بر این ریخت اعتراض کرده است، قَلَمی میفرساید که از عدمِ وقوفِ وی بر قواعدِ إملائی و ضعفِ استدلال و نگرشش حکایت میکند. وی مینویسد:
« ... آنچه میرنورالله از بعضی شروحِ این کتاب که به زبانِ عربی است نقل کرده که تفرقه میانِ این دو لفظ [عَمرو و عُمَر] به واو و عدمِ آن در حالتِ رفع و جرّ است أمّا در حالتِ نصب چون در عمرو ـ به فتحِ أوّل ـ ألفی در رسم الخط میباشد و عمر چون غیرِمنصرف است و تنوین ندارد تا آنکه ألف رسم الخط در کار شود به همان ألف تفرقه صروت میگیرد و حاجت به واو نیست (انتهی)، صاحبِ این کلام به قیاسِ خود این سخن گفته است و ندانسته که آن واوِ زائده جزوِ لفظِ مذکور گردیده است در کتابت و در هیچ حال از وی جُدا نمیشود اگر چه در حالتِ نصب به ألف که در رسم الخط میباشد تفرقه صورت میگیرد و مصداقِ این سخن آن حکایتست که حضرتِ مولوی ـ رض ـ در مثنویِ معنوی به تقریبِ آنکه در طبعِ کج جز سخنِ کج جایگیر نمیشود فرمودهاند که: شاگردی درین مثالِ که ضَرَبَ زَیدٌ عَمروا باشد، پرسید از استاد که زید عمرو را بیگناه چرا زد؟! استاد گفت که: این مثال برایِ نمودنِ آنکه فاعل مرفوع میباشد و مفعول منصوب وضع کردهاند و زید عمرو را هرگز نزده است! چون در طبعِ وی کجی بود، این سخنِ راست را قبول ننموده و گفت: چگونه توان گفت که زید او را نزده است و حال آنکه عبارتِ صریح ناطقست به آنکه زید عمرو را زده است، پس وجهِ زدن باید گفت! استاد چون کجیِ طبعِ او را دریافت در لاغش کشید و گفت که: عمرو یک واو دزدیده بود، زید به سببِ این دزدیش بزد!! شاگر گفت که: این سخن قبول کردم! پس اگر واو در مثالِ مذکور که به نصبِ عمرو است مرقوم نبودی، جوابِ استاد چگونه راست آمدی و شاگرد آن را چگونه قبول کردی؟! و نقل کردنِ حضرتِ مولوی ـ رض ـ این حکایت را چگونه درست افتادی؟ پس معلوم شد که عمرو را به واو زائده در حالتِ نصب نیز نوشتهاند و هیچکس ترکِ آن نکرده است. پس آنچه 1
در چاپِ سنگی (مأخذِ ما): اُنچه (موافقِ خوانش و تلفّظِ بعضِ أَقالیمِ فارسی زبان)
- در چاپِ سنگی (مأخذِ ما): اُنچه (موافقِ خوانش و تلفّظِ بعضِ أَقالیمِ فارسی زبان)
پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۵۷