شیخِ شیراز، " سَعدیِ " بی‌هَنباز ، در غزلِ دِلنوازِ " که برگذشت که بویِ عَبیر می‌آیَد ؟ / که می‌روَد که چُنین دِلپَذیر می‌آیَد ؟ " ، می‌فرماید :

هزار جامۀ معنی که من بَراندازم
به قامتی که تو داری قَصیر می‌آیَد

( کلّیّاتِ سَعدی ، چ أَمیرکبیر ، ص516 ، غ 288 ).


خانمِ فَرَحِ نیازکار در شرحِ غزلیّاتِ سعدی ( چ: 1 ، تهران : هِرمِس ـ با همکاریِ مرکزِ سعدی‌شناسی ـ ، 1390 هـ . ش . ، ص 744 ) در بیانِ معنایِ این بیتِ سَعدی نوشته‌اند :
" هزار جامۀ سخن که من در وصف تو برقامت بلندت برافکنم ، برای جمال و زیبایی تو نامناسب و ناموزون است . " .

پیش از ایشان استاد دکتر خلیلِ خَطیبِ رهبر نیز در شرحِ خویش بر دیوانِ غزلیّاتِ استادِ سخن سعدیِ شیرازی ( چ : 10 ، تهران : مهتاب ، 1/425 ) ، بیش و کم به همین راه رفته و نوشته‌اند :
" هزار جامۀ سخن که من بر قامت بلند تو برافکنم ، کوتاه و نارسا می‌نماید . ".

می‌نویسم :
سخن از جامه بر کسی افکندن ( ؟ ، نوعی " پرُوِ " لباس با حفظ ِحُدود و فَواصل ؟! ) نیست و قَرار نبوده‌است که شیخ سَعدی ـ مَثَلًا ـ محبوب را در فاصله‌ای مُناسِب بایستانَد و جامه‌ها را بر " قامتِ بلندِ " او پرتاب کُنَد !
به نظر می‌رسد تعبیرِ آشنانمایِ " برانداختن / انداختن " که در اینجا در معنائی کهن به کار رفته‌است که امروزه زَبانزَد نیست و مهجور گردیده ، دستِ کم از این دو شارِحِ غزلیّاتِ سعدی رَهزنی کرده باشد .

"انداختن " و" برانداختن " را ، پیشینگان ، بفراوانی به معنایِ ساختن و پرداختن و درست‌کردن و تهیّه کردن و به‌عمل‌آوردن و طرح‌ریزی‌کردن و مانندِ آن به کار بُرده‌اند . در لغت‌نامۀ دهخدا ذیلِ " انداختن " ، این معنیٰ و نمونه‌هایِ کاربُردِ آن را از خودِ سعدی ودیگران به دست داده‌اند . شاید پاره‌ای از شواهدِ آن مدخل ، قابلِ مناقشه بنماید؛ لیک در أصلِ معنیٰ تردیدی نیست . شایانِ یادکردست که همین بیتِ موردِ گفت‌و‌گویْ نیز در لغت‌نامه در شمارِ شواهدِ این معنیٰ آمده‌است .

پس همان‌سان که بعضِ شُرّاحِ غزلِ شیخ1
حاجت به تَذکار نیست که بعضِ شارحان و گُزیده‌گران ـ علی الرَّسمِ فی أَمثالِها ! ـ مطلقا به توضیحِ این فِقره قلم رنجه نفرموده‌اند !!
گفته‌اند ـ و دُرُست هم گفته‌اند ـ ، مقصودِ سعدی ، هزارگونه توصیف و بیان است که چونان جامه‌ای خورایِ قامتِ محبوبِ خویش بپردازَد و " تدارک ببیند " ( سنج : شرح غزل‌های سعدی ، برزگرِ خالقی و عقدایی ، چ: 1 ، 1/629 )، یا " اندازه بگیرد " ( سنج: غزلیّاتِ سعدی ، چ برگ‌نیسی ، ویراستِ دوم ، 1/665 )2
لابُد شما هم به یاد دارید که می‌گویند : " هندسه " ، مُعَرَّبِ " اندازه " است.
، والبتّه باز آن را درخورِ جمال و کمالِ وی نیابَد.

  • حاجت به تَذکار نیست که بعضِ شارحان و گُزیده‌گران ـ علی الرَّسمِ فی أَمثالِها ! ـ مطلقا به توضیحِ این فِقره قلم رنجه نفرموده‌اند !!
  • لابُد شما هم به یاد دارید که می‌گویند : " هندسه " ، مُعَرَّبِ " اندازه " است.
چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۱۹