در زُمرۀ رُباعیّاتِ غنائیِ شیخِ شیراز می خوانیم:

روزی نَظَرش بر منِ درویش آمد
دیدم که معلّمِ بَداندیش آمد
نگذاشت که آفتاب بر من تابد
آن سایه گران چو ابر در پیش آمد

( کلّیّاتِ سعدی ،چ أَمیرکبیر، ص 671 )


آقایِ بهاءالدّینِ اسکندریِ ارسنجانی ،دربارۀ این رباعی ، بدُرُست نوشته‌اند:
"...ظاهراً اشاره به حادثه ای خاص ـ در عالم واقع و یا در خیال شاعر ـ دارد"( رباعیّاتِ شیخِ شیراز سعدی ،چ:2 ،ص84 ، هامِش).

می‌نویسم: هیچ دور نیست آن خاطرۀ مزعوم را راجع به دورانِ تحصیلاتِ مکتبخانگیِ شیخ ،یا به هر روی، راجع به فضایِ مکتبخانه بدانیم.
در همین خاطراتنامه هایِ أَخیر که واگویه گَرِ خاطراتِ مَکتَبخانگیِ دورانِ گذشته است ، حکایتهایِ عشقهایِ کودکانه در مکتبخانه هایِ مُختَلِط ،اندک نیست. در أَدبیّاتِ مَدرَسیِ خودمان ، آغازِ عشقِ مجنون و لیلی به مکتبخانه بازمی گردد ( نگر: خمسۀ نظامی، چ بَصیر مُژدِهی ،ص402 و403 ؛ آری، به قولِ سخنسالارِ گنجه : " ... یاران به حسابِ علم خوانی / ویشان به حدیثِ مهربانی .../...یاران وَرَقی ز علم خواندند / ایشان نَفَسی به عِشق راندند ...").

از راهِ استطراد بیفزایم:
واژۀ "سایه گِران" که سعدی در حقّ ِ آن معلّمِ بداندیش به کار برده است،در اینجا به معنایِ "گِرانجان" ( مقابلِ : سبُکروح ) ، و دُرُست به همان معنایِ واژۀ " ثقیل الظّلِّ " عربی است که شیواسخنان از دیرباز ( نگر : التّذکرة الحَمدونیّة ، 5/ 156 و 9/391 ؛ و : ربیع الأَبرارِ زَمَخشَری، ط. أَعلمی ، 2/228و333 ؛ و : ریاض السّالکینِ سیّد علی خانِ مَدَنی، 3/377) در زبانِ عربی به کار می بُرده اند و در واژه نامه هایِ آن زبان هم مسطور است ( نگر: أَساس البَلاغةِ زَمَخشَری ، ط. قاهره ، ص 96 و 954 ؛ و: تاج العروسِ زَبیدی ، 14 /86 ، و 17/687).

این معنایِ " سایه گِران" ، در بعضِ فرهنگهایِ فارسی که عِجالةً در دسترسِ من است، از قَلَم افتاده است ( سنج : فرهنگِ بزرگِ سخن ، چ:1، ص 4006 ـ که از بُن ، مدخلِ " سایه گِران " ندارد ـ و ص 6101 ـ زیرِ مدخلِ "گران سایه " ـ )؛ چُنان که از نحوۀ حروفچینیِ " سایه گران " در بعضِ چاپهایِ کلّیّاتِ سعدی و فاصلۀ زیاده ای که میانِ دو جزءِ آن انداخته اند نیز ، حدس می توان زد که دُرُستخوانیِ آن چَندان مَطمَحِ نظرِ بعضِ أُدبایِ مُعَزَّز نبوده باشد؛ و العِصمَةُ لأَهلِها .
چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۲۵