توفیق رَفیق شُد و شَرَفِ زیارتِ چاپِ دُوُمِ از بهترین ویراستِ موجودِ کتابِ کِرامَندِ کَشفُ الغُمَّة فی معرفةِ الأئمّةِ علیّ بنِ عیسیٰ یِ إِربِلی حاصل گردید . بهترین ویراستِ کَشفُ الغمَّةِ إِربِلی ، بی هیچ گفت و گویْ ، همانست که به همّتِ دوستِ مِفْضالِ بافَضیلتم ، استاد حُجَّة الإِسلام و المُسلِمین شیخ علیِ فاضِلی ـ دامَ إِفْضالُه ـ و همکاریِ حُجَّة الإِسلام و المُسلِمین شیخ علیِ آلِ کوثَر ـ زیدَ عِزُّه ـ ، موردِ تصحیح و تحقیق و تحشیَه واقع گردیده است و با فهرستهایِ مَبسوط و مقدَّمۀ مَشروح ، نخستینْ بار در چهارمُجَلَّد به سالِ 1426هـ . ق . در ایران طَبع را به زیورِ خویش آراسته ، و خوشبختانه موردِ إِقبالِ رایْمَندان هم قرار گرفته است ( چُنان که ـ از جُمله ـ در «کتابِ سالِ ولایت» و «کتابِ سالِ حوزه» بَرَندۀ جایزه شد ) .
ناشِرِ چاپِ نخستِ این تصحیحِ سودْبَخْش ، « المَجمَع العالَمیّ لأَهلِ البَیْت ـ عَلَیْهِم السَّلام ـ » بود . چاپِ دُوُمِ آن را نیز همین « المَجمَع العالَمیّ لأَهلِ البَیْت ـ عَلَیْهِم السَّلام ـ » ولی در بیروت و با همکاریِ «دارالتَّعارُف» به سالِ 1433 هـ . ق . منتشر کرده است .
در این چاپ ، ناشِر ، سه تغییرِ عُمده در کتاب داده که هر سه جایِ درنگ است :
نخستین تفاوُتی که در این بازْچاپ ، تَوَجُّهِ بینَنده را به خود می کَشَد ، جلدِ گالینگورِ بسیارِ خوشآیندِ کتاب است که جایگُزین جلدِ البتّه مُحکم ولی سِلِفونیِ پیشین شده ، و هَیأَتِ نِسبةً بازاریِ سابق را به ظاهِری بَرازندۀ یک پِژوهِشِ تُراثیِ جِدّی بَدَل ساخته است . از این حیث باید بر ناشِر آفرین خوانْد ؛ لیک این را نیز باید پُرسید و بَررَسید که چرا غالبِ کتابهایِ ما ، تا وقتی در بیروت چاپ و بازْچاپ نشوند ، از این جامه هایِ بَرازنده بر تَن نمی کنند ؟! مگر ما وارِثانِ آن صَحّافیِ سُنَّتیِ درخشان و هنرهایِ گونه گونِ نمایان نیستیم ؟ و مگر در عالَمِ مُدِرن نیز این همه کوسِ لِمَنِ المُلکی و بانگِ هَل مِن مُبارِز نمی زَنیم ؟ پس چرا هَمچُنان در زمینۀ یک صَحّافیِ ماشینیِ ساده چشممان باید به دست ناشرانِ میانْ مایۀ لُبنانی باشد ، و در اینجا هم ، عَلَی الرَّسمِ فی أَمثالِها ! ، «اندوهِ لُبنان» ما را بکُشَد ؟! «جانانِ من!» باور نمی کنم صَحّافیهایِ همین «مَمالکِ مَحروسه»یِ خودمان از درآوردنِ چُنین جِلدها عاجِز باشَند . مانندِ این و بهتر از اینها را ساخته و پَرداخته اند . مهم این است که ناشر در لُبنان «می خواهَد» ، و در ایران «نمی خواهَد» ؛ و بامزه این که هَمین ناشِر که در ایران «نمی خواهَد» ، وقتی کتابش را برایِ چاپ به لُبنان می بَرَد ، «می خواهَد» !! ... پس باز هَم ، «جانانِ من! اندوهِ لُبنان کُشت ما را»!
دُوُمین تفاوُتِ چشمگیرِ این بازْچاپ ، حَذفِ نامِ مُصحِّحان است از رویِ جِلد و صفحۀ عنوان ! یعنی زیرِ پا نِهادنِ بخشِ مهمّی از حقوقِ معنویِ کسانی که روشَنیِ دیدگانشان را در میانِ سیاهیهایِ سُطورِ این أَوراق به وَدیعَت نِهاده و سَرمایۀ بی بَدیلِ عُمرِ عزیزشان را مصروف داشته اند ، تا من و شما روشنْ تر ببینیم و بیَندیشیم و از عُمر و دانائیِ خویش بَرخورداریِ افزونْ تر بیابیم .
و باز ، حَذفِ نامِ مُصحِّحان از رویِ جِلد ، یعنی سَرگشته ساختنِ خواننده و پِژوهنده ای که در همان نگاهِ نخست ، از رهگذرِ وُقوف بر نامِ مصحِّحان و با توجّه به شناختگی یا ناشناختگیِ ایشان ، می خواهد دربابِ کتاب و چون و چندِ آن ، تصوّری روشنْ تر بیابد ، یا در مَقامِ إِرجاع ، به تصحیحِ فُلانی إِرجاع دِهَد ، و اکنون ، به لُطفِ پنهانْکاریِ ناشر! ، باید لابه لایِ أوراق ، به دنبالِ مشخَّصاتِ مصَحِّح بگردد .
سوُمین تفاوُتِ چشمگیرِ این بازْچاپ ، که بحَق در قَباحَتْ از آن دُوُمین هم سَبَق بُرده است ، حذفِ نامِ مُصَحِّحِ بخشِ عُمدۀ کتاب است ،حتّیٰ از شناسنامه !!
تصحیحِ جِلدهایِ دُوُم و سوُم و چهارم ، و تنظیمِ فهرستهایِ گوناگون ، و نگارشِ مقدّمۀ مَشروح و دانشورانۀ تصحیح ( که بتنهائی در بیش از یکصد صفحه تنظیم گردیده است و خود تألیفی است مُنیف دربابِ إِربِلی و کَشف الغُمَّة )، همه و همه ، بر دست استاد شیخ علیِ فاضلی صورت گرفته است ؛ ولی طابعِ سَهل اِنگارِ کارناشناس ، در چاپِ دوُم ، نامِ استاد فاضلی را نه فقط از رویِ جلد و صفحۀ عنوان ، که حتّیٰ از شناسنامه هم فُروانداخته است . آیا این ، نمونۀ تباه کردنِ ابتدائی ترین حقوقِ رسمیِ شَرعی و عُرفی در عرصۀ قَلَم نیست ؟!
برایِ یافتنِ تَبَهکاران لازم نیست به راهِ دوری برویم !
رَوانش بَرخوردار باد آن که گفت :
ناشِرِ چاپِ نخستِ این تصحیحِ سودْبَخْش ، « المَجمَع العالَمیّ لأَهلِ البَیْت ـ عَلَیْهِم السَّلام ـ » بود . چاپِ دُوُمِ آن را نیز همین « المَجمَع العالَمیّ لأَهلِ البَیْت ـ عَلَیْهِم السَّلام ـ » ولی در بیروت و با همکاریِ «دارالتَّعارُف» به سالِ 1433 هـ . ق . منتشر کرده است .
در این چاپ ، ناشِر ، سه تغییرِ عُمده در کتاب داده که هر سه جایِ درنگ است :
نخستین تفاوُتی که در این بازْچاپ ، تَوَجُّهِ بینَنده را به خود می کَشَد ، جلدِ گالینگورِ بسیارِ خوشآیندِ کتاب است که جایگُزین جلدِ البتّه مُحکم ولی سِلِفونیِ پیشین شده ، و هَیأَتِ نِسبةً بازاریِ سابق را به ظاهِری بَرازندۀ یک پِژوهِشِ تُراثیِ جِدّی بَدَل ساخته است . از این حیث باید بر ناشِر آفرین خوانْد ؛ لیک این را نیز باید پُرسید و بَررَسید که چرا غالبِ کتابهایِ ما ، تا وقتی در بیروت چاپ و بازْچاپ نشوند ، از این جامه هایِ بَرازنده بر تَن نمی کنند ؟! مگر ما وارِثانِ آن صَحّافیِ سُنَّتیِ درخشان و هنرهایِ گونه گونِ نمایان نیستیم ؟ و مگر در عالَمِ مُدِرن نیز این همه کوسِ لِمَنِ المُلکی و بانگِ هَل مِن مُبارِز نمی زَنیم ؟ پس چرا هَمچُنان در زمینۀ یک صَحّافیِ ماشینیِ ساده چشممان باید به دست ناشرانِ میانْ مایۀ لُبنانی باشد ، و در اینجا هم ، عَلَی الرَّسمِ فی أَمثالِها ! ، «اندوهِ لُبنان» ما را بکُشَد ؟! «جانانِ من!» باور نمی کنم صَحّافیهایِ همین «مَمالکِ مَحروسه»یِ خودمان از درآوردنِ چُنین جِلدها عاجِز باشَند . مانندِ این و بهتر از اینها را ساخته و پَرداخته اند . مهم این است که ناشر در لُبنان «می خواهَد» ، و در ایران «نمی خواهَد» ؛ و بامزه این که هَمین ناشِر که در ایران «نمی خواهَد» ، وقتی کتابش را برایِ چاپ به لُبنان می بَرَد ، «می خواهَد» !! ... پس باز هَم ، «جانانِ من! اندوهِ لُبنان کُشت ما را»!
دُوُمین تفاوُتِ چشمگیرِ این بازْچاپ ، حَذفِ نامِ مُصحِّحان است از رویِ جِلد و صفحۀ عنوان ! یعنی زیرِ پا نِهادنِ بخشِ مهمّی از حقوقِ معنویِ کسانی که روشَنیِ دیدگانشان را در میانِ سیاهیهایِ سُطورِ این أَوراق به وَدیعَت نِهاده و سَرمایۀ بی بَدیلِ عُمرِ عزیزشان را مصروف داشته اند ، تا من و شما روشنْ تر ببینیم و بیَندیشیم و از عُمر و دانائیِ خویش بَرخورداریِ افزونْ تر بیابیم .
و باز ، حَذفِ نامِ مُصحِّحان از رویِ جِلد ، یعنی سَرگشته ساختنِ خواننده و پِژوهنده ای که در همان نگاهِ نخست ، از رهگذرِ وُقوف بر نامِ مصحِّحان و با توجّه به شناختگی یا ناشناختگیِ ایشان ، می خواهد دربابِ کتاب و چون و چندِ آن ، تصوّری روشنْ تر بیابد ، یا در مَقامِ إِرجاع ، به تصحیحِ فُلانی إِرجاع دِهَد ، و اکنون ، به لُطفِ پنهانْکاریِ ناشر! ، باید لابه لایِ أوراق ، به دنبالِ مشخَّصاتِ مصَحِّح بگردد .
سوُمین تفاوُتِ چشمگیرِ این بازْچاپ ، که بحَق در قَباحَتْ از آن دُوُمین هم سَبَق بُرده است ، حذفِ نامِ مُصَحِّحِ بخشِ عُمدۀ کتاب است ،حتّیٰ از شناسنامه !!
تصحیحِ جِلدهایِ دُوُم و سوُم و چهارم ، و تنظیمِ فهرستهایِ گوناگون ، و نگارشِ مقدّمۀ مَشروح و دانشورانۀ تصحیح ( که بتنهائی در بیش از یکصد صفحه تنظیم گردیده است و خود تألیفی است مُنیف دربابِ إِربِلی و کَشف الغُمَّة )، همه و همه ، بر دست استاد شیخ علیِ فاضلی صورت گرفته است ؛ ولی طابعِ سَهل اِنگارِ کارناشناس ، در چاپِ دوُم ، نامِ استاد فاضلی را نه فقط از رویِ جلد و صفحۀ عنوان ، که حتّیٰ از شناسنامه هم فُروانداخته است . آیا این ، نمونۀ تباه کردنِ ابتدائی ترین حقوقِ رسمیِ شَرعی و عُرفی در عرصۀ قَلَم نیست ؟!
برایِ یافتنِ تَبَهکاران لازم نیست به راهِ دوری برویم !
رَوانش بَرخوردار باد آن که گفت :
گر مُسَلمانی ازینَست که حافظ دارد
وای اگر از پسِ امروز بُوَد فردائی !
٭٭٭
نشرِ کتاب ، مانندِ هرکارِ دیگری ، آئین و منطق و هنجارهایِ خاص دارد ، و در این مرزِ پُرگُهَر ، دُرُست مانندِ هر کارِ دیگری ! ، به جایِ آن آئین و منطق و هنجارهایِ خاص ، عِندَ اللُّزوم !! ، از سلائق و أَهواءِ کسانی پیروی می کند که بحَق یا نابحَق در آن کار دَستی یافته اند !!!
در این روالِ گُجَسته ، با همه چیزِ یک «کتاب» می توان بازی کرد و این به اصطلاح کالایِ فرهنگی را به هرگونۀ دِلخواه می توان عرضه کرد و خُلاصه ، می توان به ریشِ کاتِب و مَکتوب و قاری و مَقروء خندید ، و از کسی هم باک نداشت !
هَیهات ! ... اگر سَری به کتابفروشی ها بزنید و ژرف بنگرید ، بی تردید نمونه هایِ فراوانی از این آشفتگیها و پریشانیها و زشتیها و پَلَشتیها را مُلاحَظَه خواهید فرمود .
توجّه به این خصایصِ آشفته بازارِ نشر ، شاید به کارِ کسانی بیاید که بخواهَند با چشمانی بازتر کتاب بخوانند و کتاب بخَرَند و إِرجاع دِهَند و حتّیٰ کتاب چاپ کنند .
واللهُ مِن وَراءِ القَصد .
دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۲۶