( بحث در یک نُکتۀ إِملائی )
یکی از خوانندگانِ هوشیارِ مَکاتیبِ راقِم در « یادگارستان » ، به نامِ آقایِ « بهمنِ خیابانی » ، یادداشتی مِهرآمیز از برایِ داعی روانه داشته و إِظهارِ تعجُّب کرده اند که چرا ـ برخِلافِ شیوۀ شایعِ اینْروزگاریان ـ به جایِ « گفتگو » ، « گفت و گو » می نویسم .
تَذکارِ آن خوانندۀ نُکته سَنج ـ دامَ إِفضالُه ! ـ ، بهانه ای نیکو به دست می دِهَد تا دربابِ یک نُکتۀ إِملائیِ غالِبًا مَغفول گفت و گو کُنَم و توضیح دِهَم که چرا به گُمانِ این طالبِ عِلم ـ أَحْسَنَ اللهُ أَحْوالَه ! ـ ، ریختِ إِملائیِ «گفت و گو» بر«گفتگو» رُجحان دارَد ، و «جست و جو» بر «جستجو» .
پیش از هر چیز خوبست نکته ای را دربارۀ « و » یادآور شوم :
« و » که در زبانِ فارسی دو جمله یا دو کلمه را به هم می پیوندَد ، دو تَلَفُّظ دارد : یکی ، o ؛ دیگری ، va .
« "و" در زبانِ پهلَوی به صورتِ u تلفّظ می شده و در قرونِ نخستینِ إِسلامی نیز به همین صورت بوده و بعدها به صورتِ o درآمده . از سویِ دیگر " و " [ یِ ] عطفِ عربی ( va ) در فارسی تأثیر کرده ... » ( فرهنگِ بزرگِ سخن ، چ : 1 ، 8/8117 ) ؛ در نتیجه از قَرنها پیش « و » با هردو تَلَفُّظِ o و va در متونِ رسمیِ أَدبِ فارسی حُضور داشته است و دارد ( بمانَد که در حالِ عادی و در غیرِ ضرورتهائی که در بعضِ نُصوصِ شِعری و ... وجود دارد ، تلفّظِ o را بر va رُجحان می نِهیم . هنوز هم تودۀ فارسی زَبانان مثلًا وقتی می خواهند بگویند : « من و تو » ، می گویَند : manoto ، نه man va to ؛ مگر بعضی که زیاده به أخبارِ صدا و سیما گوش می دِهَند و از بُن حکمِ ذِهن و زبانشان با من و شما تفاوُت دارد !! ) .
باری ، در تعابیری چون «گفت و گو» و «جست و جو» ، این " و "را که دو لَتِ تعبیر را به هَم می پیوندَد و از دیرباز هم o تلفّظ می شُده است و می شود ، بَعضِ کاتبانِ قدیم و دبیرانِ دیرینه روز در کتابت از قَلَم می انداخته اند ، و به جایِ «گفت و گو» و «جست و جو» ، می نوشته اند : «گفتگو» و «جستجو» . شاید سَبَبِ حذفِ این " و " که o تلفّظ می شُده است ، این بوده باشد که آن را نه حَرف ، بلکه از جنسِ حَرَکات و مُصَوِّتِ کوتاه قَلَم می داده اند .
شادروان استاد دکتر محمّدأمینِ ریاحی ، در کتابِ کِرامَندِ گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ ( چ : 1 ، تهران : انتشاراتِ عِلمی ، 1368 هـ . ش . ، ص 170 ) ، دربارۀ مَحذوف بودنِ بسیاری از « و » ها در کتابهایِ خطّیِ کهن 1 نوشته است :
« ... این را به حسابِ غفلت و بی دقّتیِ معمولِ کاتبان نباید گذاشت . این یک شیوۀ إِملایی بوده که "و" عطفِ فارسی را ( ظاهرًا برایِ این که واوِ عطفِ مفتوحِ عربی خوانده نشود ) حذف می کردند . از اینجاست که ترکیباتِ : جست و جوی ، گفت و گوی ، شست و شوی هم ، اندک اندک به صورتِ : جستجو ، گفتگو ، شستشو درآمده ، در صورتی که در أَصل حرفِ عطف در میانِ آنها بوده ، و در نظایرِ آنها که در زبانِ أَدبی کاربردِ کمتری داشته اند ، صورتِ أَصلی باقی مانده است : تاخت و تاز ، سوخت و سوز ، دوخت و دوز ، رفت و روب ، پخت و پز . » . 2
تا اینجا لاأَقل مُبَیَّن شُد که ریختهایِ کتابتیِ: جست و جوی / جست و جو ، گفت و گوی / گفت و گو ، شست و شوی / شست و شو ، أَصلِ : جستجوی / جستجو ، گفتگوی / گفتگو ، شستشوی / شستشو ، بوده است و کاربُردِ این ریختها که در متونِ خطّی و چاپیِ معتبر نیز بوُفور دیده می شود ، غلط نیست .
اکنون می افزایم که :
کاربُردِ ریختهایِ : جست و جوی / جست و جو ، گفت و گوی / گفت و گو ، شست و شوی / شست و شو ، به جایِ : جستجوی / جستجو ، گفتگوی / گفتگو ، شستشوی / شستشو ، به باورِ این طالبِ عِلم ، نه فقط صحیح ، که راجِح است .
راجِح است ، زیرا که نه تنها أَصلِ کلمۀ موردِ بحث است و نیز مُوافِقِ خوانِشِ فُصَحایِ دیروز و امروز است ، خودِ شُیوعِ ریختهایِ کتابتیِ : جستجوی / جستجو ، گفتگوی / گفتگو ، شستشوی / شستشو ، نرم نرم به نوعی خوانِشِ نادُرُست هم دامن زده و آن تلفّظِ این واژگان است به کسرِ « ت »!!! : جستِجوی! / جستِجو! ، گفتِگوی !/ گفتِگو! ، شستِشوی! / شستِشو! ؛ یعنی همان خوانِشهایِ مَمقوتِ مَکروه که بام تا شام از «رَسانۀ ملّی ( ؟! )» ، گوشِ جانِ دوستدارانِ فارسیِ فاخِرِ سَرفَراز را می خراشَد و زبانِ فرزندانِ این مرز و بوم را روزاروز تباه تر و ناخوشآهنگ تر می سازد !!! 3
بَعدَ التّحریر :
این مقولۀ رَسانۀ ملّی (؟ ) ، یا هرچه نام دارد ، و زبانِ عَقیمِ سَقیمی که به خوردِ خلائق می دِهَد ، در ایرانِ ما داستانی است به جایِ خود ! و جایِ هزار و یک تأمّلِ هوشرُبا !!
مثلًا آدمیزاد خَیال می کند کسی که در آن سَرایِ مَعمور! به عنوانِ « گوینده » حُقوق می گیرد ( و در واقع مَواجِبش از جیبِ فَراخ و نَجیبِ رَعایا پرداخت می شود ) ، بِنا بر ظاهر باید « گویندگی » بدانَد و حدّأقل در أَدایِ مقصودِ خود به فارسیِ صَحیحِ فَصیح عاجِز نباشد ! ... أمّا تجرِبه نشان داده است که این تصوّرات بیجاست ! ؛ چه ، بسیارِ دیده ایم کسانی که قرارست نانِ حرفْ زدنشان را بخورَند ( و البتّه می خورَند ! ) ، و به چندین هُنر آراسته اند إِلّا همین دُرُست حرفْ زدن !! ( به قولِ ظَریفی : حرفِ دُرُست زدن ، پیشکش !!! ) .
... راستی که ما آدمیزادْ جماعت چه توقُّعاتی داریم ؟! ... بر بیچاره مُجریِ رسانه خُرده می گیریم که فارسی حرفْ زدن را در حَدِّ مُتَعارَفِ مردمانِ تربیتْ شده بَلَد نیست ! ... دیدۀ عیبْ بین را باید إِصلاح کرد ! ... پسرِ به این نازنینی ، با زُلفِ آراسته و مَحاسنِ پیراسته ( سابقًا بَزَکْ شده و لاحقًا دَکْ شُده! ) و نازِ بسیار و چشمِ خُمار و لُپِ گُل انداخته ، مثلِ شاخِ شمشاد ایستاده ، گیرم شعرِ حافِظ و سَعدی را غَلَط می خوانَد ! ... بخوانَد !! ... طَرَف ، مُجری است ؛ کارش چیزِ دیگری است ؛ با ظَرائِفِ «کَلِمه» و لَطائِفِ «کلام» چه کار دارَد ؟!!!!
خدایِ مُتَعال از تقصیراتِ جَنابِ عُبَیدِ زاکانی بگذرَد که صدها سال پیش نوشت :
«خطیبی را پُرسیدند : مسلمانی چیست ؟ گفت : من مَردی خَطیبم ؛ مرا با مسلمانی چه کار ؟! » .
یکی از خوانندگانِ هوشیارِ مَکاتیبِ راقِم در « یادگارستان » ، به نامِ آقایِ « بهمنِ خیابانی » ، یادداشتی مِهرآمیز از برایِ داعی روانه داشته و إِظهارِ تعجُّب کرده اند که چرا ـ برخِلافِ شیوۀ شایعِ اینْروزگاریان ـ به جایِ « گفتگو » ، « گفت و گو » می نویسم .
تَذکارِ آن خوانندۀ نُکته سَنج ـ دامَ إِفضالُه ! ـ ، بهانه ای نیکو به دست می دِهَد تا دربابِ یک نُکتۀ إِملائیِ غالِبًا مَغفول گفت و گو کُنَم و توضیح دِهَم که چرا به گُمانِ این طالبِ عِلم ـ أَحْسَنَ اللهُ أَحْوالَه ! ـ ، ریختِ إِملائیِ «گفت و گو» بر«گفتگو» رُجحان دارَد ، و «جست و جو» بر «جستجو» .
پیش از هر چیز خوبست نکته ای را دربارۀ « و » یادآور شوم :
« و » که در زبانِ فارسی دو جمله یا دو کلمه را به هم می پیوندَد ، دو تَلَفُّظ دارد : یکی ، o ؛ دیگری ، va .
« "و" در زبانِ پهلَوی به صورتِ u تلفّظ می شده و در قرونِ نخستینِ إِسلامی نیز به همین صورت بوده و بعدها به صورتِ o درآمده . از سویِ دیگر " و " [ یِ ] عطفِ عربی ( va ) در فارسی تأثیر کرده ... » ( فرهنگِ بزرگِ سخن ، چ : 1 ، 8/8117 ) ؛ در نتیجه از قَرنها پیش « و » با هردو تَلَفُّظِ o و va در متونِ رسمیِ أَدبِ فارسی حُضور داشته است و دارد ( بمانَد که در حالِ عادی و در غیرِ ضرورتهائی که در بعضِ نُصوصِ شِعری و ... وجود دارد ، تلفّظِ o را بر va رُجحان می نِهیم . هنوز هم تودۀ فارسی زَبانان مثلًا وقتی می خواهند بگویند : « من و تو » ، می گویَند : manoto ، نه man va to ؛ مگر بعضی که زیاده به أخبارِ صدا و سیما گوش می دِهَند و از بُن حکمِ ذِهن و زبانشان با من و شما تفاوُت دارد !! ) .
باری ، در تعابیری چون «گفت و گو» و «جست و جو» ، این " و "را که دو لَتِ تعبیر را به هَم می پیوندَد و از دیرباز هم o تلفّظ می شُده است و می شود ، بَعضِ کاتبانِ قدیم و دبیرانِ دیرینه روز در کتابت از قَلَم می انداخته اند ، و به جایِ «گفت و گو» و «جست و جو» ، می نوشته اند : «گفتگو» و «جستجو» . شاید سَبَبِ حذفِ این " و " که o تلفّظ می شُده است ، این بوده باشد که آن را نه حَرف ، بلکه از جنسِ حَرَکات و مُصَوِّتِ کوتاه قَلَم می داده اند .
شادروان استاد دکتر محمّدأمینِ ریاحی ، در کتابِ کِرامَندِ گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ ( چ : 1 ، تهران : انتشاراتِ عِلمی ، 1368 هـ . ش . ، ص 170 ) ، دربارۀ مَحذوف بودنِ بسیاری از « و » ها در کتابهایِ خطّیِ کهن 1
علاقه مندانِ اینگونه مباحث دربارۀ حذفِ این «و»ها و شواهِدِ آن ، فرونگرند به : همان کتابِ گلگشت ، صص 167 ـ 174 .
« ... این را به حسابِ غفلت و بی دقّتیِ معمولِ کاتبان نباید گذاشت . این یک شیوۀ إِملایی بوده که "و" عطفِ فارسی را ( ظاهرًا برایِ این که واوِ عطفِ مفتوحِ عربی خوانده نشود ) حذف می کردند . از اینجاست که ترکیباتِ : جست و جوی ، گفت و گوی ، شست و شوی هم ، اندک اندک به صورتِ : جستجو ، گفتگو ، شستشو درآمده ، در صورتی که در أَصل حرفِ عطف در میانِ آنها بوده ، و در نظایرِ آنها که در زبانِ أَدبی کاربردِ کمتری داشته اند ، صورتِ أَصلی باقی مانده است : تاخت و تاز ، سوخت و سوز ، دوخت و دوز ، رفت و روب ، پخت و پز . » . 2
شادروان استاد ریاحی ، در إدامۀ این مبحث ، در بابِ ناملفوظ بودنِ «و» در مثالهایِ موردِ بحث ، مطلبِ دیگری دارد که عِجالةً محلِّ کلامِ ما نیست ، و ای بسا شایستۀ درنگ نیز باشد ؛ فلیُراجع .
تا اینجا لاأَقل مُبَیَّن شُد که ریختهایِ کتابتیِ: جست و جوی / جست و جو ، گفت و گوی / گفت و گو ، شست و شوی / شست و شو ، أَصلِ : جستجوی / جستجو ، گفتگوی / گفتگو ، شستشوی / شستشو ، بوده است و کاربُردِ این ریختها که در متونِ خطّی و چاپیِ معتبر نیز بوُفور دیده می شود ، غلط نیست .
اکنون می افزایم که :
کاربُردِ ریختهایِ : جست و جوی / جست و جو ، گفت و گوی / گفت و گو ، شست و شوی / شست و شو ، به جایِ : جستجوی / جستجو ، گفتگوی / گفتگو ، شستشوی / شستشو ، به باورِ این طالبِ عِلم ، نه فقط صحیح ، که راجِح است .
راجِح است ، زیرا که نه تنها أَصلِ کلمۀ موردِ بحث است و نیز مُوافِقِ خوانِشِ فُصَحایِ دیروز و امروز است ، خودِ شُیوعِ ریختهایِ کتابتیِ : جستجوی / جستجو ، گفتگوی / گفتگو ، شستشوی / شستشو ، نرم نرم به نوعی خوانِشِ نادُرُست هم دامن زده و آن تلفّظِ این واژگان است به کسرِ « ت »!!! : جستِجوی! / جستِجو! ، گفتِگوی !/ گفتِگو! ، شستِشوی! / شستِشو! ؛ یعنی همان خوانِشهایِ مَمقوتِ مَکروه که بام تا شام از «رَسانۀ ملّی ( ؟! )» ، گوشِ جانِ دوستدارانِ فارسیِ فاخِرِ سَرفَراز را می خراشَد و زبانِ فرزندانِ این مرز و بوم را روزاروز تباه تر و ناخوشآهنگ تر می سازد !!! 3
جایِ دیگر ( سه گفتار در غُلُوْپِژوهی ، چ : 1 ، ص 276 ) ، بإشارت گفته ام که ریختِ إِملائیِ نادُرُستِ « علاقمند » به جایِ « علاقه مند » ، چگونه تَلَفُّظی غَلَط را پدید آورده است : تَلَفُّظِ « علاقْمند » به سکونِ قاف !! ـ که پیوسته از گویندگانِ صدا و سیما می شنویم !!! و هنوز ندانسته ایم این « عَلاقْ » چیست ( یا : کیست ) که حَضَرات ، پسوندِ دارندگیِ « مَند » را به دُمبش می چَسبانند و هِیْ از آن دَم می زنند !
بَعدَ التّحریر :
این مقولۀ رَسانۀ ملّی (؟ ) ، یا هرچه نام دارد ، و زبانِ عَقیمِ سَقیمی که به خوردِ خلائق می دِهَد ، در ایرانِ ما داستانی است به جایِ خود ! و جایِ هزار و یک تأمّلِ هوشرُبا !!
مثلًا آدمیزاد خَیال می کند کسی که در آن سَرایِ مَعمور! به عنوانِ « گوینده » حُقوق می گیرد ( و در واقع مَواجِبش از جیبِ فَراخ و نَجیبِ رَعایا پرداخت می شود ) ، بِنا بر ظاهر باید « گویندگی » بدانَد و حدّأقل در أَدایِ مقصودِ خود به فارسیِ صَحیحِ فَصیح عاجِز نباشد ! ... أمّا تجرِبه نشان داده است که این تصوّرات بیجاست ! ؛ چه ، بسیارِ دیده ایم کسانی که قرارست نانِ حرفْ زدنشان را بخورَند ( و البتّه می خورَند ! ) ، و به چندین هُنر آراسته اند إِلّا همین دُرُست حرفْ زدن !! ( به قولِ ظَریفی : حرفِ دُرُست زدن ، پیشکش !!! ) .
... راستی که ما آدمیزادْ جماعت چه توقُّعاتی داریم ؟! ... بر بیچاره مُجریِ رسانه خُرده می گیریم که فارسی حرفْ زدن را در حَدِّ مُتَعارَفِ مردمانِ تربیتْ شده بَلَد نیست ! ... دیدۀ عیبْ بین را باید إِصلاح کرد ! ... پسرِ به این نازنینی ، با زُلفِ آراسته و مَحاسنِ پیراسته ( سابقًا بَزَکْ شده و لاحقًا دَکْ شُده! ) و نازِ بسیار و چشمِ خُمار و لُپِ گُل انداخته ، مثلِ شاخِ شمشاد ایستاده ، گیرم شعرِ حافِظ و سَعدی را غَلَط می خوانَد ! ... بخوانَد !! ... طَرَف ، مُجری است ؛ کارش چیزِ دیگری است ؛ با ظَرائِفِ «کَلِمه» و لَطائِفِ «کلام» چه کار دارَد ؟!!!!
خدایِ مُتَعال از تقصیراتِ جَنابِ عُبَیدِ زاکانی بگذرَد که صدها سال پیش نوشت :
«خطیبی را پُرسیدند : مسلمانی چیست ؟ گفت : من مَردی خَطیبم ؛ مرا با مسلمانی چه کار ؟! » .
- علاقه مندانِ اینگونه مباحث دربارۀ حذفِ این «و»ها و شواهِدِ آن ، فرونگرند به : همان کتابِ گلگشت ، صص 167 ـ 174 .
- شادروان استاد ریاحی ، در إدامۀ این مبحث ، در بابِ ناملفوظ بودنِ «و» در مثالهایِ موردِ بحث ، مطلبِ دیگری دارد که عِجالةً محلِّ کلامِ ما نیست ، و ای بسا شایستۀ درنگ نیز باشد ؛ فلیُراجع .
- جایِ دیگر ( سه گفتار در غُلُوْپِژوهی ، چ : 1 ، ص 276 ) ، بإشارت گفته ام که ریختِ إِملائیِ نادُرُستِ « علاقمند » به جایِ « علاقه مند » ، چگونه تَلَفُّظی غَلَط را پدید آورده است : تَلَفُّظِ « علاقْمند » به سکونِ قاف !! ـ که پیوسته از گویندگانِ صدا و سیما می شنویم !!! و هنوز ندانسته ایم این « عَلاقْ » چیست ( یا : کیست ) که حَضَرات ، پسوندِ دارندگیِ « مَند » را به دُمبش می چَسبانند و هِیْ از آن دَم می زنند !
يكشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۷:۴۲