تَذْکِرَۀ یَخچالیّه، تألیفِ میرزا محمَّدعلیِ مُذَهِّبِ اصفهانی مُتَخَلِّص به «بَهار»، که از نَفایسِ أَدبیِ أَوائِلِ حُکمرانیِ قاجاریان و نمونه ای کمْ نظیر از نَقیضه سازی در قالبِ سُنَّتِ آنْروزگاریِ تَذْکِرَه نگاری ( و بویژه أُسلوبِ تألیفِ آتشکده یِ آذَر ) است، به تصحیح و تَحشیَۀ شادروان اُستاد أَحمَدِ گُلچینِ معانی، در آغازِ عصرِ پَهلویِ ثانی به چاپِ حُروفی رَسیده است ( چ : 3، شرکتِ تضامنیِ حَیدَری ) ـ و البتّه نه آنسان که بایَد و سَزایِ نام و آوازۀ تدقیق و تحقیقِ مَعهود از آن أَدیبِ فَقید (رَحمَةُ اللهِ تَعالیٰ عَلَیْه) باشَد .
باری، در این تَذْکِرَۀ یَخچالیّه، یک جا، در «شرحِ حالِ مشنگی»!، می خوانیم :
« مشنگی، جوانی است از أَهالیِ دارالمؤمنینِ کاشان ... ... در فنِّ یاوه سرائی بی بدیل و در شغلِ هرزه درائی بی عدیل است ... ... این قصیده را تعمّدًا بزبان کشاة سروده و إِظهارِ قدرتِ طبع نموده ... » ( همان، ص 100 و 101 ).
شادروان گُلچینِ معانی، در حاشیه، ذیلِ « کشاة » مَرقوم فرموده است: « با أوّلِ مضموم: عیب ».
گویا طابعِ فَقیدِ تَذْکِرَۀ یَخچالیّه را، در این توضیح، سَهو افتاده است.
گُمان می کنم مَرحومِ گُلچین، در فرهنگها به دُنبالِ واژۀ «کُشاة» می گشته و به واژۀ عرَبیِ«كُشْأَةُ» که به معنایِ «عَیب» است ( "الكُشْأَةُ، بالضَّمِّ: العَيْبُ." / القاموس المُحيط ) بازخورده و همین معنیٰ را ـ که البتّه هیچ تناسُبی با عبارتِ یَخچالیّه ندارد ـ، به آن کتاب تحمیل کرده است؛ و العِلْمُ عِندَ الله.
به هر رویْ، چُنین می نمایَد که «کُشاة» در اینجا جَمعِ «کاشی» ( به معنایِ : کاشانی، أَهلِ کاشان ) باشَد؛ و مُراد از «زبانِ کُشاة» ، گویشِ فارسیِ کاشانی.
«کُشاة» را به عنوانِ جَمعِ «کاشی»، بر قیاس و سیاقِ واژگانی چون «قُضاة» ( جَمعِ «قاضی» ) و «رُواة» ( جَمعِ «راوی» ) و «هُداة» ( جَمعِ «هادی» ) و «غُلاة» ( جَمعِ «غالی» ) و ... برساخته اند؛ ... و گذشتگانِ ما، از اینگونه عَرَبیٖ مَآبیٖ ها بسیار می کرده اند. مگر نه آن که محلّۀ عَبّاس آبادِ اصفهان را ( یعنی همان جا را که گویا جَنابِ صائِب ـ رَحِمَهُ الله ـ نیز در آن سُکنیٰ داشته است )، محلّۀ «تَبارِزه» می خواندند و مَقصودشان «تبریزیان» بود ؟ و ... .
خوشبختانه، در لغت نامۀ دِهخدا، این جمعِ عَرَبیٖ مَآبانۀ واژۀ «کاشی» را می توان دَستْیاب کرد . آنجا ذیْلِ «کُشات» می خوانیم:
« کاشانیان . کاشی ها. جمعی است برساختۀ عوام برای کاشی و کاشانی . جمع منحوت کلمۀ کاشی ، مردمان کاشان . ( یادداشت مؤلّف ).».
در لغت نامه از برایِ این واژه البتّه شاهِدی نیاورده اند؛ لیک، گویا، از این پَس، بتوان عبارتِ یَخچالیّه را گُواهِ آن قَلَم داد.
باری، در این تَذْکِرَۀ یَخچالیّه، یک جا، در «شرحِ حالِ مشنگی»!، می خوانیم :
« مشنگی، جوانی است از أَهالیِ دارالمؤمنینِ کاشان ... ... در فنِّ یاوه سرائی بی بدیل و در شغلِ هرزه درائی بی عدیل است ... ... این قصیده را تعمّدًا بزبان کشاة سروده و إِظهارِ قدرتِ طبع نموده ... » ( همان، ص 100 و 101 ).
شادروان گُلچینِ معانی، در حاشیه، ذیلِ « کشاة » مَرقوم فرموده است: « با أوّلِ مضموم: عیب ».
گویا طابعِ فَقیدِ تَذْکِرَۀ یَخچالیّه را، در این توضیح، سَهو افتاده است.
گُمان می کنم مَرحومِ گُلچین، در فرهنگها به دُنبالِ واژۀ «کُشاة» می گشته و به واژۀ عرَبیِ«كُشْأَةُ» که به معنایِ «عَیب» است ( "الكُشْأَةُ، بالضَّمِّ: العَيْبُ." / القاموس المُحيط ) بازخورده و همین معنیٰ را ـ که البتّه هیچ تناسُبی با عبارتِ یَخچالیّه ندارد ـ، به آن کتاب تحمیل کرده است؛ و العِلْمُ عِندَ الله.
به هر رویْ، چُنین می نمایَد که «کُشاة» در اینجا جَمعِ «کاشی» ( به معنایِ : کاشانی، أَهلِ کاشان ) باشَد؛ و مُراد از «زبانِ کُشاة» ، گویشِ فارسیِ کاشانی.
«کُشاة» را به عنوانِ جَمعِ «کاشی»، بر قیاس و سیاقِ واژگانی چون «قُضاة» ( جَمعِ «قاضی» ) و «رُواة» ( جَمعِ «راوی» ) و «هُداة» ( جَمعِ «هادی» ) و «غُلاة» ( جَمعِ «غالی» ) و ... برساخته اند؛ ... و گذشتگانِ ما، از اینگونه عَرَبیٖ مَآبیٖ ها بسیار می کرده اند. مگر نه آن که محلّۀ عَبّاس آبادِ اصفهان را ( یعنی همان جا را که گویا جَنابِ صائِب ـ رَحِمَهُ الله ـ نیز در آن سُکنیٰ داشته است )، محلّۀ «تَبارِزه» می خواندند و مَقصودشان «تبریزیان» بود ؟ و ... .
خوشبختانه، در لغت نامۀ دِهخدا، این جمعِ عَرَبیٖ مَآبانۀ واژۀ «کاشی» را می توان دَستْیاب کرد . آنجا ذیْلِ «کُشات» می خوانیم:
« کاشانیان . کاشی ها. جمعی است برساختۀ عوام برای کاشی و کاشانی . جمع منحوت کلمۀ کاشی ، مردمان کاشان . ( یادداشت مؤلّف ).».
در لغت نامه از برایِ این واژه البتّه شاهِدی نیاورده اند؛ لیک، گویا، از این پَس، بتوان عبارتِ یَخچالیّه را گُواهِ آن قَلَم داد.
شنبه ۲۸ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۸:۰۵