در نوشتاری از یکی از مُعاصِران که گاه در مَقولاتِ راجِع به اندیشۀ دینی قَلَم می فرسایَد، خواندَم :
« روایتِ مشهوری از پیامبرِ إِسلام1 کذا فی الأَصل . تعبیرِ صحیحِ إِسلامی، «رَسولِ خدا» و «خاتم النَّبیِّین» و مانندِ آن است؛ و گویا این تعبیرِ «پیامبرِ إِسلام» ـ که بسیار بر أَقلام و أَل۟سِنَۀ امروزیان روان گردیده ـ، خاستگاهی نَص۟رانی – اِستِشراقی دارد. رحمتِ خدا بر زنده یادان اُستادِ سخن۟ سَنج أَمیریِ فیروزکوهی و عَلّامه سَیِّد محمَّدعَلیِ روضاتی باد که هریک، به طورِ عَلیٰ حِدَه، در این باره قَلَم زده و روشنگری کرده اند ! ـ ص ـ وارد شُده است که : بُنی الإسلام على كلمتين : كلمه2 کذا فی الأَصل . التوحيد ، وتوحيد الكلمه3 کذا فی الأَصل .4 ماهنامۀ مِه۟رنامه ، ش 44 ( آبانِ 1394 هـ . ق . )، ص 35 ( از مقالۀ توحید و تکفیر / پِژوهشی در ریشه هایِ توحیدِ سیاسی : مبانیِ نَظَریِ روشنفکریِ سَلَفی به قَلَمِ آقایِ محمَّدِ قوچانی ). .
این سخن سخت درنگ انگیز می نمایَد5 و البتّه سخنانِ درنگ انگیز و شگفتیٖ خیز در آن مقاله اندک نیست.
«بُنِیَ الإِسْلَامُ عَلىٰ كَلِمَتَيْنِ : كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ ، وَ تَوْحِيدِ الكَلِمَةِ»، سخنِ مشهوری است؛ لیک به وارونۀ پندارِ این نویسَندۀ هَم۟روزگارِ ما، و نیز شُماری از دیگر گویَندگان و نویسَندگانِ رَسمیِ دینی6 کسانی که گفتارهاشان اینجا و آنجا در «اینترنت» پَراگَنده شده است و بآسانی ـ از رَهگُذَرِ فَن آوریهایِ امروزینه ـ بازجُستنی است.
یکی از این گویَندگان، در سخنانی که به تاریخِ چهارشنبه 14 خردادِ 1393 هـ . ش . رانده و همان زمان نیز به نقل از پايگاهِ اطّلاع۟ رسانی و خَبَریِ جَماران اِنتِشار یافته است، در « حضور ... بیش از یک میلیون نفر» ـ و العُه۟دةُ عَلَی النّاقِلین ـ می گویَد :
« ... یکی از علمای نجف به نقل روایتی [ ! ] می پردازد که می گوید: بنی الاسلام علی کلمتین : کلمة التوحید و توحید الکلمة ».
دیگری، در در جلسه ای از سلسلۀ دُروسِ خویش که پاره ای از آن زیرِ نامِ "دو رکنِ أَساسیِ إِسلام کدام است؟"، به تاریخِ ۱۰ اسفندِ ۱۳۸۸ هـ . ش . از سویِ پایگاهِ "تابناک" بازنَشر گردیده است، می گویَد :
«رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرمايند [ ؟! ]: بُنِیَ الإِسلامُ عَلی كَلِمَتَينِ، كَلِمَةِ التَّوحيدِ، وَ تَوحيدِ الكَلِمَةِ. يعنی اسلام دو ركن دارد و اگر يكی از آنها نباشد اسلامی هم در كار نيست. رکن اوّل: توحید، يعنی توجّه به خداوند تبارك و تعالی در همه حال (توجّه قلبی و توجّه ظاهری) . رکن دوم: وحدت و يکپارچگی بين مسلمين و جامعۀ اسلامی. از نظر اين روايت[ ؟! ] شريف محور اسلام و انقلاب اسلامی [ ؟!!! ] بر پايۀ توجّه به خداوند و وحدت امّت اسلام، استوار است. اگر كسی ظاهراً "الله" بگويد و توحيد را قبول داشته باشد ولی به وحدت و اتحاد مسلمين ضربه بزند مسلمان نيست، و اگر كسی شعار وحدت بدهد ولی توجّه به خداوند تبارك و تعالی نداشته باشد نیز مسلمان نيست.» .
فرضِ وجودِ کسانی که بِجِد از وحدتِ إِسلامی حمایت کُنَند ( یعنی رُکنِ دُوُم را تحصیل کرده باشَند ) ولی أَصلًا به توحیدِ خداوندی ( رُکنِ أَوَّل ) قائل نباشَند، در جایِ خود بسیار قابلِ تفکُّر است، و بهترست دربارۀ میزان یا إِمکانِ وقُوعِ آن به خِبرگانِ عِلم الاِج۟تِماع رُجوع کنیم!
، «حدیث» نیست؛ بَل۟ سخنی است از یکی از عالِمانِ نامیِ سَدۀ أَخیر که شُماری از دانشورانِ این عَصر آن را پَسَندیده و در گفتارها و نوشتارهایِ خویش واگویه کرده اند.
آیَة الله حاج شیخ جَعفَرِ سُبحانی که بدین سخن دِلبَستگیِ ویژه ای دارَد و آن را بارها در تَضاعیفِ نوشتارهایِ خویش به کار گرفته است، در آغازِ رِسالۀ التَّوحيد وَ الشِّرك فی القرآن الكريم بصَراحَت نوشته است :
«نفتتح المقال بكلمة مباركة مأثورة عن الأكابر وهي : بنی الإسلام على دعامتين : كلمة التوحيد و توحيد الكلمة .» ( التَّوحيد وَ الشِّرك فی القرآن الكريم ، ص 3 ).
نامبُرده در یکی دیگر از نوشتارهایِ خود با تَصریح به نامِ قائل آورده است:
« ولو أضفنا إليه كلمات المفكّرين الشّيعة لجئنا برسالةٍ خاصة ، و يكفی فی ذلك قول المصلح الكبير الشيخ محمّد حسين كاشف الغطاء : بنی الإسلام على دعامتين : كلمة التوحيد و توحيد الكلمة .» ( رسائل و مقالات ـ تبحث فی مواضيع فلسفيَّة و كلاميَّة و فقهيَّة و فيها الدّعوة إلى التّقريب بين المذاهب ـ، جعفر السُّبحانیّ، ط : 1، قُم : مؤسَّسَة الإِمام الصّادِق ـ عَلَیهِ السَّلام ـ، 1419 هـ . ق .، ص 435 ).
آری، أَصلِ این سخنِ زَبانزَد، ولَو با تَفاوُتَکی در تعبیر، از مرحومِ عَلّامه شيخ محمَّد حُسَين کاشِف الغِطاء ( فـ : 1373 ه‍ . ق . ) است.
مَرحومِ کاشِف الغِطاء، خود، در یکی از گُفتارهایش تَصریح کرده است و گفته :
« وَ لا لَوم علىٰ مِثلی لَو تَشاءَم وَ استولىٰ عليه اليأسُ وَ القُنوطُ بَعدَ تلكَ الخُطَبِ الفَيّاضةِ المُلتَهبة الّتی أَلقَيتُها عَلَى الجَماهيرِ المُكتظّة فی عَواصمِ الإِسلام : كالقُدسِ ، وَ بَيروت ، وَ دِمَشق ، وَ جَامعِ البَصرَة ، وَ مَسجِدِ الكُوفة ، وَ بَغداد ، وَ الَّتی طُبِعَ غَيرُ واحدٍ منها ، كخُطبةِ القُدسِ التّأريخية ، وَ خُطبةِ الاتّحاد وَ الاقتصاد ، وَ الخُطَب الأَربَع ، وَ غيرِ ذلك .
أَلقَينا كلَّ هٰذه وَ أضعافَها شعلةً ملتهبةً فی حَثِّ المُسلمينَ وَ العربِ عَلَى الوحدةِ وَ الإِخلاصِ ، وَ ما يلزمُ عَلَيهم لجَمعِ شتاتهِم ، وَ استعادَةِ مجدِهِم ، وَ قُلنا كلمتَنا المشهورةَ : إنَّ الاسلامَ يرتكزُ علىٰ دعامتين : كلمةِ التّوحيد ، وَ توحيدِ الكلمة ، وَ ذَكَرنا كيفَ يَنبَغِی أن يتَّحِدَ المُسلِمونَ فی مقدّمةِ رسالتِنا أصل الشّيعة وَ أنّ كلّ ذٰلك ذَهَبَ مع الرِّيحِ ، فكأنَّ الحِوارَ كانَ مع جِدار ، أو كأنَّما كُنّا نَخطبُ علىٰ أَصنامٍ وَ أَحجار ، وَ إلَّا فأَينَ الآثار . . . ؟ ! » ( أصل الشِّيعة، تحقيق:عَلاء آل جَعفَر، ط : 1، مؤسَّسة الإمام عَلیّ ـ عَلَیهِ السَّلام ـ، 1415 هـ . ق .، ص 97 ).
فارِغ از مسألۀ کیستیِ گویَنده و «حَدیثْ»نبودنِ عبارتِ موردِ گُفت و گویْ، و با حِفظِ حُرمتِ همۀ دانِشوران و صاحب۟ قَلَمانِ نه چندان اندکْشُماری که این عبارت را، پَذیرُفتارانه، و به مَثابَتِ یکی از مَقبولاتِ مَشهورات، ـ أَحیانًا با برخی تَصَرُّفات ـ در ضِمنِ مَکتوباتِ خود گُنجانیده و بدان گُواهی جُسته اند، به گُمانِ این کَمین۟ خادمِ کتاب و سُنَّت ـ عَفَا اللهُ عَن۟ه ! ـ، مضمونِ «بُنِیَ الإِسْلَامُ عَلىٰ كَلِمَتَيْنِ : كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ ، وَ تَوْحِيدِ الكَلِمَةِ» یا « إِنَّ الإِسلامَ يَرْتَكِزُ علىٰ دعامَتَيْنِ : كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ ، وَ تَوْحِيدِ الكَلِمَةِ » نیز مضمونِ چندان دُرُست یا دَستِ کم دَقیقی نیست؛ و این سخن، چه در پیدائی و چه در رَوائی اش، وامدارِ آرایه بَندیِ أَدیبانۀ آن است؛ و کیست که ندانَد اینگونه آرایه بَندی ها و آرایه مَندی ها، در تاریخِ فِکر و فرهنگِ ما چه ساحِری ها کرده و دیدگانِ تودۀ سَج۟عْ دوست و جِناسْ پَسَند و قافیه اندیشِ ما را، در غیابِ خِرَدوَرزیِ بُرّایِ ناقِدانه، چه سان خیره گردانیده است؟!7 اُستاد دکتر محمَّدرضا شَفیعیِ کَدکَنی دربارۀ تأثیرِ جادویِ مجاوَرَتِ أَلفاظ و چون و چندِ پیدائیِ جَدولیّاتِ لَفّاظانه ، در پاره ای از نوشتارهایِ پِژوهشیانۀ خویش، روشنگریهایِ بسیار بَصیرت افزائی کرده است؛ که دِریغ است بَررَسَندگانِ پیشینۀ اندیشگی و فرهنگیِ ما از کنارِ آن کم اِعتِنا بگذرند و نقشِ مؤَثِّرِ لَفظها و آواها و جَلَواتِ هُنَریٖنِ کَلِمات را در شَک۟ل۟گیریِ این فرهنگ و اِجتِماع، خُرده بینانه ننگَرَند. آیا پذیرفتنی است که «تَوْحِيد الكَلِمَة» هَم۟سان و هَم۟دوش و در عَرضِ «كَلِمَة التَّوْحِيد»، یکی از دو پایه و دو رُکنِ إِسلام باشَد و یکی از دو جُزءِ گوهَرینِ مُسَلمانی در شُمار آیَد ؟ بمانَد که این «دو»گانگیِ رُکنها و پایه هایِ إِسلام خود مَحَلِّ کلام است : چرا «دو» و نه «سه» یا «چهار» یا ... ؟
گوئیا هنگامِ آن رَسیده است تا در این هَم۟ ار۟ز و هَم۟ عَر۟ض۟ اِنگاریِ مَفاهیمِ ناهَم۟تَرازِ مُتَقارِبُ الأَلفاظ بیشتَرَک بدِرَنگیم . ... .
الْغَرَض، تا آنجا که من می دانَم و دَرمی یابم، «بُنِیَ الإِسْلَامُ عَلىٰ كَلِمَتَيْنِ : كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ ، وَ تَوْحِيدِ الكَلِمَةِ» ، نه حدیثِ نَبَویِ مَشهور است، و نه ـ از بُن ـ حدیثِ نَبَوی است، و نه حتّیٰ سُخَنی پَذیرفتنی؛ واللهُ ـ سُبحَانَهُ و تَعَالَیٰ ـ أَعلَم و عِلمُهُ أَتَمّ و أَحکَم.

۱. کذا فی الأَصل . تعبیرِ صحیحِ إِسلامی، «رَسولِ خدا» و «خاتم النَّبیِّین» و مانندِ آن است؛ و گویا این تعبیرِ «پیامبرِ إِسلام» ـ که بسیار بر أَقلام و أَل۟سِنَۀ امروزیان روان گردیده ـ، خاستگاهی نَص۟رانی – اِستِشراقی دارد. رحمتِ خدا بر زنده یادان اُستادِ سخن۟ سَنج أَمیریِ فیروزکوهی و عَلّامه سَیِّد محمَّدعَلیِ روضاتی باد که هریک، به طورِ عَلیٰ حِدَه، در این باره قَلَم زده و روشنگری کرده اند !
۲. کذا فی الأَصل .
۳. کذا فی الأَصل .
۴. ماهنامۀ مِه۟رنامه ، ش ۴۴ ( آبانِ ۱۳۹۴ هـ . ق . )، ص ۳۵ ( از مقالۀ توحید و تکفیر / پِژوهشی در ریشه هایِ توحیدِ سیاسی : مبانیِ نَظَریِ روشنفکریِ سَلَفی به قَلَمِ آقایِ محمَّدِ قوچانی ).
۵. و البتّه سخنانِ درنگ انگیز و شگفتیٖ خیز در آن مقاله اندک نیست.
۶. کسانی که گفتارهاشان اینجا و آنجا در «اینترنت» پَراگَنده شده است و بآسانی ـ از رَهگُذَرِ فَن آوریهایِ امروزینه ـ بازجُستنی است.
یکی از این گویَندگان، در سخنانی که به تاریخِ چهارشنبه ۱۴ خردادِ ۱۳۹۳ هـ . ش . رانده و همان زمان نیز به نقل از پايگاهِ اطّلاع۟ رسانی و خَبَریِ جَماران اِنتِشار یافته است، در « حضور ... بیش از یک میلیون نفر» ـ و العُه۟دةُ عَلَی النّاقِلین ـ می گویَد :
« ... یکی از علمای نجف به نقل روایتی [ ! ] می پردازد که می گوید: بنی الاسلام علی کلمتین : کلمة التوحید و توحید الکلمة ».
دیگری، در در جلسه ای از سلسلۀ دُروسِ خویش که پاره ای از آن زیرِ نامِ "دو رکنِ أَساسیِ إِسلام کدام است؟"، به تاریخِ ۱۰ اسفندِ ۱۳۸۸ هـ . ش . از سویِ پایگاهِ "تابناک" بازنَشر گردیده است، می گویَد :
«رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرمايند [ ؟! ]: بُنِیَ الإِسلامُ عَلی كَلِمَتَينِ، كَلِمَةِ التَّوحيدِ، وَ تَوحيدِ الكَلِمَةِ. يعنی اسلام دو ركن دارد و اگر يكی از آنها نباشد اسلامی هم در كار نيست. رکن اوّل: توحید، يعنی توجّه به خداوند تبارك و تعالی در همه حال (توجّه قلبی و توجّه ظاهری) . رکن دوم: وحدت و يکپارچگی بين مسلمين و جامعۀ اسلامی. از نظر اين روايت[ ؟! ] شريف محور اسلام و انقلاب اسلامی [ ؟!!! ] بر پايۀ توجّه به خداوند و وحدت امّت اسلام، استوار است. اگر كسی ظاهراً "الله" بگويد و توحيد را قبول داشته باشد ولی به وحدت و اتحاد مسلمين ضربه بزند مسلمان نيست، و اگر كسی شعار وحدت بدهد ولی توجّه به خداوند تبارك و تعالی نداشته باشد نیز مسلمان نيست.» .
فرضِ وجودِ کسانی که بِجِد از وحدتِ إِسلامی حمایت کُنَند ( یعنی رُکنِ دُوُم را تحصیل کرده باشَند ) ولی أَصلًا به توحیدِ خداوندی ( رُکنِ أَوَّل ) قائل نباشَند، در جایِ خود بسیار قابلِ تفکُّر است، و بهترست دربارۀ میزان یا إِمکانِ وقُوعِ آن به خِبرگانِ عِلم الاِج۟تِماع رُجوع کنیم!
۷. اُستاد دکتر محمَّدرضا شَفیعیِ کَدکَنی دربارۀ تأثیرِ جادویِ مجاوَرَتِ أَلفاظ و چون و چندِ پیدائیِ جَدولیّاتِ لَفّاظانه ، در پاره ای از نوشتارهایِ پِژوهشیانۀ خویش، روشنگریهایِ بسیار بَصیرت افزائی کرده است؛ که دِریغ است بَررَسَندگانِ پیشینۀ اندیشگی و فرهنگیِ ما از کنارِ آن کم اِعتِنا بگذرند و نقشِ مؤَثِّرِ لَفظها و آواها و جَلَواتِ هُنَریٖنِ کَلِمات را در شَک۟ل۟گیریِ این فرهنگ و اِجتِماع، خُرده بینانه ننگَرَند.
چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۵۱