وصفِ شیرسواریِ صالحان و إِمکانِ رُکوبِ مردانِ خدا بر پادشاهِ درَّندگان و غایتِ فرمانبَری و اِنقیادِ شیر در برابرِ ایشان، از بُن۟ مایه هایِ داستانیِ موردِ علاقۀ شماری از مردمانِ دیرینه روز بوده و بویژه در پاره ای از قِصَصِ صوفیانه آمده است.
داستانِ «سَفینه» یِ صَحابی و شیرسواریِ او، باِحتِمال۟ یکی از قَدیم۟ ترین نمونه هایِ قصَصِ شیرسواری در تُراثِ مُسَلمانان است.
در کتابهائی چون تَذکِرَة الأَولیاءِ منسوب به عطّار، نمونه هائی از قصّۀ سواری گرفتنِ صوفیان از شیر و دیگر تعامُلاتِ ایشان با جانورانِ وحشی دیده می شود.
جامی در سُبحة الأبرار در إِشاره به همین مَضامین و حکایات ـ و باِحتِمال با نَظَر به داستانی مشهور دربارۀ پیرِ خرقان ـ، در مُناجاتی گفته است:
مَردِ رَه را جگرِ شیر دِهی
بارِ او بر کَتِفِ شیر نِهی
چون شود بر کَتِفِ شیر سوار
تازیانه دِهی اش از دُمِ مار!
باری، گویا این مضمونِ کَراماتیِ کهن در روزگارِ ما نیز همچُنان زنده است و در حکایاتی دیگرگون واگویه می شود. در واقع، برَغ۟مِ انقراضِ نَسلِ «شیر»ها در این زیست۟ بوم، «شیرسواری» در قَلَمروِ أَل۟سِنَه و أَذهان همچُنان به حیاتِ خود إِدامه می دِهَد.
در کتابی که به عنوانِ «بیانِ خصایصِ رحمتِ واسعۀ خدا، حضرتِ سَیِّدالشُّهداء ـ عَلَی۟هِ السَّلام ـ در إشاراتِ فقیهِ عارِف، حضرتِ آیة الله العظمیٰ محمَّدتقیِ بَهجَت ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ» و زیرِ نامِ رحمتِ واسِعه ، از سویِ «مرکزِ تنظیم و نَشرِ آثارِ حضرتِ آیة الله العظمیٰ محمَّدتقیِ بَهجَت ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ» اِنتِشار یافته است، تحتِ سَرنویسِ «زائرِ شیرسوار» آمده است:
«آقا شیخ علیِ زاهدِ قُمی با آقایِ أشرفی ـ رحمهما الله ـ به کربلا مشرَّف می شدند، آقایِ أشرفی از ایشان سؤال می کند که آیا در این مدّت که به کربلا می رفتید، چیزِ عجیبی مشاهده کرده اید؟ ایشان صحبت که نمی کرد، ولی دفترچه ای از جیبش بیرون آورد و به ایشان داد که در آن نوشته بود: مردی صالح مقیّد بود که شبهایِ پنجشنبه از نجف به کربلا جهتِ زیارتِ مخصوصِ شبِ جمعه برود. نزدیکِ غروب، مغازۀ خود را تعطیل می کرد و می رفت. یک روز پنجشنبه وقتِ غروبِ آفتاب، دکان را تعطیل کرد و مقداری دیرتر از شبهایِ گذشته دکانِ خود را بست و آمد دید که مالها و قافله حرکت کرده و رفته اند. خیلی ناراحت شد، ولی ناگهان دید در گوشه ای چیزی است؛ خوب نگاه کرد دید که شیر است! می گوید: در دلم افتاد که بر آن سوار شوم، با این که چنین سابقۀ شجاعتی نداشتم. به جلو رفتم و بر رویِ شیر نشستم. شیر هم بلند شد و بسُرعت به طرفِ کربلا رفت و از قافله هم گذشت. بعد از آن، هر شبِ جمعه چنین برنامه ای برایِ او اتّفاق می افتاد!»
( رحمتِ واسِعه : بیانِ خصایصِ رحمتِ واسعۀ خدا، حضرتِ سَیِّدالشُّهداء ـ عَلَی۟هِ السَّلام ـ در إشاراتِ فقیهِ عارِف، حضرتِ آیة الله العظمیٰ محمَّدتقیِ بَهجَت ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ، گِردآوری و تحقیق: مرکزِ تنظیم و نَشرِ آثارِ حضرتِ آیة الله العظمیٰ محمَّدتقیِ بَهجَت ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ ، چ : 1، قُم: مؤَسَّسَۀ فرهنگی ـ هنریِ البَهجَة، تابستانِ 1394 هـ . ش .، ص 210 ).
بی هیچ گُفت و گوی، همان سان که دَرجِ باورمندانۀ داستانهایِ شیرسواری و مانندِ آن در نگارشهایِ صوفیانه و مکتوباتِ خانقاهیِ کهن، از پایه و رُتبۀ واقِع۟نِگری و عَقلانیَّتِ آن روزگاران و آن جوامع و آن نویسَندگان آگَهی می دِهَد، این حکایتِ شیرسواری در عتبات نیز، در جایِ خود، گُفتنیهائی دارد که ما را در آگاهی از أَحوالِ واگویه گرانِ آن یاری می رسانَد.
شاید جالِبِ تَوَجُّه۟ تَرین چیز در حِکایتِ زائرِ شیرسوار، اِنگارۀ کسانی است که می پذیرند در هر شبِ آدینه یک «شیر» به شهری چون نَجَفِ أَشرَف درآید و بناگُزیر در کوی و بَرزَن و از میانِ باشَندگانِ آن بافتِ قَدیم ـ که هنوز در آن ناحیه پابرجاست ـ بگذَرَد و بعد هم فاصلۀ نَجَف تا کربلا را سواری بدِهَد، بی آن که آشوبی در آیندگان و رَوَندگان پدید آیَد و بی آن که مردمان هریک از گوشه ای بگریزَند و بی آن که خَبَرِ آن دَهان به دَهان و دَفتَر به دَفتَر نَقل شَوَد!
خوشبختانه أَدَبِ عَرَبی، از عصرِ جاهِلی تاکنون، از أوصافِ «شیر» گرانبار است، ورنه ای بَسا ساده دِلی چون من می پنداشت که عَرَب میانِ شیر و گُربه پُر تَفاوُتی نمی نِهَد و در کوی و بَرزَنِ عِراق، «شیر»ها به سانِ گُربه هایِ بی آزارِ خانگی در رَفت و آمَد اند!!!
خاک بر دانشورانِ دیده وَرِ پیشین خوش باد! که می گُفتند: «مِن عَلَائِمِ کِذبِ الخَبَرِ، عَدَمُ تَواتُرِ مَا مِن شَأنِهِ أَن یَتَواتَرَ» 1
دربارۀ این قاعِدۀ مُهِمّ و فَوائِد آن در قَلَمروِ نَقدِ تاریخی و حدیث۟ شناختی، نگر: مأثورات در ترازو، چ: 1، تهران: نَشرِ عِلم، 1393 هـ . ش .، صص 164 ـ 171.
.

  • دربارۀ این قاعِدۀ مُهِمّ و فَوائِد آن در قَلَمروِ نَقدِ تاریخی و حدیث۟ شناختی، نگر: مأثورات در ترازو، چ: 1، تهران: نَشرِ عِلم، 1393 هـ . ش .، صص 164 ـ 171.
سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۱۵