در کتابِ سودمَندِ بررَسیهایی دربارۀ أَبورَیحانِ بیرونی به مُناسبتِ هزارۀ ولادتِ او که شورایِ عالیِ فرهنگ و هنر در شهریورماهِ ۱۳۵۲ هـ. ش. انتِشار داده است و بر گُفتارهایِ پِژوهشیانۀ دانِشیٖ مَردانی چون علّامه اُستاد مُجتبیٰ مینُوی ـ تَغَمَّدَهُ اللهُ بِغُف۟رانِه ـ و گروهی از دیگر أَفاضِلِ دانِشگاهِ آن دوران در بابِ أَبوریحانِ بیرونی اِشتِمال دارد، رساله ای هم از اُستادِ شهید شادروان آیةالله شی۟خ مُرتَضَیٰ مُطَهَّری ـ أَس۟کَنَهُ اللهُ بُح۟بُوحَةَ جِنانِه ـ به چاپ رسیده است زیرِ نامِ «پُرسشهایِ فلسفیِ أَبوریحان از بوعلی»( صص ۵۴ ـ ۱۶۳ ).
زنده یاد مُطَهَّری در این رساله، به مُناسَبَتِ بَحثِ خود، مَرقوم فرموده است:
«غالِبًا می پندارند که اگر أَبوریحان ناشناخته است، بوعلی که این۟¬همه بر سَرِ زبانها بوده و کُنگره ها برایش تشکیل داده اند، دیگر نقطۀ ناشناخته ندارَد، در صورَتی که بوعَلی نیز ناشناخته است.»( بررَسیهایی دربارۀ أَبورَیحانِ بیرونی به مُناسبتِ هزارۀ ولادتِ او، تهران: شورایِ عالیِ فرهنگ و هنر ـ مرکزِ مطالعات و هماهنگیِ فرهنگی ـ، ۱۳۵۲ هـ. ش.، ص۶۶ و ۶۷).
آنگاه در بابِ ناشناختگیِ بوعلی، نکته ای را خاطِرنِشان کرده که بسیار درنگ انگیز است:
«این بنده که یک کارِ عمده اش تحقیق در منطق و فلسفۀ بوعَلی است، مجهولات در منطق و فلسفۀ بوعَلی دارد، اگر کسی را بیابَد که واقعًا منطق و فلسفۀ بوعَلی را می شناسَد، حاضر است با نِهایَتِ فُروتَنی از محضرش بهره مَند گردد.» (همان، ص ۶۷).
راقِمِ این سَواد، چَند نکته را در این بَیاناتِ شادروان مُطَهَّری شایان عِنایَتی عَلیٰ حِدَه می دانَد:
۱ ـ در میراثِ فلسفیِ ابنِ سینا، دُشواریها و إِبهاماتِ مُعتَدٌّبِهی وجود دارد که گِرِهِ آنها حتّیٰ بر اندیشه وَرِ فرهیخته ای چون شادروان مُطَهَّری که در این زمینه به طورِ تخصُّصی به تَحصیل و تَحقیق و تَدریس پرداخته است نیز گُشوده نمی بوده است.
نتیجۀ نَظَرِ واقع بینانه در مواریثِ عِلمیِ کهن، همین است.
۲ ـ شادروان مُطَهَّری ـ آنسان که از چُنوئی می سَزَد ـ به عدمِ توفیقِ خود در گُشودنِ گِرِهِ این دُشواریها و إِبهامات، خَستو بوده، و از این که فُروتنانه نزدِ کسی که قادِر به حَلِّ چُنین مَشاکِل باشَد زانویِ تَعَلُّم بزَنَد، إِبا نداشته است.
این، فَضیلَتی أَخلاقی است.
۳ ـ شادروان مُطَهَّری، از پَسِ سالها شاگِردی نزدِ بزرگانی چون عَلّامه سَیِّد محمَّدحُسَینِ طَباطَبائی ـ رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه ـ و مُعاشَرَت و مُخالَطَتِ علمی با چُنین شخصیَّتهایِ شاخِص و أَعلامِ فلسَفیِ روزگار، باز در منطق و فلسفۀ بوعَلی «مجهولات» دارد، و «اگر کسی را بیابَد که واقعًا منطق و فلسفۀ بوعَلی را می شناسَد، حاضر است با نِهایَتِ فُروتَنی از محضرش بهره مَند گردد». پَس، بی شَک دانِش و آگاهیِ این اوستادانِ فَن، از برایِ گُشایشِ گِرِهِ آن «مَجهولات» بَسَنده نبوده و عَلَی الظّاهِر، این دانِشوران، آن «کسی که واقعًا منطق و فلسفۀ بوعَلی را می شناسَد»، نبوده اند.
این، واقعیَّتی است که شَواهِدِ تاریخیِ دیگر نیز بر آن توان یافت.
باری، اگر داستانِ تُراثِ فَلسَفیِ دیرینه روزان چُنین است ـ که چُنین است ـ، کَرّ و فَرّ و طاق و طُرُنبِ جَماعَتِ مُتَفَل۟سِفی که همه چیزِ این میراث را مثلِ کَفِ دستِ خود آشنا قَلَمداد می کُنَند و چُنان از آفاقِ مَشّائی و إِشراقی و صَدرائیِ آن نشانی می دِهَند که گویی جُملۀ این مَواریث در سینۀ این زُمرۀ مُدَّعی، موج می زَنَد، و زیر و بَمَش، با جانِ ایشان درآمیخته است، و حقائِقِ آن، از هر ناسازی برکنار، بر ذهن و ضَمیرِ ایشان تَجَلّی کرده، بل در خمیره شان سرشته و آغشته شُده است، چیست و چراست؟ ... تا کی۟ و کُجا و چَند بایَد بارکَشِ لاف و گزاف و تَوَهُّماتِ مُدَّعیانی بود که جهان را چون کتاب در پیشِ خود و سَلَفِ خویش گُشوده می بینند و به پایِ خَیالِ خامِ خود، هفت شَهرِ عشق را گشته اند؟ ... راستی آیا شادروان مُطَهَّری را به یکی از آن مَشایخ که ادِّعا می شَوَد از عُلومِ أَوّلین و آخِرین گِرانبار اند، و چونان "پیرِ مُغانِ" حافِظ، به تأییدِ نَظَر حَلِّ مُعَمّا می کنند، دسترس نبود تا چند عَویصَۀ فَلسَفی و مَنطِقیِ میراثِ ابنِ سینا را از ایشان پُرسان گردد؟! ... لابُد چند عَویصَۀ فَلسَفی و مَنطِقیِ میراثِ ابنِ سینا، پیشِ کسانی که گفته می شَوَد حقائقِ دو جهان پیشِ دیدگانشان "رژه می رَوَد" و از ماضی و مُستَقبَل خَبَر می دِهَند، پیشِ¬پاآُفتاده تر از آن بایَد باشَد که به تَصَوُّرِ مَن و شُما در می آیَد؟
افسوس که گوشِ ما از افسانه هایِ مُتَفَل۟سِفانِ عِرفانگرا و عِرفانگرایانِ تَوَهُّم۟ فُروش دربارۀ اَبَرمَردانی که نشسته اند و جهان چون کتاب پیشِ رویشان گُشوده است و از آستینِ هریک هزار بوعَلی بِرون می ریزد!!!، پُرست!؛ أَمّا هرگاه گامی از این عالَمِ تَخَیُّلی بیرون بنهیم، با همان واقعیّاتی رو به رو می شَویم که شادروان مُطَهَّری با آن رویارو بود و به گوشه ای از آن تصریح کرده است.
کم نیستَند کسانی که در آرزویِ آنَند تا شبی در حوضِ یخ۟ بَسته ای غُسلی بَرآرَند و بامدادان مَنطق الطّیرِ سُلَیمانی بدانَند! یا از رهگُذَرِ مُصافحه با فُلان پیرِ أُمّی، أَعلَمِ عُلَمایِ هفتاد و دو ملَّت گَردند!
لِلّٰهِ دَرُّ مَن۟ قال:
خود سَراسَر جوهرِ هَج۟وند و بهرِ هَج۟وِ خویش
زین خَریَّتها به دستِ خَلق مَضمون داده اند!
عَجَب۟ تر آن که در بَرابَرِ کسانی که چُنین طَمَعها می پَزَند و چُنان آرزوها دارند، مُشتی گُمراه۟ تَرِ گُمراهی آفرین، خویشتن را واصِلانِ همین طَریق و واجِدانِ چُنین مقامِ تَحقیق می شُمارَند!!.... .
خُدای۟ تَعالیٰ هَمگِنان را توفیقِ تَحَرّیِ حَقیقت و سَعادتِ دانِش اندوزی اَرزانی داراد! بِحَقِّ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الأَمجاد!
شنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۵:۳۸