مَرحومِ شَمس ال۟عُلَماءِ گَرَکانی (فـ: 1305 هـ. ش.) ـ رِض۟وانُ اللهِ عَلَیه ـ، در کِتابِ کِرامَندِ أَبدَع البَدایع، در أَواخِرِ فَصلی که در "السُّهولَة" پَرداخته است، ضِمنِ شَواهِدِ مَنظوم، این دو بیت را هم از سَعدی آورده است:
«ای بادِ بهارِ عنبرین۟ بوی!
در پایِ لطافتِ تو میرم!
گَر می گذری به خاکِ شیراز،
گو من به فلان زمین أَسیرم»
سپس خود افزوده: «شاید این طور بوده: "گو من به طرابلس أَسیرم"»
( أَبدَع البَدایع، میرزا محمَّدحُسَین شَمس ال۟عُلَماءِ گَرَکانی، چاپِ سَنگی، 1328 هـ. ق.، ص 297).
خاستگاهِ این حَدس و خوانِشِ مَرحومِ شَمسُ العُلَماء، باِحتِمال۟، همان باوَرِ شایِع در أَدوارِ قَدیم بوده است که بر بُنیادِ آن، شیخِ شیراز یک۟چَند در طرابلس أَسیر بوده است. مَن۟شَإِ این باوَر نیز، حکایَتِ معروفِ بابِ دُوُمِ گُلِستانِ خودِ شیخ است؛ آنجا که می فرمایَد:
«از صُح۟بَتِ یارانِ دمشقَم مَلالَتی پَدید آمده بود؛ سَر در بیابانِ قُدس نِهادَم و با حَیَوانات أُنس گِرِفتم تا وَقتی که أَسیرِ فَرَنگ شُدَم. در خَندَقِ طِرابلُس با جُهودانم به کارِ گِل بداشتَند. یکی از رُؤَسایِ حَلَب که سابِقه ای میانِ ما بود، گُذَر کَرد و بش۟ناخت و گُفت: ای فُلان! این چه حالَتَست؟ گُفتَم: چه گویَم؟!
هَمیٖ گُریختم از مَردُمان به کوه و به دَشت
که از خُدای۟ نَبودَم به آدَمی پَرداخ۟ت
قیاس کُن که چه حالَم بود دَرین ساعَت
که در طَویلَۀ نامَردُمَم ببایَد ساخت
٭
پای۟ در زَنجیر، پیشِ دوستان،
بِه۟ که با بیگانگان در بوستان!
بر حالَتِ مَن رَحمَت آور۟د و به دَه۟ دیٖنار از قی۟دم خَلاص کَر۟د و با خود به حَلَب بُر۟د و دُختَری که داشت به نِکاحِ من دَرآور۟د به کابینِ صَد۟ دیٖنار. مُدَّتی بَرآمَد؛... (إِلخ)».
امروز، بسیاری از ما، این حکایَتها را، به دیدۀ "داده"هایِ تاریخی نمی نگَریم؛ پس خبرِ إِسارَتِ سَعدی را هم چَندان جِدّی نمی گیریم. لِذا برایِ تَعیینِ «فُلان زمین» هم به سُراغِ گُزینۀ «طرابلس» نمی رویم. بلکه «فُلان زمین» و إِسارَت در آن را ـ که ای بَسا یک۟سَره مَحصولِ خَلّاقیَّتی شاعِرانه و مُتَغَزِّلانه است ـ، در پهنۀ جُغرافیا و مَعاجِمِ بُل۟دان سُراغ نمی کُنیم.
از میانِ مُعاصِرانی که به شَرحِ غَزَلهایِ شیخ پَرداخته اند ـ و در این دَم۟، دسترَس به شُروحشان داشته ام ـ، تنها زنده یاد نوراللهِ ایزَدپَرَست را دیدم که ذیلِ «گو من به فلان زمین أَسیرم»، به تَعیینِ موضِعِ جُغرافیائی پرداخته و نوشته است: «إشاره است به سَفَرِ سَعدی به خاورِمیانه» (غَزَلهایِ سَعدی، به کوششِ نوراللهِ ایزدپَرَست، تهران: دانِش، ج2: 1369 هـ. ش.، ص 81). پیداست که این «گو من به فلان زمین أَسیرم»، زنده یاد ایزَدپَرَست را هم به همان خَندَقِ طِرابلُس کَشانیده است!
جمعه ۵ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۰