راهِ نَفَسم بَسته شُد از آهِ جگَرتاب
کو هَم۟نَفَسی تا نَفَسی رانَم ازین باب؟!
(خاقانی)

شیخِ شیراز، "سَعدی" یِ بی هَنباز، در قِط۟عَه ای که ظاهِرًا در ستایشِ «صاحِبدیوانِ» جُوَی۟نی است، گوید :
تو آن نکرده ای از فِعلِ خیْر با مَن و غیْر
که دَستِ قَصد کُنَد دامَنِ اُمید رَها
جُز آستانۀ فَضلَت که مَقصِدِ أُمَمست
به کیست در همه عالَم وُثوقِ أَهْلِ نُهیٰ ؟
به جُزْوی از مُتَنَبّیٖ نَظَر همی کردم
درین سَفینۀ دریایِ دُرِّ بیشْ بها
مَتاعِ خویشتَنَم در نَظَر حَقیر آمد
که پرتوی ندِهَد پیشِ آفتاب ، سُها
به سَمعِ خواجه رَسیده ست دانَم این مَعنی
که گُفت : خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا !

البتّه این قِطْعَه که شیخِ شیراز، در آن، هم نسبَت به شاعِرِ بزرگِ عَرَب، أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی (303 - 354 هـ. ق.)، تَواضُعی کرده است و إِرادَتی نموده، و هم عِبارتی را ـ یعنی: همان «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا» را ـ از سُروده هایِ وی در شِعرِ خود بعَیْنِه آورده است، مَعَ الْأَسَف در چاپهایِ مُتَداوَلِ کُلّیّاتِ سَعدی ـ از جُمله در ویراستِ بُلَندآوازۀ زنده یاد «محمَّدعلیِ فُروغی» یِ اصفهانی («ذُکاءالمُلکِ» ثانی / 1254 ـ 1321 هـ. ش.) ـ، چه در خطِّ طولی و چه در خَطِّ عَرْضیِ أَبیات ، دُچارِ تَحْریف و تَصْحیفِ زیانْباری شُده است که از بُنْ، مَفهوم و مَقصودِ شیخِ ما را تاریک و مُب۟هَم ساخته. خُدای۟ را سپاس که راقِمِ این سَواد ـ که خُدایَش در روزِ شُمار سیَهْ روی۟ مَداراد! ـ، ضَبطِ صَحیح ـ یا نِسبَةً صَحیحِ ـ قِط۟عۀ سَعدی را به صورتی که گُذَشت، با زَحمت و جُست و جویِ بسیار از دِلِ بَعضِ نُسَخ و مَنابعِ کهن بدَر توانست کَشید و پیشکَشِ دوستارانِ سخنِ شیخِ شیراز کرد. تَفصیل و شَرحِ چگونگیِ این تَصحیح و گُزارشِ نادُرُستی و نُقصانِ ضَبطِ چاپهایِ مُتَداوَلِ کُلّیّاتِ سَعدی را، جایِ دیگر نوشته ام 1
نگر : مرزبانِ فرهنگ (جشنْ نامۀ دانِشوَرِ فَرهَنْگْیار حُجَّة الإِسلام و المُسلِمین دکتر سَیِّد مَحمودِ مَرعَشیِ نَجَفی)، به اِهتِمامِ مؤَسَّسۀ خانۀ کِتاب و کانونِ نویسَندگانِ قُم، چ: 1، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش. / 1435 هـ. ق.، 1 / 299 ـ 310 ( از مقالۀ نگارنده ، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی»).
، و إِجمالِ آن را، در مقالَتی 2
أَعنی: مقالۀ «دکتر حُسَیْنْ عَلی مَحْفوظ و کتابخانه اش»؛ که نخستینْ بار در مجلّۀ مَتینِ آینۀ پِژوهِش (ش 152 ، صص 44 ـ 54) به چاپ رَسیده است.
عَلیٰ حِدَه موردِ إِشارت قرار داده. پس، اینجا مُکَرَّر نمی کُنَم. همین اندازه بگویم که بیتِ کلیدیِ «به جُزْوی از مُتَنَبّیٖ نَظَر همی کردم / درین سَفینۀ دریایِ دُرِّ بیشْ بها» ـ که بی آن، رشتۀ سخنِ شیخ گُسسته است، و إِشارتِ فَرجامینِ او، نافَرجام ـ، از بیشترینۀ نُسَخ فُروافتاده است؛ و گویا در منابعِ چاپیِ مُتَداوَل، جُز در کتابِ مُتَنَبّی و سَعدی یِ عَلّامۀ مُتَتَبِّعِ بسیارکوش و مت۟ن۟ پِژوهِ واسِع الاِطِّلاع، شیخِنا فی الرِّوایَة، شادروان دکتر حُسَیْنْ عَلی مَحْفوظ ـ طیَّبَ اللهُ ثَرَاه وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَث۟وَاه ـ، مذکور و مَسطور نیست، آن هم بی إِشارت به مَأ۟خَذِ آن. فَحَمْدًا ثُمَّ حَمْدًا ثُمَّ حَمْدًا، که این بیت را از رهگُذَرِ استناد به بَعضِ قَدیمْ ترین و مُعتبرترین دستنوشتهایِ آثارِ سَعدی، بازیافتیم و بر جایِ خویش نشاندیم.
أَخیرًا، آقایِ کوروشِ کَمالیِ سَروِستانی، از فَعّالانِ فرهنگیِ إِقلیمِ فارس، که مُدیریَّتِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» یِ شیراز را در کنارِ مَناصِبِ اِجتِماعی و دیوانیِ دیگر در عُهدۀ کِفایَتِ خویش دارَند، و سالها بود مَجموعه هائی از مَقالاتِ أَحیاء و أَمواتِ قَلمروِ سَعدیٖ پِژوهی را در دفترهائی زیرِ نامِ سعدیٖ شناسی چاپ و بازچاپ می کردند و از این راه، بر گرمیِ بازارِ اینگونه مُطالعات می افزودند ـ جَزاهُ اللهُ خَیرَ الْجَزاءِ عَنِ الْعِلمِ و الْأَدَبِ و أَهْلِه ـ، آن گاه۟نامۀ سعدیٖ شناسی یِ پیشگُفته را که به هِژده دَفتر برآمده بود، به بَرَکتِ تدبیر و از دولتِ اُمید، به "دو فصلنامۀ أَدَبی ـ تَخَصُّصی" یِ سَعدیٖ شناسی بَدَل کَرده و نخستین شُمارۀ آن را در اُردیبهشتِ 1395 هـ. ش. از چاپ برآورده اند ـ که فَرُّخ و فَرخُنده باد!
آقایِ کَمالیِ سَروستانی ـ زَادَهُ اللهُ کَمَالًا! ـ، این نخستین شُماره را به مَقالی از خویشتن مُصَدَّر کرده اند زیرِ نامِ «حَدیثِ دیگری بر خود نبستم» ( سَعدیٖ شناسی، دوفصلنامۀ أَدَبی ـ تَخَصُّصی، ش1، شیراز: مرکزِ سعدیٖ شناسی، اُردیبهشتِ 1395 هـ. ش.، صص 7 ـ 19)، و در آن سُخَنگاه، در صَدَد برآمده اند تا ـ به قولِ خود ـ «ادّعایِ متنبّی پژوهان و برخی از سعدی پژوهان» را در بابِ کمّ و کیفِ تأثُّرِ سَعدی از مُتَنَبّی به «چالِش» بکشند (نگر: همان، ص 7). به «چالِش» کَشیدنِ چُنین داوریهایِ أَدَبی و فرهنگی!، البتّه مَقوله ای است خَطیر!! که مَن۟ بَنده را در آن وُرودی نیست؛ و نَقد و تَمحیص و تَفتیش و تَنقیب و قال و مَقالِ طَلَبگی که پیشۀ مَنَست، نه «چالِش» است و نه اینگونه «کش» بَرمی دارَد! ... وانگَهی، این که دامنۀ تأثُّرِ سَعدی از مُتَنَبّی، جایِ بَحثهایِ جِدّیٖ تری دارد، جایِ إِنْکار نَتَوانَد بود؛ کما این که عَدَمِ توفیقِ آقایِ کَمالی در این تَجدیدِ مطلعِ ناگهانیِ بحثِ یادشُده نیز، برایِ کسی که مقالۀ ایشان را بخوانَد و نیک بَررَسَد، جایِ تردید نه.
باری، این دانِش آموز ـ عَفَا اللهُ عَن۟ه! ـ را، در این مَقام، سودایِ درپیچیدن در أَصلِ موضوع و سَرِ «چالِش» نیست؛ که آن را مَقالی و مَقامی دیگر بایَد. سخنِ من، تنها راجِع به داوریِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی است حولِ قِطعَۀ پیشگُفتۀ سَعدی و سَعیِ نامَشکورِ مُدیرِ «مرکزِ سعدیٖ شناسی» در از سَر بازکردنِ! شاهِدی أَصیل و مُستَنَد که بر تَعَلُّقِ خاطِرِ شیخِ شیراز به أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی گُواهی می دِهَد.
آقایِ کَمالیِ سَروِستانی، با إِشارت به عَدَمِ دَلالتِ بسیاری از شَواهِدی که دربابِ تأثُّرِ سَعدی از مُتَنَبّی إِقامه می گَردَد بر این مُدَّعا، نوشته اند:
« ... برخی ... از این شواهد نیز ریشه در مثل سایر دارند که متأسفانه به دلیل عدم پژوهش و ریشه یابی دقیق آن عبارات و امثال، به قدیمی ترین شاعر و اثری که بازمانده است، نسبت داده شده اند. این امر در مورد سعدی و متنبی ... صدق می کند؛ چنان که ابیات غیر مستند:
به جزوی از مُتنبی نظر همی کردم
در آن سفینۀ دریایِ دُرّ بیش بها
متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد
که رونقی ندهد پیشِ آفتاب ، سُها
(محفوظ، 1336: 16)
که نخستین بار به اشتباه از جانب حسین علی محفوظ به سعدی نسبت داده شده، بی آنکه منبع و مأخذی برای آن ذکر شود و پس از آن متأسفانه محققان بلندنام و مرتبۀ ما بی تأمل و تدبّر در این خصوص، این أبیات را به عنوان مصداقی از یادکرد سعدی از متنبی در کلیات ذکر کرده و بر این پایه و مبنا، به اعتراف سعدی از تأثیرپذیری گسترده از متنبی دامن زده اند.
دو نکتۀ قابل تأمل دربارۀ این بیتِ غیرمستند وجود دارد؛ اول آنکه سرایش این بیت بدین شیوه و سیاق با زبان و مقال سعدی نمی خواند و اگر سعدی چنین ارادتی به متنبی داشت که او را آفتاب و خود را ستاره بشمارد، تنها به این تک بیت آن هم در بخش قطعه ها بسنده نمی کرد و دوم آن که این بیت در هیچیک از نسخه های معتبر سعدی که اساس تصحیح بزرگانی چون محمدعلی فروغی، حبیب یغمایی، مظاهر مصفا، بهاء الدین خرمشاهی و نورالله ایرانپرست قرار گرفته، ذکر نشده است. اگرچه به تازگی جناب جویا جهانبخش در مقالۀ "تصحیحاتی در کلیات شیخ سعدی" در چند نسخۀ کمتر شناخته شده، روایت های مختلفی را از این بیت و قطعه یافته
3
البتّه مَنْ بَنده، جویا جهانبخش، بیت را «در مقاله»ام نیافته ام!!؛ بلکه یافته هایم را از لا به لایِ نُسَخ و منابع، «در مقاله»ام نوشته ام! ... گویا آقایِ کَمالیِ سَروِستانی در نگارِش و تحریر و إِنشایِ مقاله شان زیاده شتابناک بوده اند! ... نبوده اند؟!
و باورمندانه به آن پرداخته اند (جهانبخش 1393، ج1: 309 ـ 299).
در کلیات سعدی در بخش قطعه ها و تک بیت ها، ابیاتی بدین قرار در مدح "صاحبدیوان" آمده است:
تو آن نکرده ای از فعلِ خیر با من و غیر
که دست فضل کند دامنِ امید، رها
جز آستانۀ فضلت که مقصد أُمَم است
کجاست در همه عالَم وثوقِ أهل بها؟
متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد
که پرتویی ندهد پیش آفتاب سُها
به سمع خواجه رسیده ست گویی این معنی
که گفت : خَیرُ الصِلاتِ الکَریمِ أَعُودُها
(سعدی 1385: 1052)
مصرع پایانی
4
کذا. مَقصودشان، عبارتِ «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا» است که بخشی از مِصراعِ پایانی است.
این ابیات ( بهترین هدایای مرد کریم آن باشد که بیش بازآید ـ تکرار شود ـ) نیز که برخی به اشتباه آن را برساختۀ متنبی می دانند، تنها مثلِ سایری است که در کتاب انوار الرَّبیع فی انواع البدیع (مدنی 1389 ق، ج2: 119) نیز به آن اشاره شده است.» ( همان، ص 11 و 12).
براستی نمی دانَم چَندین سُخَنِ ناصَوابِ خام و مُدَّعایِ کَژمَژ و بی اَندام را چگونه به نامِ «سَعدیٖ شناسی» مُلَفَّق توان کَرد و آنگاه دِلیرانه دیگران را به «عدم پژوهش و ریشه یابی دقیق» و «اشتباه» و داوریهایِ «بی تأمّل و تدبّر» مَنسوب داشت و مُستَنَداتشان را «غیرِمُستَنَد» و «کمتر شناخته شده» خوان۟د؟!
نِکاتی چَند را در إِیضاحِ عِیارِ آنچه مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» در تَبیینِ عَدَمِ قابلیَّتِ استنادِ بیتِ کلیدیِ:
«به جُزْوی از مُتَنَبّیٖ نَظَر همی کردم / درین سَفینۀ دریایِ دُرِّ بیشْ بها»
بدان تَفَوُّهْ کرده اند، قَلَمی می کُنَم؛ باشَد که از بَسطِ اِلتِباسِ مُحْتَمَل جلوگیر شود و نوآموزانِ این فَن را به کار آیَد و بر ایشان آفتابی گَردانَد که مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی»، «وعده رُطَب کرد و فرستاد تود» 5
«وعده رُطَب کردن و تود فرستادن»، از مَثَلهایِ دیرینِ فارسی است.
حکیم ناصرِ خسروِ قُبادیانی فرموده است:
وَعدۀ این چَرخ هَمه باد بود
وَعده رُطَب کرد و فرستاد تود
مَرحومِ سَیِّد أَحمَدِ أَدیبِ پیشاوری ـ طابَ ثَراه ـ نیز فرموده:
چو بر شَکلِ حَق باطِلی را نمود
رُطَب وَعده کرد و فرستاد تود
(سَنج: أَمثال و حِکَم، عَلی أَکبَرِ دِهْخُدا، چ: 6، تهران: مؤسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ. ش.، 2 / 868).
؛ ورنه، سَعدیٖ شناسانِ أَهلِ فَن و صَیْرَفیانِ سُخَن، از تَذکارهایِ این أَبجَدخوانْ، پاکْ، بی نیاز اند. مِنَ اللهِ التَّو۟فیقُ و عَلَی۟هِ التُّک۟لان!
أَوَّلًا:
آقایِ کَمالیِ سَروِستانی، در مُف۟تَتَحِ این کلام، از «ابیات غیر مستند: به جزوی از مُتنبی نظر همی کردم / در آن سفینۀ دریایِ دُرّ بیش بها / متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد / که رونقی ندهد پیشِ آفتاب ، سُها» سخن گفته اند و گویا التفات نداشته اند که مَحَلِّ اختلاف و قیل و قالشان تنها بیتِ نخست است، نه بیتِ دُوُم؛ و بیتِ دُوُم در همان چاپهایِ مُتَداوَلِ کُلّیّاتِ سَعدی که «حُجَّتِ مُوَجَّهِ» جَنابِ ایشان است آمده، پس بالضَّروره غیرِ مُستَنَد نیست! ... در إدامۀ کَلام نیز بِلاتَکلیفی از سَرِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی دَست برنداشته و یکبارِ دیگر از اِستِناد به «ابیات» یاد کرده اند، ولی سپسْ تر از «این بیتِ غیرمستند» سخن گفته اند. ... به هر روی۟، می بایست تکلیفِ خود و خواننده را روشن می فرمودند تا النِّهایَه بدانیم بیتِ إِخراجیِ مُدیرِ «مَرکزِ سَعدیٖ شناسی» از مجموعۀ آثارِ سَعدی، تنها همان بیتی است که ـ بی إِجازۀ أولیایِ دَم! ـ بر نامِ شاعِرِ بزرگِ عَرَب اِشتِمال یافته است ـ و گویا دِلِ قَبیله ای را خون کرده است و داغ نِهاده! ـ، یا بیتِ سپَسین هم که در چاپِ فُروغی و دیگر چاپهایِ مُتَداوَل هست، ـ به جُرمِ مُجاوَرَت با أَجانب! ـ در شُمارِ إِخ۟راجیهاست؟!
ثانیًا:
نوشته اند که آن بیتها، « نخستین بار ... از جانب حسین علی محفوظ به سعدی نسبت داده شده» است.
سُخَنی است البتّه بی بُنیاد.
بیتِ دُوُم که ـ چُنان که گذشت ـ در چاپهایِ مُتَداوَلِ کُلّیّاتِ سَعدی هست، و حقِّ اختصاصیِ نَقلِ آن برایِ أَحَدی مَحفوظ نیست!
بیتِ نخست را نیز، به اعترافِ خودِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی در ذیلِ کَلامشان، « ... جویا جهانبخش ... در چند نسخۀ کمتر شناخته شده، ... یافته» است. بَعضِ آن نُسخه ها، به شَرحی که در همان مقالۀ موردِ استفادۀ آقایِ کَمالی نوشته ام ـ و زین پسْ نیز إِشارت خواهم کرد ـ، سَده ها پیش از ولادتِ مَحفوظ و کَمالی و جهانبخش کتابت گردیده است و قَریب به زمانِ خودِ سَعدی. پس، آنچه به ادّعایِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی،« نخستین بار ... از جانب حسین علی محفوظ به سعدی نسبت داده شده» است و جَماعتی در قبولِ آن «بی تأمل و تدبّر» و با خوشْباوری و عَلَی الْعَمیا به مَحفوظ اقتِدا و از وی نقل کرده اند، قَرنها پیش از در وجود آمدنِ من و ایشان و مَحفوظ و «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» یِ شیراز، در بَعضِ دستنوشتهایِ کهنِ آثارِ شیخ ثَبت اُفتاده بوده است! ... البتّه لابُد کاتبانِ نُسخه ها، بایَد إِقدامِ خود را در اِستِک۟تابِ این بیتِ سَعدی با «مرکز» هماهنگ می کرده اند؛ که نکرده اند! ... شایَد هم این دیرینه روزان، بیتِ خود را از رویِ دستِ دکتر مَحفوظ رونویس کرده باشند!!! ... .
ثالِثًا:
آقایِ کَمالیِ سَروِستانی، دربارۀ این بیتِ کلیدیِ «به جُزْوی از مُتَنَبّیٖ نَظَر همی کردم / درین سَفینۀ دریایِ دُرِّ بیشْ بها» که به قولِ ایشان «غیرِمُستَنَد» است، مرقوم داشته اند: «... سرایش این بیت بدین شیوه و سیاق با زبان و مقال سعدی نمی خواند و اگر سعدی چنین ارادتی به متنبی داشت ...، تنها به این تک بیت آن هم در بخش قطعه ها بسنده نمی کرد».
مُفادِ فرمایشِ ایشان آن است که:
شاعِری چون سَعدی، یا بایَد به کسی از أَسلافِ خویش ـ مثَلًا: مُتَنَبّی ـ این۟ قَدَر إِظهارِ إِرادت نَکُنَد، و یا اگر خواست چُنین کاری کُنَد، بایَد بیش از یک بار و در قَوالِبِ مُختَلِفِ أَشعارِ خود چُنین کُنَد. ... خُلاصه: "یک بار ...، آن هم در پَستویِ قطعات ...، نداریم"!
مَنْ بَنده البتّه از منْشَإِ این قانونِ جازِمِ إِداری ـ أَدَبی که گوئیا بر أَساسِ آن می توان عِیارِ أَصالَتِ أَشعار را معلوم داشت و «مُستَنَد» را از «غیرِمُستَنَد» بازشناخت، بکُلّی بیخَبَر است؛ و نمی دانَد که چرا ممکن نیست سَعدیِ شیرازی در سُروده هایش تنها و تَنها یک بار بصَراحَت از مُتَنَبّی یا غیرِ مُتَنَبّی نام بُرده باشَد؟ 6
عَلَی ال۟خُصوص به تناسُبِ سَفینه ای از أَشعار که گُمان می کنم به لحاظِ شیخِ شیراز رسیده بوده است و به مُناسَبَتِ آن از مُتَنَبّی و سُرودۀ وی یاد کرده (در این باره، نگر: مرزبانِ فرهنگ، چ: 1، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش.، 1 / 309 و 308 ـ از همان مقالۀ نگارنده ، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی» ـ) و باحتمالْ علائقِ صاحبدیوانِ عَرَبیٖ دان را هم در آن مَلحوظ داشته، و تازه اینْ همه، بهانه و مقدّمه ای بوده است برایِ صِله خواستن از مَمدوح که بیتِ مُتَنَبّی بر آن دَلالت می کَرده است؛ و ای بَسا اگر بیتِ کَسِ دیگر با این مقصود مُناسَبَت می داشت، سَعدی از او نام می بُرد و یادِ او می کَرد.
... ... قاعدۀ عامیانۀ " تنظیمِ خانواده" و زاد و وَلَد هم نیست که أَمثالِ کُلثوم۟ نَنه و دَده بَزم آرا می گُفتند: «یکی کَمه، دوتّا بَسه، سه تّا غَمه»!!! ... .
از قَضا، در دیوانِ بسیاری از شاعِرانِ بزرگ، به نام و یادِ کسانی بازمی خوریم که تنها یک بار، و آن هم در بخشِ «قطعات» ـ که بیش از دیگر أَنواعِ شعرِ فارسی مُستعِدِّ إرائۀ اطّلاعاتِ شخصی و مُختصّاتِ تاریخیِ سَرایندگان است ـ، از ایشان به بزرگی یاد شُده است. آیا بایَد بر همۀ این سُروده ها خطِّ تَرقین کشید و أَصالتشان را زیرِ سؤال بُرد؟!
اُمیدوارم أَحَدی از رَهگُذارِ این إِفاداتِ تَقْنینیِ مُدیرِ «مَرکزِ سَعدیٖ شناسی»، تَنقیحِ مَناط و تَعمیمِ اِستنباط نکُنَد و آن را چون قاعده ای در تَصحیحِ قطعاتِ شُعَرا به کار نگیرد که نتیجه اش چیزی از دستِ همان «انقلابِ أَدَبی» خواهد شُد که ایرج میرزا ـ تَجاوَزَ اللهُ عَنْه! ـ می گفت! 7
ایرج میرزا گفته است:
انقلابِ أَدبی محکم شُد
فارسی با عَرَبی توأم شُد
دَرِ تجدید و تجدُّد وا شُد
أَدَبیّات شَلَم شوربا شُد!

رابِعًا:
آقایِ کوروشِ کَمالیِ سَروِستانی، نوشته اند: «این بیت در هیچیک از نسخه های معتبر سعدی که اساس تصحیح بزرگانی چون محمدعلی فروغی، حبیب یغمایی، مظاهر مصفا، بهاء الدین خرمشاهی و نورالله ایرانپرست قرار گرفته، ذکر نشده است.». ... بنامیزَد! که ایشان، با این بَیان، به طالِعِ مَیْمون و بَختِ هُمایون، گام در وادیِ نهان۟دانی و غَیب۟گویی نِهاده اند!
آثارِ سَعدی در ویراستهایِ هیچیک از نام۟وَرانِ یادشُده، دارایِ «تَفصیلِ اختلافاتِ نُسَخ» نیست، جُز در غَزَلیّاتِ سَعدی یِ ویراستۀ اُستادِ فَقید حَبیبِ یَغمائی (که آن هم سازوارۀ انتقادیِ کامِل و جامِع و دَقیقی ندارَد). برخی از این ویراستها، چونان ویراستِ زنده یاد فُروغی، گُزیدۀ فَشُرده ای از بَعضِ اختلافاتِ نُسَخ را گزارش می کُنَد، و برخی، چونان ویراستِ اُستاد دکتر مُصَفّا، تقریبًا با عَوالِمِ نُسخه بَدَل۟ گُزاری سَر و کاری ندارَد. از همه طُرفه تر در این میانه، آنست که روانشاد نوراللهِ ایرانْ پَرَست که پَسانْ تر شُهرَتِ «ایزدْپَرَست» یافت، نه تنها در کارِ گُزارشِ اختلافِ نُسَخ همَّتی مَصروف نمی داشت، از بُنْ به معرّفیِ نُسَخ هم اعتقادی نداشت و خود با صَراحَتی هرچه تمامْ تر نوشته است: «شناساندن نسخه های خطّی چندان که ناشران وانمودند سود نمی رسانَد» 8
غَزَلهایِ سَعدی، به کوششِ نوراللهِ ایزدپَرَست، چ: 2، تهران: دانِش، ج1: 1362 هـ. ش. ، ص چهار.
!
اکنون می توان پُرسید: در جایی که هیچیک از سَعدیٖ پِژوهانِ مَزبور «تَفصیلِ اختلافاتِ نُسَخِ» مبنایِ پِژوهشِ خود را به دست نداده اند و حتّیٰ بَعضِ ایشان ویژگیها و أوصافِ دقیقِ نُسَخِ موردِ استفاده شان را یاد نمی کُنَند و منابعِ خود را نمی شناسانَند و فراتر از آن، بدین کارها پُراعتقادی نداشته و ندارند، مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» از کُجا و چگونه پیْ بُرده است که «این بیت در هیچیک از نسخه های معتبر سعدی که اساس تصحیح بزرگانی چون محمدعلی فروغی، حبیب یغمایی، مظاهر مصفا، بهاءالدین خرمشاهی و نورالله ایرانپرست قرار گرفته، ذکر نشده است»؟! ... تأیید می فرمایید که چُنین اِدِّعائی از عالَمِ غَیبْگویی و نهانْدانی است! ... به تَعبیرِ قُدَما: اِیْ سُبحانَ الله!
خامِسًا:
آقایِ کَمالیِ سَروِستانی در این مُدَّعا که «این بیت در هیچیک از نسخه های معتبر سعدی که اساس تصحیح بزرگانی چون محمدعلی فروغی، حبیب یغمایی، مظاهر مصفا، بهاء الدین خرمشاهی و نورالله ایرانپرست قرار گرفته، ذکر نشده است»، به دامِ پَریشانیِ نمایانْ تری نیز دراُفتاده اند.
بحثِ ما بر سَرِ «قِطعَه» ای است از سَعدی؛ و تا آنجا که من می دانَم زنده یاد اُستاد حَبیبِ یَغمائی ـ رَحِمَهُ الله ـ، جُز غَزَلیّاتِ سَعدی (و البتّه گُلستانِ شیخ ـ که بنُدرَت نیز موردِ توجُّه قرار گرفته 9
این چاپِ گُلِستانِ سَعدی، بر پایۀ نُسخۀ مُوَرَّخِ 720 هـ. ق. است؛ همان دستنوشتی که پَسانْ تر، أَساسِ تَصحیحِ شادروان دکتر غُلامحُسَینِ یوسُفی واقع شُد.
ـ)، دیگر آثارِ او را باِسْتِقلال طَبع و تَصحیح نکرده است و عُمده تَرین اهتمامِ او به طَبعِ قطعاتِ شیخِ شیراز، همان است که در همکاری با زنده یاد مُحَمَّدعَلیِ فُروغی کرده است؛ چند قِطعه ای را هم که ازآنِ آغازِ طَیِّبات قَلَم داده است، در همان کتابِ غَزَلیّاتِ سَعدی آورده 10
نگر: غَزَلیّاتِ سَعدی، به تصحیحِ حَبیبِ یغمائی، به کوششِ مَهدیِ مَدائِنی، چ: 2، تهران: پِژوهشگاهِ عُلومِ إِنسانی و مُطالَعاتِ فرهنگی، 1390 هـ. ش.، ص "ک".
. بدین ترتیب، اُستاد حَبیبِ یَغمائی، از مَجموعِ قطعاتِ شیخِ شیراز و خُصوصِ قطعۀ موردِ بحثِ ما، ویراستی سِوایِ همان ویراستِ فُروغی ندارَد. پس ذِکرِ نامِ او در این سیاهه چه معنی دارَد؟! ... مگر او «قطعاتِ سَعدی» را هم خود تَصحیح و چاپ کرده است که آقایِ کَمالیِ سَروِستانی از نُسخه هایِ أَساسِ ویراستش خَبَر می دِهَند؟!
روانشاد نوراللهِ ایرانْ پَرَست، هَمو که پَسان۟ تر شُهرَتِ «ایزد۟پَرَست» یافت (1289 ـ 1371 هـ. ش. / فرزندِ محمَّدعَلیِ داعی الإِسلامِ اصفهانی)، از عُشّاقِ سَعدیِ شیرازی بود که با سَلیقه ای مخصوص به طَبع و شَرح و نَقدِ آثارِ شیخ اِهتِمام می کرد، و در آغازِ چاپِ دُوُمِ دُوُمین دفترِ غَزَلهایِ سَعدی که به سالِ 1369 هـ. ش. ـ یعنی دو سالی پیش از وفاتش ـ به چاپ رسانیده، آثارِ سَعدیٖ شناختیِ خود را بدین شَرح شناسانیده است:
«گُلِستانِ سَعدی: ... چاپِ چهارم 1367 / بوستانِ سَعدی: ... چاپِ چهارم 1368 / غزلهایِ سَعدی: جلدِ یک ... چاپِ دوم 1362 جلدِ دوم ... دُوُمین چاپ 1369 / دستورزبانِ سعدی: 1359 / چگامه های سعدی: در دَست است / فرهنگِ زبانِ سَعدی: در نَظَر است / جهانِ سَعدی: در نَظَر است».
آیا این دوستارِ سَعدی تا پایانِ زندگانی توانسته است «قطعاتِ سَعدی» را هم که مَحَلِّ بحثِ ما و آقایِ کَمالیِ سَروِستانی است، به طَبع برَسانَد؟ ... من بی خَبَرَم؛ و بهترست آقایِ کَمالیِ سَروِستانی که بدان ویراست استناد و استشهاد می کُنَند، خود در این باره اطِّلاعْ رَسانی بفرمایَند.
ویراستِ استاد دکتر مُظاهِر مُصَفّا، به تصریحِ خودشان مبتنی است بر نُسخه هایِ چاپی و یک نُسخۀ خطّیِ نه چندان کهن که تبار به دستنویسی کهن می رَسانیده؛ و البتّه اُستاد، هیچ توصیفِ دَقیقی از آن به دست نداده اند. 11
نگر: متنِ کامِلِ دیوانِ شیخِ أَجَل سَعدیِ شیرازی ، به کوشِشِ مُظاهِرِ مُصَفّا، بازخوانی و ویرایش: أَکرَمِ سُلطانی، چ: 1، تهران : اِنتِشاراتِ روزنه، 1383 هـ. ش.، ص هفت و هشت.
وان۟گَهی، ویراستِ اُستاد مُصَفّا، عَلَیٰ رَغ۟مِ اِستِقلالِ ظاهِری اش از چاپِ فُروغی، گاه چَندان متأثّر از این تَصحیح است که بعضِ أَغلاطِ چاپیِ واضِحِ آن را نیز تَکرار می کُنَد. بَعضِ ویراستهایِ دیگر نیز چُنین اند؛ و من این را، از جُمله در همان مقاله ای که موردِ استفادۀ آقایِ کَمالیِ سَروستانی بوده است 12
نگر : مرزبانِ فرهنگ، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش.، 1 / 287 و 293 و ... (از همان مقالۀ نگارنده ، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی»).
، نشان داده ام. پس بیش از این دامنِ سخن را نمی گُستَرانَم.
و أَمّا اُستاد بَهاءالدّین خُرَّمشاهی: در بخشِ قطعاتِ سَعدی، جُز نسخۀ چاپیِ زنده یاد فُروغی مأخذی نداشته اند، و در کُلِّ کلیّات نیز، جُز چاپهایِ فُروغی و یوسُفی و یَغمائی، از بُن، به نُسخه ای مُراجَعَه نکرده اند 13
سَنج: کلّیّاتِ سَعدی ( بر أَساسِ تَصحیح و طَبعِ شادروان محمّدعَلیِ فُروغی و مُقابله با دو نُسخۀ معتبرِ دیگر)، تَصحیح و مقدّمه و تعلیقات و فَهارِس به کوششِ بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی ، چ : 5 ، تهران : انتشاراتِ دوستان ، 1386 هـ. ش.، ص 11 و 22.
. پَس، آقایِ کَمالیِ سَروِستانی، از کدام «نسخه های معتبر» سخن می گویند که در پیشگُفتارِ آقایِ خُرَّمشاهی هم از آن نشانی نیست؟! ... طُلّابِ عُلومِ قَدیم را زَبان۟زَد این بود: «ثَبِّتِ العَرشَ ثُمَّ انقُش»!! ... طَیَّبَ اللهُ أَف۟وَاهَهُم!
ال۟حاصِل، از مَجموعِ نامهائی که مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» رَدیف کرده اند، گویا تنها نامِ یک ویراست بر جای۟ می مانَد و بَس. آن هم ویراستِ فُروغی است که گفتیم که «تفصیلِ اختلافِ نسخ» نیز ندارد و ... .
إِرعاد و إِبْراقی ـ به اِصطِلاحِ آن شِعرِ مَنقول از کُمَیْت که مَعروفِ لُغَویان است 14
بیتِ كُمَيْت که در کُتُبِ لُغَت، بسیارش به شاهِد آورده اند، این است:
أَرْعِدْ وَ أَبْرِقْ يا يَزِيـ
ـدُ فَما وَعِيدُكَ لِی بِضَائِرْ
و «یَزیدِ» موردِ إِشارت، آنسان که بَعضِ قُدَما تَصریح کرده اند، همانا «يَزيد بن خالِد بن عبداللهِ القسری» است.
ـ، فرموده اند... ؛ لیک، چه توان کرد که رَعد و بَرقشان بی باران از کار درآمده است؟!
سادِسًا:
فَرض می کُنیم همۀ این ویراستها، هم مُبتنی بر نُسَخِ معتبر، و هم شاملِ قَطَعاتِ سَعدی، و هم دارایِ «تفصیلِ اختلافِ نسخ» می بود، و مُوافِقِ مدَّعایِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی، براستی آن بیت در هیچیک از نسخه هایِ معتبرِ آثارِ سَعدی که أَساسِ تصحیحهایِ یادشُده قرار گرفته بود، ذکر نشده بود. آیا در این حالتِ یکسَره مَفروض و پندارین هم، باز، می توانستیم آمدنِ بیت را در بَعضِ نُسخِ مهمِّ دیگر نادیده بگیریم و بگوییم همان «نیامدَن۟»ها در حقّانیَّتِ إِخراجِ آن کافی است؟! ... آیا نه چُنین است که أَهلِ نَقد و تَصحیحِ متون، در ترجیحِ ضَبطی بر ضَبطِ دیگر و گرفتنِ جانِبِ نُسخه ای در برابرِ نُسخۀ دیگر، بایَد به قَرائِن و شَواهِد و سیاق و ... و ... گُواهی جویَند؟ ... آیا "آمدن"ها را در برابرِ "نیامدن"ها اعتِباری نیست؟
مَنطِقی که از این شیوۀ نَقد و تَصحیحِ متنِ مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» مُستَفاد می شَوَد، شاید این است که ـ بإِزایِ نُسخۀ چاپیِ مألوفِ ما ـ، "أَصلْ بر عَدَمِ أَصالَتِ مُندرِجاتِ دیگر نُسخه ها"ست! ... و در یک کلام: قاعدۀ أَصالتِ عَدَمِ الأَصالَة!!!
سابِعًا:
مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی»، نوشته اند که آن بیت را « ... جویا جهانبخش در مقالۀ "تصحیحاتی در کلیات شیخ سعدی" در چند نسخۀ کمتر شناخته شده ، ... یافته» است.
کم۟ لُطف اند یا بی اطّلاع؟ ... نَمی دانَم.
آنچه ایشان «چند نسخۀ کمتر شناخته شده» خوانده اند، چُنان که که در همان مقالۀ پیشگُفته نوشته ام، اینهاست:
٭ کُلّیّاتِ سَعدی یِ بسیار کهنۀ «دیوانِ هندِ» لندن، مُوَرَّخِ 728 هـ. ق.، که در بَعضِ مواضِعِ آن کاتِب اِدِّعا کرده است که از رویِ خطِّ خودِ سَعدی کتابَت نموده.
٭ کُلّیّاتِ سَعدی یِ کهنۀ کتابخانۀ ملّیِ پاریس، مُوَرَّخِ 767 هـ. ق.
٭ کُلّیّاتِ سَعدی یِ کهنۀ کتابخانۀ مجلسِ شورایِ إِسلامی، به شُمارۀ 19848.
٭ کُلّیّاتِ سَعدی یِ دیگرِ همان کتابخانۀ مجلسِ شورایِ إِسلامی، مُوَرَّخِ 928 هـ. ق.
٭ چاپِ سنگیِ کُلّیّاتِ سَعدی به خَطِّ فضل اللهِ شریفِ شیرازی، مُوَرَّخِ 928 هـ. ق.
این که آقایِ کَمالیِ سَروستانی این نُسخه ها را «چند نسخۀ کمتر شناخته شده» می خوانَند و بیتِ اُستوارِ مُتَّکی به چُنین پُشتوانه ای را «غیرِمُستَنَد» می نامَند، مَدلولِ روشنی دارد که بر أَذکیاءِ قُرّاء و نُبَلاءِ فُضَلاء پنهان نیست. ... «سخن را روی۟ با صاحِبدِلان است»!
کُلّیّاتِ سَعدی یِ عَتیقِ «دیوانِ هندِ» لندن، مُوَرَّخِ 728 هـ. ق.، از أَقدَم و أَصَحِّ نُسَخِ کُلّیّاتِ سَعدی و از جُمله موردِ تکیه و عنایت و استفادۀ اُستادانی چون یوسُفی و یَغمائی بوده است؛ شادرَوان دکتر یوسُفی، هم در تصحیحِ بوستان و هم گُلِستان و هم غَزَلها، آن را، در رَده بَندیِ نُسَخِ خویش، پایگاهی والا بخشیده، و زنده یاد حَبیبِ یَغمائی در تَصحیحِ غَزَلیّاتِ شیخ، بالصَّراحَه، آن را «نُسخه ای ... معتبر» و یکی از پنج نُسخه ای قَلَم داده که آنها را «أَصالَتِ تمام» است 15
نگر: غَزَلیّاتِ سَعدی، به تَصحیحِ حَبیبِ یغمائی، به کوششِ مَهدیِ مَدائِنی، چ: 2، ص "د" و "ط".
؛ زنده یادان إِسماعیلِ صارِمی و حَمیدِ مُصَدِّق هم، در تَصحیحِ غَزَلهایِ شیخ، به عنوانِ «نُسخه ای مُعتَبَر و ممتاز» بر آن اِتِّکاء کرده اند 16
نگر: غَزَلهایِ سَعدی، به اِهتِمامِ: إِسماعیلِ صارِمی ـ و ـ حَمیدِ مُصَدِّق، چ: 1، تهران: نَشرِ البُرز، 1376 هـ. ش.، ص هفت .
؛ أَمّا از دیدِ مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی»، این نُسخۀ کُهَن و اَرجْدار و مَعروفِ أَهلِ نَظَر، یک «نسخۀ کمتر شناخته شده» است!
آن دستنوشتِ کتابخانۀ مِلّیِ پاریس مُوَرَّخِ 767 هـ. ق. را، عَلّامه مُحَمَّدِ قزوینی ـ تَغَمَّدَهُ الله بِغُف۟رانِه ـ، به شَرحی که در هَوامِشِ مقالۀ پیشگُفته ام نوشته ام 17
نگر: مرزبانِ فرهنگ، 1 / 302.
، «نسخۀ بسیار مُت۟قَنِ مَحَلِّ اعتماد» و «نُسخۀ بسیار قدیمیِ مُصَحَّح» و «نُسخۀ بسیار مُصَحَّحِ مَضبوط» و «نسخۀ بسیار مُت۟قَنِ مُصَحَّح» خوانده است؛ آنگاه آقایِ کَمالیِ سَروستانی، آن را به چیزی بَرنمی گیرَند و به اندازۀ بَعضِ "تَجدیدِحُروفچینی"هایِ مَعلوم ال۟حالِ تَصحیحِ فُروغی نیز اَرج نمی نِهَند!
راستی چه بایَد گُفت؟! ... «آسمان را حَق بُوَد گَر ...»!
ناگُفته نَمانَد:
افزون بر آنها که گذشت، در این مدَّت که از نگارشِ آن مَقالَت سپری شُده است، تصویر چند نُسختی دیگر از نفائسِ نُسَخِ آثارِ سَعدی ـ از رهگُذَرِ مَک۟رُمَتِ دوستی پِژوهنده و دانشوَر 18
أَعنی: نُسخه پِژوهِ مُتَتَبِّع، جَنابِ عَلیِ صَفَریِ آقْ قَلعه ـ حَفِظَهُ الله تَعالیٰ و رَعاه!
ـ به دستم اُفتاده که در آنها نیز آن بیتِ موردِ إِنکارِ مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» را یافته ام و از أَصالَت و نژادگیِ آن ـ بِحَمْدِ الله ـ بیگُمان۟ تر شُده ام:
دَستنوشتی عَتیق از کُلّیّاتِ سَعدی که در تاجیکستان نگاهداری می شود و به عنوانِ یکی از نُسَخِ زمانِ حیاتِ سَعدی معروف شُده است و بی هیچ شَک، در أَصلْ، نُسخه ای است کهنه و اَرزمَند ، قطعۀ موردِ نَظَر را آورده است و آن بیت را نیز با این ضبط:
"بجزوی از متنبی نگاه میکردم
دران سفینه دریای در بیش بها"
این دَستنوشت، همان نسخۀ کُهنه ای است که مبنایِ تَصحیحِ بوستان و گُلِستان به دستِ زنده یاد رُستم علی یف (1929 ـ 1994م.) بوده است و پَسانْ تر نیز موردِ استفادۀ اُستادِ فُروزانْ یاد دکتر غلامحُسَین یوسُفی قرار گرفته است ـ رَحمَةُ اللهِ عَلَی۟هِما ـ؛ و مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» لابُد آن را نیک بجا می آورَند. نَکُنَد باز وٰا می سَرَنگَند؟!
دَستنوشتی نَفیس و نِگارین از کُلّیّاتِ سَعدی که در کتابخانۀ ملّیِ مَلِک در تهران نگاهداری می شود و در سالِ 1000 هـ. ق. به قَلَمِ «شاه محمَّدِ کاتب» کتابت گردیده است هم، در آغازِ «کتابِ مقطّعات»، قِطعَۀ موردِ نَظَر را آورده و آن بیتِ محلِّ گُفت و گویْ را با این ضَبط درج نموده است:
"بجزوی از متنبی نظر همیکردم
دران سفینۀ دریای دُر بیش بها"
در دَستنوشتی هنری از کُلّیّاتِ سَعدی، از (Bayerische Staatsbibliothek (BSB، که تاریخِ «شهر شوّالِ سنۀ 931» دارد، قطعۀ موردِ نَظَر در آغازِ «المقطّعات» هست و آن بیتِ موردِ بحث نیز با این ضَبط در آن جای دارد:
"بجزو در متینی نظر همیکردم
دران سفینۀ دریا و دُر بیش بها"
که پیداست گَشتۀ همان بیتِ ماست.
در دَستنوشتِ هنریِ دیگری از کُلّیّاتِ سَعدی، از Walters Art Museum، که در پایان، تاریخِ «926» دارَد ـ و حتّیٰ اگر این تاریخ، دستخورده باشَد، أَصلِ نُسخه چَندان مُتَأَخِّرتر از همان روزگاران نمی نمایَد ـ، قِطعَۀ موردِ نَظَر، باز در آغازِ «کتاب مقطّعات» جای دارد، و آن بیتِ موردِ بحث نیز در ضمنِ آن، با این ضَبط آمده است:
"بجزوی از متنبی نظر همی کردم
دران سفینۀ دریای دُر بیش بها"
اگر با همۀ این أوصاف، باز آقایِ کَمالیِ سَروِستانی إِصرار دارَند که این بیت را «غیرِمُستَنَد» و مَجْهول الهُویَّه و لَقیٖط قَلَم دِهَند و چُنین وانمود کُنَند که ما آن را از ناکُجاآباد آورده ایم و ...، مَنْ بَنده سُخنی نخواهم داشت جُز دُعایِ طولِ عُمرِ مُشارٌإِلَیه و آرزویِ این که: هرچه خاکِ ناصِرِ پورپیرار است، بَقایِ کوروشِ کَمالیِ سَروِستانی باد!
مُسَلمانان! ز صِدق آمین بگویید
که آمین تَقویَت باشَد دُعا را! 19
سَعدی.

ثامنًا:
ضَبطِ قِطعَۀ سَعدی، در گُفتآوردِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی از کُلّیّاتِ سَعدییِ انتشاراتِ هِرمِس ـ که "گویا" با هَنبازیِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» نَشر داده شُده 20
هَنبازیِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی»، در کتابنامۀ مقالۀ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی (ص19، ش 9) مذکور است؛ ولی در تَصویری که من از کتابِ یادشُده در اختیار دارم، در صفحۀ عنوان و شناسنامه، تَصریحی بدین هَنبازی نرفته است.
بَعضِ تَصریحاتِ مقدّمۀ نه چَندان پُخته و اُستواری که با إِمضایِ «هوشنگِ رهنما» در آغازِ کتابِ یادشُده جای گرفته است، دَستِ کم این سود را دارد که خوانندگانِ روشَنْ ویٖرِ سَنجِشگَرِ سَختگیر، با خَیالی آسوده بدانند در کُلّیّاتِ سَعدی یِ اِنتِشاراتِ هِرمِس، با نُسخۀ أَمین و مُعتَمَدی از ویراستِ فُروغی رویاروی نیستند، و از جُمله، طابِعانِ این طَبع، از غایَتِ کاردانی و وُقوفِ بَصیرانه بر أَنواع و أَقسامِ شِعرِ فارسی، مَصلَحَت در آن دیده اند تا «غزل»هایِ مُندرِج در بخشِ «مُلحَقاتِ» ویراستِ فُروغی را در بخشِ «قطعه»ها بیاورند! ... غَزَل در قِطعَه؟! ... آخِر به چه مُناسَبَت؟!... البتّه به یاد داشته باشیم که چُنین هُنَرنماییها و انگُشت رَنجه کَردن۟ ها، در این مَمالِکِ مَحروسه، مُناسَبَت نمی خواهَد، و داشتن یا حتّیٰ نداشتنِ خُرده هوشیّ و سَرِ سوزن۟ ذوقی برایِ هرگونه إِقدام و عَمَل کافی است!
به گُمانِ راقِمِ سَوادِ حاضِر، طابِعانِ این چاپ، از این رهگُذَر و با تشخیصِ داهیانۀ لُزومِ دَرهَم۟کَردِ «غَزَلِ» مَشکوک و «قطعه»، جهانِ أَدَبیّات و فرهنگ را به قُسمِ نویافته ای از شِعرِ فارسی رَهنمون شُده اند که می توان آن را «قَطَل» یا «غِز۟عه» نامید، و تا نامی از زبانِ فارسی و سَعدیِ شیرازی باقی است، افتخارِ این نوآوری از آنِ ایشان است و بَس!... کَثَّرَ اللهُ أَمثالَهُم!
ـ، چُنین است:
«تو آن نکرده ای از فعلِ خیر با من و غیر
که دست فضل کند دامنِ امید، رها
جز آستانۀ فضلت که مقصد أُمَم است
کجاست در همه عالَم وثوقِ أهل بها؟
متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد
که پرتویی ندهد پیش آفتاب سُها
به سمع خواجه رسیده ست گویی این معنی
که گفت : خَیرُ الصِلاتِ الکَریمِ أَعُودُها

(سعدی 1385: 1052)»
حتّیٰ اگر از ضَبطهائی چون «دست فضل» و «أهل بها» که در همان مقالۀ موردِ استفادۀ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی بدانها رَسیدگی کرده ام 21
نگر : مرزبانِ فرهنگ، چ: 1، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش.، 1 / 305 ـ 308 (از همان مَقالۀ نگارنده، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی») .
، صَرفِ نَظَر کُنیم، غَلَطهائی را که بر مَضبوطِ ویراستِ فُروغی مَزید کرده اند ـ و بناچار میانِ آنچه نَقل کرده اند با مَرجوعٌ إِلَیه و مَنقولٌ عَنه جُدائی افگنده است و وَثاقتِ نَقل را مَخدوش گردانیده ـ، نمی توان نادیده انگاشت: «پرتویی» به جایِ «پرتوی»، و «الصلات» به جایِ «صلاة» ـ که آن هم به نوبۀ خود غَلَط است، و صحیحِ آن «صِلات» است بی ألف و لام و با تایِ کَشیده ـ، و ناموزونیِ مصراعِ واپَسین به واسطۀ هجایِ زائِد! ... تازه، خوانِشِ «أَعُودُها» را نیز به جایِ«أَعْوَدُها»، سَهوِ حُروفْنگاشتی می شُماریم؛ وَرنَه، چگونه ممکن است کسی که در مقالۀ خود، أَش۟هَرِ شُعَرایِ عَرَب را دِلیرانه سَبک۟ سنگین می کُنَد و چه و چه ها می خوانَد، خود، در خوان۟دنِ لَفظی پیشِ پااُفتاده ... ؟! ... بگ۟ذَریم.
در کُلّیّاتِ سَعدی یِ چاپِ هِرمِس، در صفحه ای که بدان إِرجاع کرده اند، ضَبطِ قِطعَۀ سَعدی، از این قرار است:
«تو آن نکرده ای از فعل خیر با من و غیر
که دست فضل کند دامن امید رها
جز آستانۀ فضلت که مقصد امم است
کجاست در همه عالم وثوق اهل بها
متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد
که پرتوی ندهد پیش آفتاب سها
به سمع خواجه رسیده ست گویی این معنی
که گفت خیر صلاة الکریم أَعودها»

کاش مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» که در «غیرِمُستَنَد» خواندنِ مُستَنَداتِ دیگران، آنگونه گُشاده دَستی و خٰاصه خَرجی می کُنَند، خود ـ لاأَقَل ـ در کارِ إِسناد و اِستِناد، اندکی پاسِ اِبتِدائیّات می داشتند!
روانِ خواجه حافِظ شاد و برخوردار باد! که می فرمود:«جانا! مگر این قاعِده در شهرِ شُما نیست؟!».
تاسِعًا:
آقایِ کَمالیِ سَروِستانی، به شَرحی که گُذَشت، مُدَّعی اند که عبارتِ «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا» را «برخی به اشتباه ... برساختۀ متنبی می دانند»، و این عبارت، «تنها مثلِ سایری است که در کتاب انوار الرَّبیع فی انواع البدیع (مدنی 1389 ق، ج2: 119) نیز به آن اشاره شده است».
این که تعبیرِ «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَع۟وَدُهَا»، مَثَلِ سائِری بوده باشَد که پیش از مُتَنَبّی رَواج داشته و أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی تنها آن را برگرفته و در ضمنِ شعرِ خویش آورده؟!، در عالَمِ مُتَنَبّیٖ شناسی، کَشفِ البتّه بزرگی است، و جایِ آن دارد که مُتَنَبّیٖ شناسانِ جهان، کاشِفِ آن را ـ با حفظِ سِمَتها ـ به ریاستِ "مرکزِ مُتَنَبّیٖ شناسی" ـ که جایِ آن هم بناگُزیر شیرازِ جنَّت۟ طراز خواهد بود و لا غی۟ر ـ برگیرَند و هرساله روزِ مُتَنَبّی را در چین و ماچین و جابُل۟سا و جابُل۟قا با نظارتِ عالیۀ این مرکز جشن بگیرند و در نشستهایِ تخصُّصی مُفارقاتِ مُتَنَبّی را با پوشکین و سِروانتس و ... و ... به بحث بگذارَند ... !
باری، عِجالةً مُشکلی نه چندان کوچک و بی أَهَمّیّت بر سَرِ راهِ این سور و سُرورِ مُدام هست؛ و آن، اینجاست که:
هنوز، تا چُنین کَشفِ چُنین سِرِّ مَکتوم و تا إِثباتِ چُنین مَعنایِ موهوم، تازه به شَرطِ آن که براستی إِثباتْ پَذیر باشَد!، هزاران هزار فرسنگ راه بایَد رفت؛ و استشهادِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی به أَنوار الرَّبیعِ سَیِّدعَلی خانِ مَدَنیِ شیرازی ـ نَوَّرَ اللهُ مَرْقَدَه ـ، در این باره، راهی به دِهی نمی بَرَد؛ چه، آنچه در ضمنِ أَنوار الرَّبیعِ سَیِّدعَلی خان ـ رَحِمَهُ الله ـ و بتَصریحْ، از قولِ خودِ مُتَنَبّی آمده است، و جَنابِ ایشان بدان اِستِشهاد فرموده اند، همانا فِق۟ره ای است از رسالۀ صاحِب بنِ عَبّاد ـ رَحْمَةُ اللهِ تَعالیٰ عَلَیْه ـ در أَمثالِ شعرِ مُتَنَبّی ـ که متنِ کاملش را سَیِّدعَلی خان نَقل فرموده است ـ؛ و مقصود از أَمثالِ شعرِ مُتَنَبّی، نه مَثَلهایِ سابقین در شِعرِ مُتَنَبّی، که آن أَشعارِ مُتَنَبّی است که جنبۀ مَثَلی دارد و در تَضاعیفِ سخن و مَطاویِ نوشتار بدان گُواهی توانند جُست.
اگر در این معنیٰ تردیدی دارند، خوبست به خُطبۀ رسالۀ مذکور که در همان أَنوار الرَّبیعِ سَیِّدعَلی خان مَنقول و مَسطور است، مُراجَعَتی فرمایَند و توضیحاتِ سَیِّدعَلی خانِ مَدَنیِ شیرازی را هم که قَبل از متنِ رسالۀ صاحِب آمده است، بدِقَّت بخوانند، و نیز چاپِ مُستقِلِّ الأَمثال السّائِرَة مِن شِعرِ المُتَنَبّی را که آُستادِ فقید شیخ محمَّد حسن آلِ یاسین ـ رضوانُ اللهِ تَعالیٰ عَلَیْه ـ به سالِ 1385 هـ. ق. در بَغداد منتشر کرده است و تَرجَمۀ فارسیِ آن را که آقایِ دکتر فیروزِ حَریرچی در تهران انتشار داده اند، ببینَند و از هر حیثْ خاطِرجَمع شوند که در رسالۀ صاحِب، جُز بدین صفتِ سخنِ مُتَنَبّی که گفتیم، إِشارتی نرفته است.
هزار سال است و فُزون۟ تر، از صاحِب بنِ عَبّادِ وزیرِ مِف۟ضالِ آلِ بویه و رسالۀ الأَمثال السّائِرَة مِن شِعرِ المُتَنَبّی اش بگیرید، تا أَحمد سَعید البَغدادی که در کتابِ أَمثال المُتَنَبّی و حَیاتُهُ بَینَ الأَلَمِ و الأَمَل (ط: 1، القاهرة، 1351 هـ. ق.) أَبیاتِ نابِ حِک۟می و مَثَلواره هایِ مُتَنَبّی را گِردآورده است، که أَهلِ أَدَب، اینگونه کَلِماتِ آن سَرایَندۀ بزرگ را گِرد می آورَند و به عنوانِ «أَمثالِ مُتَنَبّی» می شناسَند.
لِلّٰهِ دَرُّ مَن۟ قال:
أَتَی ال۟مُتَنَبّی فِی القَریضِ بِخطّة
لَها مَنزِلٌ فی العالَمِینَ جَلیلُ
هِیَ المَثَلُ المُختارُ مِن کلِّ حکمَةٍ
بمُحکمِ قَولٍ لَیسَ فیه فضولُ
لَئِن کَثُرَتْ أَمْثالُهُ عِندَ عَدِّها
فأَمْثاله فی مِثلِهِنَّ قَلیلُ
( أَمثال المُتَنَبّی و حَیاتُهُ بَینَ الأَلَمِ و الأَمَل ، ص 60).
یکی از مانَندگیهایِ «مُتَنَبّی» یِ عَرَب به «سَعدی» یِ عَزیز و نادره پَردازِ ما، همین است که از همان عَصرِ خودش، شُماری درخور از بیتهایِ حِک۟می و مَثَلیِ او زَبان۟زَدِ کَسان گردیده است یا قابلِ زَبان۟زَد۟ شُدن بوده، و گِردآورندگانِ «أَمثالِ مُتَنَبّی» کوشیده اند تا همین۟ گونه سُروده هایِ وی را جَمع و تَدوین نمایند.
در کتابِ مُعجز أَحْمَد ـ که عَلَی ال۟مَشهور از شاعرِ تیٖره چشمِ مَعَرَّة النُّعْمان، أَبوالعَلاء، است ـ، ذیلِ همان بیتِ مُتَنَبّی که گفته است: « فَعُدْ بهَا ـ لا عَدِمْتُهَا أبَدًا ـ / خَيْرُ صِلاتِ الكَرِيمِ أعْوَدُهَا»، می خوانیم:
« ... و قوله: "خير صلات الكريم أعودها"، مَثَلٌ لَه
( شَرح دیوانِ أَبِی الطَّیِّب المُتَنَبّی لِأَبِی العَلاءِ المَعَرِّی ـ مُعْجِز أَحْمَد ـ، تَحقیق و دراسَة: الدُّکتور عبدالمَجید دیاب، ط: 2، القاهِرَة: دارالمَعارِف، 1413 هـ. ق.، 1 / 37 ـ از متن ـ).
صَراحتِ تَعبیرِ «مَثَلٌ لَه»، بیش از آن است که به توضیحِ مَن۟ بَنده حاجَتی اُفتَد، و در بی بُنیادیِ مُدَّعایِ موهومِ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی جایِ شُبهَتی نِهَد.
خَتمِ کلام را درین باره، نَقلِ عبارتِ آغازینِ معرّفیِ مُتَنَبّی در یکی از دَمِ دستیٖ ترین و شایعْ ترین مَنابعِ تَراجِمْنِگاشتیِ این روزگار قرار می دِهَم:
خَیْرالدّینِ زِرِک۟لی (1310 ـ 1396 هـ. ق.) در الأَعلام (قاموس تَراجِم لأَشهَر الرِّجالِ و النِّساءِ مِنَ العَرَبِ و المُستَعرِبین و المُستَشرِقین )، در وصفِ « أَبُوالطَّيِّبِ المُتَنَبِّی» نوشته است:
«أحمد بن الحسين بن الحسن بن عبدالصّمد الجعفیّ الكوفیّ الكندیّ، أَبُوالطَّيِّب المُتَنَبِّی: الشّاعر الحكيم، و أحد مفاخر الأدب العربیّ. له الأمثال السّائرة و الحِكَم البالغة و المعانی المبتكرة. و فی علماءِ الأدب مَن يعدُّه أَشعَرَ الإسلاميّين. ... » ( الأَعلام، ط: 15، بَی۟روت: دارالعِلم للمَلایین، 2002 م.، 1 / 115).
الغَرَض، آقایِ کَمالیِ سَروِستانی ـ چُنان که پیداست ـ از بُن، مقصودِ سَیِّد علی خان و جُز وی را، از تعبیرِ «أَمثالِ مُتَنَبّی» و مانندِ آن درنیافته اند؛ و راستی، آیا همین بود سَنَدِ مُدیرِ «مرکزِ سعدیٖ شناسی» بر «عدم پژوهش و ریشه یابی دقیق» و «اشتباهِ» کسانی که در هزار سالِ أَخیر «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا» را سخنِ مُتَنَبّی شمرده اند؟!!! ... «گو درین کار بفرما نَظَری بِه۟تَر از این»!
تازه، گیریم مُسَلَّم می شُد که تعبیرِ «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا»، مَثَلِ سائِری بوده است که پیش از مُتَنَبّی رواج داشته و أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی تنها آن را برگرفته است و در ضِمنِ شعرِ خویش آورده. آیا مُستَبْعَد می بود که سَعدی و أَمثالِ سَعدی، چون آن عبارت را در دیوانِ مُتَنَبّی خوانده اند، از قولِ او و به نامِ او بیاورَند؟
حافِظِ شیرازی، سخنِ مَسعودِ سَعدِ سلمان را، چون در دیوانِ کَمال الدّین إِسماعیلِ اصفهانی خوانده بود، به عنوانِ گفتۀ کَمال می شناخت 22
مَقصودَم، بیتِ «گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مِهر / آن مِهر بر که افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟» است که خواجه حافِظ بصَراحَت آن را «گفتۀ کَمال» قَلَم داده است؛ حال آن که کَمالِ اصفهانی ـ که شایَد او هم شاعِرِ این بیت را نمی شناخته است ـ آن را بی تَصریح به نامِ قائِل و با تَصَرُّفی بسیار جُزئی و به همان ضَبطی که در کلیله و دِمنه یِ بهرامشاهی هم آمده است، در پایانِ سُروده ای از خویشتن آورده ـ و باِحتِمالْ از کَلیله برگرفته ـ بوده، و به هر رویْ، أَصلِ آن ـ بدونِ آن تَصَرُّفِ بسیار جُزئی ـ، از مسعودِ سَعدِ سَلمان است و از او ستانده شُده.
سَنج: دیوان خَلّاق المَعانی أَبوالفَضل کَمال الدّین إِسماعیلِ اصفهانی ـ به اِنضِمامِ رِسالَة القَوس ـ، به اهتِمامِ دکتر حُسَینِ بَحرالعُلومی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ کتابفُروشیِ دِهخُدا، 1348 هـ. ش.، ص 777؛و: شَرحِ کلیله و دِمنه ـ بَر أَساسِ نُسخۀ [ اُستاد عَلّامه ] مُجتَبیٰ مینُویِ [ طِهرانی ] ـ، دکتر خَیْراللهِ مَحْمودی، چ: 2، شیراز: اِنتِشاراتِ دانِشگاهِ شیراز، 1391 هـ. ش.، ص 198؛و: دیوانِ مَسعودِ سَعدِ سَلمان، مقدّمه [و] تَصحیح و تَعلیقات: مُحَمَّدِ مَهیار، چ:1، تهران: پِژوهشگاهِ عُلومِ إِنسانی و مُطالَعاتِ فرهنگی، 1390 هـ.ش.، ص 68 و 71 و 433.
. اینَک، این که سَلَفِ حافِظ، سَعدی، عبارتی را که در دیوانِ مُتَنَبّی و از قولِ او خوانده است ـ و قرار است کسانی در آینده کشف کُنَند که از مُتَنَبّی نیست!!! ـ، از قولِ مُتَنَبّی بیاورد، چه اِستِبعادی دارد؟! وقتی أَبوالعَلاءِ مَعَرِّی (363 ـ 449 هـ. ق.) یا أَدیبی از رَستۀ هَمالانِ او که مُعْجِزِ أَحْمَد را به یادگار نِهاده و در آن به شَرحِ دُشواریهایِ دیوانِ مُتَنَبّی پرداخته است، «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا» را، مَثَلی پرداخته و به قولِ آقایِ کَمالی: «بَرساخته»! یِ مُتَنَبّی می شُمارَد، چرا سَعدی نشُمارَد؟!
عاجِزانه از همۀ کسانی که اینگونه باِستعجال قَلَم بر قِرطاس می دَوانَند و پَرده از مراتِبِ «عدم پژوهش و ریشه یابی دقیق» و «اشتباهِ» دیگران برمی گیرند، خواهشمندیم لاأَقَل مُستَنَداتِ مُدَّعایِ خویش را اندَکَک حوصَله مَندانه تر ترتیب دِهَند و مُطالعه فرمایَند و از این تَسَرُّع۟ در إِف۟تاءِ بغَیرِ عِلم بپَرهیزند!
مَأ۟ثور است :«إِذَا عَمِلَ أَحَدُكُمْ عَمَلًا فَلْيُتْقِنْ»؛ یا: «إنَّ اللهَ يُحِبُّ إِذا عَمِلَ أَحَدُكُم عَمَلًا أَن يُتْقِنَهُ»؛ یا: «... إِنَّ العَبدَ إِذا عَمِلَ عَمَلًا أَحَبَّ اللهُ أَن يُتْقِنَهُ»؛ و مَعروف است که: « رَحِمَ اللهُ مَن۟ عَمِلَ عَمَلًا وَ أَتقَنَهُ».
آری،
هرکه چون کاری کُنَد، آن را به سُتواری کُنَد
ایزد او را بَهره یاب از مِهْرِ داداری کُنَد
عاشِرًا:
سَزاست مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» هرگاه فَراغتیّ و کِتابی به چَنگشان اُفتَد، بارِ دیگر قِطعَۀ سَعدی را با بیتِ:
«به جُزْوی از مُتَنَبّیٖ نَظَر همی کردم / درین سَفینۀ دریایِ دُرِّ بیشْ بها» بازبخوانَند و نیک درنگَرَند که این بیت چه نقشِ «کلیدی» و بارِزی در گِرِهْگشایی از کارِ فُروبستۀ آن قِطعَه دارَد، و بی حُضورِ آن، از بُن۟، معلوم نیست که فاعِلِ حقیقیِ «گُفت» کیست، و چه کسی «گُفت: خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَع۟وَدُهَا»؟! ... راستی که بدونِ آن بیت در اِنسجامِ مَعنوی و پیوستگیِ مُفادِ قِطعَۀ سَعدی خَلَلی می اُفتَد که بَعید می دانَم از دیدِ مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» هم قابِلِ إِغماض باشَد!
٭٭٭
در این مرزِ پُرگُهَر که ـ به قولِ ظَریفی ـ حتّیٰ "دَکَلِ نَفتی" هم در "هاله ای از نور" گُم می شَوَد!!!، لابُد کسانی هستند که چُنین قال و مَقالی را بَر سَرِ بود و نبودِ بیتی از قطعاتِ سَعدیِ شیرازی بیهوده بدانند؛ لیک سُخَندانان که اَرجِ سُخَن را نیک می شناسند، بی گُمان با آن کَسان هَمآواز نخواهَند بود؛ بَلْ زبانِ حالشان این بیتهایِ مَخزَن الأَسرارِ حکیم نِظامیِ گَنجه ای است که:
گرچه سُخَن خود ننمایَد جَمال
پیشِ پَرَستندۀ مُشتی خَیال
ما که نَظَر بر سُخَن افکنده ایم
مُردۀ اوییم و بدو زنده ایم
ظَهیرالدّینِ فاریابی فرموده است:
دراز می کَشَم این قصّه را و مَع۟ذورَم
سُخَن چو گُفته شُد آن بِهْ که دِل بپَردازی!
لیک من اَندَرزِ او را کار نَبَستم و تنها به پاره ای از آنچه در بابِ همین یک پارۀ مَقالَتِ مُدیرِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی» گُفتنی بود، در قالِبِ "دَهْ تَذکار" بَسَنده کردم تا معلوم گَردَد حقِّ سَعدی و مُتَنَبّی در بیتی مُهمّ و مُؤَثِّر و عَریق که ایشان کَمَر به إِن۟کارش بَسته اند، هَمچُنان مَحفوظ است؛ و (تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ).
اصفهان / اردیبهشتِ 1395 هـ. ش. 23
نوشتارِ حاضِر، زین۟ پیش، در فَصلنامۀ دَریچه ( س 15، ش 40، بَهارِ 1395 هـ. ش.[ انتشاریافته در: تابستانِ 1395 هـ. ش. ]، صص 40 ـ 49)، مُنتَشر گردیده است.


  • نگر : مرزبانِ فرهنگ (جشنْ نامۀ دانِشوَرِ فَرهَنْگْیار حُجَّة الإِسلام و المُسلِمین دکتر سَیِّد مَحمودِ مَرعَشیِ نَجَفی)، به اِهتِمامِ مؤَسَّسۀ خانۀ کِتاب و کانونِ نویسَندگانِ قُم، چ: 1، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش. / 1435 هـ. ق.، 1 / 299 ـ 310 ( از مقالۀ نگارنده ، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی»).
  • أَعنی: مقالۀ «دکتر حُسَیْنْ عَلی مَحْفوظ و کتابخانه اش»؛ که نخستینْ بار در مجلّۀ مَتینِ آینۀ پِژوهِش (ش 152 ، صص 44 ـ 54) به چاپ رَسیده است.
  • البتّه مَنْ بَنده، جویا جهانبخش، بیت را «در مقاله»ام نیافته ام!!؛ بلکه یافته هایم را از لا به لایِ نُسَخ و منابع، «در مقاله»ام نوشته ام! ... گویا آقایِ کَمالیِ سَروِستانی در نگارِش و تحریر و إِنشایِ مقاله شان زیاده شتابناک بوده اند! ... نبوده اند؟!
  • کذا. مَقصودشان، عبارتِ «خَیرُ صِلاتِ الکَریمِ أَعْوَدُهَا» است که بخشی از مِصراعِ پایانی است.
  • «وعده رُطَب کردن و تود فرستادن»، از مَثَلهایِ دیرینِ فارسی است.
    حکیم ناصرِ خسروِ قُبادیانی فرموده است:
    وَعدۀ این چَرخ هَمه باد بود
    وَعده رُطَب کرد و فرستاد تود
    مَرحومِ سَیِّد أَحمَدِ أَدیبِ پیشاوری ـ طابَ ثَراه ـ نیز فرموده:
    چو بر شَکلِ حَق باطِلی را نمود
    رُطَب وَعده کرد و فرستاد تود
    (سَنج: أَمثال و حِکَم، عَلی أَکبَرِ دِهْخُدا، چ: 6، تهران: مؤسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ. ش.، 2 / 868).
  • عَلَی ال۟خُصوص به تناسُبِ سَفینه ای از أَشعار که گُمان می کنم به لحاظِ شیخِ شیراز رسیده بوده است و به مُناسَبَتِ آن از مُتَنَبّی و سُرودۀ وی یاد کرده (در این باره، نگر: مرزبانِ فرهنگ، چ: 1، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش.، 1 / 309 و 308 ـ از همان مقالۀ نگارنده ، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی» ـ) و باحتمالْ علائقِ صاحبدیوانِ عَرَبیٖ دان را هم در آن مَلحوظ داشته، و تازه اینْ همه، بهانه و مقدّمه ای بوده است برایِ صِله خواستن از مَمدوح که بیتِ مُتَنَبّی بر آن دَلالت می کَرده است؛ و ای بَسا اگر بیتِ کَسِ دیگر با این مقصود مُناسَبَت می داشت، سَعدی از او نام می بُرد و یادِ او می کَرد.
  • ایرج میرزا گفته است:
    انقلابِ أَدبی محکم شُد
    فارسی با عَرَبی توأم شُد
    دَرِ تجدید و تجدُّد وا شُد
    أَدَبیّات شَلَم شوربا شُد!
  • غَزَلهایِ سَعدی، به کوششِ نوراللهِ ایزدپَرَست، چ: 2، تهران: دانِش، ج1: 1362 هـ. ش. ، ص چهار.
  • این چاپِ گُلِستانِ سَعدی، بر پایۀ نُسخۀ مُوَرَّخِ 720 هـ. ق. است؛ همان دستنوشتی که پَسانْ تر، أَساسِ تَصحیحِ شادروان دکتر غُلامحُسَینِ یوسُفی واقع شُد.
  • نگر: غَزَلیّاتِ سَعدی، به تصحیحِ حَبیبِ یغمائی، به کوششِ مَهدیِ مَدائِنی، چ: 2، تهران: پِژوهشگاهِ عُلومِ إِنسانی و مُطالَعاتِ فرهنگی، 1390 هـ. ش.، ص "ک".
  • نگر: متنِ کامِلِ دیوانِ شیخِ أَجَل سَعدیِ شیرازی ، به کوشِشِ مُظاهِرِ مُصَفّا، بازخوانی و ویرایش: أَکرَمِ سُلطانی، چ: 1، تهران : اِنتِشاراتِ روزنه، 1383 هـ. ش.، ص هفت و هشت.
  • نگر : مرزبانِ فرهنگ، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش.، 1 / 287 و 293 و ... (از همان مقالۀ نگارنده ، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی»).
  • سَنج: کلّیّاتِ سَعدی ( بر أَساسِ تَصحیح و طَبعِ شادروان محمّدعَلیِ فُروغی و مُقابله با دو نُسخۀ معتبرِ دیگر)، تَصحیح و مقدّمه و تعلیقات و فَهارِس به کوششِ بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی ، چ : 5 ، تهران : انتشاراتِ دوستان ، 1386 هـ. ش.، ص 11 و 22.
  • بیتِ كُمَيْت که در کُتُبِ لُغَت، بسیارش به شاهِد آورده اند، این است:
    أَرْعِدْ وَ أَبْرِقْ يا يَزِيـ
    ـدُ فَما وَعِيدُكَ لِی بِضَائِرْ
    و «یَزیدِ» موردِ إِشارت، آنسان که بَعضِ قُدَما تَصریح کرده اند، همانا «يَزيد بن خالِد بن عبداللهِ القسری» است.
  • نگر: غَزَلیّاتِ سَعدی، به تَصحیحِ حَبیبِ یغمائی، به کوششِ مَهدیِ مَدائِنی، چ: 2، ص "د" و "ط".
  • نگر: غَزَلهایِ سَعدی، به اِهتِمامِ: إِسماعیلِ صارِمی ـ و ـ حَمیدِ مُصَدِّق، چ: 1، تهران: نَشرِ البُرز، 1376 هـ. ش.، ص هفت .
  • نگر: مرزبانِ فرهنگ، 1 / 302.
  • أَعنی: نُسخه پِژوهِ مُتَتَبِّع، جَنابِ عَلیِ صَفَریِ آقْ قَلعه ـ حَفِظَهُ الله تَعالیٰ و رَعاه!
  • سَعدی.
  • هَنبازیِ «مرکزِ سَعدیٖ شناسی»، در کتابنامۀ مقالۀ آقایِ کَمالیِ سَروِستانی (ص19، ش 9) مذکور است؛ ولی در تَصویری که من از کتابِ یادشُده در اختیار دارم، در صفحۀ عنوان و شناسنامه، تَصریحی بدین هَنبازی نرفته است.
    بَعضِ تَصریحاتِ مقدّمۀ نه چَندان پُخته و اُستواری که با إِمضایِ «هوشنگِ رهنما» در آغازِ کتابِ یادشُده جای گرفته است، دَستِ کم این سود را دارد که خوانندگانِ روشَنْ ویٖرِ سَنجِشگَرِ سَختگیر، با خَیالی آسوده بدانند در کُلّیّاتِ سَعدی یِ اِنتِشاراتِ هِرمِس، با نُسخۀ أَمین و مُعتَمَدی از ویراستِ فُروغی رویاروی نیستند، و از جُمله، طابِعانِ این طَبع، از غایَتِ کاردانی و وُقوفِ بَصیرانه بر أَنواع و أَقسامِ شِعرِ فارسی، مَصلَحَت در آن دیده اند تا «غزل»هایِ مُندرِج در بخشِ «مُلحَقاتِ» ویراستِ فُروغی را در بخشِ «قطعه»ها بیاورند! ... غَزَل در قِطعَه؟! ... آخِر به چه مُناسَبَت؟!... البتّه به یاد داشته باشیم که چُنین هُنَرنماییها و انگُشت رَنجه کَردن۟ ها، در این مَمالِکِ مَحروسه، مُناسَبَت نمی خواهَد، و داشتن یا حتّیٰ نداشتنِ خُرده هوشیّ و سَرِ سوزن۟ ذوقی برایِ هرگونه إِقدام و عَمَل کافی است!
    به گُمانِ راقِمِ سَوادِ حاضِر، طابِعانِ این چاپ، از این رهگُذَر و با تشخیصِ داهیانۀ لُزومِ دَرهَم۟کَردِ «غَزَلِ» مَشکوک و «قطعه»، جهانِ أَدَبیّات و فرهنگ را به قُسمِ نویافته ای از شِعرِ فارسی رَهنمون شُده اند که می توان آن را «قَطَل» یا «غِز۟عه» نامید، و تا نامی از زبانِ فارسی و سَعدیِ شیرازی باقی است، افتخارِ این نوآوری از آنِ ایشان است و بَس!... کَثَّرَ اللهُ أَمثالَهُم!
  • نگر : مرزبانِ فرهنگ، چ: 1، قُم: نورِ مَطاف، 1393 هـ. ش.، 1 / 305 ـ 308 (از همان مَقالۀ نگارنده، زیرِ نامِ « تَصحیحاتی در کُلّیّاتِ شیخ سَعدی») .
  • مَقصودَم، بیتِ «گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مِهر / آن مِهر بر که افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟» است که خواجه حافِظ بصَراحَت آن را «گفتۀ کَمال» قَلَم داده است؛ حال آن که کَمالِ اصفهانی ـ که شایَد او هم شاعِرِ این بیت را نمی شناخته است ـ آن را بی تَصریح به نامِ قائِل و با تَصَرُّفی بسیار جُزئی و به همان ضَبطی که در کلیله و دِمنه یِ بهرامشاهی هم آمده است، در پایانِ سُروده ای از خویشتن آورده ـ و باِحتِمالْ از کَلیله برگرفته ـ بوده، و به هر رویْ، أَصلِ آن ـ بدونِ آن تَصَرُّفِ بسیار جُزئی ـ، از مسعودِ سَعدِ سَلمان است و از او ستانده شُده.
    سَنج: دیوان خَلّاق المَعانی أَبوالفَضل کَمال الدّین إِسماعیلِ اصفهانی ـ به اِنضِمامِ رِسالَة القَوس ـ، به اهتِمامِ دکتر حُسَینِ بَحرالعُلومی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ کتابفُروشیِ دِهخُدا، 1348 هـ. ش.، ص 777؛و: شَرحِ کلیله و دِمنه ـ بَر أَساسِ نُسخۀ [ اُستاد عَلّامه ] مُجتَبیٰ مینُویِ [ طِهرانی ] ـ، دکتر خَیْراللهِ مَحْمودی، چ: 2، شیراز: اِنتِشاراتِ دانِشگاهِ شیراز، 1391 هـ. ش.، ص 198؛و: دیوانِ مَسعودِ سَعدِ سَلمان، مقدّمه [و] تَصحیح و تَعلیقات: مُحَمَّدِ مَهیار، چ:1، تهران: پِژوهشگاهِ عُلومِ إِنسانی و مُطالَعاتِ فرهنگی، 1390 هـ.ش.، ص 68 و 71 و 433.
  • نوشتارِ حاضِر، زین۟ پیش، در فَصلنامۀ دَریچه ( س 15، ش 40، بَهارِ 1395 هـ. ش.[ انتشاریافته در: تابستانِ 1395 هـ. ش. ]، صص 40 ـ 49)، مُنتَشر گردیده است.
يكشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱۰