حَمدِ (/ حمدالله) مُستوفیِ قَزوینی در تاریخِ گُزیده نوشته است:
« وَزير أَبونَصرِ كُندُرى، قاضى محمَّد بنِ عَلىِ دامغانى را تَربيَت كرد 1
. «تربیت کردن» ـ در چُنین جایها ـ یعنی: «به معنیِ مَدح و ثَنایِ کسی را در حُضورِ او به پادشاه گفتن و توصیۀ او را کردن و شَفاعتِ او را کردن و همراهی و مُساعَدَت کردن و غیره». ( یادداشتهایِ قَزوینی، به کوششِ ایرجِ اَفشار، 2 / 46).
تا خَليفه و سُلطان، قَضاىِ بَغداد بدو دادند، و او را در همه 2
. در هر دو مأخذِ چاپی: «همۀ». خوانِشِ راجِح و مُوافِقِ أَسالیبِ قُدَما، همان است که در متن آوردیم.
روىِ زمين بَدَستى 3
. بَدَست: وَجب ( شِبر) که گشادگیِ پَنج انگُشتِ یک کَفِ دَست باشد.
مِلك نبود و نه مَلبوسى سَزاوار و نه مَركوبى. از كارِ قَضا چندان نعمت حاصل كرد كه هر سال دويست هزار گَرى [= جَریب 4
. نوعی پیمانه، و در واقِع، از أوزان و مَقاییسِ قُدَما.
] غلّه حاصل می شد از زراعتِ او؛ و سالها قضاءِ 5
. در چاپِ روشن: «قضای».
بغداد در نسلِ او بمان۟د.» ( چ نَوائی، ص 355،و: چ روشن، 1/ 317).
می نویسَم:
خَیال می کُنَم «از كارِ قَضا»، تَعبیری کلیدی و دوپَهلوست که این قَزوینیِ هوشمَند در کار کرده است.
«از كارِ قَضا»، یعنی چه؟ ... به واسِطۀ اِشِتِغال به «قَضا» و قاضیگَری، ... یا به واسِطۀ قَضا و تَقدیر!
آری! تا بوده و هَست کسانی که در هَمه روىِ زَمين نه بَدَستى مِلك داشته اند و نه مَلبوسى سَزاوار و نه مركوبى دَرخور، از كارِ قَضا ـ آری! از كارِ «قَضا» ـ چَندان نعمت حاصل كرده اند كه ... ... . بگذریم! ... کارِ قَضا، از دیرباز مایۀ "تأمینِ" برخی کَسان بوده است، چه"تأمینِ" فَردی و "تأمینِ اجتِماعی"!! ... باز هم بگذریم!!
به هَر روی۟، مُستوفی خوب فَهمیده بوده است که «كارِ قَضا» را دَستِ کَم نَتوان گرفت! ... خُداوند خاکِ این قَزوینیِ فَهیمِ خوش۟ قَلَم را از بارِشِ بَخشایشهایِ خویش سیراب گَرداناد!
ما نیز البتّه کاری جُز خواندنِ تاریخِ گُزیده و مِثلِ تاریخِ گُزیده نداریم. در مَعقولات هم دخالت نمی کنیم. به قولِ أَمیرخُسرو: «به کارهایِ قَضا و قَدَر چه کار مَرا؟!»؛ بلکه حَق با جامی بود که می سُرود:
جامی از دست بشُد کار ز تأثیرِ قَضا؛
چارۀ کار، رَضیٖنا بِقَضاءِ الله ست!

  • . «تربیت کردن» ـ در چُنین جایها ـ یعنی: «به معنیِ مَدح و ثَنایِ کسی را در حُضورِ او به پادشاه گفتن و توصیۀ او را کردن و شَفاعتِ او را کردن و همراهی و مُساعَدَت کردن و غیره». ( یادداشتهایِ قَزوینی، به کوششِ ایرجِ اَفشار، 2 / 46).
  • . در هر دو مأخذِ چاپی: «همۀ». خوانِشِ راجِح و مُوافِقِ أَسالیبِ قُدَما، همان است که در متن آوردیم.
  • . بَدَست: وَجب ( شِبر) که گشادگیِ پَنج انگُشتِ یک کَفِ دَست باشد.
  • . نوعی پیمانه، و در واقِع، از أوزان و مَقاییسِ قُدَما.
  • . در چاپِ روشن: «قضای».
پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۹:۳۸