به بَرَکتِ صَدیقِ ارجمندم، اُستاد حُجَّة الإِسلام و المُسلِمین شیخ عَلیِ فاضِلی ـ دامَ إِف۟ضالُه! ـ، با فاضِلی گِرانمایه از فُضَلایِ فَضیلَت۟مَندِ "آذَربایجانِ" سَرفَراز دوستی یافته ام که در شَهرِ دیرسال و تاریخ۟مَندِ «مَرَند» می زیَد و به تَحصیل در رِشتۀ تاریخ مُشتَغِل و در مُطالَعاتِ فراخ۟ دامنۀ تاریخی و اجتِماعی و فرهنگی مُتَوَغِّل و در باریکیهایِ فِکر و فرهنگِ کُنونیِ ما مُتَأَمِّل است ـ کَثَّرَ اللهُ أَمثالَه!
دوستِ مَرَندی مَن، آقایِ أَسَداللهِ أَحمَدی ـ زِیدَ عِزُّهُ ال۟عالِی ـ، گَهگاه مرا به تَذکارهایِ شِفاهی یا إِفاداتِ کَتبیِ خویش سَرفَراز می فرمایَند و از خوانده ها و اندیشیده هایِ خود مَحظوظ و بَهره مند می دارَند. از جُمله، دو سه هفته ای پیش از این، به مُناسَبَتِ آنچه همین أَواخِر دربارۀ بی نِظامی هایِ دستگاهِ آموزِشی و پِژوهِشیِ کشوَر در بَعضِ یادداشتهایم مَجالِ طَرح داده بودم، مُراسَلَتی فرموده و در مَکتوبی بُلَند مُخلِص را در پاره ای از تَأَمُّلات و تَأَلُّماتِ خود هَنباز نموده اند که چون به مَثابَتِ تَعلیقی بر یادداشتهایِ یادگارِستان بر قَلَم رفته و بر پاره ای تدقیقاتِ کِرامندِ تاریخی و باریک۟ بینی هایِ رَوِشی نیز اِشتِمال دارَد، دِریغَم آمد از "نمودِ" عام۟ ترِ آن در این صَفَحات چَشم بپوشیم. تنها، با اِستیذان از فاضِلِ مُشارٌإِلیه، بَخشی از مَکتوب را که خُصوصی تر بود فُروکاستم؛ و اینَک، متنِ مَکتوبِ دانِشوَرِ جوان و تاریخ۟ پِژوهِ مُتأَمِّلِ مَرَندی که ایرانِ مَظلومِ ما ـ و خاصّه "آذَربایجانِ" مَردخیز ـ، به روشَنگَریهایِ روشن۟ بینانی چون او اُمیدها بسته است:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
نَحمِدُکَ یا مُفِتِّح الأبواب اِفتَح لَنا اَبواب رَحمَتِک و اَفِض عَلَینا مِن اَنوار فَضلِک
شکایتی است ز ابنای روزگار مرا
تویی به درک وی الحق در این بساط حقیق
...
... در ضمن گزارش حکایتی که موجب عبرت و علّت حیرت این حقیر گشته دقایقی مصدّع اوقات شریفتان خواهم شد. بنده که به قلّت بضاعت مُقِرّم و به عدم استطاعت معترف، بی هیچ تعارف، نه نیّتی برای انتقاد از وضعیّت علمی ـ فرهنگی مملکت دارم و نه داعیه ای و نه حتّی امیدی به بهبود آن، لیکن از آنجایی که ترک عادت موجب مرض است، نمی توانم دست از کنجکاوی های دانشجویانۀ خویش بردارم و ...، این نظرکردن های پیوسته در آثار ارباب قلم، احیانًا با یأس قرین می شود. مطلبی می خوانید که خرد متعارف آدمی را ... به سخره می گیرد. اینجاست که دیگر عافیت طلبیِ ذاتی از جلوگیریِ طغیانِ عواطفِ جریحه دار شده ناتوان است. باری ... بر سر حکایت رویم. چند روزی پیش از این در کانالِ تلگرامِ استاد ... مطلبی در خصوص سالروز مرگ مؤسس سلسله قاجار، آقا محمّدخان، که به زعم ایشان روز دوم مهرماه می باشد، آمده است و به دنبال آن داستان موهن خشم بر غلامانِ متّهم به خوردن خربزۀ پادشاه، که حاوی جزئیاتی بدیع است و احتمالاً از تراوشهایِ ذهن سرشار این استاد پرتلاش بوده است. بنده با وقوف بر سختکوشی های فایده مند ایشان در مواضع مختلف علمی ـ فرهنگی در میهن عزیزمان، ناگزیرم که بگویم پرداختن به این موضوع با چنین رویّه ای غیر علمی، از اقلِّ دانشجویانِ ایشان مغفور و مغتفر نیست و از چون او اوستادی به طریق اولی. با تتبّع اندکی در منابع متوجّه خواهید شد که اکثریّت قریب به اتّفاق مورّخان روز بیست و یکم ذیحجّة الحرام سال 1211 هجری قمری را که مصادف با بیست و هشتم خرداد 1176 هجری شمسی است، سالروز قتل اوّلین پادشاه خاندان قاجار رقم زده اند. بارها در دنیای کوچک مطالعات خود، کنجکاوانه با معادل سازی تاریخ ها و مطالعۀ نقشه های جغرافیایی به بَررَسیِ صحّت و سقمِ روایات مورّخان پرداخته ام و اینقدر آموخته ام که بدانم پادشاهی هوشمند چون آقامحمّدخان که پایتختش تهران است، در ابتدای فصلِ خریف، اقدام به لشکرکشی، آن هم به آذربایجان سردسیر نمی کند. حالا بماند اینکه روز دوّم مهر از کدامین منبع تاریخی برگرفته شده است که نه رضاقلی خان هدایت و نه محمّد تقی سپهر و نه عبدالرّزاق بیگ دُنبلی متذکّر آن نشده اند. و امّا بخش موهن گزارش آن است که بدون پرداختن به اهمیّت این لشکرکشی که برای مقابله با تحرّکات دشمنِ دندان تیزی چون روسیّه بوده است، تنها به روایت سخیفی از حکمی مضحک می پردازد ( سیاق عباراتِ استاد محترم، گویای آن است که ایشان در نقل این واقعه، به نقّالی های مرحوم عبداللّه مستوفی در شرح زندگانی من، پُر بها داده اند). آنگاه کدامین صاحب منصبِ ابلهی است که محکومین به اعدام را پشت چادر خواب خویش با تیغ های برهنه، گشاده دست و گشاده پا، به امید خداوند تبارک و تعالی، رها می کند تا بی مزاحمت اغیار در کار آمد و شد به سراپردۀ شاهی باشند. نمی خواهم با احاله به متونِ متعدّدِ تاریخی در خصوصِ اهمّیّت این لشکرکشی، موقعیّت حسّاس منطقه، مواجهۀ دولتِ تازه تأسیسِ ایرانی با دیپلوماسیِ قدرتمندِ دُوَلِ بزرگی چون روس و انگلیس، و دهها احتمال مشکوک بودن این واقعه، راه را بر قیل و قال های بی پایان بگشایم. من از خردگُریزیِ دیرینه سالی سخن می گویم که قرنهاست گریبانِ ما و ایشان را رها نمی کند و ما هنوز در عقده گشایی از معضلاتِ تاریخیِ خود به تأثیرِ کواکب و افلاک و نقش سرنوشت سازِ هندوانه و خربزه و دیگر صیفی جات بیش از تدقیقات نازکانه بها می دهیم.
ایشان در جایی دیگر در همان کانال تلگرام می فرمایند گروه تاریخ دانشگاه امسال هیچ دانشجوی ایرانی را مستعد تشخیص نداده و تنها به جذب تعداد انگشت۟ شماری دانشجوی خارجی اقدام کرده است. توجّه می فرمایید؟! یعنی هیچ یک از ابنای وطن مستعد به هضم معانی بلند و حقایق شگرف افادات اساتید ارجمند نبوده است. با آن فلکزدگان اجنبی هم باید ـ بنا به تصریحِ خودِ ایشان ـ شمرده و آرام سخن گفت چرا که فارسی خوب نمی دانند ... چنین گفت استاد!
... .ایّام به کام
مدّعا بر دعات ختم کنم
غیر از اینم چو مدّعایی نیست
در جهان دائم البقا باشی
گر چه ایّام را بقایی نیست
دور گردون به مدّعای تو باد
که از این خوبتر دعایی نیست ... »
پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۹:۰۳