شیخِ شیراز در هَمان أَوائِلِ بابِ هفتُمِ گُلِستان فَرموده است:
«حَکیمی پسَران را پَند هَمیداد که جانانِ پدَر هُنَر آموزید که مُل۟ک و دولَتِ دُن۟یا اِع۟تِماد را نَشاید و سیم و زَر در سَفَر بَر مَحَلِّ خَطَرست؛ یا دُزد بیک۟بار ببَرَد، یا خواجه بتَفاریق بخَورَد. أَمّا هُنَر، چَشمۀ زایَنده است و دولَتِ پاینده. وگَر هُنَرمَند از دولَت بیُفتَد، غَم نَباشَد؛ که هُنَر، در نَف۟سِ خود، دولَتست؛ هَرجا که رَوَد، قَدر بینَد و در صَدر نشینَد؛ و بیهُنَر، لُقمه چینَد و سَختی بینَد.
سَختَست، پَس از جاه، تَحَکُّم۟بُردَن
خوکَرده به ناز جورِ مَردُم بُردَن
٭
وَقتی افتاد فِتنهای در شام
هَرکَس از گوشهای فَرارَفتَند
روستازادگانِ دانِشمَند
به وَزیرىِّ پادشا رَفتنَد
پسَرانِ وَزیرِ ناقِص۟عَقل
به گِدایی به روستا رَف۟تَند»
( کُلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغمائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی]، چ: 15، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1389 هـ. ش.، ص 153 و 154).
این حِکایَتِ سَعدی را در نَقیضهگونه ای که در نئوگلستان از برایِ آن پَرداخته شُده است، طَنزپَردازِ هَمروزگارِ ما به گونهای دیگر رِوایَت کَرده و عَرصۀ ناسازی و تَقابُلِ دیدگاهِ نَسلها دربارۀ «هُنَر» گَردانیده است! ... در نئوگلستان، وَقتی پدَر از «هُنَر» و هُنَرآموختَن سُخَن میدارَد، پسران میگویَند: «... ای پدر! از بازیگَری و نوازندگی و خوانندگی و عکّاسی و گرافیتی 1 و میکآپ و تاتو و دنسینگ کدامین هنر برایِ خود برگزینیم؟» و پدَر پاسُخ می دِهَد: «هنر، خطّاطی است و خاتمکاری و تذهیب و قلمزنی و مقرنسکاری»؛ ... و البتّه گُفت و شُنود به جاهایی میکَشَد که از موضوعِ بَحثِ ما بیرون است!
(نگر: نئوگلستان، پدرامِ إِبراهیمی، ویراستار: مهرانِ موسوی، چ: 1، تهران: نَشرِ چرخ، چشمه، بهارِ 1394هـ. ش. ، ص 34).
باری، اگر صاحِبِ نئوگلستان از سَرِ طَنز و شوخ۟طَبعی واژۀ «هُنَر» را در این حکایَتِ سَعدی به مَعنایِ امروزینِ آن گرفته و در بازنوشتِ نَقیضهپَردازانهاش با مَصادیقی که گُذَشت إیضاح کرده باشَد، هَستند و بسیارَند کَسانی که بجِد میپندارَند مَقصود از «هُنَر» در این حکایَت، هَمین هُنَرهایِ زیبا و کارهایِ هُنَریِ مُصطَلَح است که امروز میگوییم؛ لیک بایَد دانست «هُنَر» و هُنَرآموزی، چه در این سُخَنِ سَعدی، و چه در بسیاری از دیگَر جایهایِ أَدَبِ کُهَنِ ، نه بدین مَعنی است؛ و مَفهومی فَراخ۟تر و مَعنائی فَربه۟تر دارَد.
وَقتی می گوییم: «نقّاشی و پیکرسازی و مِعماری و موسیقی و شاعری همه از فُنونِ هُنَر است» 2 ، بایَد بدانیم: «کلمۀ "هنر" اینجا در معنیِ لفظِ Art به کار رفته است.
در أَدَبیّاتِ فارسی این لفظ را به معنیِ کُلّی تَری استعمال میکردهاند. گاهی معنیِ فضیلت از آن میخواستهاند:
هنر جوی، در کُشتگان کین مَجوی
ببخشای و کارِ گُذَشته مَگوی (فردوسی)
در أَکثَرِ عباراتِ گویَندگانِ بُزُرگِ فارسی "هنر" در مقابلِ عی۟ب استعمال شُده است:
هنر به چشمِ عَداوَت بُزُرگ۟ تر عی۟ب است
گُل است سعدی و در چشمِ دُشمَنان خارست
بَسا نیز به معنیِ عُلوم و فُنونِ اِکتِسابی، در مقابلِ "گهر" که أَصل و فطرت است، به کار میرود:
هنر بنمای اگر داری، نه گوهَر
گُل از خارست و إِبراهیم از آزَر (سَعدی)
٭
هُنَرها به بُرنائی آور پَدید
ز بازی بکش سَر چو پیری رَسید
اِستِعمالِ جدیدِ کلمۀ "هنر" [در معنی لفظِ Art] ...، خاص۟تَر از اِستِعمالِ قدیمِ آنست.» 3 .
گُذَشتگان، واژۀ «هُنَر» را بیشتر در مَعنائی کُلّی و جامع و اِنتِزاعی به کار میبُردَند که «علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال و کیاست و فراست و زیرکی» 4 را، به تَناسُبِ مَقام دَر بَر میگِرِفت. تو گویی، «این کلمه ... به معنی آن درجه از کمال آدمی [یا هَرچیزِ دیگر] است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را در بردارد» و نیز اَرج و «أَهَمّیّت» و مَزیَّت و «خاصیت» و «قابلیّت و لیاقت و کفایت [و کارآمَدی و مَهارَت) و تواناییِ فوق العادۀ جِسمی یا روحی» را؛ و «نمود آن، صاحبهنر را برتر از دیگران مینماید» 5 .
واژۀ «هُنَر»، در اَوستائی hunaraگُفته میشُده است، به مَعنایِ عَظَمَت و بُلَندی و اِستِعداد و قابلیَّت؛ از hu (خوب) و naraاز ریشۀ nar (قویبودَن). 6
این که در سَدۀ أَخیر، ما فارسی زَبانان، صَنایِعِ مُستَظ۟رَفه را هُنَر و هُنَرهایِ زیبا گُفتهایم، کاربُردی است جَدید و نوپیدا و البتّه مُتَناسِب با بَعضِ مَعانیِ کُهَنِ واژۀ «هُنَر».
هَنگامی که در حِکایَتِ سَعدی و نیز دیگَر جایها، از لُزومِ «هُنَرآموزی» سُخَن میرَوَد، مَقصود، کَسبِ فَضائِل و تَحصیلِ قابِلیَّتهاست و کاربَلَدی و تَوانائیِ تَصَدّیِ مَشاغِل و پیشهها و ... . در این چشماندازِ فَراخ، از مَهارتهایِ رَزمی و فُنونِ لَشکَری و آیینِ کشورداری بگیرید تا پینهدوزی و کوزهگَری و شبانی، و از قَصّابی و سَلّاخی و دَلّاکی و حَجّامی تا روغَن۟کشی و دَبّاغی و زِه۟تابی و گُلخَن۟گَری، و از طبابَت و و شاعِری و دَبیری و اَخترشُماری تا خَیّاطی و نَسّاجی و طَبّاخی و نانوائی و ... و ...، هَمه و هَمه در دائرۀ شُمولِ «هُنَر» و هُنَرآموزی میگُنجَد. ... وانگَهی، همه کَس میدانَد که از جُملۀ این قابِلیَّتها و مَهارتها، بَرخی بیش از بَعضِ دیگر، چشمۀ زایَنده است و دولتِ پایَنده، و بَعضی بیشتر از آن دیگَران، موجِب قَدردیدَن و بَر صَدرنِشَستَن!
«حَکیمی پسَران را پَند هَمیداد که جانانِ پدَر هُنَر آموزید که مُل۟ک و دولَتِ دُن۟یا اِع۟تِماد را نَشاید و سیم و زَر در سَفَر بَر مَحَلِّ خَطَرست؛ یا دُزد بیک۟بار ببَرَد، یا خواجه بتَفاریق بخَورَد. أَمّا هُنَر، چَشمۀ زایَنده است و دولَتِ پاینده. وگَر هُنَرمَند از دولَت بیُفتَد، غَم نَباشَد؛ که هُنَر، در نَف۟سِ خود، دولَتست؛ هَرجا که رَوَد، قَدر بینَد و در صَدر نشینَد؛ و بیهُنَر، لُقمه چینَد و سَختی بینَد.
سَختَست، پَس از جاه، تَحَکُّم۟بُردَن
خوکَرده به ناز جورِ مَردُم بُردَن
٭
وَقتی افتاد فِتنهای در شام
هَرکَس از گوشهای فَرارَفتَند
روستازادگانِ دانِشمَند
به وَزیرىِّ پادشا رَفتنَد
پسَرانِ وَزیرِ ناقِص۟عَقل
به گِدایی به روستا رَف۟تَند»
( کُلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغمائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی]، چ: 15، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1389 هـ. ش.، ص 153 و 154).
این حِکایَتِ سَعدی را در نَقیضهگونه ای که در نئوگلستان از برایِ آن پَرداخته شُده است، طَنزپَردازِ هَمروزگارِ ما به گونهای دیگر رِوایَت کَرده و عَرصۀ ناسازی و تَقابُلِ دیدگاهِ نَسلها دربارۀ «هُنَر» گَردانیده است! ... در نئوگلستان، وَقتی پدَر از «هُنَر» و هُنَرآموختَن سُخَن میدارَد، پسران میگویَند: «... ای پدر! از بازیگَری و نوازندگی و خوانندگی و عکّاسی و گرافیتی 1
کذا.
(نگر: نئوگلستان، پدرامِ إِبراهیمی، ویراستار: مهرانِ موسوی، چ: 1، تهران: نَشرِ چرخ، چشمه، بهارِ 1394هـ. ش. ، ص 34).
باری، اگر صاحِبِ نئوگلستان از سَرِ طَنز و شوخ۟طَبعی واژۀ «هُنَر» را در این حکایَتِ سَعدی به مَعنایِ امروزینِ آن گرفته و در بازنوشتِ نَقیضهپَردازانهاش با مَصادیقی که گُذَشت إیضاح کرده باشَد، هَستند و بسیارَند کَسانی که بجِد میپندارَند مَقصود از «هُنَر» در این حکایَت، هَمین هُنَرهایِ زیبا و کارهایِ هُنَریِ مُصطَلَح است که امروز میگوییم؛ لیک بایَد دانست «هُنَر» و هُنَرآموزی، چه در این سُخَنِ سَعدی، و چه در بسیاری از دیگَر جایهایِ أَدَبِ کُهَنِ ، نه بدین مَعنی است؛ و مَفهومی فَراخ۟تر و مَعنائی فَربه۟تر دارَد.
وَقتی می گوییم: «نقّاشی و پیکرسازی و مِعماری و موسیقی و شاعری همه از فُنونِ هُنَر است» 2
هَفتاد سخن، دکتر پَرویزِ ناتِلِ خان۟لَری، ج1: شِعر و هُنَر، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1367 هـ. ش.، ص 37.
در أَدَبیّاتِ فارسی این لفظ را به معنیِ کُلّی تَری استعمال میکردهاند. گاهی معنیِ فضیلت از آن میخواستهاند:
هنر جوی، در کُشتگان کین مَجوی
ببخشای و کارِ گُذَشته مَگوی (فردوسی)
در أَکثَرِ عباراتِ گویَندگانِ بُزُرگِ فارسی "هنر" در مقابلِ عی۟ب استعمال شُده است:
هنر به چشمِ عَداوَت بُزُرگ۟ تر عی۟ب است
گُل است سعدی و در چشمِ دُشمَنان خارست
بَسا نیز به معنیِ عُلوم و فُنونِ اِکتِسابی، در مقابلِ "گهر" که أَصل و فطرت است، به کار میرود:
هنر بنمای اگر داری، نه گوهَر
گُل از خارست و إِبراهیم از آزَر (سَعدی)
٭
هُنَرها به بُرنائی آور پَدید
ز بازی بکش سَر چو پیری رَسید
اِستِعمالِ جدیدِ کلمۀ "هنر" [در معنی لفظِ Art] ...، خاص۟تَر از اِستِعمالِ قدیمِ آنست.» 3
هَفتاد سخن، دکتر پَرویزِ ناتِلِ خان۟لَری، ج1: شِعر و هُنَر، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1367 هـ. ش.، ص 37، هامِش.
گُذَشتگان، واژۀ «هُنَر» را بیشتر در مَعنائی کُلّی و جامع و اِنتِزاعی به کار میبُردَند که «علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال و کیاست و فراست و زیرکی» 4
لُغَت نامه یِ دِهخُدا، زیرِ «هُنَر».
لُغَت نامه یِ دِهخُدا، زیرِ «هُنَر».
واژۀ «هُنَر»، در اَوستائی hunaraگُفته میشُده است، به مَعنایِ عَظَمَت و بُلَندی و اِستِعداد و قابلیَّت؛ از hu (خوب) و naraاز ریشۀ nar (قویبودَن). 6
سَنج: بُرهانِ قاطِع، محمَّدحُسَی۟ن بنِ خَلَفِ تَبریزی مُتَخَلِّص به «بُرهان»، به اِهتِمامِ: دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 5، تهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1376 هـ. ش.، 4 / 2381، هامِش؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناسیِ فارسی، پاول هُر۟ن ـ های۟نریٖش هوب۟ش۟مان، تَرجَمه هَمراه با گُواههایِ فارسی و پَهلَوی از: جَلالِ خالِقیِ مُطلَق، چ:1، اصفَهان: اِنتِشاراتِ مِه۟راَفروز، 1394 هـ. ش.، ص 432 و 433؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ1، تهران: فَرهَنگستانِ زبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ. ش.، 4 / 2913 و 2914.
این که در سَدۀ أَخیر، ما فارسی زَبانان، صَنایِعِ مُستَظ۟رَفه را هُنَر و هُنَرهایِ زیبا گُفتهایم، کاربُردی است جَدید و نوپیدا و البتّه مُتَناسِب با بَعضِ مَعانیِ کُهَنِ واژۀ «هُنَر».
هَنگامی که در حِکایَتِ سَعدی و نیز دیگَر جایها، از لُزومِ «هُنَرآموزی» سُخَن میرَوَد، مَقصود، کَسبِ فَضائِل و تَحصیلِ قابِلیَّتهاست و کاربَلَدی و تَوانائیِ تَصَدّیِ مَشاغِل و پیشهها و ... . در این چشماندازِ فَراخ، از مَهارتهایِ رَزمی و فُنونِ لَشکَری و آیینِ کشورداری بگیرید تا پینهدوزی و کوزهگَری و شبانی، و از قَصّابی و سَلّاخی و دَلّاکی و حَجّامی تا روغَن۟کشی و دَبّاغی و زِه۟تابی و گُلخَن۟گَری، و از طبابَت و و شاعِری و دَبیری و اَخترشُماری تا خَیّاطی و نَسّاجی و طَبّاخی و نانوائی و ... و ...، هَمه و هَمه در دائرۀ شُمولِ «هُنَر» و هُنَرآموزی میگُنجَد. ... وانگَهی، همه کَس میدانَد که از جُملۀ این قابِلیَّتها و مَهارتها، بَرخی بیش از بَعضِ دیگر، چشمۀ زایَنده است و دولتِ پایَنده، و بَعضی بیشتر از آن دیگَران، موجِب قَدردیدَن و بَر صَدرنِشَستَن!
- کذا.
- هَفتاد سخن، دکتر پَرویزِ ناتِلِ خان۟لَری، ج1: شِعر و هُنَر، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1367 هـ. ش.، ص 37.
- هَفتاد سخن، دکتر پَرویزِ ناتِلِ خان۟لَری، ج1: شِعر و هُنَر، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1367 هـ. ش.، ص 37، هامِش.
- لُغَت نامه یِ دِهخُدا، زیرِ «هُنَر».
- لُغَت نامه یِ دِهخُدا، زیرِ «هُنَر».
- سَنج: بُرهانِ قاطِع، محمَّدحُسَی۟ن بنِ خَلَفِ تَبریزی مُتَخَلِّص به «بُرهان»، به اِهتِمامِ: دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 5، تهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1376 هـ. ش.، 4 / 2381، هامِش؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناسیِ فارسی، پاول هُر۟ن ـ های۟نریٖش هوب۟ش۟مان، تَرجَمه هَمراه با گُواههایِ فارسی و پَهلَوی از: جَلالِ خالِقیِ مُطلَق، چ:1، اصفَهان: اِنتِشاراتِ مِه۟راَفروز، 1394 هـ. ش.، ص 432 و 433؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ1، تهران: فَرهَنگستانِ زبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ. ش.، 4 / 2913 و 2914.
پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۹