خواندَن و بازخواندَنِ مام۟نامه‌هایِ تُراثی و آنچه در اِصطِلاح۟، "أُمَّهاتِ مُتون" گُفته می‌شَوَد، کاری است دُشوار و حوصَله‌سوز و مُحتاجِ تَحصیلِ مُقَدَّمات و آنگاه مُمارَسَت در تَکمیل و بازاندیشیِ دانسته‌ها. این۟‌هَمه، چیزی است که از مُدَّعیان و کَسانی که به سودا خویش را بَر عِلم بسته‌اند و أَدعیاءالعِلم اند، نه أَبناءُالعِلم، ساخته نیست.
مام۟نامه‌هایِ فرهنگ‌آفرین، کتابهائی چون شاهنامه و مَثنَوی، و بالاتَر از اینها نَهج‌البَلاغه و صَحیفۀ سَجّادیّه، سَرمَقالۀ جَریدۀ کیهان یا زنِ روز نیستند، که به یک‌بارخواندن، بَل ناخوانده، بتوان مَقصود و مَرامشان را بژَرفیِ تمام دریافت و به یک نگاه زوایا و خَبایاشان را کاوید و فراچَنگ آور۟د.
وان۟گَهی کَم نیستند کَسانی که چون طاقَت و بِضاعَتِ بازخوانی و بسیارخوانیِ مَتنهایِ مَتین را ندارَند، و در عی۟نِ حال، چَندان از مُرُوَّت بابَهره نیستند که بتوانند چُنین متنها را دامِ تَزویر نَسازَند و خویش را بر این جُمله نبندند و از زُمرۀ أَهلِ اِصطِلاح فرانَنمایَند، به سودایِ سود، رسوایی‌ها می‌آفرینند و پَلَشتی‌ها می‌کُنَند که روزی در تاریخِ فرهنگِ این سَرزَمین بازگُفته خواهَد شُد.
زَمانی گُزارِشِ تَصویریِ سخنرانیِ یکی از این نام۟وَران را که بدُروغ خویشتَن را بر حِکمَت و عِرفان و هُنَر می‌بَندَد و به هَمین دَعوی، آنجا و اینجا، بَر صَدر می‌نشینَد و قَدر می‌بینَد، می‌دیدم؛ و می‌دیدم که این ناجَوانمَردِ فاضِل۟‌نمایِ بی‌فَضیلَت ـ نمونه را ـ چگونه وقتی در روخوانیِ أَبیاتِ مَثنَوی به فُلان واژۀ غَریب می‌رَسَد، لابُد چون خواندَنَش را نمی‌دانَد، از رویِ آن می‌پَرَد و بیت را ناموزون می‌کُنَد و آنگاه با حیله و بی‌شَرمی مُستَمِعان را چُنان می‌فریبَد که او را غرقۀ دریایِ عِرفان و أَنیسِ عارِفان و جَلیسِ حَکیمان بپندارَند و ...!!!
آری،
... کارِ مَردان روشنیّ و گرمیَست
کارِ دونان حیله و بی‌شَرمیَست

کسانی می‌توانستند و توانستند کتابهایِ سترگ و مایه‌وَری چون مولوی‌نامه و ... و ... را دربارۀ مولوی یا ... بنویسَند، که عُمرِ گرانمایه را با أُسلوبی صَحیح و تَحصیلِ مُقَدِّمات و لوازمِ کار و أَهلیَّتِ درخور، به خواندَن و بازخواندَنِ آثارِ آن بُزُرگان مَصروف می‌داشتند. چُنین خواندَن‌ها و بازخواندَن‌ها، مُستَلزِمِ هِمَّتی بُلَند است که طالِبانِ راستینِ دانِش و دانائی بدان موصوف اند.
رَوانشاد اُستاد مَنوچهرِ قُدسی، در وَصفی در حَقِّ اُستادِ عَلّامۀ أَجَلّ، جَلال‌الدّینِ هُمائی ـ رِض۟وانُ اللهِ تَعالیٰ عَلَی۟هِما ـ، مَرقوم داشته است:
«... هیچ کتابی را به اندازۀ مثنویِ مولانا مطالعه نکرده بود. ظاهرًا دَه۟ یازدَه۟ بار مثنوی را مِنَ البَدو إِلَی الخَتم دوره کرده و یک بار هم آن را به عنوانِ کتابِ درسی، پیشِ آقا شیخ مُحَمَّدِ حَکیم خوانده بود؛ و مَن۟‌بَنده حُضور داشتم که یکی از دوستان پُرسید: آقا چه کتابی همیشه دَمِ دَستِ شُماست و آن را بیش از هر کتابِ دیگر مُطالعه می‌کنید؟ به پاسُخ فرمود: مَثنَوی
( شُعوبیّه، جَلال‌الدّینِ هُمائی، به‌اهتِمامِ: مَنوچهرِ قُدسی، اصفهان: کتابفُروشیِ صائِب، ۱۳۶۳ هـ.ش.، ص سی و شش).
آثارِ درخشانی چون مولوی‌نامه و شَرحِ داستانِ دِزِ هوش‌رُبا، حاصِلِ چُنین اِهتِمام و اِشتِغال و تَوَغُّلی است.
فاضِلِ أَدَب۟‌پِژوه، آقایِ مِهرانِ اَفشاری، در ضِمنِ بازگُفتِ خاطِراتِ خود از اُستادِ بسیاردان، زنده‌یاد دکتر عَبدالحُسَی۟نِ زَرّین۟‌کوب ـ رَحِمَهُ الله تَعَالَیٰ ـ، نوشته است:
«... اُستاد به من فرمودند که تنها برایِ تألیفِ سِرِّ نی۟ چهاردَه‌بار هر شش دفترِ مَثنَوی را از آغاز تا اَنجام مُطالعه کرده و از آن یادداشت برداشته‌اند. ...».
( کتابها و آدَمها: کتابها و آدَمهایی که فَراموش نمی‌کُنَم ـ پانزده گُفتار دربارۀ أَدَبیّاتِ فارسی و تاریخِ فرهَنگیِ ایران هَمراه با گُزیده‌ای از شِعر و نَثرِ فارسی ـ، مِهرانِ اَفشاری، چ: ۱، تهران: نَشرِ چشمه، زمستانِ ۱۳۹۵هـ.ش.، ص ۱۱۷).
تَوَجُّه۟ می‌فَرمایید؟! ... دکتر عَبدالحُسَی۟نِ زَرّین۟‌کوب، پَس از عُمری تَوَغُّل در مَثنَوی و دیگر مُتونِ صوفیانه و پَس از تألیفِ کتابهایِ مُتَعَدِّد در بابِ تَصَوُّفِ مُسَلمانان و أَدَبیّاتِ فارسی که بر آن تأمُّلات و تَوَغُّلاتِ پیشگُفته اِبتِنا داشته است، تنها و تنها از برایِ تألیفِ کتابِ مُنیفِ سِرِّ نی۟ چهاردَه۟‌بار هر شش دفترِ مَثنَوی را از آغاز تا اَنجام مُطالعه کرده و از آن یادداشت برداشته‌ است! ... .
چه بایَدمان گُفت؟ ... جُز این که "چُنین کُنَند بُزُرگان چو کَرد بایَد کار"!

پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱:۰۹