دانِشوَرِ بیداردِل و پاکیزه‌جان، اُستاد أَکبَرِ ثُبوت ـ دامَ ظِلُّهُ ـ، حِکایَت می‌فرمودند که:
"مَرحومِ آیةالله میرزا أَبوالحَسَنِ شَعرانی (یا آنسان که اُستاد ثُبوت می‌گویَند و أَصَح می‌دانَند: شَعرائی) ـ طابَ ثَراه ـ، أَهلِ شاهنامه‌خواندَن بود، و می‌فرمود که: هَرگاه از بَحثهایِ عِلمیِ مَرسوم خَسته می‌شوم و مَلالَتی می‌یابَم، از برایِ رَفعِ مَلال، به سُراغِ شاهنامه می‌رَوَم و قَدری شاهنامه می‌خوانَم.
اُستادِ مُجاهِدِ مَرحومِ آیةاللهِ شَعرانی که مُشَوِّقِ او در پاره‌ای از مُطالعات و فراگیریهایِ غیرِمَرسوم وی ـ مانندِ فراگیریِ زبانِ فرانسه و فلسفۀ غَرب و ... ـ نیز بوده است، یعنی فَقیهِ نَزیهِ شَهیدِ سَعید، آیةالله سَیِّد حَسَنِ مُدَرِّس، هَم أَهلِ شاهنامه‌خواندَن بوده است. مُدَرِّس، شاهنامه را بارها خوانده و در آن اندیشیده بود و در بابِ سرگُذَشتِ ایران و مُقتَضیاتِ تاریخیِ این سَرزَمین، به شاهنامه استشهاد می‌کرد. شاهنامه را کتابی خواندَنی می‌دانِست و به حِکمَت و خِرَدِ فردوسی اَرج می‌نِهاد؛ و این‌هَمه، در ضمنِ گُفتارهایِ موجودِ مَنقول از آن بُزُرگ۟‌مَرد، هُویداست." 1 اُستاد ثُبوت دربارۀ این شُؤونِ مُجتَهِدِ مُجاهِدِ شَهید، آیةالله سَیِّد حَسَنِ مُدَرِّس ـ رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه ـ، در کتابِ کَثیرالفائدۀ دیدگاههایِ آخوندِ خُراسانی و شاگردانش نیز إِشاراتی آورده و إِرجاعاتی به دَست داده‌اند؛ فَلیُراجَع۟. .
پیداست که در آن سالها تَوَهُّمِ ناسازیِ شاهنامه یِ فردوسی با فَرهنگِ إِسلامی، مَحَلّی از إِعراب نداشته است، یا اگر هَم داشته، ساحَتِ عالِمانِ دینیِ روشن‌اندیش و جان‌آگاه و دیده‌وَری چون مُدَرِّس‌ها و شَعرانی‌ها، به چُنین تَنگ۟‌نَظَری‌هایِ خام‌اندیشانه آلوده نَبوده است.
سالها بَعد البتّه أوضاع از لَونی دیگر شُد و بَرچَسبهائی به شاهنامه و فردوسی و چه و چه‌ها زده شُد که ... ...؛ بُگ۟ذریم ...؛ یکی دو خاطره می‌گویَم که نشان خواهَد داد تَصَوُّری که در فرهنگ و اجتماعِ دَهه‌هایِ أَخیرمان دامَن زده می‌شُده است، چه بوده.
عَزیزی نَقل می‌کَرد که سالها پیش یکی از اُستادانِ مُحتَرَمِ أَدَبیّاتِ فارسی که بَر سَرِ قَضیّه‌ای در شاهنامه یادداشتی خِطاب به ایشان نوشته بودم ـ و آن، خود حِکایَتی دارد واگویه‌گَرِ مراتِبِ بُزُرگواریِ آن اُستادِ ناموَر، که شایَد «گُفته آیَد در مَقامِ دیگری» ـ، پُرسیده بودند: جویا جهانبَخش کُجاست و چه می‌کُنَد؟ آن عَزیز پاسُخ داده بود: در اصفهان دَرسِ طَلبگی می‌خوانَد! اُستادِ مُحتَرَم با اِستنکارِ بسیار فرموده بود: نه! آن جویا جهانبَخش را می‌گویم که دربارۀ شاهنامه کار می‌کَرد! آن عَزیز هَم پاسُخ داده بود: همان جویا جهانبَخش که دربارۀ شاهنامه کار می‌کَرد، در اصفهان دَرسِ طَلبگی می‌خوانَد!!
باز به یاد دارَم در أَوائِلِ دورانِ اِشتغالَم به دُروسِ طَلَبگی، در گِردِهَمآییی در بابِ أَدَب و فرهنگِ عَصرِ صَفَوی سُخن راندَم. در آن اَنجُمَن، اُستاد دکتر میرجَلال‌الدّینِ کَزّازی نیز حُضور داشتند و پیش از من سُخَن رانده بودند و سُخَنانِ مَرا نیز شنوده. پَس از سُخَنرانی‌ها و در ساعَتِ پَذیرائی از میهمانان که جایِ دید و بازدیدِ أَهلِ فرهنگ است 2 خاک بر زنده‌یاد دکتر نوراللهِ کِسائی خوش باد! که زمانی ـ در کنگرۀ بُزُرگداشتِ مُلّاصَدرا ـ می‌خوان۟د:
در "سمینار" و "مَجلِسِ تَرحیم"
می‌توان دید دوستانِ قَدیم!
لابُد می‌پُرسید: قائلش کیست؟ ... نمی‌دانَم.
، اُستاد کَزّازی که از سالها پیش به مَن۟‌بَنده لُطف داشتند و مَن نیز بدیشان إِرادَت داشته و دارَم، پیشَم خواندَند و پیش و پیشتر، چَندان که خَیال کَردَم قَصدِ روبوسی دارَند! ولی نه؛ سَرشان را بیخِ گوشم آورده با آمیزه‌ای از اِستِعجاب و اِستِفهام گُفتند: جویا! "مُلّا" شُده‌ای؟! ... خندیدَم و گُفتم: بله، إِشکالی دارَد؟! ... گُفتند: نه، مُلّایِ شاهنامه‌خوان هَم خوبست!

۱. اُستاد ثُبوت دربارۀ این شُؤونِ مُجتَهِدِ مُجاهِدِ شَهید، آیةالله سَیِّد حَسَنِ مُدَرِّس ـ رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه ـ، در کتابِ کَثیرالفائدۀ دیدگاههایِ آخوندِ خُراسانی و شاگردانش نیز إِشاراتی آورده و إِرجاعاتی به دَست داده‌اند؛ فَلیُراجَع۟.
۲. خاک بر زنده‌یاد دکتر نوراللهِ کِسائی خوش باد! که زمانی ـ در کنگرۀ بُزُرگداشتِ مُلّاصَدرا ـ می‌خوان۟د:
در "سمینار" و "مَجلِسِ تَرحیم"
می‌توان دید دوستانِ قَدیم!
لابُد می‌پُرسید: قائلش کیست؟ ... نمی‌دانَم.
پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۳