(درَنگی ناگُزیر دَر بی۟تی از دیوانِ کَبیر)
بِس۟مِ اللهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحِیم
ال۟حَم۟دُ لِلّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَی۟نَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَی۟هِ وَ آلِهِ ـ دُونَ ال۟أُمَمِ ال۟مَاضِیَةِ وَ ال۟قُرُونِ السَّالِفَة
یکی از مَعروف۟تَرین غَزَلهایِ دِلآویز و شَکَرریزِ پیرِ هُژیرِ روشَن۟ویرِ بَلخ، مولانا جَلالالدّین (604 ـ 672 هـ.ق.)، این غَزَلِ شورانگیز است:
حیلَت رَها کُن عاشِقا! دیوانه شو! دیوانه شو!
وَ اندَر دِلِ آتش دَرآ، پَروانه شو! پَروانه شو!
هَم خویش را بیگانه کُن، هَم خانه را ویرانه کُن،
وٰان۟گَه۟ بیا، با عاشِقان، هَم۟خانه شو، هَم۟خانه شو
رَو، سینه را چون سینهها، هَف۟تآب شو از کینهها
وٰان۟گَه۟ شَرابِ عِشق را، پیمانه شو، پیمانه شو
بایَد که جُم۟له جان شَوی، تا لایِقِ جانان شَوی
گَر سویِ مَستان میرَوی، مَستانه شو، مَستانه شو
آن گوش۟وارِ شاهِدان هم۟صُحبَتِ عارِض شُده
آن گوش و عارِض بایَدَت، دُردانه شو، دُردانه شو
چون جانِ تو شُد دَر هَوا، ز اف۟سانۀ شیرینِ ما
فانی شو و چون عاشِقان، اَفسانه شو، اَفسانه شو
تو لَی۟لَةُالقَب۟ری، برو، تا لَی۟لَةُالقَد۟ری شَوی
چون قَد۟ر مَر أَرواح را کاشانه شو، کاشانه شو
اَندیشهاَت جایی رَوَد، وٰان۟گَه۟ تو را آنجا کَشَد
ز اندیشه بُگ۟ذَر چون قَضا، پیشانه شو، پیشانه شو
قُفلی بُوَد می۟ل و هَوا، بِن۟هاده بَر دِلهایِ ما
مِف۟تاح شو؛ مِف۟تاح را، دَندانه شو، دَندانه شو
بِن۟واخ۟ت نورِ مُصطَفیٰ، آن اُستُن حَنّانه را
کَمتَر ز چوبی نیٖستی؛ حَنّانه شو، حَنّانه شو
گویَد سُلی۟مان مَر تو را: بِش۟نو لِسان الطَّی۟ر را
دامیّ و مُرغ از تو رَمَد؛ رَو، لانه شو، رَو، لانه شو
گَر چهره بن۟ماید صَنَم، پُر شو ازو چون آیِنه
وَر زُلف بُگ۟شایَد صَنَم، رَو، شانه شو، رَو، شانه شو
تا کی۟ دوشاخه چون رُخی؟!، تا کی۟ چو بَی۟ذَق کَمتَکی؟!
تا کی۟ چو فَرزین کَژ رَوی؟!، فَرزانه شو، فَرزانه شو
شُک۟رانه دادی عِشق را، از تُح۟فهها و مالها؛
هِل۟ مال را!، خود را بدِه۟؛ شُک۟رانه شو، شُک۟رانه شو
یک مُدَّتی أَرکان بُدی، یک مُدَّتی حَیوان بُدی
یک مُدَّتی چون جان شدی، جانانه شو، جانانه شو
ای ناطِقه! بَر بام و دَر، تا کی۟ رَوی؟!، دَر خانه پَر
نُطقِ زَبان را تَرک کُن، بیچانه شو، بیچانه شو 1
این غَزَل دَر میانِ دوستدارانِ شِعرِ پارسی، از خاص و عام، آوازهای بُلَند یافته است؛ خاصه از آن روی۟ که تَنی چَند از خوانَندگانِ بنامِ آواز و خُن۟یاگُستَرانِ روزگارِ ما، آن را بارها و بارها به ضیافَتِ سامِعَۀ جامِعَه بُرده و با رامِشگَریها و سازَندگیهایِ گونهگون به خُرد و کَلان و پیر و جوان شنَوانیدهاند.
دَر این غَزَلِ پُرهایوهوی۟، چونان بسیاری از دیگَر غَزَلهایِ مولانا جَلالالدّین، جای۟هایی است سَزایِ درَنگیدَن؛ و از آن جُمله، این بی۟ت که میفَرمایَد:
رَو، سینه را چون سینهها، هَف۟تآب شو از کینهها
وٰان۟گَه۟ شَرابِ عِشق را، پیمانه شو، پیمانه شو
«رَو، سینه را چون سینهها، هَف۟ت آب شو از کینهها» یَعنی چه؟ ... دَر «سینه» یِ نَخُست إِبهامی نیست؛ این «سینه»، هَمان "صَدرِ" مُخاطَب است که عَلَیال۟مَفروض جایگاهِ دِل و عَواطِف و إِحساساتِ اوست؛ مولَوی او را به فُروشُستَنِ این «سینه» از کینهها فَرامیخوانَد؛ و این، مَضمونِ زَبان۟زَد و شناختهای است دَر میانِ پارسیٖزَبانان. ... وان۟گَهی، «چون سینهها» یَعنی چه؟ ... این «سینهها» که مُخاطَب بایَد "سینه"یِ خود را چونان آنها فُروشویَد و پاک سازَد، کُدامَند؟
پاسُخِ روشَن و قاطِع بدین پُرسِش، چَندان آسان نیست؛ و اَندَک۟شُمار نَیافتهام آن أَدَب۟دوستان و شِعرخوانان را که دَر بَرابَرِ این پُرسِش فُروماندهاند، و النِّهایه، جُز نَسجُال۟خَیالی بَر پُرسَنده عَرضه نَداشتهاند.
نَمیدانَم چرا آنان که دَر گُزارشِ غَزَلهایِ مولَوی، خامه بَر نامه نِهادهاند و مَن۟بَنده آثارشان را دیدهام (و لابُد آثاری نیز هَست که نَدیده باشَم)، به إِیضاحِ این «سینهها» اِهتِمامی نَکَردهاند. 2
نمونه را:
اُستادِ فُروزان۟یاد، رَوانشاد بَدیعالزَّمانِ فُروزان۟فَر ـ طابَ ثَراه ـ، دَر «فَرهَنگِ نَوادِرِ لُغات و تَعبیرات و مُصطَلَحاتِ» دیوانِ کَبیر (که خود از نَفائِسِ تَآلیٖفِ آن بُزُرگ دَر شُمار است و بَر فَوائِدِ جَلیلِ بیبَدیل اِشتِمال دارَد)، دَربارۀ «سینه»، توضیحی که به کارِ این مَقام بیایَد، مَرقوم نَفَرموده است 3 .
اُستادِ سُخَندانِ مُعَظَّم، آقایِ دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی ـ دامَ عُلاه ـ، که تاکُنون دو سه گُزیده از غَزَلهایِ دیوانِ کَبیر تَرتیب دادهاند، دَر این بی۟ت ـ تا آنجا که راقمِ این سَطرها دیده است ـ تَنها «هَفتآب شو» را إیضاح فَرمودهاند 4 .
آقایِ دکتر توفیق هـ. سُبحانی ـ زِیدَ عِزُّهُ ـ نیز که سالهاست توفیقِ اِشتِغال به تَصحیح و توضیح و نَشرِ آثارِ مولَوی و مولَویّه دارَند، دَر توضیحاتی که بَر دیوانِ کَبیر مَرقوم داشتهاند، دَر این بیت، تَنها «هَفتآب شو» را توضیح دادهاند 5 .
اُستاد بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی ـ مُدَّ ظِلُّهُ ال۟عالِی ـ هَم، دَر بَرگُزیدۀ مَشروحشان از دیوانِ کَبیر، تَنها «هَفتآب شو» را توضیح دادهاند، لیک مَبسوط 6 .
حَدسِ این دانِش آموز ـ عَفَا اللهُ تَعَالَیٰ عَن۟ه ـ، آنَست که مَقصود از «سینه»، دَر این «سینهها»یِ دُوُم، شَی۟ئی باشد صَی۟قَلی و زُدوده و پاکیزه از جِنسِ فِلِز، مانَندِ سینیِ صَی۟قَلی، آیِنۀ جَلادادۀ فِلِزّی و ... .
أَمّا این را، سِوایِ مُناسَبَت با سیاقِ سُخَن، از کُجا عَرض میکُنَم؟
گویا دَر زبانهایِ ایرانی، ریشۀ کُهَنی هَست که واژۀ «سینه« دَر مَعنایِ پیشنِهادیِ ما، بدان باز تَوانَد گَشت و حَتّیٰ ای بَسا که واژۀ «سینی» هَم.
بیائید کِتابی چَند را با هَم وَرَق بزَنیم:
دَر پارهای از فَرهَنگهایِ قَدیم، واژۀ «سَتی» به مَعنایِ «فولاد و آهن» 7 یا «آهَنی سَخت هَمچو پولاد» 8 آمَده است؛ و از جُمله، این بی۟تِ أَبوشَکورِ بَل۟خی را گُواهِ این واژه گرفتهاند:
زمین چون ستی بینی و آبِ رود
بگیرد فراز و بیاید 9 فرود 10
هَمچُنین واژۀ «سَتی» به مَعنایِ «نوعی از نیزه و سنان» 11 هَم مَذکور گَردیده است.
بَعضِ رای۟مَندان گُفتهاند که باِحتِمال این «سَتی»، مُصَحَّفِ «سَنَی» باشَد که به مَعنایِ "آهن و فولاد" در فَرهَنگها مَذکور است، و باز باِحتِمال از ریشۀ اَوِستایی «snaithish» (اَبزارِ جنگ) باشَد 12 .
یکی از مَعانیِ خودِ واژۀ «سینی» که دَر بَعضِ فَرهَنگهایِ فارسی از جُمله بُرهانِ قاطِع مَسطور است، «ریمِ آهن» است 13 . اَفزون بَر این، واژۀ «سِنی»، هَم به عنوانِ مُخَفَّفِ «سینی» (خوانی که از زَر و سیم و مِس و برنج سازَند) و نیز به مَعنایِ «ریمِ آهن» آمده است 14 .
پیوندِ میانِ «سِنی» و «سینی» به مَعنایِ «ریمِ آهن» با ریشههایِ باستانی و لُغاتِ زبانهایِ ایرانی، قابِلِ پَی۟جویی است 15 .
و از هَمینجا مَن۟بَنده إِجازه میخواهَم تا این پندار بَعضِ فُضَلا را هَم که واژۀ «سینی» را با «صینی» و «چینی» مَربوط میدانَند 16 ، مَشکوک بدانَم 17 و کاربُردِ «چینی» را هَم به مَعنایِ «سینی» 18 ، از نوعِ واژهپَردازیها و اِشتقاقسازیهایِ پَسینیان اِحتِمال دِهَم و حَتّیٰ بَعید نَدانم کاربُردِ «چینی» به جایِ «سینی»، اَگَر از مَقولۀ دِگَرگونیِ آوایی نَباشَد (که البَتّه مُح۟تَمَل است که باشَد)، از جِنسِ اِجتِهاداتِ آن کَسان باشد که سابقًا «شمیران» را «شَمعِ ایران» مینوشتند!
خودِ واژۀ «آهَن»، دَر ریشههایِ دیر و دورش، به ریختِ āspan بوده و بَر واجِ مُرَکَّبِ sp اِشتِمال داشته و پَسان۟تَر دَر بَرخی از زَبانهایِ ایرانی دَر ریختهائی چون sunā وsinā و hesin و hāsin و ... هویدا گَردیده است 19 که اِحتِمالِ پیوندِ دو ریختِ لُغَویِ «سینه» و «سینی» با آن، روشن۟تر از آن است که خواهانِ إیضاح باشَد.
خوب است این هَم ناگُفته نَمانَد که:
دَر اَوِستا، از کوهی به نامِ «اوپایریسَئِنَ / اوپائیریسَئِنَ / upāirisaena» سُخَن رفته است که به قولِ مَشهور میانِ اَوستاشناسان، یَعنی: بُلَندتر از شاهین، کوهی که بُلَندتر از پَروازِ شاهین است. 20
یکی از مُعاصِرانِ ما که تَتَبُّعاتی نیز دَر اَوستا دارَد، مُدَّعی است: نامِ کُنونی کوهِستانی که اِمروزه هَمَگان با نامِ «زاگرُس» میشناسیمش، ریشهای یونانی دارَد، و این کوه، دَر أَصل، هَمان است که دَر اَوِستا «اوپائیریسَئِنَ / upāirisaena» خوانده شُده است و مَعنایش میشود: «(کوهی) که فلز بر فَرازِ آن است»؛ و این نام۟گُذاری، با کانهایِ مِسِ یافته شُده دَر این کوهِستان دَر پیوَند است. 21
این تَفسیر از نامِ «اوپائیری سَئِنَ / upāirisaena» نیز، خواه صَواب و خواه ناصَواب، بظاهِر به هَمان ریشۀ کهنِ موردِ بَحثِ ما راجِع است و نَظَر دارَد.
باری، این۟هَمه را عَرض کَردَم تا بگویَم: إِطلاقِ واژۀ «سینه» بر آنچه "فِلِزّینه" باشَد، هیچ مُستَب۟عَد و مُستَغ۟رَب نیست.
وان۟گَهی، مَظنونِ خاطِرِ مُخلِص، آنَست که:
آن فِلِزّینۀ صَی۟قَلی که مولَوی میخواسته است تا مُخاطَبانَش سینۀ خود را چونان آن بشویَند و جَلا دِهَند و صَی۟قَلی و بیزَنگار سازند، چیزی چون «آینه» بوده باشَد.
دَر گُذَشته، «آینه» را غالِبًا از آهَنِ مَص۟قول و پرداخت۟کَرده یا فِلِزّی دیگر که صَی۟قَل و پرداخت پَذیرَد، میساختهاند 22 ، و یادِ این مَعنیٰ، بارها و بارها دَر أَدَبِ قُدَما بازتافته است.
نمونه را، فِردوسیِ بُزُرگ دَر شاهنامه، دَر داستانِ آزمودَنِ اِسکَندَر فیلسوفِ هِند را، بدین مَعنی إِشارَت فَرموده و از جُمله سُروده است:
فِرِستاده آن آهَنِ تیرهرَنگ
یَکی آیِنه ساخت روشَن ز زَنگ 23
و:
سکَندَر نِهاد آیِنه زیرِ نَم
هَمی داشت تا شُد سیاه و دُژَم 24
مولَوی خود دَر غَزَلی گویَد:
آهَن خَرَد آیینهگَر، بَر وی نِهَد زَخمِ شَرَر،
ما را نَمیخواهَد مَگَر، خواهَم شُما را بی شُما 25
خواجۀ شیراز حافِظ نیز، از هَمینجا میفَرمود:
رویِ جانان طَلَبی، آیِنه را قابِل ساز
زانکه هَرگز گُل و نَسرین نَدَمَد زآهَن و روی۟ 26
و پایِ «آهَن و روی» را که "آینههایِ آن روزگار" 27 از این جِنسها بوده است، به میان میآوَر۟د.
سُخَن کوتاه میکُنَم:
بَر بُنیادِ آنچه گُذَشت، خَیالِ راقِم آن است که:
مولَوی دَر آن بی۟تِ «رو سینه را ...»، میفَرمایَد: برو و سینهات را چونان فِلِزّینهها (تَرجیحًا: آیِنهها)یِ صَی۟قَلی، از زَنگارِ کینهها پاک کُن و بزُدای۟.
اَگَر این بَرداشت صَواب باشَد، دَر واقِع آنچه مولَوی دَر سُخَنِ یادشُده با مُخاطَب دَر میان مینِهَد، تَقریری است دیگر از جانِ این کَلامِ شیخِ أَجَل سَعدی که میگُفت:
دِل آیِنۀ صورَتِ غَی۟بَست، ولیٖکِن
شَرطَست که بَر آیِنه زَنگار نَباشَد 28
٭
دَر تَقویَت یا تَضعیفِ گُمانی که دَرافگَندیم، بایَد دَر طَلَبِ شَواهِد و أَماراتِ دیگَر بود.
عِجالَةً هَمین اَندازه که ـ به اصطِلاحِ آخوندی: ـ "إِبداءِ اِحتِمال" کَرده باشیم، گُمانَم که بیجا نَبوده باشَد؛ وَ ال۟عِلمُ عِن۟دَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَیٰ.
بِس۟مِ اللهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحِیم
ال۟حَم۟دُ لِلّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَی۟نَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَی۟هِ وَ آلِهِ ـ دُونَ ال۟أُمَمِ ال۟مَاضِیَةِ وَ ال۟قُرُونِ السَّالِفَة
یکی از مَعروف۟تَرین غَزَلهایِ دِلآویز و شَکَرریزِ پیرِ هُژیرِ روشَن۟ویرِ بَلخ، مولانا جَلالالدّین (604 ـ 672 هـ.ق.)، این غَزَلِ شورانگیز است:
حیلَت رَها کُن عاشِقا! دیوانه شو! دیوانه شو!
وَ اندَر دِلِ آتش دَرآ، پَروانه شو! پَروانه شو!
هَم خویش را بیگانه کُن، هَم خانه را ویرانه کُن،
وٰان۟گَه۟ بیا، با عاشِقان، هَم۟خانه شو، هَم۟خانه شو
رَو، سینه را چون سینهها، هَف۟تآب شو از کینهها
وٰان۟گَه۟ شَرابِ عِشق را، پیمانه شو، پیمانه شو
بایَد که جُم۟له جان شَوی، تا لایِقِ جانان شَوی
گَر سویِ مَستان میرَوی، مَستانه شو، مَستانه شو
آن گوش۟وارِ شاهِدان هم۟صُحبَتِ عارِض شُده
آن گوش و عارِض بایَدَت، دُردانه شو، دُردانه شو
چون جانِ تو شُد دَر هَوا، ز اف۟سانۀ شیرینِ ما
فانی شو و چون عاشِقان، اَفسانه شو، اَفسانه شو
تو لَی۟لَةُالقَب۟ری، برو، تا لَی۟لَةُالقَد۟ری شَوی
چون قَد۟ر مَر أَرواح را کاشانه شو، کاشانه شو
اَندیشهاَت جایی رَوَد، وٰان۟گَه۟ تو را آنجا کَشَد
ز اندیشه بُگ۟ذَر چون قَضا، پیشانه شو، پیشانه شو
قُفلی بُوَد می۟ل و هَوا، بِن۟هاده بَر دِلهایِ ما
مِف۟تاح شو؛ مِف۟تاح را، دَندانه شو، دَندانه شو
بِن۟واخ۟ت نورِ مُصطَفیٰ، آن اُستُن حَنّانه را
کَمتَر ز چوبی نیٖستی؛ حَنّانه شو، حَنّانه شو
گویَد سُلی۟مان مَر تو را: بِش۟نو لِسان الطَّی۟ر را
دامیّ و مُرغ از تو رَمَد؛ رَو، لانه شو، رَو، لانه شو
گَر چهره بن۟ماید صَنَم، پُر شو ازو چون آیِنه
وَر زُلف بُگ۟شایَد صَنَم، رَو، شانه شو، رَو، شانه شو
تا کی۟ دوشاخه چون رُخی؟!، تا کی۟ چو بَی۟ذَق کَمتَکی؟!
تا کی۟ چو فَرزین کَژ رَوی؟!، فَرزانه شو، فَرزانه شو
شُک۟رانه دادی عِشق را، از تُح۟فهها و مالها؛
هِل۟ مال را!، خود را بدِه۟؛ شُک۟رانه شو، شُک۟رانه شو
یک مُدَّتی أَرکان بُدی، یک مُدَّتی حَیوان بُدی
یک مُدَّتی چون جان شدی، جانانه شو، جانانه شو
ای ناطِقه! بَر بام و دَر، تا کی۟ رَوی؟!، دَر خانه پَر
نُطقِ زَبان را تَرک کُن، بیچانه شو، بیچانه شو 1
دیوانِ کَبیر: کُلّیّاتِ شَمسِ تَبریزی، مولانا جَلالالدّین مُحَمَّد بنِ حُسَی۟نِ بَل۟خیِ رومی مَعروف به: مولَوی، توضیحات [و] فِهرِست و کَشفالأَبیات: توفیق هـ. سُبحانی، چ:2، تِهران: اَنجُمَنِ آثار و مَفاخِرِ فَرهَنگی، 1389 هـ.ش.، 1 / 67 و 68، غ 122، ب 1607 ـ 1622؛و: کُلّیّاتِ شَم۟س یا دیوانِ کَبیر، مولانا جَلالالدّین مُحَمَّد مَشهور به مولَوی، با تَصحیحات و حَواشیِ: بَدیعالزَّمانِ فُروزانفَر، چ: 4، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1378 هـ.ش.، 5 / 10 و 11، غ ۲۱۳۱، ب 22547 ـ 22562.
این غَزَل دَر میانِ دوستدارانِ شِعرِ پارسی، از خاص و عام، آوازهای بُلَند یافته است؛ خاصه از آن روی۟ که تَنی چَند از خوانَندگانِ بنامِ آواز و خُن۟یاگُستَرانِ روزگارِ ما، آن را بارها و بارها به ضیافَتِ سامِعَۀ جامِعَه بُرده و با رامِشگَریها و سازَندگیهایِ گونهگون به خُرد و کَلان و پیر و جوان شنَوانیدهاند.
دَر این غَزَلِ پُرهایوهوی۟، چونان بسیاری از دیگَر غَزَلهایِ مولانا جَلالالدّین، جای۟هایی است سَزایِ درَنگیدَن؛ و از آن جُمله، این بی۟ت که میفَرمایَد:
رَو، سینه را چون سینهها، هَف۟تآب شو از کینهها
وٰان۟گَه۟ شَرابِ عِشق را، پیمانه شو، پیمانه شو
«رَو، سینه را چون سینهها، هَف۟ت آب شو از کینهها» یَعنی چه؟ ... دَر «سینه» یِ نَخُست إِبهامی نیست؛ این «سینه»، هَمان "صَدرِ" مُخاطَب است که عَلَیال۟مَفروض جایگاهِ دِل و عَواطِف و إِحساساتِ اوست؛ مولَوی او را به فُروشُستَنِ این «سینه» از کینهها فَرامیخوانَد؛ و این، مَضمونِ زَبان۟زَد و شناختهای است دَر میانِ پارسیٖزَبانان. ... وان۟گَهی، «چون سینهها» یَعنی چه؟ ... این «سینهها» که مُخاطَب بایَد "سینه"یِ خود را چونان آنها فُروشویَد و پاک سازَد، کُدامَند؟
پاسُخِ روشَن و قاطِع بدین پُرسِش، چَندان آسان نیست؛ و اَندَک۟شُمار نَیافتهام آن أَدَب۟دوستان و شِعرخوانان را که دَر بَرابَرِ این پُرسِش فُروماندهاند، و النِّهایه، جُز نَسجُال۟خَیالی بَر پُرسَنده عَرضه نَداشتهاند.
نَمیدانَم چرا آنان که دَر گُزارشِ غَزَلهایِ مولَوی، خامه بَر نامه نِهادهاند و مَن۟بَنده آثارشان را دیدهام (و لابُد آثاری نیز هَست که نَدیده باشَم)، به إِیضاحِ این «سینهها» اِهتِمامی نَکَردهاند. 2
البتّه بَعضِ گُزیدههایِ مَشروحِ دیوانِ کَبیر بَر این غَزَل اِشتِمال نَدارَد؛ نمونه را: گُزیدۀ غَزَلیّاتِ مولَوی، اِنتِخاب و توضیح: دکتر سیروسِ شَمیسا، چ: 9 / ویرایِشِ سِوُم، تِهران: نَشرِ قَطره، 1389 هـ.ش.
نمونه را:
اُستادِ فُروزان۟یاد، رَوانشاد بَدیعالزَّمانِ فُروزان۟فَر ـ طابَ ثَراه ـ، دَر «فَرهَنگِ نَوادِرِ لُغات و تَعبیرات و مُصطَلَحاتِ» دیوانِ کَبیر (که خود از نَفائِسِ تَآلیٖفِ آن بُزُرگ دَر شُمار است و بَر فَوائِدِ جَلیلِ بیبَدیل اِشتِمال دارَد)، دَربارۀ «سینه»، توضیحی که به کارِ این مَقام بیایَد، مَرقوم نَفَرموده است 3
سَنج: کُلّیّاتِ شَم۟س یا دیوانِ کَبیر، با تَصحیحات و حَواشیِ: بَدیعالزَّمانِ فُروزان۟فَر، 1378 هـ.ش.، 7 / 336 و 337.
اُستادِ سُخَندانِ مُعَظَّم، آقایِ دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی ـ دامَ عُلاه ـ، که تاکُنون دو سه گُزیده از غَزَلهایِ دیوانِ کَبیر تَرتیب دادهاند، دَر این بی۟ت ـ تا آنجا که راقمِ این سَطرها دیده است ـ تَنها «هَفتآب شو» را إیضاح فَرمودهاند 4
نگَر: گُزیدۀ غَزَلیّاتِ شَم۟س، سُرودۀ مولانا جَلالالدّین مُحَمَّد بَلخی، با مُقَدَّمه و شَرحِ لُغات و تَرکیبات و فَهارِس، بهکوشِشِ: دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 3، تِهران: شرکتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی، 1360 هـ.ش.، ص 420 و 421؛و: غَزَلیّاتِ شَمسِ تَبریز، مولانا جَلالالدّین مُحَمَّدِ بَلخی، مُقَدّمه [و] گُزینِش و تَفسیر: مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 8، تِهران: اِن۟تِشاراتِ سُخَن، 1395 هـ.ش.، 2 / 1058، غ 779.
آقایِ دکتر توفیق هـ. سُبحانی ـ زِیدَ عِزُّهُ ـ نیز که سالهاست توفیقِ اِشتِغال به تَصحیح و توضیح و نَشرِ آثارِ مولَوی و مولَویّه دارَند، دَر توضیحاتی که بَر دیوانِ کَبیر مَرقوم داشتهاند، دَر این بیت، تَنها «هَفتآب شو» را توضیح دادهاند 5
نگَر: دیوانِ کَبیر: کُلّیّاتِ شَمسِ تَبریزی، توضیحات [و] فِهرِست و کَشفالأَبیات: توفیق هـ. سُبحانی، 1389 هـ.ش.، 1 / 67، هامِش.
اُستاد بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی ـ مُدَّ ظِلُّهُ ال۟عالِی ـ هَم، دَر بَرگُزیدۀ مَشروحشان از دیوانِ کَبیر، تَنها «هَفتآب شو» را توضیح دادهاند، لیک مَبسوط 6
نگَر: إِنسانم آرزوست (بَرگُزیده وَ شَرحِ غَزَلیّاتِ مولانا/ شَمس)، گُزینِش و توضیحات و مُقَدّمه و فِهرِستها از: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ نِگاه، 1393 هـ.ش.، ص 603.
حَدسِ این دانِش آموز ـ عَفَا اللهُ تَعَالَیٰ عَن۟ه ـ، آنَست که مَقصود از «سینه»، دَر این «سینهها»یِ دُوُم، شَی۟ئی باشد صَی۟قَلی و زُدوده و پاکیزه از جِنسِ فِلِز، مانَندِ سینیِ صَی۟قَلی، آیِنۀ جَلادادۀ فِلِزّی و ... .
أَمّا این را، سِوایِ مُناسَبَت با سیاقِ سُخَن، از کُجا عَرض میکُنَم؟
گویا دَر زبانهایِ ایرانی، ریشۀ کُهَنی هَست که واژۀ «سینه« دَر مَعنایِ پیشنِهادیِ ما، بدان باز تَوانَد گَشت و حَتّیٰ ای بَسا که واژۀ «سینی» هَم.
بیائید کِتابی چَند را با هَم وَرَق بزَنیم:
دَر پارهای از فَرهَنگهایِ قَدیم، واژۀ «سَتی» به مَعنایِ «فولاد و آهن» 7
بُرهانِ قاطِع، مُحَمَّدحُسَی۟ن بنِ خَلَفِ تَبریزی مُتَخَلِّص به «بُرهان»، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، مُقَدّمهها از: عَلیٖ أَکبَرِ دِهخُدا ـ و ـ إِبراهیمِ پورداود ـ و ـ عَلیٖأَصغرِ حِکمَت ـ و ـ سَعیدِ نَفیسی، چ: 5، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1376 هـ.ش.، 2 / 1103.
لُغَتِ فُرس، أَبومَنصور عَلیّ بنِ أَحمَد أَسَدیِ طوسی، بهتَصحیح و اِهتِمامِ: عَبّاسِ إِقبال، طِهران: چاپخانۀ مَجلِس، 1319 هـ.ش.، ص 523.
زمین چون ستی بینی و آبِ رود
بگیرد فراز و بیاید 9
ضَبطِ دیگَر: "نیازَد".
به خوانِشِ حَدسیِ زندهیاد عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا: "نیاید".
به خوانِشِ حَدسیِ زندهیاد عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا: "نیاید".
نگَر: لُغَتِ فُرس، بهتَصحیح و اِهتِمامِ: عَبّاسِ إِقبال، 1319 هـ.ش.، ص 523؛و: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1376 هـ.ش.، 2 / 1103، هامِش؛و: شَرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعِرانِ بیدیوان دَر قَرنهایِ 3/4/5 هِجریِ قَمَری، مَحمودِ مُدَبِّری، چ: 1، [کِرمان؟]: نَشرِ پانوس، 1370هـ.ش.، ص 100، ب 327.
هَمچُنین واژۀ «سَتی» به مَعنایِ «نوعی از نیزه و سنان» 11
سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1376 هـ.ش.، 2 / 1103.
بَعضِ رای۟مَندان گُفتهاند که باِحتِمال این «سَتی»، مُصَحَّفِ «سَنَی» باشَد که به مَعنایِ "آهن و فولاد" در فَرهَنگها مَذکور است، و باز باِحتِمال از ریشۀ اَوِستایی «snaithish» (اَبزارِ جنگ) باشَد 12
نگَر: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1103، هامِش.
یکی از مَعانیِ خودِ واژۀ «سینی» که دَر بَعضِ فَرهَنگهایِ فارسی از جُمله بُرهانِ قاطِع مَسطور است، «ریمِ آهن» است 13
نگر: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1214.
نگر: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1181.
پیوندِ میانِ «سِنی» و «سینی» به مَعنایِ «ریمِ آهن» با ریشههایِ باستانی و لُغاتِ زبانهایِ ایرانی، قابِلِ پَی۟جویی است 15
سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ: 1، تِهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، 3 / 1817.
و از هَمینجا مَن۟بَنده إِجازه میخواهَم تا این پندار بَعضِ فُضَلا را هَم که واژۀ «سینی» را با «صینی» و «چینی» مَربوط میدانَند 16
سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، 3 / 1816.
زندهیاد استاد دکتر مُحَمَّدِ مُعین و بَعضِ دیگَر لُغَویان هَم، گویا این قول را مَشکوک میدانِستهاند. سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1214، هامِش؛و: فَرهَنگِ بزُرگِ سُخَن، بهسَرپَرَستیِ: دکتر حَسَنِ أَنوَری، چ: 1، تِهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1381 هـ.ش.، 5 / 4387.
سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ: 2، تِهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، 1 / 134 ـ 136.
خودِ واژۀ «آهَن»، دَر ریشههایِ دیر و دورش، به ریختِ āspan بوده و بَر واجِ مُرَکَّبِ sp اِشتِمال داشته و پَسان۟تَر دَر بَرخی از زَبانهایِ ایرانی دَر ریختهائی چون sunā وsinā و hesin و hāsin و ... هویدا گَردیده است 19
سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1 / 70، هامِش؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، 3 / 1817.
خوب است این هَم ناگُفته نَمانَد که:
دَر اَوِستا، از کوهی به نامِ «اوپایریسَئِنَ / اوپائیریسَئِنَ / upāirisaena» سُخَن رفته است که به قولِ مَشهور میانِ اَوستاشناسان، یَعنی: بُلَندتر از شاهین، کوهی که بُلَندتر از پَروازِ شاهین است. 20
نگَر: یَشتها، تَفسیر و تَألیف: إِبراهیمِ پورِ داود، چ: 1، بَمبئی: اَنجُمَنِ زَرتُشتیانِ ایرانی ـ و ـ اَنجُمَنِ ایران لیگ،1310 هـ. ش.، 2 / 297 و 326 و 327؛و: یَسنا، گُزارِش: إِبراهیمِ پورِ داود، چ: 3، تِهران: اِنتِشاراتِ دانِشگاهِ تِهران، 1340 هـ.ش.، 1 / 172 و 173؛و: فَرهَنگِ واژههایِ اَوِستائی (بَر پایۀ فَرهَنگِ کانگا و نِگَرِش به فَرهَنگهایِ دیگَر)، إِحسانِ بَهرامی، ویراستار: فریدونِ جُنی۟دی، چ: 1، تِهران: نَشرِ بَلخ (وابَسته به: بُنیادِ نیشابور)، 1369 هـ.ش.، 1 / 288.
نیز نگَر: اَوِستا (کهن۟تَرین سُرودها و مَتنهایِ ایرانی)، گُزارِش و پِژوهِش: جَلیلِ دوستخواه، چ: 10، تِهران: اِنتِشاراتِ مُروارید، 1385 هـ.ش.، 1 / 146 و 485، و: 2 / 928 و 929.
نیز نگَر: اَوِستا (کهن۟تَرین سُرودها و مَتنهایِ ایرانی)، گُزارِش و پِژوهِش: جَلیلِ دوستخواه، چ: 10، تِهران: اِنتِشاراتِ مُروارید، 1385 هـ.ش.، 1 / 146 و 485، و: 2 / 928 و 929.
یکی از مُعاصِرانِ ما که تَتَبُّعاتی نیز دَر اَوستا دارَد، مُدَّعی است: نامِ کُنونی کوهِستانی که اِمروزه هَمَگان با نامِ «زاگرُس» میشناسیمش، ریشهای یونانی دارَد، و این کوه، دَر أَصل، هَمان است که دَر اَوِستا «اوپائیریسَئِنَ / upāirisaena» خوانده شُده است و مَعنایش میشود: «(کوهی) که فلز بر فَرازِ آن است»؛ و این نام۟گُذاری، با کانهایِ مِسِ یافته شُده دَر این کوهِستان دَر پیوَند است. 21
نگَر: داستانِ ایران بَر بُنیادِ گُفتارهایِ ایرانی، فریدونِ جُنی۟دی، ج 1(از آغاز تا خاموشیِ دَماوند)، چ: 1، تِهران: نَشرِ بَلخ (وابسته به: بُنیادِ نیشابور)، 1392 هـ.ش.، ص 561 و 562.
این تَفسیر از نامِ «اوپائیری سَئِنَ / upāirisaena» نیز، خواه صَواب و خواه ناصَواب، بظاهِر به هَمان ریشۀ کهنِ موردِ بَحثِ ما راجِع است و نَظَر دارَد.
باری، این۟هَمه را عَرض کَردَم تا بگویَم: إِطلاقِ واژۀ «سینه» بر آنچه "فِلِزّینه" باشَد، هیچ مُستَب۟عَد و مُستَغ۟رَب نیست.
وان۟گَهی، مَظنونِ خاطِرِ مُخلِص، آنَست که:
آن فِلِزّینۀ صَی۟قَلی که مولَوی میخواسته است تا مُخاطَبانَش سینۀ خود را چونان آن بشویَند و جَلا دِهَند و صَی۟قَلی و بیزَنگار سازند، چیزی چون «آینه» بوده باشَد.
دَر گُذَشته، «آینه» را غالِبًا از آهَنِ مَص۟قول و پرداخت۟کَرده یا فِلِزّی دیگر که صَی۟قَل و پرداخت پَذیرَد، میساختهاند 22
حَتّیٰ قولی آنست که واژۀ "آیِنه / آیینه" دگرگون شُدۀ "آهن / آهنه / آهینه" است (و این رای۟ را، یَکی از أَجِلّاءِ ثِقات، از قولِ رَوانشاد اُستاد مُحَمَّدحُسَی۟نِ مَشایِخِ فَریدَنی ـ طابَ ثَراه ـ نَقل میفَرمود)؛ لیک این، قولی است که با ریشهشناسیهایِ أَهلِ فَن (سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1 / 74، هامِش؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ: 2، 1 / 143 ـ 144) دَرنَمیسازَد.
نمونه را، فِردوسیِ بُزُرگ دَر شاهنامه، دَر داستانِ آزمودَنِ اِسکَندَر فیلسوفِ هِند را، بدین مَعنی إِشارَت فَرموده و از جُمله سُروده است:
فِرِستاده آن آهَنِ تیرهرَنگ
یَکی آیِنه ساخت روشَن ز زَنگ 23
شاهنامه، أَبوالقاسِمِ فِردوسی، بهکوشِشِ: جَلالِ خالِقیِ مُطلَق ـ و ـ مَحمودِ اُمیدسالار، دَفترِ ششم، چ: 1، نیویورک: بُنیادِ میراثِ ایران، 1384هـ.ش.، 6 / 29 ، ب 363.
و:
سکَندَر نِهاد آیِنه زیرِ نَم
هَمی داشت تا شُد سیاه و دُژَم 24
هَمان، 6 / 29 ، ب 365.
مولَوی خود دَر غَزَلی گویَد:
آهَن خَرَد آیینهگَر، بَر وی نِهَد زَخمِ شَرَر،
ما را نَمیخواهَد مَگَر، خواهَم شُما را بی شُما 25
کُلّیّاتِ شَم۟س یا دیوانِ کَبیر، با تَصحیحات و حَواشیِ: بَدیعالزَّمانِ فُروزانفَر، 1 / 12، ب 149.
خواجۀ شیراز حافِظ نیز، از هَمینجا میفَرمود:
رویِ جانان طَلَبی، آیِنه را قابِل ساز
زانکه هَرگز گُل و نَسرین نَدَمَد زآهَن و روی۟ 26
دیوانِ حافِظ، خواجه شَم۟سالدّین مُحَمَّد حافِظِ [شیرازی]، به تَصحیح و توضیحِ: پَرویزِ ناتِل خان۟لَری، چ: 3، تِهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 968، غ 476، ب 6.
و پایِ «آهَن و روی» را که "آینههایِ آن روزگار" 27
سَنج: شَرحِ شوق (شَرح و تَحلیلِ أَشعارِ حافِظ)، دکتر سَعیدِ حَمیدیان، چ: 2، تهران: نَشرِ قَط۟ره، 1392 هـ.ش.، 5 / 4031.
سُخَن کوتاه میکُنَم:
بَر بُنیادِ آنچه گُذَشت، خَیالِ راقِم آن است که:
مولَوی دَر آن بی۟تِ «رو سینه را ...»، میفَرمایَد: برو و سینهات را چونان فِلِزّینهها (تَرجیحًا: آیِنهها)یِ صَی۟قَلی، از زَنگارِ کینهها پاک کُن و بزُدای۟.
اَگَر این بَرداشت صَواب باشَد، دَر واقِع آنچه مولَوی دَر سُخَنِ یادشُده با مُخاطَب دَر میان مینِهَد، تَقریری است دیگر از جانِ این کَلامِ شیخِ أَجَل سَعدی که میگُفت:
دِل آیِنۀ صورَتِ غَی۟بَست، ولیٖکِن
شَرطَست که بَر آیِنه زَنگار نَباشَد 28
کُلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغمائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی]، چ: 15، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ.ش.، ص 484، غ 202.
٭
دَر تَقویَت یا تَضعیفِ گُمانی که دَرافگَندیم، بایَد دَر طَلَبِ شَواهِد و أَماراتِ دیگَر بود.
عِجالَةً هَمین اَندازه که ـ به اصطِلاحِ آخوندی: ـ "إِبداءِ اِحتِمال" کَرده باشیم، گُمانَم که بیجا نَبوده باشَد؛ وَ ال۟عِلمُ عِن۟دَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَیٰ.
- دیوانِ کَبیر: کُلّیّاتِ شَمسِ تَبریزی، مولانا جَلالالدّین مُحَمَّد بنِ حُسَی۟نِ بَل۟خیِ رومی مَعروف به: مولَوی، توضیحات [و] فِهرِست و کَشفالأَبیات: توفیق هـ. سُبحانی، چ:2، تِهران: اَنجُمَنِ آثار و مَفاخِرِ فَرهَنگی، 1389 هـ.ش.، 1 / 67 و 68، غ 122، ب 1607 ـ 1622؛و: کُلّیّاتِ شَم۟س یا دیوانِ کَبیر، مولانا جَلالالدّین مُحَمَّد مَشهور به مولَوی، با تَصحیحات و حَواشیِ: بَدیعالزَّمانِ فُروزانفَر، چ: 4، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1378 هـ.ش.، 5 / 10 و 11، غ ۲۱۳۱، ب 22547 ـ 22562.
- البتّه بَعضِ گُزیدههایِ مَشروحِ دیوانِ کَبیر بَر این غَزَل اِشتِمال نَدارَد؛ نمونه را: گُزیدۀ غَزَلیّاتِ مولَوی، اِنتِخاب و توضیح: دکتر سیروسِ شَمیسا، چ: 9 / ویرایِشِ سِوُم، تِهران: نَشرِ قَطره، 1389 هـ.ش.
- سَنج: کُلّیّاتِ شَم۟س یا دیوانِ کَبیر، با تَصحیحات و حَواشیِ: بَدیعالزَّمانِ فُروزان۟فَر، 1378 هـ.ش.، 7 / 336 و 337.
- نگَر: گُزیدۀ غَزَلیّاتِ شَم۟س، سُرودۀ مولانا جَلالالدّین مُحَمَّد بَلخی، با مُقَدَّمه و شَرحِ لُغات و تَرکیبات و فَهارِس، بهکوشِشِ: دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 3، تِهران: شرکتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی، 1360 هـ.ش.، ص 420 و 421؛و: غَزَلیّاتِ شَمسِ تَبریز، مولانا جَلالالدّین مُحَمَّدِ بَلخی، مُقَدّمه [و] گُزینِش و تَفسیر: مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 8، تِهران: اِن۟تِشاراتِ سُخَن، 1395 هـ.ش.، 2 / 1058، غ 779.
- نگَر: دیوانِ کَبیر: کُلّیّاتِ شَمسِ تَبریزی، توضیحات [و] فِهرِست و کَشفالأَبیات: توفیق هـ. سُبحانی، 1389 هـ.ش.، 1 / 67، هامِش.
- نگَر: إِنسانم آرزوست (بَرگُزیده وَ شَرحِ غَزَلیّاتِ مولانا/ شَمس)، گُزینِش و توضیحات و مُقَدّمه و فِهرِستها از: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ نِگاه، 1393 هـ.ش.، ص 603.
- بُرهانِ قاطِع، مُحَمَّدحُسَی۟ن بنِ خَلَفِ تَبریزی مُتَخَلِّص به «بُرهان»، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، مُقَدّمهها از: عَلیٖ أَکبَرِ دِهخُدا ـ و ـ إِبراهیمِ پورداود ـ و ـ عَلیٖأَصغرِ حِکمَت ـ و ـ سَعیدِ نَفیسی، چ: 5، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1376 هـ.ش.، 2 / 1103.
- لُغَتِ فُرس، أَبومَنصور عَلیّ بنِ أَحمَد أَسَدیِ طوسی، بهتَصحیح و اِهتِمامِ: عَبّاسِ إِقبال، طِهران: چاپخانۀ مَجلِس، 1319 هـ.ش.، ص 523.
- ضَبطِ دیگَر: "نیازَد".
به خوانِشِ حَدسیِ زندهیاد عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا: "نیاید".
- نگَر: لُغَتِ فُرس، بهتَصحیح و اِهتِمامِ: عَبّاسِ إِقبال، 1319 هـ.ش.، ص 523؛و: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1376 هـ.ش.، 2 / 1103، هامِش؛و: شَرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعِرانِ بیدیوان دَر قَرنهایِ 3/4/5 هِجریِ قَمَری، مَحمودِ مُدَبِّری، چ: 1، [کِرمان؟]: نَشرِ پانوس، 1370هـ.ش.، ص 100، ب 327.
- سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1376 هـ.ش.، 2 / 1103.
- نگَر: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1103، هامِش.
- نگر: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1214.
- نگر: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1181.
- سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ: 1، تِهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، 3 / 1817.
- سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، 3 / 1816.
- زندهیاد استاد دکتر مُحَمَّدِ مُعین و بَعضِ دیگَر لُغَویان هَم، گویا این قول را مَشکوک میدانِستهاند. سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 2 / 1214، هامِش؛و: فَرهَنگِ بزُرگِ سُخَن، بهسَرپَرَستیِ: دکتر حَسَنِ أَنوَری، چ: 1، تِهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1381 هـ.ش.، 5 / 4387.
- سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ: 2، تِهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، 1 / 134 ـ 136.
- سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1 / 70، هامِش؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، 3 / 1817.
- نگَر: یَشتها، تَفسیر و تَألیف: إِبراهیمِ پورِ داود، چ: 1، بَمبئی: اَنجُمَنِ زَرتُشتیانِ ایرانی ـ و ـ اَنجُمَنِ ایران لیگ،1310 هـ. ش.، 2 / 297 و 326 و 327؛و: یَسنا، گُزارِش: إِبراهیمِ پورِ داود، چ: 3، تِهران: اِنتِشاراتِ دانِشگاهِ تِهران، 1340 هـ.ش.، 1 / 172 و 173؛و: فَرهَنگِ واژههایِ اَوِستائی (بَر پایۀ فَرهَنگِ کانگا و نِگَرِش به فَرهَنگهایِ دیگَر)، إِحسانِ بَهرامی، ویراستار: فریدونِ جُنی۟دی، چ: 1، تِهران: نَشرِ بَلخ (وابَسته به: بُنیادِ نیشابور)، 1369 هـ.ش.، 1 / 288.
نیز نگَر: اَوِستا (کهن۟تَرین سُرودها و مَتنهایِ ایرانی)، گُزارِش و پِژوهِش: جَلیلِ دوستخواه، چ: 10، تِهران: اِنتِشاراتِ مُروارید، 1385 هـ.ش.، 1 / 146 و 485، و: 2 / 928 و 929.
- نگَر: داستانِ ایران بَر بُنیادِ گُفتارهایِ ایرانی، فریدونِ جُنی۟دی، ج 1(از آغاز تا خاموشیِ دَماوند)، چ: 1، تِهران: نَشرِ بَلخ (وابسته به: بُنیادِ نیشابور)، 1392 هـ.ش.، ص 561 و 562.
- حَتّیٰ قولی آنست که واژۀ "آیِنه / آیینه" دگرگون شُدۀ "آهن / آهنه / آهینه" است (و این رای۟ را، یَکی از أَجِلّاءِ ثِقات، از قولِ رَوانشاد اُستاد مُحَمَّدحُسَی۟نِ مَشایِخِ فَریدَنی ـ طابَ ثَراه ـ نَقل میفَرمود)؛ لیک این، قولی است که با ریشهشناسیهایِ أَهلِ فَن (سَنج: بُرهانِ قاطِع، بهاِهتِمامِ: دکتر مُحَمَّدِ مُعین، 1 / 74، هامِش؛ و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، چ: 2، 1 / 143 ـ 144) دَرنَمیسازَد.
- شاهنامه، أَبوالقاسِمِ فِردوسی، بهکوشِشِ: جَلالِ خالِقیِ مُطلَق ـ و ـ مَحمودِ اُمیدسالار، دَفترِ ششم، چ: 1، نیویورک: بُنیادِ میراثِ ایران، 1384هـ.ش.، 6 / 29 ، ب 363.
- هَمان، 6 / 29 ، ب 365.
- کُلّیّاتِ شَم۟س یا دیوانِ کَبیر، با تَصحیحات و حَواشیِ: بَدیعالزَّمانِ فُروزانفَر، 1 / 12، ب 149.
- دیوانِ حافِظ، خواجه شَم۟سالدّین مُحَمَّد حافِظِ [شیرازی]، به تَصحیح و توضیحِ: پَرویزِ ناتِل خان۟لَری، چ: 3، تِهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 968، غ 476، ب 6.
- سَنج: شَرحِ شوق (شَرح و تَحلیلِ أَشعارِ حافِظ)، دکتر سَعیدِ حَمیدیان، چ: 2، تهران: نَشرِ قَط۟ره، 1392 هـ.ش.، 5 / 4031.
- کُلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغمائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی]، چ: 15، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ.ش.، ص 484، غ 202.
پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۰۱