(بازخوانیِ عِبارَتی از مَجموعَۀ رَسائِلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری)



دَر مَجموعَۀ رسائلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری که دانِشومَندِ مُحتَرَم و أَدیبِ خَدوم، جَنابِ آقایِ دکتر مُحَمَّد سَروَر مولائی ـ دامَ عُلاه! ـ، تَرتیب کَرده‌اند، و بحَق مَجموعی است کِرامَند، و سَزامَندِ مُداقّه‌هایِ گونه‌گون، رِسالَتی هَست که زیرِ شُمارۀ 10 و با سَرنویسِ «رسالۀ بی‌نام» به چاپ سپُرده‌اند (مَجموعۀ رسائلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری، به تَصحیح و ... یِ دکتر مُحَمَّد سَروَر مولائی، چ : 3، تِهران: اِنتِشاراتِ توس، 1389 هـ.ش.، 2 / 473 ـ 492)، و چُنان که خود نیز بدُرُست دریافته و إِشارَت نیز کَرده‌اند (نگَر: هَمان، 1/ صد و هشتاد و شش ـ صد و هشتاد و هشت)، ریختۀ خامۀ خواجه عَبداللهِ أَنصاریِ هرَوی نَمی‌نمایَد؛ بلکه سُخَنانی است مَن۟سوب بدویْ که باِحْتِمال۟ بَع۟ضِ پَسینیانِ دوستدارِ خواجۀ هرات به نامِ وی گِرد کَرده و مُدَوَّن ساخته‌اند، و پاره‌هائی از آن را دَر دیگر رِساله‌هایِ فارسیِ مُن۟تَسب به خواجه عَبدالله می‌تَوان دید و یافت (سنج: همان، 1/ صد و هشتاد و هفت؛ و: 2 / 475، پینوشت). مَأ۟خَذِ طَبع و نَشرِ این رساله، دَست۟نوشتی اَرج۟دار است که به سالِ 852 هـ.ق. کِتابَت گردیده است (سنج: همان، 1/ دَه)؛ و از رَه۟گُذَرِ زَبان و ساختارِ این رِساله، حَدس می‌تَوان زَد که تَألیفِ آن، اَگَرچه از روزگارِ حیاتِ خواجۀ هرات مُتَأَخِّر است، بَسا که بَسی بَر تاریخِ کِتابَتِ این دَست۟نوشتِ مَأ۟خَذ تَقَدُّم داشته باشَد؛ وَ الْعِلْمُ عِنْدَ اللهِ تَعَالَیٰ.
به هَر رویْ، «رسالۀ بی‌نامِ» چاپْ‌شُده دَر مَجموعَۀ رَسائِلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری، هَرچه باشَد و از هَرکه باشَد، بی گُفت‌وگوی، از بَرگهایِ پیر و بَس روزگارآلود و یادگارهایِ دیرینِ زمانْ‌فَرسودِ فَرهَنگِ کُهَنِ ماست، و خورَندِ دُرُستْ‌خوانی و درَنگِ سَزَنده.
دَر این رِسالۀ بی‌نام، از جُمله، می‌خوانیم:
«چون یار اهل است کار سهل است، صحبت با اهل بابتِ جانست، صحبتِ نااهل بُتِ جانست» (هَمان ، 2/ 479).
آنچه آوَر۟دیم، ضَب۟ط و خوانِشِ آقایِ دکتر مُحَمَّد سَروَر مولائی ـ زیدَ عِزُّهُ العالی ـ است دَر مَجموعَۀ رَسائِلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری.
این خوانِش، خالی از غُموضی نیست.
«چون یار اهل است کار سهل است»، سُخَنی است ساده و زودیاب. «صحبت با اهل بابتِ جانست» نیز غُموضی نَدارَد. «بابَتِ» چیزی، به مَعنایِ مُناسِب و دَرخور و مُتَناسِب با آن چیز است؛ تَعبیری بسیار شایِع در لِسانِ قُدَما که دَر زَبانِ امروز اَندَکَک ناآشنا می‌نمایَد؛ و چه باک؟! ... .
سَنائیِ غَزنَوی می‌گُفت:
عِشقِ رُخ تو، بابتِ هَر مُختَصَری نیست
وَصلِ لَبِ تو، دَرخورِ هَر بی‌خَبَری نیست
( دیوانِ حَکیم سنائی، به کوششِ: مظاهرِ مُصَفّا، تِهران: اِنتِشاراتِ زوّار، 1389 هـ.ش.، ص 391، ب 7471).
باری، از این «بابَت» هَم دَغدَغه‌ای نیست! ... آنچه مُب۟هَم و غامِض می‌نمایَد، این فِق۟ره است:
«صحبتِ نااهل بُتِ جانست».
« بُتِ جان » چگونه چیزی است؟ ... «صحبتِ نااهل بُتِ جانست» یَعنی چه؟
پندارِ مَن۟‌بَنده، این است که تَعبیرِ«بُتِ جان» که طابِعِ مَجموعَۀ رَسائِلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری آشکارا به هَمین ریخت (به پیشِ باء) خوان۟ده و ضَب۟ط کَرده‌اند، مُصَحَّفِ «تَبِ جان» باشَد.
آری، «صحبتِ نااهل تَبِ جانست»، نَه «بُتِ جان».
مَقصود ازاین هَم که «صحبتِ نااهل تَبِ جانست»، بی‌گُمان این است که:
جانِ آدَمی از مُصاحَبَتِ ناأَه۟لان و ناسازان می‌گُدازَد، بی‌قَرار و فَگار می‌شَوَد، دَر تَب و تاب می‌افتَد، رَنجه و دُچارِ شکَنجه می‌گَردَد.
یَعنی ـ بیش و کَم ـ هَمان که خواجۀ شیراز حافِظ می‌فَرمود ـ و چه راست می‌گُفت و دُرُست! ـ که: «روح را صُح۟بَتِ ناجِن۟س عَذابیٖست أَلیٖم!!» 1
دیوانِ حافِظ، خواجه شَم۟س‌الدّین مُحَمَّد حافِظِ [شیرازی]، به تَصحیح و توضیحِ: پَرویزِ ناتِل خان۟لَری، چ: 3، تِهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 736، غ 360، ب 2.
، و شی۟خِ شیراز سَعدی می‌گُفت: «دیدارِ یارِ نامُتَناسِب جَهَنَّمَست!» 2
کُلّیّاتِ سَعدی، به‌اِهتِمامِ: مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغ۟مائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّم۟شاهی]، چ: 15، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ.ش.، ص 439، غ 76، ب 1.
، و غایَتِ مُفٰادِ هَمان که از قولِ عَرَب آوَرده‌اند که: «أَعُوذُ بِاللهِ مِن۟ ... جِوَارِ مَن لَا أُحِبّ!» 3
گُلِستانِ سَعدی، تَصحیح و توضیح: دکتر غُلام۟حُسَی۟نِ یوسُفی، چ: 10، تِهران: شرکتِ سِهامیِ اِنتِشاراتِ خوارَزمی، 1391 هـ.ش.، ص 163، س 22.
.
این «تَبِ جان»، تَرجَمۀ دَقیقِ تَعبیرِ عَرَبیِ «حُمَّی الرُّوح» است که بارها در مَت۟نهایِ قَدیم به کار رَفته است، و گُذَشتگانِ دیده‌وَرِ ما، هَم۟نِشینی با گِرانجانان را ـ أَعَاذَنَا اللهُ تَعَالَیٰ مِنْهُم ! ـ، بدُرُستی «تَبِ جان / حُمَّی الرُّوح» قَلَم می‌دادَند.
دَر کِتابِ ذَمُّ الثُّقلاءِ أَبوبَکر مُحَمَّد بنِ خَلَف بنِ مَرزبانِ بَغدادی (فـ: 309 هـ.ق.) می‌خوانیم:
«حَدَّثَنَا أَبُوبَكرٍ الكُوفیُّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ قُدَامَةَ عَنِ ال۟حِرمَازیِّ، قالَ: سَمِع۟تُ جِبريلَ ـ وَهُوَ مُتَطَبِّبٌ كَانَ بالشَّامِ ـ قالَ:
نَجِدُ فی كِتابِنا: مُجالَسَةُ الثَّقيلِ حُمَّی الرُّوحِ.»
(تَحقيق : مَأمون مَحمود ياسين، ط : 1، مُؤَسَّسة علوم القرآن، دار ابن كثير،1412 هـ.ق.، ص 41؛ و: تَحقیق: مُحَمَّد حُسَی۟ن الأَعرَجی، کولونیا: مَنشورات الجَمَل، 1999 م.، ص 79 ـ بدونِ « وَهُوَ » ـ).
دکتر مُحَمَّد حُسَی۟ن الأَعرَجی، طابعِ ذَمُّ الثُّقلاء، دَر هامِشِ آن کِتاب یادآوَر شُده است که مَقصود از این «جِبريل»، جبرئیل بنِ بُختیشوع نیست، زیراکه جبرئیل بنِ بُختیشوع در شام نَمی‌زیسته است، بلکه دَر بَغداد پزشکِ هارون‌الرَّشید بوده است، و پس از وی نیز دَر خدمتِ پسرانِ هارون، أَمین و مَأمون، بوده است (نگَر: هَمان، تَحقیق: مُحَمَّد حُسَی۟ن الأَعرَجی، ص 79، هامِش).
وانگَهی، دانِستَنی است که قَریب به هَمین سخن دَر مامْنامه‌هایِ أَدَب و فَرهَنگِ پیشینیان از قولِ بُختیشوعِ طَبیب مَنقول است.
دَر عُيون الأَخبارِ ابنِ قُتَي۟بَه‌یِ دينَوَری (أَبومُحَمَّد عَبدالله بنِ مُسلِم / فـ: 376 ه‍ـ.ق.) آمده است:
«قالَ بختيشُوع لِل۟مَأ۟مونِ: لَا تُجَالِسِ الثُّقَلاءَ فَإِنّا نَجِدُ فِی الطِّبِ: مُجَالَسَةُ الثَّقِيلِ حُمَّى الرُّوحِ.»
(شَرَحَه وضَبَطَه وعَلَّقَ عَلَي۟ه و قَدَّمَ لَه و رَتَّبَ فهارِسَه: الدُّكتور يوسُف عَلیّ طويل، ط : 3، بي۟روت: دار الكُتبِ العِلميَّة، 1424 ه‍ـ.ق.، 1 / 427).
دَر بَعضِ مَنابِع، «مُجالَسَةُ الثَّقيلِ حُمَّی الرُّوح» را از قولِ خودِ مَأ۟مون نَقل کَرده و از سُخَنانِ وی شمُرده‌اند (نگَر: تاريخِ گُزيده، حَمدالله بن أَبى‌بكر أَحمَد بن نَصرِ مُستوفىِ قَزوينى، به‌اِهتِمامِ: دكتر عَبدالحُسَينِ نَوائى، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَميركَبير، چ: 2، 1362 هـ.ش.، ص315).
دَر پاره‌ای از مامْنامه‌هایِ کُهَن، «مُجالَسَةُ الثَّقيلِ حُمَّی الرُّوح» را از قولِ جالینوسِ حَکیم نَقل کَرده‌اند (نگَر: زَهر الآداب وَ ثَمَر الألباب، أبوإِسحاق إِبراهيم بن عَلیّ الحُص۟ریّ القَيرَوانیّ، مُفَصَّل وَ مَض۟بوط وَ مَشروح بقَلَمِ الدّكتور زَكى مُبارَك، بي۟روت: دار الجيل، ط: 4،1972م.، 4/ 932) ؛ و باِحتِمال۟ هَمین است ریشۀ گُفتآوَردِ پزشکانِ تَرسایِ عِراق و شام که این سُخَن را از پیشینیانِ خویش نَقل می‌کَرده‌اند.
سُخَنِ جالینوسِ حَکیم را، دَر پاره‌ای از مامْنامه‌هایِ کُهَن، بدین ریخت آوَرده‌اند:
«و قالَ جَالِينُوسُ: لِكلِّ شَی۟ءٍ حُمّى، و حُمّى الرُّوحِ النَّظَرُ إلَى الثُّقَلاءِ.»
( إِحیاء عُلومِ الدّین، أَبوحامِد الغَزّالی، مَع مُقَدّمةٍ بقَلَم: الدّکتور بَدوی طبانَة ـ و مَعَهُ: المُغنی عَن حَملِ الأَسفارِ فِی الأَسفار فی تَخریجِ ما فِی الإِحیاءِ مِنَ الأَخبار، و بِهامِشِهِ: عَوارِف المَعارِف و تَعریف الأَحیاء بِفَضلِ الإِحیاء و الإِملاء عَن إِشکالاتِ الإِحیاء ـ، مَکتَبَة و مَطبَعَة کریاته فوترا، اُفستِ طَبعِ قدیم، 2 / 235 ـ در بحث از فائدۀ ششم از فوائدِ عُزلَت ـ).
باری، این مضمون، یا شَبیه بدان، از دیگَر کَسان هَم مَأ۟ثور است.
دَر تاریخِ بَغدادِ أبوبَكر أَحمَد بنِ عَلیِّ خَطیبِ بَغدادی (فـ: 463هـ.ق.) می‌خوانیم:
«أَخ۟بَرَنا ال۟حَسَنُ ب۟نُ أَبی‌بَك۟رٍ، أَخ۟بَرَنا عَب۟دُاللهِ ب۟نُ إِس۟حاقَ بنِ إب۟راهيمَ ال۟بَغَوِیُّ، حَدَّثَنَا ال۟حَسَنُ ب۟نُ عُلَي۟لٍ ال۟عَنَزِیُّ، حَدَّثَنَا أَبُوعَم۟رٍو ال۟باهِلیُّ قَع۟نَبٌ، وَ الرِّياشِیُّ، قَالَا: حَدَّثَنَا الأَص۟مَعِیُّ عَنِ اب۟نِ أَبِی‌طَرَفَةَ، قَالَ: مُجالَسَةُ الثَّقِيلِ حُمَّى الرُّوحِ.».
( تاريخ بَغداد أو مَدينَة السَّلام، دراسَة وَ تَحقيق: مُصطَفىٰ عَبدالقادِر عَطا، بي۟روت: دار الكُتب العِلميَّة، ط : 1، 1417 ه‍ـ.ق.، 7/ 409).
دَر کِتابِ پُراطّلاعِ تاریخُ مَدينةِ دِمَشق وَ ذكرُ فَضلِها وَ تَس۟مِيَةُ مَن۟ حَلَّها مِنَ الأَماثِلِ أَو اج۟تاز بنَواحِيها مِن وارِديها وَ أَهلِها تَألیفِ حافِظ أَبوالقاسِم عَلیّ بنِ ال۟حَسَن بنِ هِبَةِالله بنِ عَبدِاللهِ شافِعی مَعروف به ابنِ‌عَساكِر (فـ: 571 ه‍ـ.ق.) آمَده است:
« ... أنا عَلیُّ بنُ الحَسَنِ الصُّوفِیُّ قالَ: سَمِع۟تُ أَباالحُسَي۟نِ ال۟مالِكیَّ يَقولُ: سَمِع۟تُ أَباالقاسِمِ جُنَي۟دَ ب۟نَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ:
ال۟جُلُوسُ مَعَ الأَض۟دادِ حُمَّى الرُّوحِ.»
( تاریخ مَدينةِ دِمَشق، دراسَة وَ تَحقيق: عَلی شيری، بَي۟روت: دارالفِكر، ط: 1، 1418 ه‍ـ.ق.، 56/ 119).
هَمنشینی با گِرانجانان را، پیشینیان، تَبِ نهان (یا : تَبِ خَفیف) نیز خوانده‌اند.
دَر هَمان کتابِ ذَمُّ الثُّقلاءِ أَبوبَکر مُحَمَّد بنِ خَلَف بنِ مَرزبانِ بَغدادی که از دیرینه‌ترین مَنابِعِ مُستَقِلِّ موجود از بَرایِ مُطالعه دَر این موضوع بشُمار است، می‌خوانیم:
«حَدَّثَنا مُحَمَّدُ ب۟نُ عِم۟رَانَ ب۟نِ زيادٍ الضَّبّیُّ، عَن۟ أَبِی‌عَبداللهِ الطُّوَال، عَنِ الأَص۟مَعِیِّ، قَالَ: قَالَ اب۟نُ أَبِی‌طَرَفَةَ:
مُجَالَسَةُ الثَّقِيلِ حُمًّی باطِنَةٌ».
(تَحقيق : مَأمون مَحمود ياسين، ط: 1، مُؤَسَّسة علوم القرآن، دار ابن كثير،1412 هـ.ق.، ص 25؛ و: تَحقیق: مُحَمَّد حُسَی۟ن الأَعرَجی، کولونیا: مَنشورات الجَمَل، 1999 م.، ص 62).
باز دَر همان کِتابِ دیرینۀ ذَمُّ الثُّقلاءِ بَغدادی، گُفت‌وشنودی میانِ مَأ۟مونِ عَبّاسی و إِسحاق بنِ إِبراهیمِ طاهِری که أَمیرِ بَغداد و صاحبِ شُرطه‌یِ آنجا بوده است، دَرج گردیده که دَر آن، «مُجالَسَةُ الثَّقيل» به «حُمَّی الرِّب۟ع» مانَند شُده است (نگَر: هَمان ، تَحقیق: مُحَمَّد حُسَی۟ن الأَعرَجی، کولونیا: منشورات الجَمَل، 1999 م.، ص 82) 4
این تَعبیر را نیز سَن۟ج با: رَبيعُ الأَبرار و نُصوصُ الأَخبار، أَبوالقاسِم مَحمود بن عُمَر الزَّمَخْشَریّ، تَحقيق: عَبدالأَمير مُهَنّا، بَی۟روت: مُؤَسَّسَة الأَعلَمیّ لِلمَطبوعات، ط: 1، 1412 ه‍ـ.ق.، 2 / 229.
؛ و «حُمَّی الرِّب۟ع »، تَبی را گویَند که یک روز بگیرَد و دو روز واگُذارَد و روزِ چهارُم باز به سُراغِ شَخص آید 5
دَر بابِ «حُمَّی الرِّب۟ع» ـ که دَر نگارِشها و سَرایِشهایِ فارسی (و از جُمله: سُروده‌هایِ خاقانیِ شَروانی) هَم به ریختِ «تَبِ رِب۟ع» مَذکور و مَسطور است ـ، نگَر:
الصّحاح (تاج اللُّغَة وَ صحاحُ العَرَبيَّة)، إِسماعيل بن حَمّاد الجَوهَریّ، تَحقيق: أَحمَد عَبدال۟غَفور عَطّار، ط: 4، بَي۟روت: دار العِل۟م لِلمَلايين، 1407 هـ.ق.، 3 / 1212؛ و: المِصباحُ المُنير فى غَريبِ الشَّرحِ الكَبير لِلرّافِعى، أَحمَد بن مُحَمَّد بن عَلیّ المُقری الفَیّومی، تَحقیق: الدّکتور عَبدالعَظیم الشّناوی، ط: 2، القاهِرَة: دار المَعارِف، بی تا، ص 217؛و: شَرحُ أُصولِ الكافی، المَولىٰ مُحَمَّدصالح المازَندَرانیّ، مَع تَعاليقِ: الميرزا أبوال۟حَسَن الشَّعرانیّ، ضَبط وَ تَصحيح: السَّيِّد عَلیّ عاشور، ط: 1، بَي۟روت: دار إِحياءِ التُّراثِ العَرَبیّ، 1421 ه‍ـ.ق.، 12 / 368؛ و: فَرهَنگِ اِصطِلاحاتِ پزِشکی و داروشناسی دَر أَدَبِ فارسی، دکتر مَهدیِ مُحَقِّق ـ با هَمکاریِ: حَمیده حِجازی ـ، چ: 1، تِهران: سازمانِ مُطالعه و تَدوینِ کُتُبِ عُلومِ إِنسانیِ دانِشگاهها (سَمت) / مَرکَزِ تَحقیق و توسِعَۀ عُلومِ إِنسانی، 1394 هـ.ش.، ص 107 (با ضَبطِ «تَبِ رُبع»؛ که البَتّه سَهو است).
! 6
بجاست نیز یاد کُنیم از این که:
دَر تاج العَروسِ سَيِّد مُرتَضىٰ‌یِ زَبيدی (دراسَة وَ تَحقيق: عَلی شيری، بَی۟روت: دار الفِكر، 1414 ه‍ـ.ق.، 14 / 86) آمَده است:
«مُجالَسَةُ الثَّقِيلِ تُضْنِی الرُّوحَ».
بَر رایْمَندان پوشیده نیست که مُسْتَبْعَد نَباشَد که «تُضْنی الرُّوحَ»، مُصَحَّفِ «حُمَّى الرُّوح» باشَد؛ وَ اللهُ أَعلَمُ بِحَقائِقِ الأَحوال.

آنچه بَرداشتِ ما را دَر خوانِش و إیضاحِ «تَبِ جان» و بازگَشتِ آن به آنچه دَربارۀ ثَقیلان و گِرانجانان زَبانزدِ گُذَشتگان بوده است، مُؤَکَّد می سازَد، هَمانا دُنبالۀ سُخَنِ پردازَندۀ آن «رسالۀ بی‌نامِ» چاپ۟‌شُده دَر مَجموعۀ رَسائِلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری است که دَر پَیِ فِقْرۀ «چون یار اهل است کار سهل است، صحبت با اهل بابتِ جانست، صحبتِ نااهل بُتِ جان [/ به خوانِشِ ما : تَبِ جان]ست»، نوشته است:
«رباعی:
آنکس که گرانست و بداند که گرانست

والله 7
چُنین است دَر مَأ۟خَذِ چاپی دَر هَر دو بی۟ت؛ لیک دَر چُنین جای۟ها ضَبطِ «اللَّـه» بدونِ أَلِفِ مَقصورۀ رویِ تَشدید، مُناسِب۟‌تر می‌نمایَد تا «الله» با أَلِفِ مَقصوره؛ چه، با خوانِشِ موردِ اِقتِضایِ وَزنِ شِع۟ر نیز سازگارتَر است؛ مانَندِ هَمین نمونۀ موردِ بَحث دَر مَتن، یا آنجا که حافِظ می‌فرمایَد:
دِل بَسی خون به کَف آور۟د وَلی دیده بریخ۟ت
اللَّـه اللَّـه! که تَلَف کَرد و که اندوخ۟ته بود؟!
که گران نیست سبک روح جهانست
آنکس که گرانست و نداند که گرانست
والله که گرانست و گرانست و گرانست
»!!
(مَجموعَۀ رَسائِلِ فارسیِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری، چ مولائی، 2/ 479).
این دو بی۟ت که دَر تَرازویِ تَذَوُّق و سُخَن۟‌شناسی پُر وزنی نَدارَد، دَستِ کَم به این کار می‌آیَد که مُسلّم دارَد مَقصود ازآن «صحبتِ ناأهل»، بی هیچ شُب۟هه، همین مُصاحَبَت و مُجالَسَت است با گِرانان و ثُقَلا و ناسازان، و بی گُفت‌وگوی۟، سُخَن، راجِع است به هَمان زَبانزَدِ گُذَشتگان که می‌گُفتَند: «مُجالَسَةُ الثَّقيلِ حُمَّی الرُّوح».
٭٭٭
گِرانجانی نَخواهَد بود اَگَر دَر پایانِ این مَقال، به جِدّی طیٖبَت‌آمیز!، بَر سُخَنِ پیشینیان اِعتِراض کُنیم و بگوییم که:
تَعابیری چون «تَبِ جان» و «حُمَّی الرُّوح»، با همۀ پُخ۟تگی و سَخ۟تگی‌شان، از بَیانِ مَراتِبِ ناخوشیِ مُجالَسَت و مُصاحَبَت با ثَقیلان، قاصِر و عاجِز است؛ و ثِق۟لِ ثُقَلا، فَراتَر از اینها، بَل "وَرایِ حَدِّ تَقریرَست"!!!
راست گُفت آن که گُفت:
لَحَم۟لُ تِهَامَةَ وَ جِبَالِ أُح۟دٍ
وَ مَاء ال۟بَح۟رِ يُن۟قَلُ بِالزَّبِيلِ
وَ نَق۟لُ الصَّخ۟رِ فَو۟قَ الظَّه۟رِ عُر۟يًا
لَأَه۟وَنُ مِن۟ مُجَالَسَةِ الثَّقِيلِ! 8
البدايَة و النِّهايَة، أبوالفِداء إِسماعيل بنِ كثير الدِّمَشقیّ، حقَّقَه وَ دَقَّقَ أُصولَه وَ عَلَّقَ حَواشيَه: عَلی شيری، ط: 1 ، بَی۟روت: دار إحياءِ التُّراثِ العَرَبیّ، 1408 ه‍ـ.ق.، 13 / 116.

خُدای۟ را می‌خوانیم، و از او، به دِل و جان، توفیقِ ظَرافَت و سَبُک۟روحی می‌خواهیم و نِعمَتِ مُرافَقَتِ ظَریفان و سَبک۟روحان می‌جوییم. ... ایدون باد! بحَقِّ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الأَم۟جاد!

  • دیوانِ حافِظ، خواجه شَم۟س‌الدّین مُحَمَّد حافِظِ [شیرازی]، به تَصحیح و توضیحِ: پَرویزِ ناتِل خان۟لَری، چ: 3، تِهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 736، غ 360، ب 2.
  • کُلّیّاتِ سَعدی، به‌اِهتِمامِ: مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغ۟مائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّم۟شاهی]، چ: 15، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ.ش.، ص 439، غ 76، ب 1.
  • گُلِستانِ سَعدی، تَصحیح و توضیح: دکتر غُلام۟حُسَی۟نِ یوسُفی، چ: 10، تِهران: شرکتِ سِهامیِ اِنتِشاراتِ خوارَزمی، 1391 هـ.ش.، ص 163، س 22.
  • این تَعبیر را نیز سَن۟ج با: رَبيعُ الأَبرار و نُصوصُ الأَخبار، أَبوالقاسِم مَحمود بن عُمَر الزَّمَخْشَریّ، تَحقيق: عَبدالأَمير مُهَنّا، بَی۟روت: مُؤَسَّسَة الأَعلَمیّ لِلمَطبوعات، ط: 1، 1412 ه‍ـ.ق.، 2 / 229.
  • دَر بابِ «حُمَّی الرِّب۟ع» ـ که دَر نگارِشها و سَرایِشهایِ فارسی (و از جُمله: سُروده‌هایِ خاقانیِ شَروانی) هَم به ریختِ «تَبِ رِب۟ع» مَذکور و مَسطور است ـ، نگَر:
    الصّحاح (تاج اللُّغَة وَ صحاحُ العَرَبيَّة)، إِسماعيل بن حَمّاد الجَوهَریّ، تَحقيق: أَحمَد عَبدال۟غَفور عَطّار، ط: 4، بَي۟روت: دار العِل۟م لِلمَلايين، 1407 هـ.ق.، 3 / 1212؛ و: المِصباحُ المُنير فى غَريبِ الشَّرحِ الكَبير لِلرّافِعى، أَحمَد بن مُحَمَّد بن عَلیّ المُقری الفَیّومی، تَحقیق: الدّکتور عَبدالعَظیم الشّناوی، ط: 2، القاهِرَة: دار المَعارِف، بی تا، ص 217؛و: شَرحُ أُصولِ الكافی، المَولىٰ مُحَمَّدصالح المازَندَرانیّ، مَع تَعاليقِ: الميرزا أبوال۟حَسَن الشَّعرانیّ، ضَبط وَ تَصحيح: السَّيِّد عَلیّ عاشور، ط: 1، بَي۟روت: دار إِحياءِ التُّراثِ العَرَبیّ، 1421 ه‍ـ.ق.، 12 / 368؛ و: فَرهَنگِ اِصطِلاحاتِ پزِشکی و داروشناسی دَر أَدَبِ فارسی، دکتر مَهدیِ مُحَقِّق ـ با هَمکاریِ: حَمیده حِجازی ـ، چ: 1، تِهران: سازمانِ مُطالعه و تَدوینِ کُتُبِ عُلومِ إِنسانیِ دانِشگاهها (سَمت) / مَرکَزِ تَحقیق و توسِعَۀ عُلومِ إِنسانی، 1394 هـ.ش.، ص 107 (با ضَبطِ «تَبِ رُبع»؛ که البَتّه سَهو است).
  • بجاست نیز یاد کُنیم از این که:
    دَر تاج العَروسِ سَيِّد مُرتَضىٰ‌یِ زَبيدی (دراسَة وَ تَحقيق: عَلی شيری، بَی۟روت: دار الفِكر، 1414 ه‍ـ.ق.، 14 / 86) آمَده است:
    «مُجالَسَةُ الثَّقِيلِ تُضْنِی الرُّوحَ».
    بَر رایْمَندان پوشیده نیست که مُسْتَبْعَد نَباشَد که «تُضْنی الرُّوحَ»، مُصَحَّفِ «حُمَّى الرُّوح» باشَد؛ وَ اللهُ أَعلَمُ بِحَقائِقِ الأَحوال.
  • چُنین است دَر مَأ۟خَذِ چاپی دَر هَر دو بی۟ت؛ لیک دَر چُنین جای۟ها ضَبطِ «اللَّـه» بدونِ أَلِفِ مَقصورۀ رویِ تَشدید، مُناسِب۟‌تر می‌نمایَد تا «الله» با أَلِفِ مَقصوره؛ چه، با خوانِشِ موردِ اِقتِضایِ وَزنِ شِع۟ر نیز سازگارتَر است؛ مانَندِ هَمین نمونۀ موردِ بَحث دَر مَتن، یا آنجا که حافِظ می‌فرمایَد:
    دِل بَسی خون به کَف آور۟د وَلی دیده بریخ۟ت
    اللَّـه اللَّـه! که تَلَف کَرد و که اندوخ۟ته بود؟!
  • البدايَة و النِّهايَة، أبوالفِداء إِسماعيل بنِ كثير الدِّمَشقیّ، حقَّقَه وَ دَقَّقَ أُصولَه وَ عَلَّقَ حَواشيَه: عَلی شيری، ط: 1 ، بَی۟روت: دار إحياءِ التُّراثِ العَرَبیّ، 1408 ه‍ـ.ق.، 13 / 116.
شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۴:۴۴