اُستادِ مُعَظَّمِ أَدَب، دکتر سیروسِ شَمیسا ـ أَطَالَ اللهُ بَقاءَهُ فی عِزِّ الدِّینِ و الدُّنْیا! ـ، دَر پیشگُفتارِ ویراستِ دُوُمِ کِتابِ پُرنُکتۀ یادداشتهایِ حافِظ مَرقوم داشته‌اند:
«... بَرخی چاپِ أَوَّلِ این کِتاب را بیش از حَدِّ مُتَعارَف نَپَسَندیدند و بر هَمۀ مَطالِبِ آن خَطِّ بُطلان کَشیدَند و بَرخی هَم بیش از حَد پَسَندیدند به طوری که بَرخی از مَطالبِ نسبَةً تازۀ آن را (تاریخِ وَفات، دَفتَر، ساقی‌نامه، رِند ...) بدونِ ذِکرِ مَأخَذ دَر کِتابِ خود به إِنشائی دیگَر آوَردند. ... »
( یادداشتهایِ حافِظ، دکتر سیروسِ شَمیسا، ویراستِ دُوُم، چ: 1، تِهران: نَشرِ میترا، 1395هـ.ش.، ص 15)!
می‌نویسم:
آن بَرخی که نوشته‌هایِ دیگَران را "بیش از حَد" می‌پَسَندَند، دَر واقِع هَمان کَسانی اند که تاریخِ "اِنتِحال" دَر أَدَبیّاتِ ما، واگویه‌گَرِ مَآثِر و آثارِ این قومِ جَلیل و پُرشُمار است!
ظَریفی حِکایَت می‌کَرد ـ وَ الْعُهْدَةُ عَلَیْه ـ که:
رُباعیی سُروده بودَم و دیگَری که مَردی رِنْد بود و از قَضا أَهلِ اِصفَهانِ شُما [یَعنی: أَهلِ اِصفَهانِ ما!]، آن را بَر خود بَسته بود و به نامِ خویشتَن اِنتِشار می‌داد. رِنْدِ اِصفَهانی را دیدَم و گُفتَم: این رُباعی از مَن است. گُفت: "تو أَصلًا بیخود کَردی که این رُباعی را گُفتی! این رُباعی را مَن بایَد گُفته باشَم!!!".

شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱:۳۴