-در میان پژوهشهای حماسی، بهطورکلی، و شاهنامهپژوهی، بهطور خاص، جای چه پژوهشهایی را خالی میبینید؟ حرکت پژوهشها به چه سمتوسویی ضروریتر است؟
پاسُخ: دوستدارانِ شاهنامه و فِردوسی بسیارتَر از بسیارَند، و بسیاری از این بسیاران دوست میدارَند دَربارۀ فِردوسی و شاهنامه بخوانَند و نیز بگویَند و أَحْیانًا بنویسَند. رونَقِ کُنونیِ بازارِ شاهنامهپِژوهی از اینجاست؛ و رونَقافزایِ این بازار، آنَست که دَر آن، "نام" و "نان" نیز میتَوان جُست؛ و این دو هَمْواره جویَندگانِ بیشُمار دارَد! ... باری، از دیگَرسویْ، دُرُسْت خوانْدَن و فَهْمْکَردَن و فَهْمانیدَنِ شاهنامه، کاری است باریک و دُشوار و طاقَتْسوز و تابْرُبای که جُز از ویژگان و أَهْلیَّتْمَنْدان بَرنَمیآیَد و کوشائی و پویائیِ بسیار میخواهَد. از هَمین رویْ، بسیاری از آنان که دوست دارَند دَربارۀ شاهنامه بگویَند و بنویسَند، تَرجیح میدِهَند به جایِ دَر زَحمَت اُفتادَن و مَثَلًا به جایِ تَبْیینِ مَعنایِ دَقیقِ أَبْیات و عِباراتِ این مَتنِ کُهَنِ پیچیده که کاری است دُشْوار و مایهخواه و بُغْرَنج و تَوانْکاه، مَقالهای بپردازَند (شما بگویید: إِنشائی بنویسَند) دَربارۀ این که سیاووش چه پسَرِ خوبی بوده است و اَفراسیاب چه مَردِ بَدی!؛ بَر پایۀ بَسآمَدِ واژۀ شَب دَر شاهنامه نَتیجه بگیرَند فردوسی خیلیخیلی به این بَخش از شَبانهروز أَهَمّیَّت میداده است!؛ أوصافِ طُلوع و غُروبِ آفتاب را دَر شاهنامه برایِ هزار و هَفتصَد و پَنجاهُمین بار پُشتِ سَرِ هَم قِطار کُنَند و بَرایِ صَدهزارُمین مُحَقِّقی شَوَند که هَم دیگَرباره چَرخ را اِخْتِراع کَرده است و هَم نشان داده که فِردوسی شاعِرِ بُزُرگی بوده است!؛ مَقالهای (بر مَن ببَخشایید: إِنْشائی) بنویسَند و بسیارخواریِ رُستَم را از مَنظَرِ "توصیههایِ سازمانِ بهداشتِ جهانی دَربارۀ تَغْذیۀ سالم" نَقد و بَررَسی کُنَند!؛ و حتّیٰ دربارۀ تَعارُضِ بریزوبپاشهایِ لُنبَکِ آبکَش با اُلگویِ اِقتِصادِ مُقاوَمتی!، یا مُقایسۀ تَحلیلیِ فَرجامِ بَرجام با صُلْحهایِ لَرزان و پاشان و نابَرجایِ ایرانیان و تورانیان! پایانْنامه بُگْذَرانَند!!
اینگونه نوشتهها، هَمیشه بوده و هَست، و هَمْواره کَسانی هَستَند که با وَلَعْ چُنین مَکْتوباتشان را زیرِ بَغَل زَده از این گِردِهَمایی به آن گِردِهَمایی و از دَفْتَرِ این مَجَلّه به دَفْتَرِ آن مَجَلّه برَوَنْد و به هَر طَریقی شُده راهی به دِلِ دوست بُگْشایَند!
رَوانِ نَشاطِ اصفهانی شاد باد که فَرمود:
طاعَت از دَسْت نَیایَد گُنَهی بایَد كَرد
دَر دلِ دوست به هَر حیله رَهی بایَد كَرد
چُنین مُنْشَآتْ البَتّه میتَوانَد شَهْوَتِ چیزنویسیِ کَسان را إِرْضا کُنَد و حَتّیٰ موجِبِ اِرتِقایِ پایۀ إِداری و تَرفیعِ سازمانی گَردَد و اِمْتیازاتِ رَنگارَنگِ موردِ حاجَتِ مَردُمانِ اِمْتیازجویِ بازارگانْخویْ را بَرایشان فَراهَم سازَد؛ وَلی هرگز گِرِهی از کارِ خوانَنْدۀ راستینِ شاهنامه نَمیگُشایَد.
از بَرایِ دُرُسْت خوانْدَن و فَهمْکَردَن و فَهْمانیدَنِ شاهنامه، بایَد لُغات و تَعبیراتِ پیچیدۀ آن را موردِ بَحث قَرار داد و تَحریفات و تَصْحیفاتِ دَستنوشتها و چاپهایِ آن را بازْشناسی کَرد؛ بایَد شَرح نوشت و واژهنامه تَدوین کَرد و به تَبْیینِ إِشارات و نِکاتِ کلیدیِ مَتن پَرداخت و ریشههایِ أَساطیری و تاریخیِ قِصَصِ مَنْظومۀ فِردوسی را نیک بَررَسید و لایههایِ داستانیِ شاهنامه را به سَرانگُشتِ کاردانی و نُکتهسَنجی و تَحلیلِ دانِشْوَرانه کاوید. چُنین کارها نیز هِمَّت و بَصیرَت و دِقَّت و حوصَله میخواهَد. إِنْشانویسی و مَجلِسآرایی، به خودیِ خود بَد نیست؛ وَلی بدونِ پُشْتوانهای از کارهایِ جِدّی و تَأَمُّلاتِ دَقیق که به سُخَنانِ پُخْته و سَخْته و راهْگُشا مُنْجَر شَوَد، نَشْرِ مُنْشآتِ لَونالَون و زینَةالْمَجالِسشُدَن دَر ایران و فَرَنگ، به اِبْتِذال میاَنجامَد، دَر هَمه کار؛ مِن جُمله: شاهنامهپِژوهی.
شاهنامه، "مَتن" است. بَرایِ شاهنامهپِژوهی بایَد مَتْنْخوانی پیشه کَرد؛ لُغَت و دَستور و تاریخ و هزار چیزِ دیگَر خوانْد و دَر پرتوِ آنها شاهنامه و مُتونی را که به فَهْمِ شاهنامه یاری میرَسانَد، مُطالعه کَرد. آن وَقت میتَوان چیزی نوشت. ... چه چیزی؟ ... چیزی که به کارِ خوانَنْدۀ شاهنامه بیایَد و به پُرسِشی که واقِعًا وُجود دارَد پاسُخ گویَد؛ آن هَم پاسُخی دُرُست و مَتین؛ سُتوار و بآیین. ... .
أَخیرًا دیدَم در "طَرحـ"ـی پِژوهِشی که دَر "فَرهَنگِستانِ عُلومِ جُمْهوریِ إِسلامیِ ایران" بَر دَستِ یکی از نامْوَران و زیرِ نَظَرِ دو تَن از نامْوَرتَران اَنجام پَذیرفته است و با مُقَدّمههائی به قَلَمِ آن دو نامْوَرتَر دَر قالبِ کِتابی پُربَرگ و سِتَبْر مُنتَشِر شُده، به مُناسَبَتِ موضوع که «سیْرِ تَحَوُّلِ مَفهومِ عِلم دَر مُتونِ حَدیثی، أَدَبی، کَلامی و فَلسَفی» بوده، بَخْشی را هَم به "مَفهومِ دانِش دَر شاهنامه" اِختِصاص دادهاند. فَصلِ یادشُده را با هَمۀ ناهَمْواری و ناگُواریاش خوانْدَم. بیسامانی بیداد میکَرد. پِژوهَنْده حَتّیٰ زَحمَتِ مُراجَعَه و إِرجاع به مَتنِ چاپیِ شاهنامه را بَر خود هَموار نَکَرده و به اِستِنادِ کِتابْنامهاش، دَر این مَثَلًا تَحقیقِ فَرهَنگِستانی!، از نُسخۀ اینتِرنِتیِ شاهنامهیِ موجود دَر "وبسایتِ گنجور" بَهْره بُرده است! البَتّه حَدس میزَنَم دَر اینجا سَهْوی هَم رُخ داده باشَد و به قَرینۀ أَرقامِ صَفَحاتِ مَذکور دَر إِرجاعات که دَر "وبسایتِ گنجور" نیست وَلی دَر نَرمافْزارِ مُؤَسَّسَۀ نور هَست، مُشارٌإِلیه از نَرمافْزارِ شاهنامهیِ مُؤَسَّسَۀ نور بَهْره جُسته باشَد که إِمْکاناتِ جُستوجو دَر آن فَراهَمْتَر است و آنگاه ـ به عِلَّتی که نَمیدانَم (اِحْتِمالًا: حَواسْپَرتیِ ناشی از اِشْتِغالاتِ بسیار) ـ مَأْخَذِ خود را "وبسایتِ گنجور" فَرانموده. ... عَلیٰ أَیِّ حال، دَر بَخْشِ یادشُده، پِژوهِشگَر عَلَیالظّاهر با جُستوجویِ رایانگیِ واژۀ «دانِش» دَر شاهنامه و بدونِ حاجَت به حَتّیٰ یک بار خواندنِ این کِتاب (که خود البَتّه مَنوط است به تَحصیلِ مُقَدَّماتی مُتَعَدِّد)، بَررَسیِ خود را صورَت داده است و با اِسْتِشْهاداتی بجا و نابجا به بیْتهائی از شاهنامه، نَتیجه گرفته است که دانِش از نَظَرِ فِردوسی بسیار أَهَمیَّت دارَد و چه و چهها!
مَثَلًا از بیْتِ «همش پادشاهيست و هم تاج و گاه/ همش گنج و هم دانش و هم سپاه» نَتیجه گرفته است: «از نظر فردوسی، یک حکومت سه چیز نیاز دارد: گنج، دانش و سپاه».
مینویسَم:
أَوَّلًا، پِژوهَندۀ یادشُده «همش پادشاهيست و هم تاج و گاه» را به ریختِ «همش پادشاهيست هم تاج و گاه» ضَبْط کَرده است. ... چرا؟ ... اِحْتِمالًا چون از موزونْخوانیِ ضَبْطِ أَصلی ناتَوان است و عَروضِ شاهنامه و سُرودههایِ کُهَنی چون آن را نَمیشناسَد.
ثانیًا، سُخَنی را که گرسیوز دارَد دربارۀ سیاووش میگویَد، نَظَرِ شَخصِ فِردوسی دانِسته است. آیا هَر آنچه شَخْصیَّتهایِ داستانی دَر شاهنامه میگویَند، بیانگَرِ نَظَرِ فِردوسی است؟!! ... آیا این مایه گُفتارهایِ ناساز که از شَخْصیَّتهایِ أَحیانًا مُتَخاصِمِ یک داستان صادِر میشَوَد، جُملگی رایِ مُخْتار و نَظَرِ شَخصِ داستانْگو را آینگی میکُنَد؟!
ثالِثًا، از کُجایِ بیْتِ «همش پادشاهيست و هم تاج و گاه/ همش گنج و هم دانش و هم سپاه» میتَوان این را بیرون کَشید که از نَظَرِ فردوسی، یا گرسیوز، یا هرکَسِ دیگَر، «یک حکومت سه چیز نیاز دارد: گنج، دانش و سپاه»؟! ... کُجایِ بیْت چُنین چیزی گُفته شُده است؟! ... فَردا دیگری میآیَد و میگویَد: از نَظَرِ گویَنده، تاج و گاه و گنج و سپاه "أَرکانِ مادّیِ أَربَعَۀ حُکومت" اند!!! ... و دیگری ...؛ و دیگری ...!
اینْ، هَرچه هَست، سُلوک دَر راهِ عِلْم و مِصداقِ کارِ علْمی نیست؛ اَگَرچه دَر "فَرهنگستانِ عُلومِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران" صورَت پذیرفته باشَد و آقایانِ دکتر أَعوانی و دکتر مُحَقِّقِ داماد هَم بَر آن تَقْریظ نوشته و ثَنا خوانده باشَنْد!!!
مولَوی فَرمود: «این سخن پایان نَدارَد؛ هوش دار!».
پاسُخ: دوستدارانِ شاهنامه و فِردوسی بسیارتَر از بسیارَند، و بسیاری از این بسیاران دوست میدارَند دَربارۀ فِردوسی و شاهنامه بخوانَند و نیز بگویَند و أَحْیانًا بنویسَند. رونَقِ کُنونیِ بازارِ شاهنامهپِژوهی از اینجاست؛ و رونَقافزایِ این بازار، آنَست که دَر آن، "نام" و "نان" نیز میتَوان جُست؛ و این دو هَمْواره جویَندگانِ بیشُمار دارَد! ... باری، از دیگَرسویْ، دُرُسْت خوانْدَن و فَهْمْکَردَن و فَهْمانیدَنِ شاهنامه، کاری است باریک و دُشوار و طاقَتْسوز و تابْرُبای که جُز از ویژگان و أَهْلیَّتْمَنْدان بَرنَمیآیَد و کوشائی و پویائیِ بسیار میخواهَد. از هَمین رویْ، بسیاری از آنان که دوست دارَند دَربارۀ شاهنامه بگویَند و بنویسَند، تَرجیح میدِهَند به جایِ دَر زَحمَت اُفتادَن و مَثَلًا به جایِ تَبْیینِ مَعنایِ دَقیقِ أَبْیات و عِباراتِ این مَتنِ کُهَنِ پیچیده که کاری است دُشْوار و مایهخواه و بُغْرَنج و تَوانْکاه، مَقالهای بپردازَند (شما بگویید: إِنشائی بنویسَند) دَربارۀ این که سیاووش چه پسَرِ خوبی بوده است و اَفراسیاب چه مَردِ بَدی!؛ بَر پایۀ بَسآمَدِ واژۀ شَب دَر شاهنامه نَتیجه بگیرَند فردوسی خیلیخیلی به این بَخش از شَبانهروز أَهَمّیَّت میداده است!؛ أوصافِ طُلوع و غُروبِ آفتاب را دَر شاهنامه برایِ هزار و هَفتصَد و پَنجاهُمین بار پُشتِ سَرِ هَم قِطار کُنَند و بَرایِ صَدهزارُمین مُحَقِّقی شَوَند که هَم دیگَرباره چَرخ را اِخْتِراع کَرده است و هَم نشان داده که فِردوسی شاعِرِ بُزُرگی بوده است!؛ مَقالهای (بر مَن ببَخشایید: إِنْشائی) بنویسَند و بسیارخواریِ رُستَم را از مَنظَرِ "توصیههایِ سازمانِ بهداشتِ جهانی دَربارۀ تَغْذیۀ سالم" نَقد و بَررَسی کُنَند!؛ و حتّیٰ دربارۀ تَعارُضِ بریزوبپاشهایِ لُنبَکِ آبکَش با اُلگویِ اِقتِصادِ مُقاوَمتی!، یا مُقایسۀ تَحلیلیِ فَرجامِ بَرجام با صُلْحهایِ لَرزان و پاشان و نابَرجایِ ایرانیان و تورانیان! پایانْنامه بُگْذَرانَند!!
اینگونه نوشتهها، هَمیشه بوده و هَست، و هَمْواره کَسانی هَستَند که با وَلَعْ چُنین مَکْتوباتشان را زیرِ بَغَل زَده از این گِردِهَمایی به آن گِردِهَمایی و از دَفْتَرِ این مَجَلّه به دَفْتَرِ آن مَجَلّه برَوَنْد و به هَر طَریقی شُده راهی به دِلِ دوست بُگْشایَند!
رَوانِ نَشاطِ اصفهانی شاد باد که فَرمود:
طاعَت از دَسْت نَیایَد گُنَهی بایَد كَرد
دَر دلِ دوست به هَر حیله رَهی بایَد كَرد
چُنین مُنْشَآتْ البَتّه میتَوانَد شَهْوَتِ چیزنویسیِ کَسان را إِرْضا کُنَد و حَتّیٰ موجِبِ اِرتِقایِ پایۀ إِداری و تَرفیعِ سازمانی گَردَد و اِمْتیازاتِ رَنگارَنگِ موردِ حاجَتِ مَردُمانِ اِمْتیازجویِ بازارگانْخویْ را بَرایشان فَراهَم سازَد؛ وَلی هرگز گِرِهی از کارِ خوانَنْدۀ راستینِ شاهنامه نَمیگُشایَد.
از بَرایِ دُرُسْت خوانْدَن و فَهمْکَردَن و فَهْمانیدَنِ شاهنامه، بایَد لُغات و تَعبیراتِ پیچیدۀ آن را موردِ بَحث قَرار داد و تَحریفات و تَصْحیفاتِ دَستنوشتها و چاپهایِ آن را بازْشناسی کَرد؛ بایَد شَرح نوشت و واژهنامه تَدوین کَرد و به تَبْیینِ إِشارات و نِکاتِ کلیدیِ مَتن پَرداخت و ریشههایِ أَساطیری و تاریخیِ قِصَصِ مَنْظومۀ فِردوسی را نیک بَررَسید و لایههایِ داستانیِ شاهنامه را به سَرانگُشتِ کاردانی و نُکتهسَنجی و تَحلیلِ دانِشْوَرانه کاوید. چُنین کارها نیز هِمَّت و بَصیرَت و دِقَّت و حوصَله میخواهَد. إِنْشانویسی و مَجلِسآرایی، به خودیِ خود بَد نیست؛ وَلی بدونِ پُشْتوانهای از کارهایِ جِدّی و تَأَمُّلاتِ دَقیق که به سُخَنانِ پُخْته و سَخْته و راهْگُشا مُنْجَر شَوَد، نَشْرِ مُنْشآتِ لَونالَون و زینَةالْمَجالِسشُدَن دَر ایران و فَرَنگ، به اِبْتِذال میاَنجامَد، دَر هَمه کار؛ مِن جُمله: شاهنامهپِژوهی.
شاهنامه، "مَتن" است. بَرایِ شاهنامهپِژوهی بایَد مَتْنْخوانی پیشه کَرد؛ لُغَت و دَستور و تاریخ و هزار چیزِ دیگَر خوانْد و دَر پرتوِ آنها شاهنامه و مُتونی را که به فَهْمِ شاهنامه یاری میرَسانَد، مُطالعه کَرد. آن وَقت میتَوان چیزی نوشت. ... چه چیزی؟ ... چیزی که به کارِ خوانَنْدۀ شاهنامه بیایَد و به پُرسِشی که واقِعًا وُجود دارَد پاسُخ گویَد؛ آن هَم پاسُخی دُرُست و مَتین؛ سُتوار و بآیین. ... .
أَخیرًا دیدَم در "طَرحـ"ـی پِژوهِشی که دَر "فَرهَنگِستانِ عُلومِ جُمْهوریِ إِسلامیِ ایران" بَر دَستِ یکی از نامْوَران و زیرِ نَظَرِ دو تَن از نامْوَرتَران اَنجام پَذیرفته است و با مُقَدّمههائی به قَلَمِ آن دو نامْوَرتَر دَر قالبِ کِتابی پُربَرگ و سِتَبْر مُنتَشِر شُده، به مُناسَبَتِ موضوع که «سیْرِ تَحَوُّلِ مَفهومِ عِلم دَر مُتونِ حَدیثی، أَدَبی، کَلامی و فَلسَفی» بوده، بَخْشی را هَم به "مَفهومِ دانِش دَر شاهنامه" اِختِصاص دادهاند. فَصلِ یادشُده را با هَمۀ ناهَمْواری و ناگُواریاش خوانْدَم. بیسامانی بیداد میکَرد. پِژوهَنْده حَتّیٰ زَحمَتِ مُراجَعَه و إِرجاع به مَتنِ چاپیِ شاهنامه را بَر خود هَموار نَکَرده و به اِستِنادِ کِتابْنامهاش، دَر این مَثَلًا تَحقیقِ فَرهَنگِستانی!، از نُسخۀ اینتِرنِتیِ شاهنامهیِ موجود دَر "وبسایتِ گنجور" بَهْره بُرده است! البَتّه حَدس میزَنَم دَر اینجا سَهْوی هَم رُخ داده باشَد و به قَرینۀ أَرقامِ صَفَحاتِ مَذکور دَر إِرجاعات که دَر "وبسایتِ گنجور" نیست وَلی دَر نَرمافْزارِ مُؤَسَّسَۀ نور هَست، مُشارٌإِلیه از نَرمافْزارِ شاهنامهیِ مُؤَسَّسَۀ نور بَهْره جُسته باشَد که إِمْکاناتِ جُستوجو دَر آن فَراهَمْتَر است و آنگاه ـ به عِلَّتی که نَمیدانَم (اِحْتِمالًا: حَواسْپَرتیِ ناشی از اِشْتِغالاتِ بسیار) ـ مَأْخَذِ خود را "وبسایتِ گنجور" فَرانموده. ... عَلیٰ أَیِّ حال، دَر بَخْشِ یادشُده، پِژوهِشگَر عَلَیالظّاهر با جُستوجویِ رایانگیِ واژۀ «دانِش» دَر شاهنامه و بدونِ حاجَت به حَتّیٰ یک بار خواندنِ این کِتاب (که خود البَتّه مَنوط است به تَحصیلِ مُقَدَّماتی مُتَعَدِّد)، بَررَسیِ خود را صورَت داده است و با اِسْتِشْهاداتی بجا و نابجا به بیْتهائی از شاهنامه، نَتیجه گرفته است که دانِش از نَظَرِ فِردوسی بسیار أَهَمیَّت دارَد و چه و چهها!
مَثَلًا از بیْتِ «همش پادشاهيست و هم تاج و گاه/ همش گنج و هم دانش و هم سپاه» نَتیجه گرفته است: «از نظر فردوسی، یک حکومت سه چیز نیاز دارد: گنج، دانش و سپاه».
مینویسَم:
أَوَّلًا، پِژوهَندۀ یادشُده «همش پادشاهيست و هم تاج و گاه» را به ریختِ «همش پادشاهيست هم تاج و گاه» ضَبْط کَرده است. ... چرا؟ ... اِحْتِمالًا چون از موزونْخوانیِ ضَبْطِ أَصلی ناتَوان است و عَروضِ شاهنامه و سُرودههایِ کُهَنی چون آن را نَمیشناسَد.
ثانیًا، سُخَنی را که گرسیوز دارَد دربارۀ سیاووش میگویَد، نَظَرِ شَخصِ فِردوسی دانِسته است. آیا هَر آنچه شَخْصیَّتهایِ داستانی دَر شاهنامه میگویَند، بیانگَرِ نَظَرِ فِردوسی است؟!! ... آیا این مایه گُفتارهایِ ناساز که از شَخْصیَّتهایِ أَحیانًا مُتَخاصِمِ یک داستان صادِر میشَوَد، جُملگی رایِ مُخْتار و نَظَرِ شَخصِ داستانْگو را آینگی میکُنَد؟!
ثالِثًا، از کُجایِ بیْتِ «همش پادشاهيست و هم تاج و گاه/ همش گنج و هم دانش و هم سپاه» میتَوان این را بیرون کَشید که از نَظَرِ فردوسی، یا گرسیوز، یا هرکَسِ دیگَر، «یک حکومت سه چیز نیاز دارد: گنج، دانش و سپاه»؟! ... کُجایِ بیْت چُنین چیزی گُفته شُده است؟! ... فَردا دیگری میآیَد و میگویَد: از نَظَرِ گویَنده، تاج و گاه و گنج و سپاه "أَرکانِ مادّیِ أَربَعَۀ حُکومت" اند!!! ... و دیگری ...؛ و دیگری ...!
اینْ، هَرچه هَست، سُلوک دَر راهِ عِلْم و مِصداقِ کارِ علْمی نیست؛ اَگَرچه دَر "فَرهنگستانِ عُلومِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران" صورَت پذیرفته باشَد و آقایانِ دکتر أَعوانی و دکتر مُحَقِّقِ داماد هَم بَر آن تَقْریظ نوشته و ثَنا خوانده باشَنْد!!!
مولَوی فَرمود: «این سخن پایان نَدارَد؛ هوش دار!».
دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۶