-چه نسبتی میان فردوسی و شعوبیه قائلید؟
پاسُخ: مَشْهور است که فِردوسی گرایِشهایِ شُعوبی داشته است. اَگَر مَقصود این باشَد که فِردوسی از کَسانی است که دَر دِل به آثار و مَآثِرِ ایرانِ باستان علاقۀ بسیار و مِهْری بیدُروغودِریغ داشته است و گُذَشتۀ باستانیِ ایران را بگَرمی اَرج مینِهاده، این سُخَنِ دُرُستی است و با شَواهِدی که از شاهنامه و گُزارِشهایِ زندگیِ فِردوسی اِصْطیاد میتَوان کَرد، قابِلِ تَأْیید است. وَلی اَگَر مَقْصود این باشَد که فِردوسی به خُصوصِ تَسْویۀ عَرَب و عَجَم قائِل بوده، یا به خُصوصِ تَفْضیلِ عَجَم بَر عَرَب عَقیده داشته، و آنگاه با مُخالفانِ این اَندیشه مُقابلۀ فَرهَنگی میکَرده است، گویا شَواهِد این مُدَّعَیات کافی نیست و فِردوسی خود دَر این باره سُخَنانِ صَریحِ واضِحی که مُسْتَنَدِ داوَری قَرار تَوان داد، بسیار نَدارَد. حَدس میتَوان زَد که تا حُدودی چُنین بوده باشَد وَلی حُصولِ اِطْمینان (اِطْمینانی از آن نوع که بَر شَخصِ تاریخْپِژوه حُجَّت توانَد بود) دَر این باره دُشْوار است.
به هَر رویْ، از شَواهَد چُنین بَرمیآیَد که فِردوسی، شُعوبیِ سِتیٖهَنده و دُشمَنِ عَرَب نَبوده است.
از بُنْ این که فِردوسی سَرایِشِ شاهنامه را چونان واکُنِشِ مُستَقیمی به نژادپَرَستیِ عَرَبی یا درازْدَستیهایِ خُلَفایِ بَغْداد یا ... و ... پیشه ساخته بوده باشَد، عَلیٰرَغْمِ تَکرارِ این مُدَّعا دَر أَقوالِ بَعضِ شاهنامهپِژوهانِ بنام، بَرایِ مَنْبَنده پُر واضِح نیست.
فِردوسی، فَرزَندِ روزگاری است که تَعارُضهایِ عَربی ـ عَجَمی در خُراسان کاهِش یافته بوده است، و اَگَر ستیزی بوده، بیشتَر دَر أُفُقِ رَقابَتْهایِ سیاسیِ حُکومتها و مُوازنۀ قُدرَت میانِ بُخارا و بَغْداد یا غَزْنه و بَغداد نمود داشته است، نَه دَر میانِ تودههایِ مَردُمان.
البَتّه این که سَرایِشِ شاهنامه بِالْمَآلْ به نَفْعِ بَرخی گرایِشهایِ شُعوبی بوده باشَد، سُخَنی است دیگَر که لازِمۀ آن، اِنْسِلاکِ سَرایَندۀ شاهنامه دَر نَهْضَتِ شُعوبیّه نیست.
-کیفیت همایشها و مقالات همایشی را چطور ارزیابی میکنید؟ موافق برگزاری همایشها هستید یا مخالف؟ چه راهکاری برای بهبود کیفیت همایشها پیشنهاد میکنید؟
پاسُخ: برگُزاریِ گِردِهَماییهایِ شاهنامهپژوهانه بسیار سودبَخْش تَوانَد بود؛ لیک به شَرطِ آن که در این گِردِهَماییها سُخَنانِ گُفتَنی دَر میان آیَد، نَه هَمان مَقالههایِ بَرساخْتَنی که زینْ پیش نیز از آنها سُخَن رَفت. شُما گِردِهَماییِ سادهای برگُزار کُنید که دو سه شاهنامهپِژوهِ أَهلیَّتْمَند دَر آن چَند واژۀ دُشوارِ شاهنامه را واکاوی و غُباراَفشانی کُنَنْد یا گِرِهْ از چَنْد بیْتِ مُشکِلِ فِردوسی بگْشایَند یا خُلاصه، سُخَنی بگویَند که ما را دَر فَهمِ بهتَرِ شاهنامه یاری کُنَد. دَر چُنین گِردِهَماییِ سودبَخش مَنِ کاهِلِ قَلیلالسَّفَر نیز به سَر خواهَم آمَد و دَر زمرۀ مُستَفیٖدان دَر صَفِّ نِعال خواهَم نشست و بَهره خواهَم بُرد. وَلی اگَر قَرار باشَد دَر آن گِردِهَماییِ شاهنامهشناختیِ مَفْروضْ مَقالاتی مانَنْدِ "بررسیِ هولانگیزیِ اَکوانِ دیو بِرایِ کودکانِ زیرِ پَنج سال" و "مُقایسۀ اندرزهایِ بُزُرگمِهر با هُبوط در کویرِ دکتر شریعتی" یا "جایگاهِ فِردوسی و شاهنامه دَر تَحَقُّقِ جامعۀ مَدَنی" یا "تَأْثیرِ داستانِ کاموسِ کشانی بر مَنظومۀ فِکریِ أَمیر تتلو" عَرضه شَوَد، دَستِ کَم این دانِشآموز رَغْبَتی به هَنبازی دَر چُنین نشستها نَخواهَد داشت! ... کیفیَّتِ نِشَستهاست که پایۀ اَرجمندیِ آنها را مَعلوم میدارَد. دَر بَرخی از نشستهایِ کُنونی که مَنْ رِوایَتِ مَکْتوبشان را میبینَم، هَنوز هَمان مَقالههایِ بَرساخْتَنی ظُهور و حُضوری دارَند که نَبایَد.
-در میان شاهکارهای ادب فارسی، شاهنامه همواره بیشترین برخورد و نگاه سیاسی را به خود دیده است. از اصرار به آن در حکومتهای مبتنی بر ملیگرایی گرفته تا انکار آن از سوی برخی گروهها که تلاششان بر حذف هر پیشینهای از ایران پیش از اسلام استوار بوده است. در این بین، گاهی دیدگاه شرقشناسان نیز خالی از سویۀ سیاسی نبوده است. «خوانش سیاسی» شما از شاهنامه چگونه است و برداشت شما از «سیاست در شاهنامه» چیست؟
پاسُخ: پاسُخ بدین پُرسِش را نَه در این سُخَنْگاه، که دَر کِتابی کَلان بایَد داد.
شاهنامه هَمواره دَر تَشَکُّلِ مِلّیِ ایرانیان و هَمْبَستگیِ مِلَّتِ ایران مُؤَثِّر بوده است و بَر سیمایِ فِکْر و فَرهنگِ عُمومیِ ما تَأْثیر میگُذاشته و هَمین تَأْثیرات که بسیار دامنهدار نیز میبوده به شاهنامه یِ فِردوسی کارکَردی سیاسی میبَخشیده است.
تَأْثیری که شاهنامه و شَهْنامهخوانیِ شَهْنامهخوانان بَر تَشَکُّلِ مِلّیِ ایرانِ عَصرِ صَفَوی نِهاد و حتّیٰ کارکَردِ سیاسیاش دَر تَشَکُّلِ مِلّیِ ایرانیانِ عَصرِ پَهْلَوی، تا آنجا که مَنْبَنده دَرمییابَم، به زیانِ ملَّتِ ایران و سَرنوشتِ ما نَبوده است. این که مَنِ نوعی به سِتَمْکاری و خودکامگیِ رِضاشاه و مُحَمَّدرِضاشاه خُرده بگیرَم، مُستَلْزِمِ آن نیست که إِنْصاف را به کناری بنِهَم و بگویَم که دَر عَصرِ پَهْلَوی، تَرویجِ شاهنامه و حِسِّ وَطَنْدوستیِ بَرآیَنده از آن نیز کارِ بَدی بوده است و دَر شُمارِ سَیِّئاتِ رِجالِ آن روزگار.
آری؛ إِشاعَۀ بَدفَهْمی و خوانِشِ غَرَضْمَندانه و تَحریفِ مَعنَویِ شاهنامه یا غُلُوّ دَر حَقِّ فِردوسی، کاری است نکوهیده. هرجا دَستگاهِ تَبلیغاتیِ پَهْلَوی چُنین کَرده باشَد، البَتّه که بَد کَرده است و مایۀ نکوهِشِ خویش را فَراهَم آوَرْده. غُلُوّ و گَزافهگویی و تَحریفِ مَعنَوی و تَوَهُّمْفُروشی، کارِ ناصَوابی است؛ چه دَر بابِ شاهنامه و فِردوسی، و چه دَر بابِ غیْرِ شاهنامه و فِردوسی؛ چه دیروز و چه اِمْروز.
باری؛ اِمْروز نیز ما نیازْمَندِ بازْسازیِ تَشَکُّلِ مِلّیِ خویش و تَربیَتِ ایرانیانی هَستیم که پیوسته مَنافِعِ مِلّی و اَرجِ ایران و حُرمَتِ ایرانیٖبودَن را دَر زندگیِ خود پیشِ دید داشته باشَند. دَر گُریز از بیشناسنامگی و هویَّتْباخْتگی و دَر پَروَرِش و سامانْدِهیِ چُنین مِلَّتِ وَطَنْدوستی، شاهنامه بسیار به کار میآیَد.
و أَمّا از چَشمانْدازی دیگَر:
شاهنامه، آیینۀ «آزمون»ها و «پَسَند»ها و «آرزو»هایِ گُذَشْتگانِ ما دَر قَلَمروِ کشوَرداری و اِجْتِماع و حَیاتِ سیاسی است. به دیگَر سُخَن، عُصارۀ آنچه ایرانیانِ کُهَن دَر عَرصۀ سیاسَت و حُکْمْرانی «تَجرِبه» کَرده و بدان «تَمایُل» داشْته و «تَمَنّا»یِ حُصولش را دَر دِل پَروَراندهاند و دَر اندیشهها و آرمانها و تاریخِ داستانی و داستانهایِ مِلّیِ ایشان بازتافْته است، دَر شاهنامه دَستْیاب میشَوَد. شاهنامه، گَنْجینۀ خِرَدِ سیاسیِ ایرانی است، با هَمۀ نِقاطِ قُوَّت و نِقاطِ ضَعْفَش.
سَر تا پایِ شاهنامه سیاست است. از بُنْ، أَصلِ شاهنامه دَر پیِ کُنْجکاوی دَر سیاست و کارنامۀ سیاسیِ پیشینیان پَدید آمَده است؛ و پاسُخی است بدین پُرسِشِ کامِلًا سیاسیِ «پِژوهَندۀ روزگارِ نَخُست»:
كه گيتى به آغاز چون داشْتَنْد
كه ايدون به ما خوار بُگْذاشْتَنْد؟
چه گونه سَرآمَد به نيكاختَرى
بَر ايشان هَمه روزِ كُنْدآوَرى؟
به نَظَر میرَسَد أَصلِ تَدوینِ شاهنامۀ مَنْثورِ أَبومَنْصوری و بهمیانآمَدَنِ این پُرسِشِ فَربهِ سیاسی، دَر پیْوَند با سوداهایِ سیاسیِ أَبومَنْصور مُحَمَّد بنِ عَبدالرَّزّاقِ طوسی و دَعاویِ نَسَبی و حُکومَتیِ او بوده باشَد که خَیالِ سَروَری دَر سَر میپُخْت و میخواست خود را از تُخْمۀ شاهانِ پیشینِ ایران فَرانمایَد و بَر أَریکۀ قُدرَت نیز تکیه زَنَد. اِحتِمالًا شاهنامۀ مَنْثور با عَلائِقِ تَبْلیغی و سیاسیِ وی و نَسَبی که مُدَّعیِ آن بود، مَربوط بوده است و چونان نوعی اَبزارِ تَبْلیغاتی و پُشْتوانۀ فَرهَنگی دَر خِدمَتِ سوداهایِ إِمارَتْطَلَبانۀ وی قَرار میگرفته است. دَر واقِع، بجِدْ اِحتِمال میتَوان داد که أَبومَنْصور مُحَمَّد بنِ عَبدالرَّزّاقِ طوسی که خود را از تُخْمۀ شاهانِ باستانیِ ایران فَرامینمود، شاهنامۀ مَنْثور را چونان کارنامَکِ خاندانِ خویش و شَرح و تَفصیلی بر این ریشه و تَبارِ مَزعوم پیشِ رویِ هَمْروزگارانِ خود مینِهاده و چُنین کارکَردی را از آن کِتابِ کَلان تَوَقُّع میکَرده است. حتّیٰ اَگَر از انگیزهخوانی دَر بابِ تَدوینِ شاهنامۀ مَنْثور بُگْذریم، دَر این که چه شاهنامۀ مَنْثورِ یادشُده و چه شاهنامه یِ فِردوسی، نوعی دَریچه را به جهانداریِ کهنِ ایرانی میگُشوده است و خاطِرۀ این جهانداری را زنده میگَردانیده است و خواهْناخواه دَر آن زَمینه و زَمانه کارکردی سیاسی داشته است، هیچ تَردید نَبایَد داشت.
شاهنامه، هَم به تَناسُبِ موضوعِ کُلّیاش و هَم به تَناسُبِ علاقهای که اَندَرزگُزارانِ عَصرِ ساسانی به طَرحِ مباحثِ اندیشۀ سیاسی دَر ضمنِ سُخَنانِ پادشاهان داشتند، گَنجینهای است گرانبار از بایَد و نبایَدهایِ کشْوَرداری که بویژه از زَبانِ شاهان و فَرزانگان و دَر قالبِ موضعْگیریهایِ رسمی و مُباحَثات و سُخَنْرانیهایِ مَقاماتِ کشْوَری رِوایَت گَردیده است. آنچه از خلالِ داستانها و دَرونْمایۀ رَفتارها دَرمیتوان یافت هَم که جایِ خود دارَد و بَر آن جُمْله مَزید میشَوَد.
بَر سَرِ هَم، "سیاستْنامۀ ایرانی" را میتَوان ـ و بایَد ـ بَر بُنْیادِ شاهنامه یِ فِردوسی تَدوین کَرد. لیک دِریغ و اَفسوس! ... عَطّار فَرمود:
کار آمَد حِصّۀ مَردانِ مَرد
گُفت آمَد حِصّۀ ما؛ اینْت دَرد!
سُخَن را دراز نَمیگردانَم:
شاهْنامهیِ فِردوسی، آینهای است که هَم "مَنِشِ" سیاسی و هَم "کُنِشِ" سیاسیِ ایرانیانِ کُهَن را دَر آن به نظاره مینشینیم و عُصارۀ "خواسته"ها و "توانِسته"هایِ این مِلَّتِ کهنسال را دَر آن مییابیم.
پاسُخ: مَشْهور است که فِردوسی گرایِشهایِ شُعوبی داشته است. اَگَر مَقصود این باشَد که فِردوسی از کَسانی است که دَر دِل به آثار و مَآثِرِ ایرانِ باستان علاقۀ بسیار و مِهْری بیدُروغودِریغ داشته است و گُذَشتۀ باستانیِ ایران را بگَرمی اَرج مینِهاده، این سُخَنِ دُرُستی است و با شَواهِدی که از شاهنامه و گُزارِشهایِ زندگیِ فِردوسی اِصْطیاد میتَوان کَرد، قابِلِ تَأْیید است. وَلی اَگَر مَقْصود این باشَد که فِردوسی به خُصوصِ تَسْویۀ عَرَب و عَجَم قائِل بوده، یا به خُصوصِ تَفْضیلِ عَجَم بَر عَرَب عَقیده داشته، و آنگاه با مُخالفانِ این اَندیشه مُقابلۀ فَرهَنگی میکَرده است، گویا شَواهِد این مُدَّعَیات کافی نیست و فِردوسی خود دَر این باره سُخَنانِ صَریحِ واضِحی که مُسْتَنَدِ داوَری قَرار تَوان داد، بسیار نَدارَد. حَدس میتَوان زَد که تا حُدودی چُنین بوده باشَد وَلی حُصولِ اِطْمینان (اِطْمینانی از آن نوع که بَر شَخصِ تاریخْپِژوه حُجَّت توانَد بود) دَر این باره دُشْوار است.
به هَر رویْ، از شَواهَد چُنین بَرمیآیَد که فِردوسی، شُعوبیِ سِتیٖهَنده و دُشمَنِ عَرَب نَبوده است.
از بُنْ این که فِردوسی سَرایِشِ شاهنامه را چونان واکُنِشِ مُستَقیمی به نژادپَرَستیِ عَرَبی یا درازْدَستیهایِ خُلَفایِ بَغْداد یا ... و ... پیشه ساخته بوده باشَد، عَلیٰرَغْمِ تَکرارِ این مُدَّعا دَر أَقوالِ بَعضِ شاهنامهپِژوهانِ بنام، بَرایِ مَنْبَنده پُر واضِح نیست.
فِردوسی، فَرزَندِ روزگاری است که تَعارُضهایِ عَربی ـ عَجَمی در خُراسان کاهِش یافته بوده است، و اَگَر ستیزی بوده، بیشتَر دَر أُفُقِ رَقابَتْهایِ سیاسیِ حُکومتها و مُوازنۀ قُدرَت میانِ بُخارا و بَغْداد یا غَزْنه و بَغداد نمود داشته است، نَه دَر میانِ تودههایِ مَردُمان.
البَتّه این که سَرایِشِ شاهنامه بِالْمَآلْ به نَفْعِ بَرخی گرایِشهایِ شُعوبی بوده باشَد، سُخَنی است دیگَر که لازِمۀ آن، اِنْسِلاکِ سَرایَندۀ شاهنامه دَر نَهْضَتِ شُعوبیّه نیست.
-کیفیت همایشها و مقالات همایشی را چطور ارزیابی میکنید؟ موافق برگزاری همایشها هستید یا مخالف؟ چه راهکاری برای بهبود کیفیت همایشها پیشنهاد میکنید؟
پاسُخ: برگُزاریِ گِردِهَماییهایِ شاهنامهپژوهانه بسیار سودبَخْش تَوانَد بود؛ لیک به شَرطِ آن که در این گِردِهَماییها سُخَنانِ گُفتَنی دَر میان آیَد، نَه هَمان مَقالههایِ بَرساخْتَنی که زینْ پیش نیز از آنها سُخَن رَفت. شُما گِردِهَماییِ سادهای برگُزار کُنید که دو سه شاهنامهپِژوهِ أَهلیَّتْمَند دَر آن چَند واژۀ دُشوارِ شاهنامه را واکاوی و غُباراَفشانی کُنَنْد یا گِرِهْ از چَنْد بیْتِ مُشکِلِ فِردوسی بگْشایَند یا خُلاصه، سُخَنی بگویَند که ما را دَر فَهمِ بهتَرِ شاهنامه یاری کُنَد. دَر چُنین گِردِهَماییِ سودبَخش مَنِ کاهِلِ قَلیلالسَّفَر نیز به سَر خواهَم آمَد و دَر زمرۀ مُستَفیٖدان دَر صَفِّ نِعال خواهَم نشست و بَهره خواهَم بُرد. وَلی اگَر قَرار باشَد دَر آن گِردِهَماییِ شاهنامهشناختیِ مَفْروضْ مَقالاتی مانَنْدِ "بررسیِ هولانگیزیِ اَکوانِ دیو بِرایِ کودکانِ زیرِ پَنج سال" و "مُقایسۀ اندرزهایِ بُزُرگمِهر با هُبوط در کویرِ دکتر شریعتی" یا "جایگاهِ فِردوسی و شاهنامه دَر تَحَقُّقِ جامعۀ مَدَنی" یا "تَأْثیرِ داستانِ کاموسِ کشانی بر مَنظومۀ فِکریِ أَمیر تتلو" عَرضه شَوَد، دَستِ کَم این دانِشآموز رَغْبَتی به هَنبازی دَر چُنین نشستها نَخواهَد داشت! ... کیفیَّتِ نِشَستهاست که پایۀ اَرجمندیِ آنها را مَعلوم میدارَد. دَر بَرخی از نشستهایِ کُنونی که مَنْ رِوایَتِ مَکْتوبشان را میبینَم، هَنوز هَمان مَقالههایِ بَرساخْتَنی ظُهور و حُضوری دارَند که نَبایَد.
-در میان شاهکارهای ادب فارسی، شاهنامه همواره بیشترین برخورد و نگاه سیاسی را به خود دیده است. از اصرار به آن در حکومتهای مبتنی بر ملیگرایی گرفته تا انکار آن از سوی برخی گروهها که تلاششان بر حذف هر پیشینهای از ایران پیش از اسلام استوار بوده است. در این بین، گاهی دیدگاه شرقشناسان نیز خالی از سویۀ سیاسی نبوده است. «خوانش سیاسی» شما از شاهنامه چگونه است و برداشت شما از «سیاست در شاهنامه» چیست؟
پاسُخ: پاسُخ بدین پُرسِش را نَه در این سُخَنْگاه، که دَر کِتابی کَلان بایَد داد.
شاهنامه هَمواره دَر تَشَکُّلِ مِلّیِ ایرانیان و هَمْبَستگیِ مِلَّتِ ایران مُؤَثِّر بوده است و بَر سیمایِ فِکْر و فَرهنگِ عُمومیِ ما تَأْثیر میگُذاشته و هَمین تَأْثیرات که بسیار دامنهدار نیز میبوده به شاهنامه یِ فِردوسی کارکَردی سیاسی میبَخشیده است.
تَأْثیری که شاهنامه و شَهْنامهخوانیِ شَهْنامهخوانان بَر تَشَکُّلِ مِلّیِ ایرانِ عَصرِ صَفَوی نِهاد و حتّیٰ کارکَردِ سیاسیاش دَر تَشَکُّلِ مِلّیِ ایرانیانِ عَصرِ پَهْلَوی، تا آنجا که مَنْبَنده دَرمییابَم، به زیانِ ملَّتِ ایران و سَرنوشتِ ما نَبوده است. این که مَنِ نوعی به سِتَمْکاری و خودکامگیِ رِضاشاه و مُحَمَّدرِضاشاه خُرده بگیرَم، مُستَلْزِمِ آن نیست که إِنْصاف را به کناری بنِهَم و بگویَم که دَر عَصرِ پَهْلَوی، تَرویجِ شاهنامه و حِسِّ وَطَنْدوستیِ بَرآیَنده از آن نیز کارِ بَدی بوده است و دَر شُمارِ سَیِّئاتِ رِجالِ آن روزگار.
آری؛ إِشاعَۀ بَدفَهْمی و خوانِشِ غَرَضْمَندانه و تَحریفِ مَعنَویِ شاهنامه یا غُلُوّ دَر حَقِّ فِردوسی، کاری است نکوهیده. هرجا دَستگاهِ تَبلیغاتیِ پَهْلَوی چُنین کَرده باشَد، البَتّه که بَد کَرده است و مایۀ نکوهِشِ خویش را فَراهَم آوَرْده. غُلُوّ و گَزافهگویی و تَحریفِ مَعنَوی و تَوَهُّمْفُروشی، کارِ ناصَوابی است؛ چه دَر بابِ شاهنامه و فِردوسی، و چه دَر بابِ غیْرِ شاهنامه و فِردوسی؛ چه دیروز و چه اِمْروز.
باری؛ اِمْروز نیز ما نیازْمَندِ بازْسازیِ تَشَکُّلِ مِلّیِ خویش و تَربیَتِ ایرانیانی هَستیم که پیوسته مَنافِعِ مِلّی و اَرجِ ایران و حُرمَتِ ایرانیٖبودَن را دَر زندگیِ خود پیشِ دید داشته باشَند. دَر گُریز از بیشناسنامگی و هویَّتْباخْتگی و دَر پَروَرِش و سامانْدِهیِ چُنین مِلَّتِ وَطَنْدوستی، شاهنامه بسیار به کار میآیَد.
و أَمّا از چَشمانْدازی دیگَر:
شاهنامه، آیینۀ «آزمون»ها و «پَسَند»ها و «آرزو»هایِ گُذَشْتگانِ ما دَر قَلَمروِ کشوَرداری و اِجْتِماع و حَیاتِ سیاسی است. به دیگَر سُخَن، عُصارۀ آنچه ایرانیانِ کُهَن دَر عَرصۀ سیاسَت و حُکْمْرانی «تَجرِبه» کَرده و بدان «تَمایُل» داشْته و «تَمَنّا»یِ حُصولش را دَر دِل پَروَراندهاند و دَر اندیشهها و آرمانها و تاریخِ داستانی و داستانهایِ مِلّیِ ایشان بازتافْته است، دَر شاهنامه دَستْیاب میشَوَد. شاهنامه، گَنْجینۀ خِرَدِ سیاسیِ ایرانی است، با هَمۀ نِقاطِ قُوَّت و نِقاطِ ضَعْفَش.
سَر تا پایِ شاهنامه سیاست است. از بُنْ، أَصلِ شاهنامه دَر پیِ کُنْجکاوی دَر سیاست و کارنامۀ سیاسیِ پیشینیان پَدید آمَده است؛ و پاسُخی است بدین پُرسِشِ کامِلًا سیاسیِ «پِژوهَندۀ روزگارِ نَخُست»:
كه گيتى به آغاز چون داشْتَنْد
كه ايدون به ما خوار بُگْذاشْتَنْد؟
چه گونه سَرآمَد به نيكاختَرى
بَر ايشان هَمه روزِ كُنْدآوَرى؟
به نَظَر میرَسَد أَصلِ تَدوینِ شاهنامۀ مَنْثورِ أَبومَنْصوری و بهمیانآمَدَنِ این پُرسِشِ فَربهِ سیاسی، دَر پیْوَند با سوداهایِ سیاسیِ أَبومَنْصور مُحَمَّد بنِ عَبدالرَّزّاقِ طوسی و دَعاویِ نَسَبی و حُکومَتیِ او بوده باشَد که خَیالِ سَروَری دَر سَر میپُخْت و میخواست خود را از تُخْمۀ شاهانِ پیشینِ ایران فَرانمایَد و بَر أَریکۀ قُدرَت نیز تکیه زَنَد. اِحتِمالًا شاهنامۀ مَنْثور با عَلائِقِ تَبْلیغی و سیاسیِ وی و نَسَبی که مُدَّعیِ آن بود، مَربوط بوده است و چونان نوعی اَبزارِ تَبْلیغاتی و پُشْتوانۀ فَرهَنگی دَر خِدمَتِ سوداهایِ إِمارَتْطَلَبانۀ وی قَرار میگرفته است. دَر واقِع، بجِدْ اِحتِمال میتَوان داد که أَبومَنْصور مُحَمَّد بنِ عَبدالرَّزّاقِ طوسی که خود را از تُخْمۀ شاهانِ باستانیِ ایران فَرامینمود، شاهنامۀ مَنْثور را چونان کارنامَکِ خاندانِ خویش و شَرح و تَفصیلی بر این ریشه و تَبارِ مَزعوم پیشِ رویِ هَمْروزگارانِ خود مینِهاده و چُنین کارکَردی را از آن کِتابِ کَلان تَوَقُّع میکَرده است. حتّیٰ اَگَر از انگیزهخوانی دَر بابِ تَدوینِ شاهنامۀ مَنْثور بُگْذریم، دَر این که چه شاهنامۀ مَنْثورِ یادشُده و چه شاهنامه یِ فِردوسی، نوعی دَریچه را به جهانداریِ کهنِ ایرانی میگُشوده است و خاطِرۀ این جهانداری را زنده میگَردانیده است و خواهْناخواه دَر آن زَمینه و زَمانه کارکردی سیاسی داشته است، هیچ تَردید نَبایَد داشت.
شاهنامه، هَم به تَناسُبِ موضوعِ کُلّیاش و هَم به تَناسُبِ علاقهای که اَندَرزگُزارانِ عَصرِ ساسانی به طَرحِ مباحثِ اندیشۀ سیاسی دَر ضمنِ سُخَنانِ پادشاهان داشتند، گَنجینهای است گرانبار از بایَد و نبایَدهایِ کشْوَرداری که بویژه از زَبانِ شاهان و فَرزانگان و دَر قالبِ موضعْگیریهایِ رسمی و مُباحَثات و سُخَنْرانیهایِ مَقاماتِ کشْوَری رِوایَت گَردیده است. آنچه از خلالِ داستانها و دَرونْمایۀ رَفتارها دَرمیتوان یافت هَم که جایِ خود دارَد و بَر آن جُمْله مَزید میشَوَد.
بَر سَرِ هَم، "سیاستْنامۀ ایرانی" را میتَوان ـ و بایَد ـ بَر بُنْیادِ شاهنامه یِ فِردوسی تَدوین کَرد. لیک دِریغ و اَفسوس! ... عَطّار فَرمود:
کار آمَد حِصّۀ مَردانِ مَرد
گُفت آمَد حِصّۀ ما؛ اینْت دَرد!
سُخَن را دراز نَمیگردانَم:
شاهْنامهیِ فِردوسی، آینهای است که هَم "مَنِشِ" سیاسی و هَم "کُنِشِ" سیاسیِ ایرانیانِ کُهَن را دَر آن به نظاره مینشینیم و عُصارۀ "خواسته"ها و "توانِسته"هایِ این مِلَّتِ کهنسال را دَر آن مییابیم.
سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۳:۴۱