-آموزۀ شاهنامه برای جامعۀ امروز ایران چیست؟
پاسُخ: شاهنامه، دانِشنامۀ فَشُردۀ ایرانِ کُهَن است و ایرانِ کُهَن از بَرایِ ایرانِ امروز یک یا دو سُخَن نَدارَد که بتَوان دَر مَجالی چُنین تَنگ دَربارۀ آن سُخَن گُفت. خوانَنْدۀ شاهنامه مُخاطَبِ هزاران آموزۀ خُرد و کَلان است که دَر این گَنْجینۀ شگَرف کنارِ هَم نشسته است. لیک اَگَر بخواهَم بگویَم: مُهِمْترین کارکَردِ شاهنامه دَر امروزِ ایران چیست؟، گُذَشته از "جَنْبۀ زَبانی" و این که شاهنامه سَنَدِ اُستوارِ فارسیِ شاهْوار است و هَمواره تکیهگاهِ کَسانی است که بخواهَند زَبانِ فارسی را دَر گونۀ زنده و زایَنْده و فَزایَنْدهاش بنگَرَند و فَراگیرَند، خواهَم گُفت: شاهنامه کِتابی است که ما ایرانیان را به ایرانیٖبودنمان تَنَبُّهْ و تَوَجُّهْ میدِهَد. هَر ایرانی که شاهنامه را میخوانَد، دَم به دَم به ریشهداری و پیشینهمَندیِ خود اِلْتِفات مییابَد و چُنین کَسی هرچه داناتَر و دِلآگاهْتَر باشَد بیشتَر و بیشتَر دَر پیِ پاسُخ بدین پُرسِش بَرخواهَد آمَد که: مَنِ ایرانی چه جایگاهی دَر گیتی دارَم؟ اِمروزَم به عنوانِ یک ایرانی چگونه است؟ فَردایَم به عنوانِ یک ایرانی چهسان خواهَد بود؟ حالِ ایران چگونه است و چهسان خواهَد شُد؟ ... این بیدارگَری، کارکَردِ بُزُرگِ شاهنامه دَر حَقِّ هَر آن ایرانی است که آن را به خواندَن گیرَد و به پیامِ شاهنامه گوش بسپارَد. شاهنامه جانِ ایرانیان را تَحتِ تَأْثیرِ خود قَرار میدِهَد و این دِگَرشُدَنِ جان به دِگَرشُدَنِ جهان میاَنجامَد. به قولِ إِقْبالِ لاهوری: «جان چو دیگَر شُد جَهان دیگَر شَوَد».
-حلقهها و محافل شاهنامهخوانیِ دیروز، به کانالها و گروههای فضای مجازیِ امروز تبدیل شدهاند. ارزیابی شما در اینباره چیست؟ اگر عضو چنین کانالهایی هستید چهقدر برایتان جدی هستند و اگر گردانندۀ آنها هستید چه هدفی را در پیش گرفتهاید؟
پاسُخ: از دیدگاهِ مَن، هَر ابزاری را که بتوانَد به توسعۀ آموزِشهایِ فَرهَنگی یاری رَسانَد، فرُّخْباد و خوشآمَد بایَد گُفت. این «کانالها و گروههایِ فضای مجازی» نیز از این قاعِده مُستَثْنیٰ نیستَند.
گرفتاری اینجاست که «کانالها و گروههایِ فضایِ مجازی»، دَر دَرجۀ أَوَّل، مَصرَفْکُنَندۀ خوراکِ فِکری و فَرهَنگیِ موجود دَر کِتابها و مَقالاتِ شاهنامهشناختی اند و ما، پیش از این، از عَدَمِ کفایَتِ إِمکاناتِ مَکتوبِ موجود برایِ شناختِ دُرُستِ شاهنامه و فِردوسی سُخَن گُفتیم.
دَر این پَهْنه و بَرکَران از جَرَیانِ پویایِ نَقد، خَطَرِ مَعْرَکهگیریِ مُدَّعیانِ بیأَهْلیَّت را نیز بَرافزون میبینَم. ... وانْگَهی، پادْزَهْرِ یاوهسَراییهایِ چُنان کَسان و اَنبوهِ سُخَنانِ بَربافتۀ بیسَروسامان که در این فَراخْنا و جُز آن به میان میآیَد و ذِهْنها را بَرمیآشوبَد و ناآگاهان را به خویش دَرمیکَشَد و میگرایانَد، جُز کوششِ هَرچه بیشتر دَر نَشْر و بَسْطِ نگاهِ عالِمانه به شاهنامه و فِردوسی نیست.
هَرچه کارنامۀ شاهنامهپِژوهیِ دانِشْوَرانه پُربارتَر شَوَد و إِتْقانِ کارها و پُختگیِ دیدگاهْهایِ ما که دَر این گُستره قَلَم میزَنیم فُزونی یابَد و نگاهِ دُرُستِ بیإِفْراط و تَفْریط به تاریخ و فَرهَنگ دَر گُفتارها و نوشتارها مَجالِ ظُهور و بُروزِ بیشتَری پیْدا کُنَد و رویْکَردهایِ گویَندگان و نویسَندگانِ کوشایِ این عَرصه از خیالْبافیهایِ بیپَروا و آرزواندیشیهایِ مُحال و نابجا مُنَزَّهْتَر گَردد و شاهنامهپِژوهانِ بیشتَر بکوشَند تا دِلْبَستگی به فِردوسی و شاهنامهیِ او را بهانۀ تاختوتازِ عواطَفِ بیمَهار نَسازَند و از چارچوبِ دیدگاهْها و دَریافْتْها و دَستآوَردهایِ حَقیقَةً عِلْمی و قابِلِ دِفاع بیرون نَرَوند، شاهِدِ سَرریزِ بیشتَرِ هَمین دیدگاهْها و دَریافْتْها و دَستآوَردها دَر فَضایِ مَجازی هَم خواهیم بود و قَهرًا نابسامانیهایِ آن فَضاها نیز کاسته میشَوَد.
-برخی برای بیان رابطۀ تاریخ اسطورهای و سرگذشت ایران، در شاهنامه، از عنوان اُسطاریخی استفاده میکنند؛ گروهی نیز بخش تاریخی شاهنامه را نزدیک به واقعیت یافته و آن را با اسناد و منابع تاریخی منطبق میدانند. نظر شما به کدام دسته نزدیکتر است؟
پاسُخ: دَریافتِ مَن آنَست که حَتّیٰ دَر پَسِ أُسطورهایتَرین بَخْشهایِ شاهنامه، از «وَقایعِ» تاریخی، و بیش از آن، از «حَقایقِ» تاریخی سُراغ میتَوان گرفت؛ تا چه رَسَد به بَخْشهایِ تاریخی! و از آنسویْ در بَخْشهایِ تاریخی نیز حُضورِ پُررَنگِ تَصاویرِ أَساطیریِ نامُنْطَبِق بر جُزْئیّاتِ واقِع دَر تاریخ را میتَوان جُست؛ تا چه رَسَد به بَخْشِ أَساطیری!
ای بَسا أُسطورههائی که وَقایِعِ تاریخی را دَر پَسِ پُشتِ خود مَحْفوظ داشتهاند. نمونه را، جَنگهایِ أُسطورهایِ ایرانیان با دیوهایِ مازَندَران، به باوَرِ بَرخی بَر گَردۀ خاطِرۀ دَرگیریهایِ آریائیان با بومیانِ فَلاتِ ایران پرداخته شُده است؛ یَعنی قِصّههائی است که وَقایِعِ مُشَخَّصِ تاریخی را دَر پَسِ پُشتِ خود دارَد، لیک آن وَقایِعِ مُشَخَّصِ تاریخی پَسانْتَر دَر هَم ریخته است و شاخوبَرگهایِ قِصَصی یافته و به ریختی دَرآمده است که اَکنون میبینیم.
اَز جانِبِ دیگَر، مَثَلًا سیمایِ بَهرامِ گور اَگَرچه یک شَخْصیَّتِ مُعَیَّنِ تاریخی است، دَر هَمان بَخْشِ بهاصطِلاحْ تاریخیِ شاهنامه، زیرِ اَنبوهی از أَساطیر واقِع شُده است به نَحوی که اِستِنادِ تاریخی به آن براستی مُتَعَذِّر گَردیده.
البَتّه، به باوَرِ مَنْ، أَهَمّیَّتِ «حَقایقِ» تاریخیِ مُندَرِج دَر شاهنامه بسیار بیشتَر از أَهَمّیَّتِ «وَقایعِ» تاریخی مَذکور دَر این کِتاب است.
به عنوانِ مِثال، هَمین داستانِ پادشاهیِ بَهرامِ گور دَر شاهنامه، دَر کنارِ دادههایِ ثابِتِ تاریخی، بَر گُزارِشهائی اِشتِمال دارَد که دَستِ کَم دَر این ریختِ موجود، هیچ واقِعیَّتِ تاریخی نَدارَند؛ ولی دَر هَمان فَضایِ داستانیِ غَلیظ و پُرأُسطورۀ پادشاهیِ بَهرامِ گور، نِکاتِ باأَهَمّیَّتی دَربارۀ روحیّاتِ ایرانیان و جامِعهشناسیِ ایران و ویژگیهایِ آن شاه که تودهها میپَسَندَندش و بسیاری چیزهایِ دیگَر هَست که از «حَقایقِ» تاریخِ ماست، بی آن که مشخَّصًا از «وَقایعِ» آن بُرْهۀ زَمانیِ ویژه باشَد.
الْغَرَض، هَم دَر بَخْشِ تاریخی شاهنامه و هَم دَر بَخْشهایِ أُسطورهای و پَهلَوانیِ شاهنامه، سُخَنانِ لایهبَرلایه و پیچیدهای که نمونۀ اَنباشتِ مَواریثِ اَندیشگی و فَرهَنگیِ أَعصارِ مُختَلِف بَر سَرِ هَم است بفَراوانی دَستیاب میگَردَد. از هَمین رویْ، دیدگانِ خوانَندۀ کُنْجْکاو و لُبابْجویْ هَرگز به رویۀ بیرونیِ سُخَن بَسَنده نَمیکُنَد و سویههایِ اَندَرونیِ نِهان از نگاهِ شتابَنْدۀ رویهبینان را نیز میکاوَد؛ و دیرسالهاست که گُفتهاند: فِی الزَّوَایَا خَبَایا!
-از میان منظومههای حماسی پس از شاهنامه کدامیک را مهمتر و ارزشمندتر میدانید؟
پاسُخ: گُمانِ مَنْبَنده آنست که گرشاسپنامهیِ أَسَدیِ طوسی، هَم از جهتِ دیرینگی و هَم از جهتِ مَوادِّ زَبانی و هَم از جهتِ مُحتَویاتِ موضوعی و قِصَصیِ نسبَةً پُرتَنَوُّعی که دارَد، بَر أَقرانِ خود مُقَدَّم است.
-نظرتان دربارۀ ادبیات عامیانۀ حماسی و بهطور خاص طومارهای نقالی، و نقش و ارزش آنها در تصحیح شاهنامه، بهویژه در تشخیص داستانهای افزوده/ کاسته چیست؟
پاسُخ: آنچه «أَدَبیّاتِ عامیانۀ حَماسی» میخوانید و طومارهایِ نقّالی مِصداقِ بَرجَستۀ آن اند، مَجموعهایست بسیار کِرامَند از یادگارهایِ فَرهَنگی که سیْر و صیْرورَتِ داستانهایِ حَماسی و پَهْلَوانی را دَر میانِ تودههایِ ایرانیان از برایِ ما آینگی میکُنَد و هَم نمونۀ زَبانِ ویژۀ مَردُمان را در واگویهگَریِ این داستانها اَز بَرایِ ما مَضْبوط داشته است و هَم روحیّات و ذِهْنیّاتِ راویانِ نِسبةً عامّی را دَر خود نیک بازتابانیده.
دَر کارآمَدی و اَرزِشمَندیِ این مَواریثِ بسیار ذیٖقیٖمَت از بَرایِ وُقوف بَر لایههایِ فَرهَنگیِ جامِعَۀ ایرانی و أَحوال و پیشینۀ این لایهها، هیچ سُخَنی نیست؛ لیک اِستِفاده از آنها دَر تَشخیصِ أَصالَت یا عَدَمِ أَصالَتِ داستانهایِ شاهنامه، تَنها به مَثابَتِ مَنابعِ فَرعی و کُمَکی دَر شناختِ داستانها و آنگاه اَرزیابیِ عَلیٰحِدَۀ وُقوع یا عَدَمِ وُقوعِ آن داستان دَر سُرودۀ فِردوسی شُدَنی است.
نوعِ این مَنابِع بسیار مُتَأخِّرتَرَند از نُسَخِ قَدیمِ شاهنامه، و لِذا بود یا نَبودِ یک داستان دَر آنها، غالِبًا شاهِدِ بود یا نَبودِ آن داستان دَر نُسخههایِ أَصلیِ قَدیمِ کتابِ فِردوسی نیست. اَفزون بَر این، دَرونمایۀ این مَنابِع مُنْحَصِرًا بَر شاهنامه اِتِّکا نَدارَد و أَغلَبْ حُصولِ نوعی تَناظُرِ یک به یک میانِ داستانهایِ آنها و شاهنامه مُتَصَوَّر نیست. از هَمین رویْ آنها را نمودارِ مُحتَوایِ مَنْظومۀ فِردوسی دَر شُمار نَمیتَوان آوَرْد.
تَأْثیرِ «أَدَبیّاتِ عامیانۀ حَماسی» دَر تَصحیحِ شاهنامه، بَر سَر هَم، ـ به گُمانِ مَن ـ زیاد نیست؛ وَلی در فَهْمِ شاهنامه، و بخُصوص بَررَسیِ "فَهْمِ مردم" از شاهنامه دَر درازنایِ تاریخ، از این مَنابع بَهرۀ بسیار میتوان جُست.
پاسُخ: شاهنامه، دانِشنامۀ فَشُردۀ ایرانِ کُهَن است و ایرانِ کُهَن از بَرایِ ایرانِ امروز یک یا دو سُخَن نَدارَد که بتَوان دَر مَجالی چُنین تَنگ دَربارۀ آن سُخَن گُفت. خوانَنْدۀ شاهنامه مُخاطَبِ هزاران آموزۀ خُرد و کَلان است که دَر این گَنْجینۀ شگَرف کنارِ هَم نشسته است. لیک اَگَر بخواهَم بگویَم: مُهِمْترین کارکَردِ شاهنامه دَر امروزِ ایران چیست؟، گُذَشته از "جَنْبۀ زَبانی" و این که شاهنامه سَنَدِ اُستوارِ فارسیِ شاهْوار است و هَمواره تکیهگاهِ کَسانی است که بخواهَند زَبانِ فارسی را دَر گونۀ زنده و زایَنْده و فَزایَنْدهاش بنگَرَند و فَراگیرَند، خواهَم گُفت: شاهنامه کِتابی است که ما ایرانیان را به ایرانیٖبودنمان تَنَبُّهْ و تَوَجُّهْ میدِهَد. هَر ایرانی که شاهنامه را میخوانَد، دَم به دَم به ریشهداری و پیشینهمَندیِ خود اِلْتِفات مییابَد و چُنین کَسی هرچه داناتَر و دِلآگاهْتَر باشَد بیشتَر و بیشتَر دَر پیِ پاسُخ بدین پُرسِش بَرخواهَد آمَد که: مَنِ ایرانی چه جایگاهی دَر گیتی دارَم؟ اِمروزَم به عنوانِ یک ایرانی چگونه است؟ فَردایَم به عنوانِ یک ایرانی چهسان خواهَد بود؟ حالِ ایران چگونه است و چهسان خواهَد شُد؟ ... این بیدارگَری، کارکَردِ بُزُرگِ شاهنامه دَر حَقِّ هَر آن ایرانی است که آن را به خواندَن گیرَد و به پیامِ شاهنامه گوش بسپارَد. شاهنامه جانِ ایرانیان را تَحتِ تَأْثیرِ خود قَرار میدِهَد و این دِگَرشُدَنِ جان به دِگَرشُدَنِ جهان میاَنجامَد. به قولِ إِقْبالِ لاهوری: «جان چو دیگَر شُد جَهان دیگَر شَوَد».
-حلقهها و محافل شاهنامهخوانیِ دیروز، به کانالها و گروههای فضای مجازیِ امروز تبدیل شدهاند. ارزیابی شما در اینباره چیست؟ اگر عضو چنین کانالهایی هستید چهقدر برایتان جدی هستند و اگر گردانندۀ آنها هستید چه هدفی را در پیش گرفتهاید؟
پاسُخ: از دیدگاهِ مَن، هَر ابزاری را که بتوانَد به توسعۀ آموزِشهایِ فَرهَنگی یاری رَسانَد، فرُّخْباد و خوشآمَد بایَد گُفت. این «کانالها و گروههایِ فضای مجازی» نیز از این قاعِده مُستَثْنیٰ نیستَند.
گرفتاری اینجاست که «کانالها و گروههایِ فضایِ مجازی»، دَر دَرجۀ أَوَّل، مَصرَفْکُنَندۀ خوراکِ فِکری و فَرهَنگیِ موجود دَر کِتابها و مَقالاتِ شاهنامهشناختی اند و ما، پیش از این، از عَدَمِ کفایَتِ إِمکاناتِ مَکتوبِ موجود برایِ شناختِ دُرُستِ شاهنامه و فِردوسی سُخَن گُفتیم.
دَر این پَهْنه و بَرکَران از جَرَیانِ پویایِ نَقد، خَطَرِ مَعْرَکهگیریِ مُدَّعیانِ بیأَهْلیَّت را نیز بَرافزون میبینَم. ... وانْگَهی، پادْزَهْرِ یاوهسَراییهایِ چُنان کَسان و اَنبوهِ سُخَنانِ بَربافتۀ بیسَروسامان که در این فَراخْنا و جُز آن به میان میآیَد و ذِهْنها را بَرمیآشوبَد و ناآگاهان را به خویش دَرمیکَشَد و میگرایانَد، جُز کوششِ هَرچه بیشتر دَر نَشْر و بَسْطِ نگاهِ عالِمانه به شاهنامه و فِردوسی نیست.
هَرچه کارنامۀ شاهنامهپِژوهیِ دانِشْوَرانه پُربارتَر شَوَد و إِتْقانِ کارها و پُختگیِ دیدگاهْهایِ ما که دَر این گُستره قَلَم میزَنیم فُزونی یابَد و نگاهِ دُرُستِ بیإِفْراط و تَفْریط به تاریخ و فَرهَنگ دَر گُفتارها و نوشتارها مَجالِ ظُهور و بُروزِ بیشتَری پیْدا کُنَد و رویْکَردهایِ گویَندگان و نویسَندگانِ کوشایِ این عَرصه از خیالْبافیهایِ بیپَروا و آرزواندیشیهایِ مُحال و نابجا مُنَزَّهْتَر گَردد و شاهنامهپِژوهانِ بیشتَر بکوشَند تا دِلْبَستگی به فِردوسی و شاهنامهیِ او را بهانۀ تاختوتازِ عواطَفِ بیمَهار نَسازَند و از چارچوبِ دیدگاهْها و دَریافْتْها و دَستآوَردهایِ حَقیقَةً عِلْمی و قابِلِ دِفاع بیرون نَرَوند، شاهِدِ سَرریزِ بیشتَرِ هَمین دیدگاهْها و دَریافْتْها و دَستآوَردها دَر فَضایِ مَجازی هَم خواهیم بود و قَهرًا نابسامانیهایِ آن فَضاها نیز کاسته میشَوَد.
-برخی برای بیان رابطۀ تاریخ اسطورهای و سرگذشت ایران، در شاهنامه، از عنوان اُسطاریخی استفاده میکنند؛ گروهی نیز بخش تاریخی شاهنامه را نزدیک به واقعیت یافته و آن را با اسناد و منابع تاریخی منطبق میدانند. نظر شما به کدام دسته نزدیکتر است؟
پاسُخ: دَریافتِ مَن آنَست که حَتّیٰ دَر پَسِ أُسطورهایتَرین بَخْشهایِ شاهنامه، از «وَقایعِ» تاریخی، و بیش از آن، از «حَقایقِ» تاریخی سُراغ میتَوان گرفت؛ تا چه رَسَد به بَخْشهایِ تاریخی! و از آنسویْ در بَخْشهایِ تاریخی نیز حُضورِ پُررَنگِ تَصاویرِ أَساطیریِ نامُنْطَبِق بر جُزْئیّاتِ واقِع دَر تاریخ را میتَوان جُست؛ تا چه رَسَد به بَخْشِ أَساطیری!
ای بَسا أُسطورههائی که وَقایِعِ تاریخی را دَر پَسِ پُشتِ خود مَحْفوظ داشتهاند. نمونه را، جَنگهایِ أُسطورهایِ ایرانیان با دیوهایِ مازَندَران، به باوَرِ بَرخی بَر گَردۀ خاطِرۀ دَرگیریهایِ آریائیان با بومیانِ فَلاتِ ایران پرداخته شُده است؛ یَعنی قِصّههائی است که وَقایِعِ مُشَخَّصِ تاریخی را دَر پَسِ پُشتِ خود دارَد، لیک آن وَقایِعِ مُشَخَّصِ تاریخی پَسانْتَر دَر هَم ریخته است و شاخوبَرگهایِ قِصَصی یافته و به ریختی دَرآمده است که اَکنون میبینیم.
اَز جانِبِ دیگَر، مَثَلًا سیمایِ بَهرامِ گور اَگَرچه یک شَخْصیَّتِ مُعَیَّنِ تاریخی است، دَر هَمان بَخْشِ بهاصطِلاحْ تاریخیِ شاهنامه، زیرِ اَنبوهی از أَساطیر واقِع شُده است به نَحوی که اِستِنادِ تاریخی به آن براستی مُتَعَذِّر گَردیده.
البَتّه، به باوَرِ مَنْ، أَهَمّیَّتِ «حَقایقِ» تاریخیِ مُندَرِج دَر شاهنامه بسیار بیشتَر از أَهَمّیَّتِ «وَقایعِ» تاریخی مَذکور دَر این کِتاب است.
به عنوانِ مِثال، هَمین داستانِ پادشاهیِ بَهرامِ گور دَر شاهنامه، دَر کنارِ دادههایِ ثابِتِ تاریخی، بَر گُزارِشهائی اِشتِمال دارَد که دَستِ کَم دَر این ریختِ موجود، هیچ واقِعیَّتِ تاریخی نَدارَند؛ ولی دَر هَمان فَضایِ داستانیِ غَلیظ و پُرأُسطورۀ پادشاهیِ بَهرامِ گور، نِکاتِ باأَهَمّیَّتی دَربارۀ روحیّاتِ ایرانیان و جامِعهشناسیِ ایران و ویژگیهایِ آن شاه که تودهها میپَسَندَندش و بسیاری چیزهایِ دیگَر هَست که از «حَقایقِ» تاریخِ ماست، بی آن که مشخَّصًا از «وَقایعِ» آن بُرْهۀ زَمانیِ ویژه باشَد.
الْغَرَض، هَم دَر بَخْشِ تاریخی شاهنامه و هَم دَر بَخْشهایِ أُسطورهای و پَهلَوانیِ شاهنامه، سُخَنانِ لایهبَرلایه و پیچیدهای که نمونۀ اَنباشتِ مَواریثِ اَندیشگی و فَرهَنگیِ أَعصارِ مُختَلِف بَر سَرِ هَم است بفَراوانی دَستیاب میگَردَد. از هَمین رویْ، دیدگانِ خوانَندۀ کُنْجْکاو و لُبابْجویْ هَرگز به رویۀ بیرونیِ سُخَن بَسَنده نَمیکُنَد و سویههایِ اَندَرونیِ نِهان از نگاهِ شتابَنْدۀ رویهبینان را نیز میکاوَد؛ و دیرسالهاست که گُفتهاند: فِی الزَّوَایَا خَبَایا!
-از میان منظومههای حماسی پس از شاهنامه کدامیک را مهمتر و ارزشمندتر میدانید؟
پاسُخ: گُمانِ مَنْبَنده آنست که گرشاسپنامهیِ أَسَدیِ طوسی، هَم از جهتِ دیرینگی و هَم از جهتِ مَوادِّ زَبانی و هَم از جهتِ مُحتَویاتِ موضوعی و قِصَصیِ نسبَةً پُرتَنَوُّعی که دارَد، بَر أَقرانِ خود مُقَدَّم است.
-نظرتان دربارۀ ادبیات عامیانۀ حماسی و بهطور خاص طومارهای نقالی، و نقش و ارزش آنها در تصحیح شاهنامه، بهویژه در تشخیص داستانهای افزوده/ کاسته چیست؟
پاسُخ: آنچه «أَدَبیّاتِ عامیانۀ حَماسی» میخوانید و طومارهایِ نقّالی مِصداقِ بَرجَستۀ آن اند، مَجموعهایست بسیار کِرامَند از یادگارهایِ فَرهَنگی که سیْر و صیْرورَتِ داستانهایِ حَماسی و پَهْلَوانی را دَر میانِ تودههایِ ایرانیان از برایِ ما آینگی میکُنَد و هَم نمونۀ زَبانِ ویژۀ مَردُمان را در واگویهگَریِ این داستانها اَز بَرایِ ما مَضْبوط داشته است و هَم روحیّات و ذِهْنیّاتِ راویانِ نِسبةً عامّی را دَر خود نیک بازتابانیده.
دَر کارآمَدی و اَرزِشمَندیِ این مَواریثِ بسیار ذیٖقیٖمَت از بَرایِ وُقوف بَر لایههایِ فَرهَنگیِ جامِعَۀ ایرانی و أَحوال و پیشینۀ این لایهها، هیچ سُخَنی نیست؛ لیک اِستِفاده از آنها دَر تَشخیصِ أَصالَت یا عَدَمِ أَصالَتِ داستانهایِ شاهنامه، تَنها به مَثابَتِ مَنابعِ فَرعی و کُمَکی دَر شناختِ داستانها و آنگاه اَرزیابیِ عَلیٰحِدَۀ وُقوع یا عَدَمِ وُقوعِ آن داستان دَر سُرودۀ فِردوسی شُدَنی است.
نوعِ این مَنابِع بسیار مُتَأخِّرتَرَند از نُسَخِ قَدیمِ شاهنامه، و لِذا بود یا نَبودِ یک داستان دَر آنها، غالِبًا شاهِدِ بود یا نَبودِ آن داستان دَر نُسخههایِ أَصلیِ قَدیمِ کتابِ فِردوسی نیست. اَفزون بَر این، دَرونمایۀ این مَنابِع مُنْحَصِرًا بَر شاهنامه اِتِّکا نَدارَد و أَغلَبْ حُصولِ نوعی تَناظُرِ یک به یک میانِ داستانهایِ آنها و شاهنامه مُتَصَوَّر نیست. از هَمین رویْ آنها را نمودارِ مُحتَوایِ مَنْظومۀ فِردوسی دَر شُمار نَمیتَوان آوَرْد.
تَأْثیرِ «أَدَبیّاتِ عامیانۀ حَماسی» دَر تَصحیحِ شاهنامه، بَر سَر هَم، ـ به گُمانِ مَن ـ زیاد نیست؛ وَلی در فَهْمِ شاهنامه، و بخُصوص بَررَسیِ "فَهْمِ مردم" از شاهنامه دَر درازنایِ تاریخ، از این مَنابع بَهرۀ بسیار میتوان جُست.
يكشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۳:۳۴