- از نظر شما موضوع شاهنامه چیست؟ (تاریخ؟ اسطوره؟ اخلاق؟ ایران؟ ...؟) لطفا فقط یک موضوع را به عنوان موضوع «اصلی» شاهنامه بیان کنید)
پاسُخ: موضوعِ شاهنامه، "سَرگُذَشتِ ایران" است؛ لیک سَرگُذَشتی آگَنده از مایه‌هایِ أُسطوره‌ای و داده‌هایِ تاریخی و جَنبه‌هایِ أَخْلاقی و سیاسی و ... که با زَبانی فاخِر و بَیانی هُنَری رِوایَت شُده است.
-دیدگاه «شما» در مورد پهلوی‌دانی فردوسی چیست؟ فردوسی زبان پهلوی می‌دانست؟
پاسُخ: تاکُنون هیچ گُواهِ روشن و قَطعی دَر این باب نَدیده‌ام. فِردوسی گویا زَبانِ پَهلَوی (پارسیِ میانه) نَمی‌دانِسته است. البَتّه نیازِ عَمیقی هَم به دانِستَنِ زَبانِ پَهلَوی نَداشته است. بظاهِر، مَوادِّ کارِ فِردوسی، دَر آن حَدّ و اَندازه که او می‌خواست و نیاز داشْت، به زَبانِ فارسی فَراهَم بود، و گویا شاهنامۀ مَنثورِ أَبومَنْصوری و پاره‌ای از دیگَر مَنابِعِ تاریخی و أَدَبیِ موجود دَر آن روزگار، بَسَنده بود تا او بتوانَد بَر بُنیادِ آن حَماسۀ مِلّیِ ایران را به نَظْم آوَرَد.
-دیدگاه «شما» در مورد مذهب فردوسی چیست؟
پاسُخ: دَر این که فِردوسی مُسَلمانی شیعی است، تَردید نَدارَم و شَواهِدِ قاطِعِ تاریخی بَر این مَعنیٰ وُجود دارَد. أَمّا این که شیعَۀ زیْدی بوده است یا إِسْماعیلی یا دوازدهْ‌إِمامی، جایِ بَررَسی است.
به نَظَر نَمی‌رَسَد زیْدی بوده باشَد و آنچه دَر بابِ زیْدیٖ‌بودَنَش گُفته شُده است، با تکیه بَر بیْتهایِ غیْرِ أَصیل و قَرائِنی است که مُعْتَمَدِ این داوَری نَتَوانَد بود.
دَر بابِ این که إِسْماعیلی بوده است یا دوازدهْ‌إِمامی، گویا ـ به اِصطِلاحِ عَوام (که مَنْ‌بَنده از ایشانَم): ـ "قَسَمِ حَضْرَتِ عَبّاس نَمی‌تَوان خورْد"؛ لیک گُمان می‌کُنَم مَجْموعِ شَواهِد و قَرائِنْ ما را مُتَمایِل می‌سازَد تا او را دَوازدهْ‌إِمامی بشُماریم.
هَرچه بوده باشَد، فِردوسی بی هیچ گُمان دَر "ولاءِ شیعی" گَرمْپوست، وَلی دَر زَمینۀ "اِلتِزامِ عَمَلی" (نمونه را: رَفتاری چون باده‌گُساری)، گویا به شیوۀ بسیاری از مُسَلمانانِ آن روزگارْ لَخْتی مُتَساهِل است؛ و الْعِلمُ عِنْدَ الله.
-از نگاه شما دلپذیرترین داستان و شخصیت شاهنامه کدام‌اند؟ مرزی برای آن قائل نیستید؟
پاسُخ: از دیدِ مَن، گیراترین شَخصیّتِ شاهنامه، بی هیچ گُفت‌و گویْ، جَهانْ‌پَهلَوان رُستَم است. البَتّه سیمایِ رُستَم دَر هَمۀ داستانهایِ شاهنامه یکسان نیست و شَخْصیَّتَش فَراز و فُرودِ بسیار دارَد. چُنین نایَکْنواختی بیوسیده نیز هَست. این داستانها دَر زمانها و مَکانهایِ مُختَلِف پَدید آمَده و دَر حَماسۀ مِلّیِ ایران کنارِ هَم نشسته‌اند. دَر هَر گوشۀ داستانهایِ رُستَم، جَهانْ‌پَهلَوانی حُضور دارَد که از رهگُذَرِ ذِهن و زبانِ راویانِ خاصِّ این داستانِ بخُصوص به عَرصۀ نَقش‌آفَرینی آمَده و طَبیعی است به تَناسُبِ قُوَّت و ضَعف و خوب و بَدِ ذوق و فِکْر و فَرهَنگِ راویانَش حالی داشته باشَد که با حالِ او دَر داستانِ دیگَر مُتَفاوِت است. با اینْ‌همه رُستَم، بَر سَرِ هَم و مِن حَیْثُ المَجْموع، گیراترین شَخْصیّتِ شاهنامه است که مُهْرِ نامِ خود را بَر جَبینِ خاطِرۀ عُمومیِ ما از این کِتابِ گرامی نِشانْده است.
دَر بابِ دِلْپَذیرتَرین داستانِ شاهنامه، اینْسان، بی‌گُمان نیستَم. هَمۀ داستانهایِ بَرجَستۀ شاهنامه را دوست می‌دارَم. هَریک را اَز جهاتی. لیک اَگَر ناگُزیرَم از میانِ داستانهایِ ضَحّاک و زال و رودابه و رُستَم و سُهراب و سیاووش و بیژَن و مَنیژه و رُستَم و اِسفندیار و ... و ...، تَنها یکی را بَرگُزینَم، آری، اَگَر ناگُزیرم، و باز می‌گویَم: از سَرِ ناگُزیری، "داستانِ رُستَم و سُهراب" را بَرمی‌گُزینَم بی آن که قَلْبًا داستانهائی چونان داستانِ ضَحّاک و زال و رودابه و سیاووش و بیژَن و مَنیژه و رُستَم و اِسفندیار و ... را از آن کَم‌اَرْجْ‌تَر بشُمارَم.
پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۲:۱۹