در داستانِ آن «أَمیر و غلامش که نماز باره بود و أُنسِ عظیم داشت در نماز و مُناجاتِ با حَق» که در دفترِ سومِ مثنوی معنوی آمده است، می‌خوانیم که وقتی أمیر از تأخیرِ غلام در خروج از مسجد به تنگ آمد و او را آواز داد که: چرا برون نمی‌آئی؟، غلام گفت:

صبر کُن نَک آمدم ای روشنی!
نیستم غافل که در گوشِ مَنی

(تصحیح نیکلسون، د:3، ب: 3064) «نیستم غافل که در گوشِ مَنی»، یعنی چه؟

یکی از گُزارندگانِ این بیتِ مثنوی نوشته است: «در گوش منی: صدای تو در گوش من است، فراموش نکرده‌ام» (درسِ مثنوی، دکتر محمّد استعلامی، چ: 8، تهران: انتشاراتِ زوّار، 1390ﻫ .ش. ، ص 156).

بعضِ دیگر شُروحِ مثنوی (مانند شرحِ آقایِ کریم زمانی و شرحِ علّامۀ فقید استاد دکتر سَیِّد جعفر شهیدی) نیز مضامینی در همین حول و حوش، در معنایِ مصراعِ یاد شده به دست داده‌اند. گمان می‌کنم نظرِ این گُزارندگان در توضیحِ مصراعِ مزبور، صائب نباشد.

یک معنای «گوش» و «گوشیدن»، انتظار و انتظار کشیدن و منتظر بودن است که «گوش داشتن» نیز به همین معنا به کار می‌رود. مولوی ـ‌ چُنان که بیاید ـ این معنا را نیک می‌شناخته و در این بیتِ مثنوی معنوی نیز «در گوشِ کسی بودن» به معنایِ منتظرِ کسی بودن است. «نیستم غافل که در گوشِ منی»، یعنی: غافل از این که در انتظارِ من هستی، نیستم؛ فراموش نکرده‌ام که مرا انتظار می‌کشی. «گوش» و «در گوشِ کسی/ چیزی بودن» بدین معنا که گفتیم با زبان و بیانِ سَرایندۀ مثنوی تناسبِ تام دارد. مولوی جایِ دیگر گفته است:

بانگِ شتربان و جرس، می‌نشنود از پیش و پس
ای بس رفیق و هم‌نَفَس، آنجا نشسته گوشِ ما

(فرهنگِ بزرگِ سخن، ذیلِ «گوش» به معنایِ «منتظر» و «مراقب»)

و نیز گفته:

این دانه‌هایِ نازنین، محبوس مانده در زمین
در گوشِ یک بارانِ خوش، موقوفِ یک بادِ صبا

(همان، ذیلِ «در گوشِ ... » به معنایِ «در انتظارِ ... »).
جمعه ۶ تير ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۰۲