«مولوی» را «شاعری غیرِ عادی» خوانده اند 1 مجلّۀ ایرانشناسی، س 12، پاییزِ 1379 هـ. ش.، ش 47، ص 520. ؛ و این، دُرُست است.
نه زندگانیِ او به زندگانیِ نوعِ مُتَعارَفِ صوفیان و عالِمان و شاعِرانِ ما می مانَد، و نه بسیاری از کارها و گُفتارهایش، و نه کَثیری از اِستنباطاتِ غَریبی که از این شگفتِ شگفتیٖکار در درازنایِ سَده ها و خاصّه در این روزگارِ بی مهار مَجالِ طَرح داده و می دِهَند.
شایَد همین خَصائِص نیز زَمینه ساز شُده باشَد تا در عَصرِ ما دُکّانِ فَراخِ نوعی «مولویٖ بازی» یِ عَوامانه گُشوده شَوَد که گاه ـ بنارَوا ـ نامِ «مولویٖ شناسی» هم به خود می گیرَد، یا دُرُست تر بگویم: مُشتی ساده دِلِ بی خَبَر، آن را «مولویٖ شناسی» می اِنگارَند.
أَکثَرِ قَریب به اِتّفاقِ جَماعَتِ «مولویٖ باز» و نَقّالانِ مَثنَوی که أَحیانًا عنوانِ پُرطمطراقِ "شارِح" یا "مُدَرِّسِ" آثارِ مولوی را نیز بر خویش بَسته اند، در یک ویژگیِ عَدَمی، هَنباز و هَمساز اند، و آن "فِقدانِ بِضاعتِ حَدِّأَقَلّی" است در خواندن و فهم۟ کردنِ ظَواهِرِ کَلِمات و سُخَنانِ مولوی و به گِل فُروماندن در بازگُفتِ معانیِ ظاهِریِ مَثنَوی و دیگر مَواریثِ پیرِ بَلخی و پیوستگانش.
کسانی را از این جَماعَت دیده ام که یا از سَرِ نیرنگسازی و فریبکاری و دُکّانداری، و یا از رویِ گولی و نادانی و بیمایگی، اِدِّعا می کُنَند: مَدارِ عِرفان بر «باطِن» است، نه «ظاهِر»؛ و لذا در فَهم۟ کردنِ متنهایی عرفانی چون آثارِ مولوی، حاجت بدین نیست که پُر در ظَواهِرِ أَلفاظ دَرپیچیم!
مَغلَطۀ سَخیفی است!!
راهِ فَهمِ «متن»، خواه عرفانی و خواه غیرِ عِرفانی، خواه عَمیق و خواه سَطحی، خواه واجِدِ بُطون و لایه هایِ دَرونی و خواه فاقِدِ آن، از میانِ ظَواهِرِ أَلفاظ و تَراکیب و مُفرَداتِ آن می گُذَرَد. باطن۟ دارترین و باطن۟ مِحوَرترین متنها نیز مادام که «مَتن» اند، از این قاعده مُستَثنیٰ نَخواهَند بود.
مَثنَوی و دیوانِ کَبیر و فیهِ ما فیه و ... هم از رَهگُذَرِ همان ظَواهِرِ أَلفاظ و تَراکیب و مُفرَداتشان فَهم کرده می شَوَند و هرگونه ژَرفارَوی و کَشفِ بُطون در این مُتون، تنها پَس از سپَری کردنِ این مَرحَله شُدَنی است.
خوشبختانه از مولوی و شَمس و پیروان و پیرامونیان و هَمروزگارانشان متنهایِ فراوانی به دَست است که با مُداقّه در آنها، مِفتاحِ فَهمِ زَبانِ آن عَصر را به طورِ عام و زبانِ پیرِ بَلخ را به طورِ خاص، می تَوان فَرا چَنگ آورد؛ و لازمۀ «مولویٖ شناسی»، چُنین مُداقّه هاست.
البتّه کسانی هَستند که تَرجیح می دِهَند به جایِ طَیِّ این طَریقِ دور و دراز و صَرفِ عُمر در بازخوانیٖ ها و بسیارخوانیٖ هائی که در این راه، بایَد، تنها با پَروازدادنِ خَیالِ خود و افزودنِ چاشنی هایِ إِحساسی (از "خُمارکردنِ چشم به هنگامِ خواندنِ مضامینِ عِرفانی" بگیر، تا "پیوند دادنِ اندیشۀ مولوی و مُقارنه و تَطبیقِ آن با هِگِل و گاندی و رابینسون کروزوئه و تاگور و اِستیو جاب۟ز و هوگو چاوِز و ژان وال ژان و جومونگ"!)، به شَرح و تَفسیرِ آثارِ مولوی و ... إِقدام فرمایَند و آنگاه در مَجالِسِ إِفاضات و مَحافِلِ دُرفَشانی و مَثنویٖ خوانیِ خویش، دَهانِ مُستَمِعانی بی اطّلاع چون صُغریٰ بَگُم و سوسَن۟ باجی و احترام۟ سادات و رُزیتا یِ موطَلائی و آقا مُرتَضیٰ یِ بوتیکی و هَمسایۀ تازۀ کامبیز اینها و پَریٖوَشِ چشم۟ عَسَلی و مَه۟وَشِ عَمّه زَری و أَصغَر آبگوشتی و دکتر بیژنِ ماست۟ بَندیان و پروفسور فَهیمِ غافِل۟ زاده را، از إِعجاب، باز نگَه۟ دارَند و ...! ... «... تا بخوانَد بَر سَلیمی زان فُسون!». ... اینان هرچه هَستَند و هرکه هَستَند، البتّه «مولویٖ شناس» نیستَند. کاری هم که می کُنَند، خواه از رویِ حُسنِ نیَّتِ ساده لوحانه باشَد و خواه به قَصدِ فریفتن و إِض۟لال و جَرِّ مَنافِع و نَی۟لِ مَطامِع، «مولویٖ بازی» است.
کارِ مَردان، روشَنیّ و گَرمی است
کارِ دونان، حیله و بی شَرمی است

۱. مجلّۀ ایرانشناسی، س ۱۲، پاییزِ ۱۳۷۹ هـ. ش.، ش ۴۷، ص ۵۲۰.
يكشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۲:۰۶