( از مَباحثِ لُغَوی و لَغ۟وی! )
1. واژۀ «باجِناغ» که «باجناق» هم نوشته می شود و لُغَتی است تُرکی که به زبانِ فارسی درآمده، به معنایِ شوهرِ خواهرِ زَن (/زوجه) است نسبت به شوهرِ خواهرِ دیگر، و در واقِع بیانگَرِ نسبت دو مَرد با یکدیگر که هر یک شوهر یکی از دو خواهر باشند.
جُست و جو در لغت نامه یِ دِهخدا، ما را بدین برابرها از برایِ «باجناغ» رَهنمون می شود:
بَجَناق ( که ریختِ دیگری است از همان «باجناغ» / «باجناق» 1 ریختِ «باجاناق» هم در بَعضِ مَنابع دیده می شَوَد. نگر: فرهنگِ واژه هایِ تُرکی و مغولی در متونِ فارسی، عَزیزِ دولت آبادی، چ: 1، تَبریز: انتشاراتِ دانِشگاهِ تَبریز، 1386 هـ. ش.، ص 66. )؛ هم۟ ریش؛ هم۟ دامان؛ هم۟ دامن ؛ هم۟ داماد ؛ هم۟ زُلف ؛ هم۟ پاچه (!) ؛ هم۟ دندان ؛ سِلف ؛ هم۟ سِلف ؛ ظَأب ؛ ظَأم ؛ مُظائِب.
2. مرحومِ دکتر محمَّد إِبراهیمِ باستانیِ پاریزی، در سُروده ای طَنزآمیز به تَحلیلِ طَنّازانۀ واژۀ «هَم۟ریش» پرداخته است و گُفته :
«نَدانی از چه عُرفِ عامیانه
دو هَمداماد را خوانده ست "هَمریش"؟
از آن باشَد که این دو هَمدِگَر را
چو می بینَند در بازارِ تجریش،
بجُنبانند با هم ریش و گویَند
بدین جُنباندن أَسرارِ دلِ خویش
کزآن تُح۟فه که بر ریشِ مَن افتاد
به تَه۟ ریشِ تو هم بَستند، درویش

( یاد و یادبود، محمَّد إِبراهیمِ باستانیِ پاریزی، چ: 1، تهران: انتشاراتِ عِلمی، 1365 هـ. ش.، ص 317).
مَن تَفسیرِ طَنزآمیزِ دیگَرِ این واژۀ «هَمریش» را، از یکی از «رُنودِ» اصفهان ـ صَانَهَا اللهُ عَنِ ال۟حَدَثان! ـ شنیده ام؛ که می گفت:
«ریش» به معنایِ جِراحت و زخم است؛ و دو «باجناغ» را از آنجا «هَمریش» می گویند که به یک نوع جِراحت دُچارند و به اصطِلاح، از دَردِ مُشابهی رنج می بَرَند!!
3. «عَدیل» هم در عَرَبی به معنایِ «باجناغ» و «هم ریش» است.
چَندی پیش «باجناغِ» یکی از «عُلَما»یِ اصفهان به رَحمتِ خُدا رفته بود و مُشارٌإِلَیه ـ شایَد به مُلاحَظَۀ آن که پایِ ریش و زُلف و جناغ و ... یِ «أَهلِ علم» را نبایَد به خیابان کشید! ـ، در إِعلامیّۀ تَرحیمِی که از برایِ آن درگذشته چاپ کرده بود، او را «عَدیلِ» خویش خوان۟ده بود. به یاد آوردم که در عُرفِ «أَهلِ علم» اگر بگوییم: دُخترِ آقایِ فُلانی، چَندان مُحتَرَمانه نیست؛ ولی اگر همان دُخترِ آقایِ فُلانی را که مثلًا عاقِله زنی چهل۟ ساله است، «صَبیّه» یِ آقایِ فُلانی بخوانیم، عَلیٰ رَغمِ این که «صَبیّه» به معنایِ دُختربَچّه است!!، حرفِ مَعقول و مُحتَرَمانه ای زده ایم! بر هَمین قیاس ـ و بر قیاسِ این که «پدر» و «مادر» و «خانه» یِ «أَهلِ علم»، تَرجیحًا ـ به ترتیب ـ «والِد» و «والِده» و «بیت» خوانده می شوند، و عَلَی ال۟خُصوص، «هَمسَرِ» ایشان «خانواده» نامیده می شود ـ، «عَدیل»شُدنِ «باجناغ»، عینِ عَدالتِ زبانی است. ... نیست؟!

۱. ریختِ «باجاناق» هم در بَعضِ مَنابع دیده می شَوَد. نگر: فرهنگِ واژه هایِ تُرکی و مغولی در متونِ فارسی، عَزیزِ دولت آبادی، چ: ۱، تَبریز: انتشاراتِ دانِشگاهِ تَبریز، ۱۳۸۶ هـ. ش.، ص ۶۶.
جمعه ۱۲ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۹:۵۷