مَرحومِ حاج شیخ عَبّاسِ قُمی ـ رِض۟وانُ اللهِ تَعَالَیٰ عَلَی۟ه ـ در دیباجۀ کتابِ شَریفِ مَفاتیح الجِنان مَرقوم داشته است:
«... بَعضى از إِخ۟وانِ مُؤمِنين از اين داعى [ = حاج شیخ عَبّاسِ قُمی] درخواست نمودند كه كتاب مِف۟تاح الجِنان را كه مُتَداوَل شُده بي۟نِ مردم، مُطالعه نمایم و آنچه از أَدعيۀ آن كتاب كه سَنَد دارد ذِكر نمایم وآنچه را كه سَنَدش به نظرم نرسيده ذِكر ننمایم و إِضافه کُنَم بر آن بعضِ أَدعيه و زياراتِ مُعتَبَره كه در آن كتاب ذِكر نشده. پَس أَحقَر خواهشِ ايشان را إِجابت نموده و 1
. کذا فی الأَصل. آوردنِ این «و»، پَس از وَجهِ وَصفی، خِلافِ مُختارِ فُصَحاست.
اين كتاب [ = مَفاتیح الجِنانِ مَعروفِ کُنونی] را به همان ترتيب جمع آورده و 2
. کذا فی الأَصل.
ناميدم آن را به مَفاتيح الجِنان ... » 3
. کُلّیّات مَفاتیح ال۟جِنان، ثِقَةال۟إِسلام حاج شی۟خ عَبّاسِ قُمی، با تَرجَمه و تَصحیحِ: آیةالله حاج شی۟خ مُحَمَّدباقِرِ کَمَره ای، به خطِّ حاج طاهِرِ خوشنویس، چ: 9، تهران: کتابفُروشیِ إِسلامیّه، 1377 هـ. ش.، ص 18.
.
پیداست که مَقصود از «سَنَد»داشتَن و «سَنَد»نَداشتَن در این بَیانات، هَمانا، نه «مُس۟نَد» بودنِ اِصطِلاحی است.
«مُس۟نَد»، در اِصطِلاحِ دِرایه، عبارت است از حَدیثی که جُملگیِ رُواةِ آن تا معصوم ـ عَلَی۟هِ السَّلام ـ ذکر شده و زَنجیرۀ راویانش، به طورِ کامِل و مُتَّصِل و بدونِ انقطاع، مَذکور باشَد. «مُسنَد»، در این اصطلاح، مُقابلِ «مُرسَل» به کار می رَوَد. «مُرسَل» هم ـ که جَمعِ آن «مَراسیل» گُفته می شَوَد ـ، عبارت است از حَدیثی که یک تَن یا بیش از یک تَن از رُواةِ آن در سَنَد مذکور نَباشَند و لذا در زنجیرۀ راویانش اِنقِطاعی مَلحوظ گَردَد.
در مَفاتيح ال۟جِنان کم نیست مَرویّات و مأثوراتی که «مُسنَد» نیست؛ و از دیرباز «مَراسیلِ» پُرشُماری در عُمومِ کُتُبِ حَدیث، خاصّه نیایشنامه ها، وجود داشته است.
مَقصودِ مَرحومِ حاج شیخ عَبّاسِ قُمی از «سَنَد»داشتَنِ مَطالِب، آنسان که از دیگر بَیانات و مَنهَج و مَم۟شایِ او در تألیف مُستَفاد می گَردَد، هَمانا مُتَّکی بودنشان به کتابهایِ رِوائیِ شناخته شُده است. به عبارَتِ دیگر، مَقصود، این است که مُتونِ أَدعیه و زیارات و ... را، وَلو در قالِبِ حَدیثِ مُرسَل، از کتابهائی چون مِصباح المُتَهَجِّدِ شیخِ طوسی و إِقبال و مُهَجُ الدَّعَوات و جَمال الأُسبوع و مِص۟باح الزّائرِ ابنِ طاوس و البَلَد الأَمين و جُنَّةُ الأَمانِ الواقيَه 4
. مَعروف به: «مِصباح».
یِ کَفعَمی و مِف۟تاح الفَلاحِ شیخ بَهائی و مِق۟باس المَصابیح و رَبيع الأَسابيع و تُحفَة الزّائِر و زاد ال۟مَعادِ علّامۀ مجلسی أَخ۟ذ می کُنَد، نه هر دَستنوشته یا دَستَکی که فُلان بنِ فُلان از خود به یادگار نِهاده و در آن عباراتی عَرَبی را به عِنوانِ وِرد و ذِکر و دُعا و زیارَتنامه مَخطوط نموده است!
نشانه هایِ این نگَرِش و اِتِّجاهِ مُحَدِّثِ قُمی را ـ که در آن عُم۟دةً از اُستادِ خود مُحَدِّثِ نوری، بل: مَن۟هَج و مَم۟شایِ عُمومیِ مُحَدِّثان و عُلَمایِ فَنِّ مَن۟قول، مُتَأَثِّر است ـ در جای جایِ آثارش می توان دید. از جُمله، در همین کتابِ شَریفِ مَفاتیح الجِنان، ذی۟لِ زيارت معروف به "زيارتِ وارث" مَرقوم فرموده است:
«اين زيارت معروف به "زيارتِ وارث" ست و مأخذش كتاب مِصباح المُتَهَجِّدِ شيخ طوسى است كه از كتبِ بسيار مُعتَبَرۀ مَعروفه نزدِ عُلَماء است و من اين زيارت را بلاواسطه از همان كتابِ شريف نقل كردم. آخرِ زيارتِ شهداء همين بود كه ذِكر شد: فَيَا لَيْتَنِی كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ. پس اين زيادتيها كه بعضى بعد از اين ذِكر كرده اند ( فِی الْجِنَانِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقًا السَّلامُ عَلَى مَنْ كَانَ فِی الْحَائِرِ مِنْكُمْ وَ عَلَىٰ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِی الْحَائِرِ مَعَكُمْ إِلخ)، تمامىِ اينها زيادى و فضولى است. شيخِ ما [ = مُحَدِّثِ نوری] در كتاب لُؤلُؤ [و] مَرجان فرموده: اين كلمات كه مُتَضَمِّنِ چند دُروغِ واضح است عِلاوه 5
. در مأخذِ چاپی: «عَلاوه».
بر جسارتِ ارتكاب بر بِدعت وجسارتِ افزودن بر فرمودۀ إِمام ـ عَلَي۟هِ السَّلام ـ، چُنان شايع و مُتعارَف شُده كه البتّه چَند هزار مَرتَبه در شب و روز در حُضورِ مَرقَدِ مُنَوَّرِ أَبى عبداللهِ الحُسَي۟ن ـ عَلَي۟هِ السَّلام ـ و مَحضَرِ ملائكۀ مُقَرَّبين و مَطافِ أَنبياء و مُرسَلين ـ عَلَي۟هِمُ السَّلام ـ، به آوازِ بلند خوانده مى شود و أَحَدى بر ايشان إِيراد نمى كُنَد و از گفتنِ اين دُروغ و ارتكابِ اين مَعصيت نَه۟ى نمى نمايند و كَم كَم اين كلمات در مَجموعه هائى كه در زيارت و أَدعيه أَحمَقان از عوام جَمع مى كُنَند و گاهى اسمى براىِ آن مى گُذارَند، جَمع شده و چاپ رسيده و منتشر گشته، و از مَجموعۀ اين أَحمَق به مَجموعۀ آن أَحمَق نَقل گرديده، و كار به جائى رسيده كه بر بعضى طَلَبه مُشتَبِه۟ شُده. روزى طلبه [اى] را ديدم كه آن دُروغهاىِ قبيحه را براىِ شُهَداء مى خوان۟د. دَست بر كتفش گُذاشتم. مُلتَفِتِ مَن شُد. گُفتم: از أَهلِ عِلم قَبيح نيست چُنين أَكاذيب در چُنين مَحضَرى؟! گُفت: مگر مَروى نيست؟! تَعَجُّب كردم؛ گُفتم: نه! گُفت: در كتابى ديدم! گُفتم: در كدام كتاب؟! گفت: مِفتاح الجِنان. ساكت شُدَم؛ چه، كسى كه در بى اطِّلاعى كارَش به اينجا رَسَد كه جَمع۟ كردۀ بعضى عَوام را "كتاب" شمرَد و مُستَنَد قرار دِهَد، قابلِ سُخَن۟ گفتن۟ نيست. ... » 6
. کُلّیّات مَفاتیح ال۟جِنان، ثِقَةال۟إِسلام حاج شی۟خ عَبّاسِ قُمی، با تَرجَمه و تَصحیحِ: آیةالله حاج شی۟خ مُحَمَّدباقِرِ کَمَره ای، به خطِّ حاج طاهِرِ خوشنویس، چ: 9، تهران: کتابفُروشیِ إِسلامیّه، 1377 هـ. ش.، ص 566 و 567.
.
لُبِّ سُخَن، همین است که ـ با تَعابیرِ مُحَدِّثِ نوری ـ، مَجموعۀ (بخوانید: سَرِهم کَرده هایِ) هر أَحمَقی را نمی توان مَنبعِ نَقلِ "حدیث و دُعا و زیارت" قرار داد. شیخ عَبّاسِ قُمی این را می فَهمید. مُحَدِّثِ نوری این را می فَهمید. هَمۀ آنان که در تَحدیث أَهلیَّتی دارَند و از مَقولۀ "إِسناد" سَررِشته ای، ولو آن که در مَواضِعی نیز مُتَساهِل باشَند، اینها را می فَهمند. "حَش۟ویان" أَمّا نمی فَهمند؛ و هزار اَفسوس که عَصرِ ما، عَصرِ تَجدیدِ حَیاتِ "حَشویگَری" است!

  • . کذا فی الأَصل. آوردنِ این «و»، پَس از وَجهِ وَصفی، خِلافِ مُختارِ فُصَحاست.
  • . کذا فی الأَصل.
  • . کُلّیّات مَفاتیح ال۟جِنان، ثِقَةال۟إِسلام حاج شی۟خ عَبّاسِ قُمی، با تَرجَمه و تَصحیحِ: آیةالله حاج شی۟خ مُحَمَّدباقِرِ کَمَره ای، به خطِّ حاج طاهِرِ خوشنویس، چ: 9، تهران: کتابفُروشیِ إِسلامیّه، 1377 هـ. ش.، ص 18.
  • . مَعروف به: «مِصباح».
  • . در مأخذِ چاپی: «عَلاوه».
  • . کُلّیّات مَفاتیح ال۟جِنان، ثِقَةال۟إِسلام حاج شی۟خ عَبّاسِ قُمی، با تَرجَمه و تَصحیحِ: آیةالله حاج شی۟خ مُحَمَّدباقِرِ کَمَره ای، به خطِّ حاج طاهِرِ خوشنویس، چ: 9، تهران: کتابفُروشیِ إِسلامیّه، 1377 هـ. ش.، ص 566 و 567.
پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۹:۰۹