- نسبت شاهنامه و ملیگرایی چیست؟ آیا فردوسی را یک ناسیونالیست (به معنای قرن نوزدهمی آن) میدانید؟ هویت ملی مندرج در شاهنامه چقدر به مفهوم امروزی آن نزدیک است؟
پاسُخ: جهَتگیریِ شاهنامه چُنان است که خوانَنده را به ایرانْدوستی میگرایانَد؛ وَلی ایرانْدوستیِ فِردوسی چیزی است و ناسیونالیسمِ مُصْطَلَحِ مُتَأَخِّر چیزِ دیگَر. فِردوسی، حتّیٰ اَگَر از شُعوبیانِ إِفْراطی و نیرانیٖستیزِ روزگارِ خویش میبود ـ که صَد البَتّه نَبود ـ، باز مَردی از جِنْسِ ناسیونالیستْهایِ دو سَدۀ أَخیر به شُمار نَمیرَفت.
بَحث دَر بابِ فَوارِقِ میهَنْدوستیِ گُذَشْتگانی چون فِردوسی و ناسیونالیسمِ جَدید، از حوصَلۀ این سُخَنْگاه بِرون است. «گر بگویم شَرحِ این بیحَد شَوَد / مَثنَوی هَفتاد مَن کاغَد شَوَد». باری، دِریغَم میآیَد بدین یک نُکته إِشارَت نَکُنَم که: میهَنْدوستیِ فِردوسی کمابیش هیچ جا مُسْتَلْزِمِ "طَرد" یا "نَفْیِ" دیگَران نیست؛ بَرخِلافِ ناسیونالیسمِ جَدید که حتّیٰ اَگَر دَر مَرتَبۀ نَظَری چُنین نَباشَد، دَر عَمَل غالِبًا به "طَرد" یا "نَفْیِ" دیگَران میاَنجامَد و حتّیٰ اَگَر سِلسِلۀ خُصومَت با دیگَران را نَجُنبانَد، به نوعی به عَصَبیَّتْهایِ ناخوش دامَن میزَنَد و "دیگری" را با نگاهی خواردارانه نادیده میگیرَد.
از هَمین چَشمانداز، میهَنْدوستیِ گُذَشتگانی چون فِردوسی بمَراتِب إِنْسانیٖتَر و أَخْلاقیٖتَر و بآیینْتَر از ناسیونالیسمِ جَدید است و با دینْداری و پایْبَندی به اَرزِشهایِ دینی هَم تَعارُضی پیْدا نَمیکُنَد.
دَر ناسیونالیسمِ ایرانیِ سَدۀ أَخیر، هَمواره نوعی إِصْرارِ مُتَکَلِّفانه بَر بازگَشت به روزگارانِ دورِ ایران نیز دیده میشَوَد. دَر فِردوسی، تا آنجا که میدانَم، این تَکَلُّفِ پُرمَشَقَّت نمودی نَدارَد. گُمان میکُنَم ـ از بُنْ ـ دَر نگاهِ واقِعْبین و شَخصیَّتِ تَقْدیرباوَرِ او، چَندان جایِ بُروزِ چُنین تَمایُلاتی هَم وُجود نَداشته است.
-چرا فارسیزبانان دیگر کشورها (افغانستان، تاجیکستان و ...)، کمتر از ایرانیان وارد حوزۀ تصحیح و شرح شاهنامه شدهاند (یا اصلا نشدهاند)؟ و این درحالیست که در حوزههای دیگر مرتبط با شاهنامه از جمله هنرهای نمایشی و فیلمسازی، رمان و داستان اقتباسی، کمکار نبودهاند. تحلیل شما از این اتفاق چیست؟
پاسُخ: بُنْیانِ تَحقیقاتِ أَدَبی دَر آن کشوَرها بِالنِّسْبه ضَعیف است، و گویا هَمین اِقْتِضا کَرده است تا خود را کَمتَر دَرگیرِ کارهایِ جِدّی و عَمیق و حوصَلهسوزی چون تَأَمُّلاتِ مُصَحِّحانۀ جِدّی و درَنْگهایِ شارِحانۀ ژَرف دَر مَتنِ شاهنامه کُنَنْد.
از دیگَرسویْ، چُنین کارهایِ زَمانْبَرِ فَراخْدامنه، مُحْتاجِ نوعی ثَباتِ سیاسی و اِجتِماعی و اِقْتِصادی و فَرهَنگی و فَراغَتِ خاطِرِ نِسْبی است. نیک میدانیم که دَر اَفغانِستان چُنین زَمینههائی کَمتَر فَراهَم بوده است و حَتّیٰ نَفْسِ إِدامۀ حَیاتِ زَبانِ فاخِر و سَرفرازِ پارسی هَمواره با خَطَرِ تَنْگْنِگَریٖهایِ قومیَّتْپَرَستانِ إِفْراطیِ مُتَعَصِّبِ مُتَغَلِّب تَهدید میشُده است. دَر تاجیکِستان نیز ـ چُنانکه میدانید ـ حال و روزِ فَرهَنگ و فَرهَنگیان چَندان بِهتَر نَبوده و "خَطِّ مَشْیْ"هایِ جاری را سیاسَتهایِ فَرهَنگیِ اِتِّحادِ جَماهیرِ شورویِ سابِق تَعیین میکَرده است و ... . به گُمانِ مَن، با تَنگناهائی که دیگَر پارسیٖزَبانانِ جهان با آن رویارویْ بودهاند، هَمین اندازه که شاهنامه را میخوانْده و اَرجِ شاهکارِ فَرهَنگیِ فِردوسی را دَر یاد و پاس داشته باشَند، بایَد بَر ایشان آفَرین خوانْد و زیاده تَوَقُّعی نَکَرد.
دَر خودِ ایران، بتَقْریب دَر تَمامِ دورانِ پَهْلَوی، شِعارِ شاهنامهستایی و فِردوسیستایی داده شُده است. پس از اِنقِلاب (1357هـ.ش.) هَم ـ با صَرفِ نَظَر از بَرخی ایستارهایِ یادنَکَردنی که دَر دَهۀ نَخُست بُروز و نمود مییافت (و داستانِ دیگَری دارَد) ـ شاهنامه پیوَسته موردِ تَوَجُّهْ بوده است و دَر دانِشگاهْها و بُنیادهایِ فَرهَنگیِ دولَتی و خُصوصی مُشْتَغِلانی داشته و عِدّهای بحَق یا نابحَق "نانِ" شاهنامه میخوردهاند. با اینْهَمه میتَوان پُرسید: آیا براستی در یکصَد سالِ أَخیر دَر داخِلِ ایران، دَر طریقِ تَصحیح و شَرحِ مَتنِ شاهنامه، گامهائی که با اینْهمه هَیاهو و تَبْلیغات و مَراسم و جَشنها مُتَناسِب و مُتَناظِر باشَد بَرداشتهایم؟ ... گُمان میکُنَم: نه! ... باید واقِعْبین بود. دَر ایران، با ثَباتِ اِجتِماعیِ نِسْبی و ثَروتِ نَفت و اَنبوهِ مُؤَسَّسات و مُتَصَدّیان هَنوز خود را دَر مَحضَرِ شاهنامه و فِردوسی قاصِر و مُقَصِّر مییابیم؛ از تاجیکِستان و اَفغانِستان و ... چه تَوَقُّع تَوانیم کَرد؟
پاسُخ: جهَتگیریِ شاهنامه چُنان است که خوانَنده را به ایرانْدوستی میگرایانَد؛ وَلی ایرانْدوستیِ فِردوسی چیزی است و ناسیونالیسمِ مُصْطَلَحِ مُتَأَخِّر چیزِ دیگَر. فِردوسی، حتّیٰ اَگَر از شُعوبیانِ إِفْراطی و نیرانیٖستیزِ روزگارِ خویش میبود ـ که صَد البَتّه نَبود ـ، باز مَردی از جِنْسِ ناسیونالیستْهایِ دو سَدۀ أَخیر به شُمار نَمیرَفت.
بَحث دَر بابِ فَوارِقِ میهَنْدوستیِ گُذَشْتگانی چون فِردوسی و ناسیونالیسمِ جَدید، از حوصَلۀ این سُخَنْگاه بِرون است. «گر بگویم شَرحِ این بیحَد شَوَد / مَثنَوی هَفتاد مَن کاغَد شَوَد». باری، دِریغَم میآیَد بدین یک نُکته إِشارَت نَکُنَم که: میهَنْدوستیِ فِردوسی کمابیش هیچ جا مُسْتَلْزِمِ "طَرد" یا "نَفْیِ" دیگَران نیست؛ بَرخِلافِ ناسیونالیسمِ جَدید که حتّیٰ اَگَر دَر مَرتَبۀ نَظَری چُنین نَباشَد، دَر عَمَل غالِبًا به "طَرد" یا "نَفْیِ" دیگَران میاَنجامَد و حتّیٰ اَگَر سِلسِلۀ خُصومَت با دیگَران را نَجُنبانَد، به نوعی به عَصَبیَّتْهایِ ناخوش دامَن میزَنَد و "دیگری" را با نگاهی خواردارانه نادیده میگیرَد.
از هَمین چَشمانداز، میهَنْدوستیِ گُذَشتگانی چون فِردوسی بمَراتِب إِنْسانیٖتَر و أَخْلاقیٖتَر و بآیینْتَر از ناسیونالیسمِ جَدید است و با دینْداری و پایْبَندی به اَرزِشهایِ دینی هَم تَعارُضی پیْدا نَمیکُنَد.
دَر ناسیونالیسمِ ایرانیِ سَدۀ أَخیر، هَمواره نوعی إِصْرارِ مُتَکَلِّفانه بَر بازگَشت به روزگارانِ دورِ ایران نیز دیده میشَوَد. دَر فِردوسی، تا آنجا که میدانَم، این تَکَلُّفِ پُرمَشَقَّت نمودی نَدارَد. گُمان میکُنَم ـ از بُنْ ـ دَر نگاهِ واقِعْبین و شَخصیَّتِ تَقْدیرباوَرِ او، چَندان جایِ بُروزِ چُنین تَمایُلاتی هَم وُجود نَداشته است.
-چرا فارسیزبانان دیگر کشورها (افغانستان، تاجیکستان و ...)، کمتر از ایرانیان وارد حوزۀ تصحیح و شرح شاهنامه شدهاند (یا اصلا نشدهاند)؟ و این درحالیست که در حوزههای دیگر مرتبط با شاهنامه از جمله هنرهای نمایشی و فیلمسازی، رمان و داستان اقتباسی، کمکار نبودهاند. تحلیل شما از این اتفاق چیست؟
پاسُخ: بُنْیانِ تَحقیقاتِ أَدَبی دَر آن کشوَرها بِالنِّسْبه ضَعیف است، و گویا هَمین اِقْتِضا کَرده است تا خود را کَمتَر دَرگیرِ کارهایِ جِدّی و عَمیق و حوصَلهسوزی چون تَأَمُّلاتِ مُصَحِّحانۀ جِدّی و درَنْگهایِ شارِحانۀ ژَرف دَر مَتنِ شاهنامه کُنَنْد.
از دیگَرسویْ، چُنین کارهایِ زَمانْبَرِ فَراخْدامنه، مُحْتاجِ نوعی ثَباتِ سیاسی و اِجتِماعی و اِقْتِصادی و فَرهَنگی و فَراغَتِ خاطِرِ نِسْبی است. نیک میدانیم که دَر اَفغانِستان چُنین زَمینههائی کَمتَر فَراهَم بوده است و حَتّیٰ نَفْسِ إِدامۀ حَیاتِ زَبانِ فاخِر و سَرفرازِ پارسی هَمواره با خَطَرِ تَنْگْنِگَریٖهایِ قومیَّتْپَرَستانِ إِفْراطیِ مُتَعَصِّبِ مُتَغَلِّب تَهدید میشُده است. دَر تاجیکِستان نیز ـ چُنانکه میدانید ـ حال و روزِ فَرهَنگ و فَرهَنگیان چَندان بِهتَر نَبوده و "خَطِّ مَشْیْ"هایِ جاری را سیاسَتهایِ فَرهَنگیِ اِتِّحادِ جَماهیرِ شورویِ سابِق تَعیین میکَرده است و ... . به گُمانِ مَن، با تَنگناهائی که دیگَر پارسیٖزَبانانِ جهان با آن رویارویْ بودهاند، هَمین اندازه که شاهنامه را میخوانْده و اَرجِ شاهکارِ فَرهَنگیِ فِردوسی را دَر یاد و پاس داشته باشَند، بایَد بَر ایشان آفَرین خوانْد و زیاده تَوَقُّعی نَکَرد.
دَر خودِ ایران، بتَقْریب دَر تَمامِ دورانِ پَهْلَوی، شِعارِ شاهنامهستایی و فِردوسیستایی داده شُده است. پس از اِنقِلاب (1357هـ.ش.) هَم ـ با صَرفِ نَظَر از بَرخی ایستارهایِ یادنَکَردنی که دَر دَهۀ نَخُست بُروز و نمود مییافت (و داستانِ دیگَری دارَد) ـ شاهنامه پیوَسته موردِ تَوَجُّهْ بوده است و دَر دانِشگاهْها و بُنیادهایِ فَرهَنگیِ دولَتی و خُصوصی مُشْتَغِلانی داشته و عِدّهای بحَق یا نابحَق "نانِ" شاهنامه میخوردهاند. با اینْهَمه میتَوان پُرسید: آیا براستی در یکصَد سالِ أَخیر دَر داخِلِ ایران، دَر طریقِ تَصحیح و شَرحِ مَتنِ شاهنامه، گامهائی که با اینْهمه هَیاهو و تَبْلیغات و مَراسم و جَشنها مُتَناسِب و مُتَناظِر باشَد بَرداشتهایم؟ ... گُمان میکُنَم: نه! ... باید واقِعْبین بود. دَر ایران، با ثَباتِ اِجتِماعیِ نِسْبی و ثَروتِ نَفت و اَنبوهِ مُؤَسَّسات و مُتَصَدّیان هَنوز خود را دَر مَحضَرِ شاهنامه و فِردوسی قاصِر و مُقَصِّر مییابیم؛ از تاجیکِستان و اَفغانِستان و ... چه تَوَقُّع تَوانیم کَرد؟
چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۵