آقایِ دکتر پیروزِ مُجْتَهِدزاده، دَر مُقَدّمهای که بَر کِتابِ جُغرافیایِ سیاسی دَر شاهنامۀ فِردوسی مَرقوم داشتهاند، به جایِ «فِردوسیِ طوسی»، «فِردوسیِ توسی» نوشته و آنگاه دَر حاشیه چُنین إِظْهارِ نَظَر کَردهاند:
«با توجّه به ایرانی بودنِ نامِ شهرِ تاریخیِ "توس"، دلیلی وجود ندارَد که نگارِشِ این نام به شیوۀ نگارشِ زبانی بیگانه و استفاده از حرفِ نامأنوسِ "ط" در فارسی محدود شود».
( جُغرافیایِ سیاسی دَر شاهنامۀ فِردوسی، أَبوالفَضْلِ کاوندی کاتِب، با مُقَدّمۀ دکتر پیروزِ مُجْتَهِدزاده، چ: 1، تِهْران: اِنْتِشاراتِ کویر، 1394هـ.ش.، ص 16).
این که چرا حَرفِ "ط" که هَمواره در میراثِ مکتوبِ ما و نگارِشها و سَرایِشهایِ بُزُرگانِ أَدَبِ فارسی حُضور داشته از بَرایِ آقایِ دکتر پیروزِ مُجْتَهِدزاده "نامأنوس" است، به مُخلِص رَبطی نَدارَد و به هر رویْ مَسأَلَۀ إیٖناس و اِستیٖناس، أَمْری فَردی و خُصوصی است و شَواذِّ طَبْعْهایِ نافِر و گرایِشهایِ نادِر دَر عالَم بسیار است؛ وَلی این اِدِّعا که "چون نامِ «طوس» ایرانی است بایَد آن را به ریختِ «توس» نوشْت"، پندارِ ناصَواب و زیانْباری است که مَعَالأَسَف به ایشان نیز اِختِصاصی نَدارَد و دَر این زَمانه "مُرتَکِبانِ" پُرشُمار دارَد 1 .
آقایِ مُجْتَهِدزاده و هَمْرایانِ ایشان دَر تَخطِئَۀ نویسِشِ «طوس»، خَیال میکُنَند «نگارِشِ این نام به شیوۀ نگارشِ زبانی بیگانه» صورَت گِرِفته است و "سَهْو"ی شُده که بایَد آن را إِصْلاح کَرد. لیک گویا مَسأَله بدین سادگی نیست:
أَوَّلًا، دَر ایرانی یا نیرانی بودن، میانِ "س" و "ص" و "ت" و "ط" و "ق" و "غ" و ... چه تَفاوُتی هَست؟ ... اینها هَمه حُروفِ یک أَلِفبایَند؛ خواه ایرانی؛ خواه نیرانی. اَگَر "ط" بیگانه باشَد؛ "ت" نیز هَمان حُکم را دارَد. اَگَر "ق" خودی باشَد؛ "غ" هَم از هَمین أَلِفباست.
ثانیًا، از کُجا و چگونه إِحراز فَرمودهاند که گُذَشتگانِ ما که مَثَلًا «طوس» را با "ط" نوشتهاند، نه "ت"، کارِ بیدَلیل و نَسَنجیدهای کَردهاند و هیچ توجیهی پَسِ پُشتِ این گُزینِش نَبوده است؟
ثالِثًا، در جایی که دَر درازنایِ سُنَّتِ زَبان و أَدَب و فَرهَنگِ ما بُزُرگانِ این فَرهَنگ و آموزگارانِ أَدَب هَمه «طوس» نوشتهاند، نَه «توس»، و فِردوسی و خواجه نَصیر و خواجه نِظامُالمُلْک و دیگَر هَمشَهْریانشان، «طوسی» شمرده شُدهاند، نَه «توسی»، و بظاهِر و آنسان که از مَنابِع و أَسناد و دَستنوشتهایِ کُهَن بَرمیآیَد، قاطِبۀ مَردُمانِ فَرهیخته، از همین نویسِشِ «طوس» پیروی میکَردهاند، چرا دَر أَمرِ إِملا و رَسمالخَطّ که بِذاتِهِ أَمری سُنَّتی است و متَّکی بَر سُنَّتِ نگارِشیِ زَبان، ما بیکْباره بایَد اِنقلاب کُنیم و ریختهایِ سُنَّتیِ نگارِش را تا بدین اَندازه دِگَرگون سازیم؟
مَوارِدِ "لِم" و "لانُسَلِّم" با "توس"نویسان، بسیار است، و مَجالِ "قیل و قال" در این زَمینه، فَراخ.
مَنْبَنده نَمیدانَم نویسِشِ «طوس» به ریختِ «توس»، إِبداعِ چه کَسی است و چه کَسی نَخُستینْبار این نویسِشِ غَریب را به کاربُرده است؛ نویسِشی که پَسانْتَر با تَأْسیسِ "اِنتشاراتِ توس" شُهْرَتی یافت، و آنگاه با بهکاررَفتَنَش دَر مَکتوباتِ بَعضِ اُستادان که بَعضًا از قَضا دَر خودِ "طوس" هم تَعَلُّقاتی دارَند، و با راهْیافْتَنَش به پارهای از دَرسنامهها، بَر دامنۀ شُیوعِ اِستِعمالِ آن اَفزوده شُد. ... آری، بانیِ این بِدعَتِ رَسْمُالخَطّی را نَمیشناسَم؛ ... لیک میدانَم که "سَیِّد أَحمَدِ کَسرَویِ تَبریزی" این نویسِش را به کاربُرده و هَمین کاربُردِ ویْ موردِ اِنتِقادِ اُستادِ اَنوشهیاد "مَلِکُالشُّعَراءْ مُحَمَّدتَقیِ بَهار" هَم واقِع شُده است.
بَهار دَر روشَنْداشْتِ اِنْتِقادِ خویش از نِویسِشِ مُختارِ کَسرَوی («توس» به جایِ «طوس»)، مَرقوم داشته است:
«... چرا عَرَبان و ایرانیان دَر کُتُبِ عَرَبی و یا فارسی بَعضی از لُغاتِ فارسی که دارایِ تاءِ قَرِشَت میباشَد با هَمان إِملایِ فارسی نوشته و بَعضی دیگَر از هَمان لُغات را با طاءِ حُطّی؟ مَثَلًا از شَهرها: تَبریز، اُستُوا، بُست، اِستَراباد، استربیان، پشت، تستر، و از أَسماءِ أَشخاص: رستم و گشتاسف و غیره، و از قَبایِل: ترک، تاتار، و غیره را با تاءِ قَرِشَت نوشتهاند، آنگاه طَبَرِستان، اِسطَخر، طهران، طوس، طَهمورِث، طَبَرزَد، طور، طهماسب، و غیره را با طاءِ حُطّی ... پَس مَعلوم است دَر لَهجۀ فارسیِ میانه که ما آن را پَهلَوی میخوانیم دو قِسم تاء بوده، یکی هَمان که امروز هَم دَر أَلفبایِ فارسی باقی مانده و دیگَری تاءِ مَجهول که چون مُحتاجٌ إِلَیهِ قافیۀ شِعری نَشُده اسمِ آن از بیْن رَفته است. بِنا بَر این هَر اِسمی که با تاءِ مَعروف بوده است (این اِصطِلاح را مَن امروز بَرایِ أَدایِ مَقصود میگویَم) با تاءِ قَرِشَت، و هَرکُدام با تاءِ مَجهول، یَعنی آن تایی که صدایَش غیر از این تاء و شاید از کاف یا دال تَبدیل یافته بوده، آن را برایِ تَفکیک از تاءِ أَصلی و عَدَمِ اِشتِباه و صیانَتِ لَهجه، با طاء ضَبط نمودهاند. گویَند این تایی که مَن آن را تاءِ مَجهول نامیدهام دَر هندوستان هَنوز تلفُّظ میشَوَد، وَلی دَر ایران مانَندِ سایِرِ حُروفِ مَجهوله (واو و یاء و حَرفِ ذال که تَنها از بَرَکَتِ قافیه و رِعایَتِ أَساتید، ما از آنها اِطِّلاع داریم) تَلَفُّظَش از بیْن رَفته است.
پَس هَرگاه فَرضیّاتِ فوق صَحیح و دَلایِل و أَماراتِ مَطلَب دُرُست باشَد، ما نَمیتوانیم "طوس" و "طهران" و "طَبَرزَد" و "طَبَس" را با تاءِ مَنقوط بنویسیم، زیرا این إِقدامِ ما ... از قَبیلِ تَصَرُّف دَر لُغات و أَصواتِ حُروف خواهَد بود. ... .»
( بَهار و أَدَبِ فارسی ـ مَجموعۀ یکصَد مَقاله از مَلِکُالشُّعَراء [اُستاد مُحَمَّدتَقیِ] بَهار ـ، بهکوشِشِ: مُحَمَّدِ گُلبُن، با مُقَدّمۀ: دکتر غُلامحُسَیْنِ یوسُفی، چ: 2، تِهْران: شرکَتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی ـ با هَمْکاریِ: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ فرانْکلین ـ، 1355 هـ.ش.، 1 / 176 و 177).
آنچه بَهار به آن تَوَجُّهْ داده است و به زَبانشناسیِ زَبانِ فارسی و پیشینۀ زَبانِ نیاکانیِ ما بازمیگَردَد، نُکتۀ بسیار مُهِمّ و مُغْتَنَمی است؛ و بَخشی از راز و رَمزهایِ "سُنَّت"هایِ نویسِشی و "نویسِش"هایِ سُنَّتیِ زَبانِ فارسی را روشَن میدارَد.
این تَأَمُّلات البَتّه جایِ گُستَرِش هَم دارَد.
آقایِ عَلیِ حَصوری، از تَجدیدِنَظَرطَلَبانِ بیپَروایِ روزگارِ ما ـ که آراء و آثارِ وی آگَنده از "خِلافِمَشْهور"هاست (و صِحَّت و سُقْمِ این "خِلافآمَد"ها خود البَتّه بَحثی است جُداگانه و فِقْره به فِقْره شایَندۀ نَقد و بَررَسی) ـ، دَر کِتابِ زیبائیِ خَطِّ فارسی مینویسَد:
«دَر اِنتِقال از خطِّ پَهلَوی به فارسی کارهائی شُده است که نَه تَصادُفی است و نَه تاکُنون دَلیلِ ویژهای بَرایِ آن إِبراز شُده است. نمونه را، واژۀ "صدِ" فارسی که میپنداریم میبایستی با سین نوشته میشُد، با صاد نوشته شُده است و این از واژههایِ مُعَرَّب نیست. دَر واژههایِ مُعَرَّب "ص" نمایَندۀ "چ" است که در زَبانِ عَرَبی نَبوده است، مانَندِ چندن که صندل شُده یا چوپگان / صولجان (چوگان)، چاروگ / صاروج، و مانَندِ آنها، أَمّا باِحتِمالْ، از این نوع صادها نیست.
مَن میاندیشم که دَر این کارها حِکمَتی دَر کار بوده است؛ چرا که سده (نامِ جَشنِ مَعروف) را با سین نوشتهاند و این اِرتِباطی با ریشۀ هِندواروپائیِ آن ... دارَد؛ چه، سده از ریشۀ sadh هِندواروپائی، به معنیِ درَخشیدن، ظُهور و مانَندِ آن است، دَر حالی که صد از śatəm هِندواروپائی است که سینِ آن از نوعِ سینی نیست که دَر سده است و پَسینتَر است و به هَمین دلیل دَر بسیاری از زبانهایِ هِندواروپائی با صدایِ سین بازنَمانده است.
... جَوانِبِ سَنجیدهای دَر دلالتِ خَطِّ فارسی هست. ... و با تَمامِ دِلبستگیهائی که به مِلَّت و مِلّیَّتِ خود و استقلالِ رأی دارَم، مَن نوشتنِ طهماسپ و طهمورث را بیدَلیل نمیدانَم و میاندیشَم که ظاهِرًا اِنعِکاسِ دَقیقی از تَلَفُّظِ تاریخی ... است و به دَلیلِ هَمین دِلبستگیها حتّیٰ 2 اگر در سالهایِ پیش، از رویِ نادانی تهمورث و تهماسپ نوشتهام، اکنون پشیمانم و به هیچ وَجه إِملایِ تاریخیِ آنها را تَحتِ تأثیرِ عَرَبی یا سَلیقۀ نویسندگان و دَبیران و مانَندِ آن نمیدانَم.»
( زیبائیِ خَطِّ فارسی ـ تَحلیلِ تاریخی ـ، عَلیِ حَصوری، چ: 1، تِهْران: نَشْرِ چشْمه، تابِستانِ 1398هـ.ش.، ص 32 و 33؛ تأکید از ماست).
غَرَضِ مَن از نَقلِ أَقوالِ آقایِ حَصوری، یا حَتّیٰ زندهیاد اُستاد بَهار، لُزومًا پَذیرُفْتاریِ تَبیینهائی که ایشان از نویسِشهایِ سُنَّتی إِرائه دادهاند نیست. به دیگَر سُخَن، لُزومًا نَمیخواهَم بگویَم: تایِ مَجهولی بوده است چُنین و چُنان، یا نَبوده است، یا: نگارِشِ نامِ جشنِ «سده» با مُلاحَظَۀ ریشۀ کُهَنِ لَفظ بوده است یا نَبوده است. اینها هَریک دَر جایِ خود سَزایِ بَحث و فَحص و مُداقّه است. مَن دَر پَیِ تَذْکارِ نُکتۀ کُلّیٖتَر و بُنیادینتَری هَستم. آن نُکته هَم این است که: ـ چُنان که زندهیاد اُستاد بَهار و آقایِ حَصوری و بَرخی دیگَر تَفَطُّن یافتهاند (و چه نیکوست این تَفَطُّن!) ـ نویسِشهایِ مَعروف و مُتَعارَفِ سُنَّتِ قُدَمائیِ کِتابَت، جَوانِبِ سَنجیده و باریکی دارَد، و چَندان تَصادُفی و بیحِکمَت نیست، و إِصْدارِ أَحکامِ شتابْزده به لُزومِ دِگَرسازیِ این نویسِشها، خاصّه بَرایِ کَسانی که سابِقۀ تَوَغُّلشان دَر چه و چون و چَندِ "کِتابت" و "رَسمالخَطِّ" فارسی دَر حُدودِ هَمان فَراگیریِ أَلفبا از آموزگارِ سالِ نَخُستِ دَبِستان مانده باشَد و جَوانِبِ تاریخی و تُراثیِ موضوع را نیک وانَرَسیده باشَند، بحَق از "مَحْظورات" است.
اَگَر «طِهران» به دِلْخواهِ هَوَسْناکانِ عَصرِ تَجَدُّدِ پَهلَوی «تِهْران» شُد، وَجْهی نَدارَد «طوس» و أَمْثالِ آن را نیز مُهْمَل بُگْذاریم تا هَرکَس به دِلْخواهِ خود سُنَّتِ نگارِشیِ زَبانِ فارسی را دِگَرگون کُنَد و فَردا فَرزَندانِ این بوم و بَر از دیدَنِ نِسبَتِ «طوسیِ» فِردوسی و غَزّالی و خواجه نِظامُالمُلْک و خواجه نَصیر دَر عَجَب شَوَند.
مایۀ تَأَسُّفِ بسیار است که شُماری از اُستادانِ أَدَب دَر روزگارِ ما که خود بایَد دَر چُنین أُمور مُقْتَدایِ دیگَران باشَند، دَر سالهایِ أَخیر، «طوس» را «توس» مینویسَند و «طوسی» را «توسی»!؛ و قَضیّه را زیاده سَهل گِرِفتهاند.
گویا تَنها با اَفزایِشِ دانِش و دیدهوَری است که میتَوان جلُوِ این بیمُبالاتیهایِ فَرهَنگی و "شَدُرُسنا"هایِ بارِد و "جَوْزَدگی"هایِ ناشی از سَهْلانگاری و بیوُقوفی را گِرِفت.
مایۀ مَزیدِ تَأَسُّف و تَحَیُّر آن است که اینگونه دَستکاریهایِ "نو"سازانۀ بُنیانْکَن، دامانِ مَتْنهایِ کُهَن و مامنامههایِ دیرین و نازِشْخیز و فَرهَنگآفَرینِ ما و حتّیٰ ـ از این میان ـ دامانِ خودِ شاهنامه را نیز گِرِفته است و بَعضِ أَبنایِ زَمانْ تَصَرُّفات و تَذَوُّقاتِ خود را بَر یادگارهایِ تُراثیِ مَضْبوط نیز تَحمیل میکُنَند. نمونه را، اُستادِ مُحتَرَم آقایِ دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی ـ که بی هیچ گُفتوگویْ از دانِشْوَرانِ سُخَنْدانِ روزگارِ مایَند ـ، دَر شاهنامهای که چاپ کَردهاند، دَر نویسِشِ نامهایِ کَسان دَست بُرده و نویسِشهایِ بَرساختهای چون «تهمورث» و «توس» و «تهماسب» را جانِشینِ نویسِشهایِ نژادۀ دیرینِ «طهمورث» و «طوس» (پسَرِ نوذَر) و «طهماسب» کَردهاند! (نمونه را، نگَر: شاهنامۀ فِردوسی، ویرایِشی دانِشوَرانه و نوآیین از: دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی، چ: 1، تِهْران: نَشْرِ تُرَنْگ، 1398 هـ.ش.، 1 / 49 و 212، و ...).
اینگونه دَستکاریِ تاریخ و تُراث و فَرهَنگ و یادگارهایِ نیاکانی، از هَرکس رَوا باشَد، از أَمثالِ چُنین اوستادی ارجمند که مَرزْبانی این فَرهنگِ کهنسال را از ایشان چشم میداریم و به باریکْبینی و دِلآگاهی و نیکخواهیشان از بُنِ دَندان و ژَرفایِ جان إِذْعان داریم، رَوا نیست.
دیریست به گوشِ ما فُروخواندهاند که: «پایْلَغْزِ دانِشمَندان، پایْلَغْزِ جَهانَست» ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِهْخُدا، چ: 6، تِهْران: مُؤَسَّسۀ اِنْتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 1 / 93).
«با توجّه به ایرانی بودنِ نامِ شهرِ تاریخیِ "توس"، دلیلی وجود ندارَد که نگارِشِ این نام به شیوۀ نگارشِ زبانی بیگانه و استفاده از حرفِ نامأنوسِ "ط" در فارسی محدود شود».
( جُغرافیایِ سیاسی دَر شاهنامۀ فِردوسی، أَبوالفَضْلِ کاوندی کاتِب، با مُقَدّمۀ دکتر پیروزِ مُجْتَهِدزاده، چ: 1، تِهْران: اِنْتِشاراتِ کویر، 1394هـ.ش.، ص 16).
این که چرا حَرفِ "ط" که هَمواره در میراثِ مکتوبِ ما و نگارِشها و سَرایِشهایِ بُزُرگانِ أَدَبِ فارسی حُضور داشته از بَرایِ آقایِ دکتر پیروزِ مُجْتَهِدزاده "نامأنوس" است، به مُخلِص رَبطی نَدارَد و به هر رویْ مَسأَلَۀ إیٖناس و اِستیٖناس، أَمْری فَردی و خُصوصی است و شَواذِّ طَبْعْهایِ نافِر و گرایِشهایِ نادِر دَر عالَم بسیار است؛ وَلی این اِدِّعا که "چون نامِ «طوس» ایرانی است بایَد آن را به ریختِ «توس» نوشْت"، پندارِ ناصَواب و زیانْباری است که مَعَالأَسَف به ایشان نیز اِختِصاصی نَدارَد و دَر این زَمانه "مُرتَکِبانِ" پُرشُمار دارَد 1
أَخیرًا در نُسخۀ چاپیِ یکی از مَقالاتَم در مَجَلّۀ دَریچه (ش 51 و 52)، دیدَم ویراستار که نَدانَم کیست، هَرجا «طوس» نوشته بودهام آن را «توس» کَرده است؛ و این دَر جایی است که بَر صَفحۀ آغازینِ مَجَلّه نوشتهاند: «در بیشتر مقالات رسمالخط صاحب اثر حفظ شده است». سَردبیرِ مَجَلّه هَم از قَضیّۀ این تَصَرُّف خَبَر نَداشت و مُتَعَجِّب شُد. ... گویا این بِدعَتِ کَریٖهِ «توس»نویسی به جایِ «طوس»، چُنان شایِع شُده است و صورتِ قَضیّه آنسان باژگون آمَده و أَمْر بَر خاصّ و عامِّ أَهلِ کَلِمه و کَلام مُشتَبِهْ گَردیده که بَرخی از ویراستارانِ عَصْرْ، خود را مُوظَّف و مُکَلَّف میدانَند ـ بِأَیِّ نَحْوٍ کان! و به هَر قیمَت! ـ نویسِشِ «توس» را جایْگُزینِ «طوس» گَردانَند؛ وَلَو بَلَغَ ما بَلَغ!!!
آقایِ مُجْتَهِدزاده و هَمْرایانِ ایشان دَر تَخطِئَۀ نویسِشِ «طوس»، خَیال میکُنَند «نگارِشِ این نام به شیوۀ نگارشِ زبانی بیگانه» صورَت گِرِفته است و "سَهْو"ی شُده که بایَد آن را إِصْلاح کَرد. لیک گویا مَسأَله بدین سادگی نیست:
أَوَّلًا، دَر ایرانی یا نیرانی بودن، میانِ "س" و "ص" و "ت" و "ط" و "ق" و "غ" و ... چه تَفاوُتی هَست؟ ... اینها هَمه حُروفِ یک أَلِفبایَند؛ خواه ایرانی؛ خواه نیرانی. اَگَر "ط" بیگانه باشَد؛ "ت" نیز هَمان حُکم را دارَد. اَگَر "ق" خودی باشَد؛ "غ" هَم از هَمین أَلِفباست.
ثانیًا، از کُجا و چگونه إِحراز فَرمودهاند که گُذَشتگانِ ما که مَثَلًا «طوس» را با "ط" نوشتهاند، نه "ت"، کارِ بیدَلیل و نَسَنجیدهای کَردهاند و هیچ توجیهی پَسِ پُشتِ این گُزینِش نَبوده است؟
ثالِثًا، در جایی که دَر درازنایِ سُنَّتِ زَبان و أَدَب و فَرهَنگِ ما بُزُرگانِ این فَرهَنگ و آموزگارانِ أَدَب هَمه «طوس» نوشتهاند، نَه «توس»، و فِردوسی و خواجه نَصیر و خواجه نِظامُالمُلْک و دیگَر هَمشَهْریانشان، «طوسی» شمرده شُدهاند، نَه «توسی»، و بظاهِر و آنسان که از مَنابِع و أَسناد و دَستنوشتهایِ کُهَن بَرمیآیَد، قاطِبۀ مَردُمانِ فَرهیخته، از همین نویسِشِ «طوس» پیروی میکَردهاند، چرا دَر أَمرِ إِملا و رَسمالخَطّ که بِذاتِهِ أَمری سُنَّتی است و متَّکی بَر سُنَّتِ نگارِشیِ زَبان، ما بیکْباره بایَد اِنقلاب کُنیم و ریختهایِ سُنَّتیِ نگارِش را تا بدین اَندازه دِگَرگون سازیم؟
مَوارِدِ "لِم" و "لانُسَلِّم" با "توس"نویسان، بسیار است، و مَجالِ "قیل و قال" در این زَمینه، فَراخ.
مَنْبَنده نَمیدانَم نویسِشِ «طوس» به ریختِ «توس»، إِبداعِ چه کَسی است و چه کَسی نَخُستینْبار این نویسِشِ غَریب را به کاربُرده است؛ نویسِشی که پَسانْتَر با تَأْسیسِ "اِنتشاراتِ توس" شُهْرَتی یافت، و آنگاه با بهکاررَفتَنَش دَر مَکتوباتِ بَعضِ اُستادان که بَعضًا از قَضا دَر خودِ "طوس" هم تَعَلُّقاتی دارَند، و با راهْیافْتَنَش به پارهای از دَرسنامهها، بَر دامنۀ شُیوعِ اِستِعمالِ آن اَفزوده شُد. ... آری، بانیِ این بِدعَتِ رَسْمُالخَطّی را نَمیشناسَم؛ ... لیک میدانَم که "سَیِّد أَحمَدِ کَسرَویِ تَبریزی" این نویسِش را به کاربُرده و هَمین کاربُردِ ویْ موردِ اِنتِقادِ اُستادِ اَنوشهیاد "مَلِکُالشُّعَراءْ مُحَمَّدتَقیِ بَهار" هَم واقِع شُده است.
بَهار دَر روشَنْداشْتِ اِنْتِقادِ خویش از نِویسِشِ مُختارِ کَسرَوی («توس» به جایِ «طوس»)، مَرقوم داشته است:
«... چرا عَرَبان و ایرانیان دَر کُتُبِ عَرَبی و یا فارسی بَعضی از لُغاتِ فارسی که دارایِ تاءِ قَرِشَت میباشَد با هَمان إِملایِ فارسی نوشته و بَعضی دیگَر از هَمان لُغات را با طاءِ حُطّی؟ مَثَلًا از شَهرها: تَبریز، اُستُوا، بُست، اِستَراباد، استربیان، پشت، تستر، و از أَسماءِ أَشخاص: رستم و گشتاسف و غیره، و از قَبایِل: ترک، تاتار، و غیره را با تاءِ قَرِشَت نوشتهاند، آنگاه طَبَرِستان، اِسطَخر، طهران، طوس، طَهمورِث، طَبَرزَد، طور، طهماسب، و غیره را با طاءِ حُطّی ... پَس مَعلوم است دَر لَهجۀ فارسیِ میانه که ما آن را پَهلَوی میخوانیم دو قِسم تاء بوده، یکی هَمان که امروز هَم دَر أَلفبایِ فارسی باقی مانده و دیگَری تاءِ مَجهول که چون مُحتاجٌ إِلَیهِ قافیۀ شِعری نَشُده اسمِ آن از بیْن رَفته است. بِنا بَر این هَر اِسمی که با تاءِ مَعروف بوده است (این اِصطِلاح را مَن امروز بَرایِ أَدایِ مَقصود میگویَم) با تاءِ قَرِشَت، و هَرکُدام با تاءِ مَجهول، یَعنی آن تایی که صدایَش غیر از این تاء و شاید از کاف یا دال تَبدیل یافته بوده، آن را برایِ تَفکیک از تاءِ أَصلی و عَدَمِ اِشتِباه و صیانَتِ لَهجه، با طاء ضَبط نمودهاند. گویَند این تایی که مَن آن را تاءِ مَجهول نامیدهام دَر هندوستان هَنوز تلفُّظ میشَوَد، وَلی دَر ایران مانَندِ سایِرِ حُروفِ مَجهوله (واو و یاء و حَرفِ ذال که تَنها از بَرَکَتِ قافیه و رِعایَتِ أَساتید، ما از آنها اِطِّلاع داریم) تَلَفُّظَش از بیْن رَفته است.
پَس هَرگاه فَرضیّاتِ فوق صَحیح و دَلایِل و أَماراتِ مَطلَب دُرُست باشَد، ما نَمیتوانیم "طوس" و "طهران" و "طَبَرزَد" و "طَبَس" را با تاءِ مَنقوط بنویسیم، زیرا این إِقدامِ ما ... از قَبیلِ تَصَرُّف دَر لُغات و أَصواتِ حُروف خواهَد بود. ... .»
( بَهار و أَدَبِ فارسی ـ مَجموعۀ یکصَد مَقاله از مَلِکُالشُّعَراء [اُستاد مُحَمَّدتَقیِ] بَهار ـ، بهکوشِشِ: مُحَمَّدِ گُلبُن، با مُقَدّمۀ: دکتر غُلامحُسَیْنِ یوسُفی، چ: 2، تِهْران: شرکَتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی ـ با هَمْکاریِ: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ فرانْکلین ـ، 1355 هـ.ش.، 1 / 176 و 177).
آنچه بَهار به آن تَوَجُّهْ داده است و به زَبانشناسیِ زَبانِ فارسی و پیشینۀ زَبانِ نیاکانیِ ما بازمیگَردَد، نُکتۀ بسیار مُهِمّ و مُغْتَنَمی است؛ و بَخشی از راز و رَمزهایِ "سُنَّت"هایِ نویسِشی و "نویسِش"هایِ سُنَّتیِ زَبانِ فارسی را روشَن میدارَد.
این تَأَمُّلات البَتّه جایِ گُستَرِش هَم دارَد.
آقایِ عَلیِ حَصوری، از تَجدیدِنَظَرطَلَبانِ بیپَروایِ روزگارِ ما ـ که آراء و آثارِ وی آگَنده از "خِلافِمَشْهور"هاست (و صِحَّت و سُقْمِ این "خِلافآمَد"ها خود البَتّه بَحثی است جُداگانه و فِقْره به فِقْره شایَندۀ نَقد و بَررَسی) ـ، دَر کِتابِ زیبائیِ خَطِّ فارسی مینویسَد:
«دَر اِنتِقال از خطِّ پَهلَوی به فارسی کارهائی شُده است که نَه تَصادُفی است و نَه تاکُنون دَلیلِ ویژهای بَرایِ آن إِبراز شُده است. نمونه را، واژۀ "صدِ" فارسی که میپنداریم میبایستی با سین نوشته میشُد، با صاد نوشته شُده است و این از واژههایِ مُعَرَّب نیست. دَر واژههایِ مُعَرَّب "ص" نمایَندۀ "چ" است که در زَبانِ عَرَبی نَبوده است، مانَندِ چندن که صندل شُده یا چوپگان / صولجان (چوگان)، چاروگ / صاروج، و مانَندِ آنها، أَمّا باِحتِمالْ، از این نوع صادها نیست.
مَن میاندیشم که دَر این کارها حِکمَتی دَر کار بوده است؛ چرا که سده (نامِ جَشنِ مَعروف) را با سین نوشتهاند و این اِرتِباطی با ریشۀ هِندواروپائیِ آن ... دارَد؛ چه، سده از ریشۀ sadh هِندواروپائی، به معنیِ درَخشیدن، ظُهور و مانَندِ آن است، دَر حالی که صد از śatəm هِندواروپائی است که سینِ آن از نوعِ سینی نیست که دَر سده است و پَسینتَر است و به هَمین دلیل دَر بسیاری از زبانهایِ هِندواروپائی با صدایِ سین بازنَمانده است.
... جَوانِبِ سَنجیدهای دَر دلالتِ خَطِّ فارسی هست. ... و با تَمامِ دِلبستگیهائی که به مِلَّت و مِلّیَّتِ خود و استقلالِ رأی دارَم، مَن نوشتنِ طهماسپ و طهمورث را بیدَلیل نمیدانَم و میاندیشَم که ظاهِرًا اِنعِکاسِ دَقیقی از تَلَفُّظِ تاریخی ... است و به دَلیلِ هَمین دِلبستگیها حتّیٰ 2
آقایِ حَصوری به جایِ «حتّیٰ» نوشتهاند: «حتا». حَقِّ پشیمانْشُدَن از این نویسِش را از بَرایشان مَحفوظ میداریم!
( زیبائیِ خَطِّ فارسی ـ تَحلیلِ تاریخی ـ، عَلیِ حَصوری، چ: 1، تِهْران: نَشْرِ چشْمه، تابِستانِ 1398هـ.ش.، ص 32 و 33؛ تأکید از ماست).
غَرَضِ مَن از نَقلِ أَقوالِ آقایِ حَصوری، یا حَتّیٰ زندهیاد اُستاد بَهار، لُزومًا پَذیرُفْتاریِ تَبیینهائی که ایشان از نویسِشهایِ سُنَّتی إِرائه دادهاند نیست. به دیگَر سُخَن، لُزومًا نَمیخواهَم بگویَم: تایِ مَجهولی بوده است چُنین و چُنان، یا نَبوده است، یا: نگارِشِ نامِ جشنِ «سده» با مُلاحَظَۀ ریشۀ کُهَنِ لَفظ بوده است یا نَبوده است. اینها هَریک دَر جایِ خود سَزایِ بَحث و فَحص و مُداقّه است. مَن دَر پَیِ تَذْکارِ نُکتۀ کُلّیٖتَر و بُنیادینتَری هَستم. آن نُکته هَم این است که: ـ چُنان که زندهیاد اُستاد بَهار و آقایِ حَصوری و بَرخی دیگَر تَفَطُّن یافتهاند (و چه نیکوست این تَفَطُّن!) ـ نویسِشهایِ مَعروف و مُتَعارَفِ سُنَّتِ قُدَمائیِ کِتابَت، جَوانِبِ سَنجیده و باریکی دارَد، و چَندان تَصادُفی و بیحِکمَت نیست، و إِصْدارِ أَحکامِ شتابْزده به لُزومِ دِگَرسازیِ این نویسِشها، خاصّه بَرایِ کَسانی که سابِقۀ تَوَغُّلشان دَر چه و چون و چَندِ "کِتابت" و "رَسمالخَطِّ" فارسی دَر حُدودِ هَمان فَراگیریِ أَلفبا از آموزگارِ سالِ نَخُستِ دَبِستان مانده باشَد و جَوانِبِ تاریخی و تُراثیِ موضوع را نیک وانَرَسیده باشَند، بحَق از "مَحْظورات" است.
اَگَر «طِهران» به دِلْخواهِ هَوَسْناکانِ عَصرِ تَجَدُّدِ پَهلَوی «تِهْران» شُد، وَجْهی نَدارَد «طوس» و أَمْثالِ آن را نیز مُهْمَل بُگْذاریم تا هَرکَس به دِلْخواهِ خود سُنَّتِ نگارِشیِ زَبانِ فارسی را دِگَرگون کُنَد و فَردا فَرزَندانِ این بوم و بَر از دیدَنِ نِسبَتِ «طوسیِ» فِردوسی و غَزّالی و خواجه نِظامُالمُلْک و خواجه نَصیر دَر عَجَب شَوَند.
مایۀ تَأَسُّفِ بسیار است که شُماری از اُستادانِ أَدَب دَر روزگارِ ما که خود بایَد دَر چُنین أُمور مُقْتَدایِ دیگَران باشَند، دَر سالهایِ أَخیر، «طوس» را «توس» مینویسَند و «طوسی» را «توسی»!؛ و قَضیّه را زیاده سَهل گِرِفتهاند.
گویا تَنها با اَفزایِشِ دانِش و دیدهوَری است که میتَوان جلُوِ این بیمُبالاتیهایِ فَرهَنگی و "شَدُرُسنا"هایِ بارِد و "جَوْزَدگی"هایِ ناشی از سَهْلانگاری و بیوُقوفی را گِرِفت.
مایۀ مَزیدِ تَأَسُّف و تَحَیُّر آن است که اینگونه دَستکاریهایِ "نو"سازانۀ بُنیانْکَن، دامانِ مَتْنهایِ کُهَن و مامنامههایِ دیرین و نازِشْخیز و فَرهَنگآفَرینِ ما و حتّیٰ ـ از این میان ـ دامانِ خودِ شاهنامه را نیز گِرِفته است و بَعضِ أَبنایِ زَمانْ تَصَرُّفات و تَذَوُّقاتِ خود را بَر یادگارهایِ تُراثیِ مَضْبوط نیز تَحمیل میکُنَند. نمونه را، اُستادِ مُحتَرَم آقایِ دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی ـ که بی هیچ گُفتوگویْ از دانِشْوَرانِ سُخَنْدانِ روزگارِ مایَند ـ، دَر شاهنامهای که چاپ کَردهاند، دَر نویسِشِ نامهایِ کَسان دَست بُرده و نویسِشهایِ بَرساختهای چون «تهمورث» و «توس» و «تهماسب» را جانِشینِ نویسِشهایِ نژادۀ دیرینِ «طهمورث» و «طوس» (پسَرِ نوذَر) و «طهماسب» کَردهاند! (نمونه را، نگَر: شاهنامۀ فِردوسی، ویرایِشی دانِشوَرانه و نوآیین از: دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی، چ: 1، تِهْران: نَشْرِ تُرَنْگ، 1398 هـ.ش.، 1 / 49 و 212، و ...).
اینگونه دَستکاریِ تاریخ و تُراث و فَرهَنگ و یادگارهایِ نیاکانی، از هَرکس رَوا باشَد، از أَمثالِ چُنین اوستادی ارجمند که مَرزْبانی این فَرهنگِ کهنسال را از ایشان چشم میداریم و به باریکْبینی و دِلآگاهی و نیکخواهیشان از بُنِ دَندان و ژَرفایِ جان إِذْعان داریم، رَوا نیست.
دیریست به گوشِ ما فُروخواندهاند که: «پایْلَغْزِ دانِشمَندان، پایْلَغْزِ جَهانَست» ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِهْخُدا، چ: 6، تِهْران: مُؤَسَّسۀ اِنْتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 1 / 93).
- أَخیرًا در نُسخۀ چاپیِ یکی از مَقالاتَم در مَجَلّۀ دَریچه (ش 51 و 52)، دیدَم ویراستار که نَدانَم کیست، هَرجا «طوس» نوشته بودهام آن را «توس» کَرده است؛ و این دَر جایی است که بَر صَفحۀ آغازینِ مَجَلّه نوشتهاند: «در بیشتر مقالات رسمالخط صاحب اثر حفظ شده است». سَردبیرِ مَجَلّه هَم از قَضیّۀ این تَصَرُّف خَبَر نَداشت و مُتَعَجِّب شُد. ... گویا این بِدعَتِ کَریٖهِ «توس»نویسی به جایِ «طوس»، چُنان شایِع شُده است و صورتِ قَضیّه آنسان باژگون آمَده و أَمْر بَر خاصّ و عامِّ أَهلِ کَلِمه و کَلام مُشتَبِهْ گَردیده که بَرخی از ویراستارانِ عَصْرْ، خود را مُوظَّف و مُکَلَّف میدانَند ـ بِأَیِّ نَحْوٍ کان! و به هَر قیمَت! ـ نویسِشِ «توس» را جایْگُزینِ «طوس» گَردانَند؛ وَلَو بَلَغَ ما بَلَغ!!!
- آقایِ حَصوری به جایِ «حتّیٰ» نوشتهاند: «حتا». حَقِّ پشیمانْشُدَن از این نویسِش را از بَرایشان مَحفوظ میداریم!
شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۰۵
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
پاسخ:
سلام علیکم
نخست: توضیح دادیم که این نویسشها مستند به دلیل بوده و غلط هم نبوده است. پس سخنِ ما دعوت به اقتدا به خطا نیست.
دوم: بله؛ من «حتّی» را بِنا بَر نویسِشِ صحیحِ سُنَّتیاش مینویسَم.
سوم: تمام توضیحاتِ ما نشان داد که بر خلافِ گفتۀ شما به هیچ وجه روشن نیست که باید توس بنگاریم، نه طوس!!! ... بلکه باید طوس نوشت، نه توس!
چرا شما که با این دقت ستودنی، اغلب کلمات و حروف آنها را با دقت اعراب گذاری میکنید، به جای صورت صحیح «سَخُن» یا «سخون»، مینویسد و اعراب میگذارید: سُخَن؟
پاسخ:
سَلام و سپاسِ بیکران
«سَخُن» تَلَفُّظی است کُهَن و صَحیح که دَر شاهنامه و جُز آن بارها آمده است لیک تنها تَلَفُّظِ صَحیحِ این واژه نیست. «سُخَن» نیز دُرُست است و شیوا.