زندهیاد اُستاد سَعیدِ نَفیسی، دَر کِتابِ نیمهراهِ بِهِشْت ـ که از تَجارِبِ غَریبِ آن فَقید دَر زَمینۀ داستانْنویسی است (و از حیْثِ نِسبَتْهایِ عَجیبی که دَر آن به این و آن داده است، مایۀ اِستِعْجابِ بسیار)، یکْجا از قولِ راویِ داستان که خودِ اوست، دَر بابِ کُلْفَتِ خانۀ یکی از شَخْصیَّتها نوشته است:
«... شایَد این عَقیدۀ فردوسی که:
زن بلا باشد به هر کاشانهای
بیبلا هرگز مبادا خانهای
در هیچ موردی به اندازۀ این موردِ بخصوص درست نباشَد.»
( نیمهراهِ بِهِشْت، سَعیدِ نَفیسی، چ: 1، تِهْران: نَشْرِ ماهْریس، 1397هـ.ش.، ص 85).
براستی دَرشگفتَم که چرا اُستاد نَفیسی این عَقیده / بیْت را به نامِ فِردوسی بازخوانده است؟!
آیا نَفیسی قَصْدِ شوخی داشته است؟ ... البَتّه دَر این کِتاب، شوخی، یا دُرُستْتَر بگویَم: لاغ و فُسوس و پردهدَری، بسیارَست؛ لیک بَعید است دَر این مَقام نیز قَلَمِ نَفیسی لاغ کَرده باشَد. أَصلًا چُنین شوخی یا لاغ و فُسوسی، خواه با فِردوسی و خواه با خوانَنده، چه جایی دارَد؟ ... بَعید نَدانید نَفیسی از غایَتِ شِتابْناکی و سَهْلانگاریی که دَر نگارِشِ کِتابِ نیمهراهِ بِهِشْت داشته است، چُنین دَسْتهگُلی به آب داده باشَد. ... براستی نَمیدانَم چرا این قَدْر مُتَسَرِّعانه کِتابِ خود را قَلَمانداز کَرده است؟ ... بِهْتَرین گُواهِ تَسَرُّعِ او دَر نِگارِشِ این کِتاب، نامِ یکی از شَخْصیَّتهایِ مُهِمِّ داستان است که دَر آغاز و تا یکْچَنْد «عبّاسکچل» است (نگَر: همان، ص 90 و ... و 259)؛ دَر أَواسِطِ ماجَرا یکباره تَبْدیل میشَوَد به «إسماعیلکچل» (نگَر: همان، ص 261 و 262 و 263 و ...) و دوباره دَر أَواخِرِ کار هَمان «عَبّاس» (نگَر: همان، ص 290 و ...) میشَوَد. پنداری، نَفیسی وَسَطِ کار نامِ او را فَراموش کَرده و بَعدًا هَم دَر بازْخوانی و یکْدَستْسازیِ مَتن ـ اَگَر هیچ بازْخوانی و یکْدَستْساختَنی دَر کار بوده باشَد! ـ اِهْتِمامی دَرخور نَکَرده است.
به هَر رویْ، بیْتِ «زَن بَلا باشَد به هَر کاشانهای / بیبَلا هرگز مَبادا خانهای» هَم، از فِردوسی نیست، و فِردوسی چُنین سُخَنی نَگُفته است.
این بیْت، از نَسیمِ شمال است؛ از آن شِعْرِ مَعروفِ «زَن و دَندانـ»ـش که دَر آن میگُفت: «لَذَّتِ دُنْیا زَن و دَنْدان بُوَد / بی زَن و دَندان جهان زندان بُوَد» (نگَر: کُلّیّاتِ جاودانۀ نَسیمِ شمال، سَیِّد أَشْرَفالدّین ـ گیلانی ـ، بهکوشِشِ: حُسَیْنِ نَمینی، چ: 2، تِهْران: اِنْتِشاراتِ أَساطیر، 1385 هـ.ش.، صص 373 ـ 375)، و این «لَذَّتِ دُنْیا زَن و دَنْدان بُوَد»، دَر پایانِ هَر بَندِ آن میآمَد.
باری، دَر آن شِعْرِ بامَزه، بَندی هَست از این قَرار:
«زَن نمیگیری؟ مگر دیوانهای؟! / گَر نگیری زن، ز دین بیگانهای
زَن بلا باشد به هر کاشانهای / بی بلا هرگز نباشد خانهای
لَذَّتِ دُنْیا زَن و دَنْدان بُوَد» (هَمان، ص 375).
نَفیسی خود از آشنایان و مُعاشِرانِ نَسیمِ شمال بوده و دَربارۀ او مَقالۀ مُؤَثِّرِ مَعروفی دارَد (بازچاپْشُده دَر: هَمان، صص 7 ـ 14). پَس لابُد این شِعْرِ او را نیز نیک میشناخْته است.
مَضْمونِ بیْت البَتّه "مَثَل" است و دَر زُمرۀ أَمثالْ مَضْبوط: «زَن بلاست؛ هيچ خانهاى بىبَلا نباشد» ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِهْخُدا، چ: 6، تِهْران: مُؤَسَّسۀ اِنْتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 2 / 921).
باری، گویا اِشتِهارِ بیْتِ زَنَنْدۀ زَبانزَدی چون: «زنان را ستایی، سگان را ستای / که یک سگ به از صد زنِ پارسای!» ـ که نَه تَنها دَر هیچ نُسخۀ قابِلِ اِعتِنائی از شاهنامه یافت نَمیشَوَد، بَل بیشَک سَرایَندۀ آن بیکباره از تَعادُلِ عَقْلانی بیبَهره بوده است! ـ، یا بیْتهایِ زنْستیزانهای چون «زَن و اَژدَها هَر دو دَر خاک بِهْ / جهان پاک ازین هر دو ناپاک بِهْ» ـ که دَر نُسَخِ قَدیم و مُعتَبَرِ شاهنامه نیست ـ یا : «بِهاخْتَر کَس آن دان که دخترْشْ نیست / چو دختر بُوَد روشناخترش نیست» ـ که دَر بَعضِ نُسَخِ قَدیم و مُعتَبَرِ شاهنامه نَیامده است و بَرخی از شاهنامهشناسان إِلْحاقیاش میدانَند ـ از بَرایِ تَشویشِ أَذهان بَس نَبود؛ که زندهیاد نَفیسی بیْتِ بَنْدِتُنبانیِ نَسیمِ شمال را هَم به ریشِ فِردوسی بَست!!! ... رَحِمَ اللهُ مَعْشَرَ الماضین!
●
بضَرورَتِ مَقال، سُخَنانِ ناخوبِ زَنْنِکوهانه زیاده نَقل کَردیم؛ إِجازَت فَرمایید مِسْکُالْخِتام را بیْتی خوب از فِردوسیِ بُزُرگ قَرار دِهیم؛ که گُفت:
اَگَر پارسا باشَد و رایْزَن
یکی گَنْج باشَد پُرآگَنده زَن
«... شایَد این عَقیدۀ فردوسی که:
زن بلا باشد به هر کاشانهای
بیبلا هرگز مبادا خانهای
در هیچ موردی به اندازۀ این موردِ بخصوص درست نباشَد.»
( نیمهراهِ بِهِشْت، سَعیدِ نَفیسی، چ: 1، تِهْران: نَشْرِ ماهْریس، 1397هـ.ش.، ص 85).
براستی دَرشگفتَم که چرا اُستاد نَفیسی این عَقیده / بیْت را به نامِ فِردوسی بازخوانده است؟!
آیا نَفیسی قَصْدِ شوخی داشته است؟ ... البَتّه دَر این کِتاب، شوخی، یا دُرُستْتَر بگویَم: لاغ و فُسوس و پردهدَری، بسیارَست؛ لیک بَعید است دَر این مَقام نیز قَلَمِ نَفیسی لاغ کَرده باشَد. أَصلًا چُنین شوخی یا لاغ و فُسوسی، خواه با فِردوسی و خواه با خوانَنده، چه جایی دارَد؟ ... بَعید نَدانید نَفیسی از غایَتِ شِتابْناکی و سَهْلانگاریی که دَر نگارِشِ کِتابِ نیمهراهِ بِهِشْت داشته است، چُنین دَسْتهگُلی به آب داده باشَد. ... براستی نَمیدانَم چرا این قَدْر مُتَسَرِّعانه کِتابِ خود را قَلَمانداز کَرده است؟ ... بِهْتَرین گُواهِ تَسَرُّعِ او دَر نِگارِشِ این کِتاب، نامِ یکی از شَخْصیَّتهایِ مُهِمِّ داستان است که دَر آغاز و تا یکْچَنْد «عبّاسکچل» است (نگَر: همان، ص 90 و ... و 259)؛ دَر أَواسِطِ ماجَرا یکباره تَبْدیل میشَوَد به «إسماعیلکچل» (نگَر: همان، ص 261 و 262 و 263 و ...) و دوباره دَر أَواخِرِ کار هَمان «عَبّاس» (نگَر: همان، ص 290 و ...) میشَوَد. پنداری، نَفیسی وَسَطِ کار نامِ او را فَراموش کَرده و بَعدًا هَم دَر بازْخوانی و یکْدَستْسازیِ مَتن ـ اَگَر هیچ بازْخوانی و یکْدَستْساختَنی دَر کار بوده باشَد! ـ اِهْتِمامی دَرخور نَکَرده است.
به هَر رویْ، بیْتِ «زَن بَلا باشَد به هَر کاشانهای / بیبَلا هرگز مَبادا خانهای» هَم، از فِردوسی نیست، و فِردوسی چُنین سُخَنی نَگُفته است.
این بیْت، از نَسیمِ شمال است؛ از آن شِعْرِ مَعروفِ «زَن و دَندانـ»ـش که دَر آن میگُفت: «لَذَّتِ دُنْیا زَن و دَنْدان بُوَد / بی زَن و دَندان جهان زندان بُوَد» (نگَر: کُلّیّاتِ جاودانۀ نَسیمِ شمال، سَیِّد أَشْرَفالدّین ـ گیلانی ـ، بهکوشِشِ: حُسَیْنِ نَمینی، چ: 2، تِهْران: اِنْتِشاراتِ أَساطیر، 1385 هـ.ش.، صص 373 ـ 375)، و این «لَذَّتِ دُنْیا زَن و دَنْدان بُوَد»، دَر پایانِ هَر بَندِ آن میآمَد.
باری، دَر آن شِعْرِ بامَزه، بَندی هَست از این قَرار:
«زَن نمیگیری؟ مگر دیوانهای؟! / گَر نگیری زن، ز دین بیگانهای
زَن بلا باشد به هر کاشانهای / بی بلا هرگز نباشد خانهای
لَذَّتِ دُنْیا زَن و دَنْدان بُوَد» (هَمان، ص 375).
نَفیسی خود از آشنایان و مُعاشِرانِ نَسیمِ شمال بوده و دَربارۀ او مَقالۀ مُؤَثِّرِ مَعروفی دارَد (بازچاپْشُده دَر: هَمان، صص 7 ـ 14). پَس لابُد این شِعْرِ او را نیز نیک میشناخْته است.
مَضْمونِ بیْت البَتّه "مَثَل" است و دَر زُمرۀ أَمثالْ مَضْبوط: «زَن بلاست؛ هيچ خانهاى بىبَلا نباشد» ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِهْخُدا، چ: 6، تِهْران: مُؤَسَّسۀ اِنْتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 2 / 921).
باری، گویا اِشتِهارِ بیْتِ زَنَنْدۀ زَبانزَدی چون: «زنان را ستایی، سگان را ستای / که یک سگ به از صد زنِ پارسای!» ـ که نَه تَنها دَر هیچ نُسخۀ قابِلِ اِعتِنائی از شاهنامه یافت نَمیشَوَد، بَل بیشَک سَرایَندۀ آن بیکباره از تَعادُلِ عَقْلانی بیبَهره بوده است! ـ، یا بیْتهایِ زنْستیزانهای چون «زَن و اَژدَها هَر دو دَر خاک بِهْ / جهان پاک ازین هر دو ناپاک بِهْ» ـ که دَر نُسَخِ قَدیم و مُعتَبَرِ شاهنامه نیست ـ یا : «بِهاخْتَر کَس آن دان که دخترْشْ نیست / چو دختر بُوَد روشناخترش نیست» ـ که دَر بَعضِ نُسَخِ قَدیم و مُعتَبَرِ شاهنامه نَیامده است و بَرخی از شاهنامهشناسان إِلْحاقیاش میدانَند ـ از بَرایِ تَشویشِ أَذهان بَس نَبود؛ که زندهیاد نَفیسی بیْتِ بَنْدِتُنبانیِ نَسیمِ شمال را هَم به ریشِ فِردوسی بَست!!! ... رَحِمَ اللهُ مَعْشَرَ الماضین!
●
بضَرورَتِ مَقال، سُخَنانِ ناخوبِ زَنْنِکوهانه زیاده نَقل کَردیم؛ إِجازَت فَرمایید مِسْکُالْخِتام را بیْتی خوب از فِردوسیِ بُزُرگ قَرار دِهیم؛ که گُفت:
اَگَر پارسا باشَد و رایْزَن
یکی گَنْج باشَد پُرآگَنده زَن
يكشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
وقد قال بعض الحکماء النساء شر کلهن واشر ما فیهن عدم الاستغناء عنهن
(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۱۳۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت).
و همچنین مبارکفورى در تحفه الأحوذى:
وقد قال بعض الحکماء النساء شر کلهن وأشر ما فیهن عدم الاستغناء عنهن
(المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفاى۱۳۵۳هـ) ، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی ، ج۸، ص۵۳، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت).
و ابوالفتح الأبشیهى در مستطرف:
وقال حکیم: النساء شر کلهن وشر ما فیهن قله الاستغناء عنهن
(الأبشیهی، أبو الفتح شهاب الدین محمد بن أحمد (متوفاى۸۵۰هـ) ، المستطرف فی کل فن مستظرف ، ج۲، ص۴۹۳، تحقیق : مفید محمد قمیحه ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الثانیه ، ۱۴۰۶هـ ـ ۱۹۸۶م).
نتیجه عرض حقیر آن است که این قول از امثال سائره و حِکَم دائره علی الالسن است .امّا تشخیص قائله فالله اعلم بحقائق الامور.
المأمون: النساء شرٌ کلهن، وشر ما فیهن قله الاستغناء عنهن.
(الثعالبی، عبد الملک بن محمد بن إسماعیل أبو منصور(المتوفى : ۴۲۹هـ)، التمثیل والمحاضره ج۱، ص۴۹، طبق برنامه الجامع الکبیر ).
و ابن أبى الحدید در شرح نهج البلاغه:
ومن کلام عبد الله المأمون : إنهن شر کلهن ، وشر ما فیهن ألاّ غنىً عنهن .
(إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفاى۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۹۶، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م).
قال المأمون: النساء شر کلهن، وشر ما فیهن قله الاستغناء عنهن
(ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى ۴۶۳هـ)، بهجه المجالس وأنس المجالس ، القسم الثانی، ص۴۵، تحقیق : محمد مرسی الخوئی ، ناشر: دار الکتب العلمیه ـ بیروت ، الطبعه : الثانیه، ۱۴۰۲هـ ـ۱۹۸۱م).
و ابومنصور ثعالبى در کتاب الإعجاز والإیجاز در ضمن کلمات مأمون عباسى:
وقوله: «النساء شر کلهن ومن شر ما فیهن قله الاستغناء عنهن» .
(الثعالبی، ابومنصور عبد الملک عبد الملک بن محمد بن إسماعیل (متوفاى۴۲۹هـ)، الإعجاز والإیجاز، ج۱، ص۸۲ ، ناشر: دار الغصون – بیروت / لبنان – ۱۴۰۵هـ – ۱۹۸۵م، الطبعه: الثالثه).
مضمونی را که نقل فرمودید قریب است به آن چه راغب اصفهانى و ابومنصور آبى به رسول خدا نسبت داده اند (عفا الله عنهما فجلّ مقام سیّد الکونین عن التفوه بمثل هذا السخف):
وقال : النساء شر کلهن وشر ما فیهن قله الاستغناء عنهن
(راغب الأصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد بن المفضل، محاضرات الأدباء ومحاورات الشعراء والبلغاء، ج۲، ص۲۳۹ ، تحقیق: عمر الطباع، ناشر: دار القلم – بیروت – ۱۴۲۰هـ- ۱۹۹۹م.
ابوسعد منصور بن الحسین الآبی (متوفاى۴۲۱هـ)، نثر الدر فی المحاضرات، ج۱، ص۱۳۴ ، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت /لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م).
و شریف رضی در نهج البلاغه، حکمت شماره ۲۳۸ به امام علی نسبت داده است :
الْمَرْأَهُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا
و تبعه الزمخشرى فی ربیع الأبرار، ج۱، ص۴۶۴ (طبق برنامه الجامع الکبیر) باختلاف یسیر:
علی بن أبی طالب علیه السلام: النساء شر کلهن، وشر ما فیهن قله الإستغناء عنهن.