در أَخبارِ این أَیّام آمده بود که بر یکی از مَنابِرِ رَسمی در «عَزاداریِ شبِ تاسوعا» گفته شُده است :
« برخی می گویند چون دست و چشمِ عبّاس به آبی خورد که به دستِ إِمام حسین ـ ع ـ نرسید، چشم و دستش فدایِ إِمام حسین ـ ع ـ شُد.» 1 .
نَقلِ این "تحلیلِ" آن «برخی»، دربابِ چگونگیِ زخم۟ خوردنِ سَروَرِ ما، حضرتِ أَبوالفَضل عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ ، البتّه مقدّمۀ تحلیلهایِ دیگری از گویَندۀ آن مِنبَر بوده است که به اِستخدامِ مَعانیِ مَذهبی در ایستارهایِ سیاسی ( بویژه بُحرانِ «مُصافحه» یِ دو رَجُلِ سیاسی در آن سویِ کُرۀ خاکی! و دِلواپسیٖ هایِ ناشی از آن ـ که البتّه از حوزۀ علائقِ أَمثالِ بَنده بکُلّی بیرون است ـ ) باز می گشته و از عوالَمی دیگر بوده که مَحَلِّ سخنِ ما نیست.
آنچه مَحَلِّ تأمُّلِ ماست، أَصلِ "تحلیلِ" آن «برخی» است دربابِ چرائیِ زخم۟ خوردنِ حضرتِ عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ از ناحیۀ دیدگان و دَستان.
به گمانِ من۟ بَنده، دربارۀ این تحلیل که قائلِ أَصلی و مُختَرِعش ـ یعنی همان «برخی» (؟! ) ـ را بنَق۟د نمی شناسم، و از گُستاخانگیِ آن هَمچُنان درشگفتم، چند نُکته گُفتَنی است :
أَوَّلًا، این تحلیل، به نَحوی بر إِخ۟بار از مَغیٖبات و مُغَیَّبات و نهان۟گوئی اِشتِمال دارد و درصَدَدِ آنست تا گوشه ای از نهانیهایِ چگونگیِ شهادتِ عبّاس بنِ علی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ را باز گویَد و از طَرفی از غَیبِ جهان و جهانِ غَیب پرده برگیرد. این کار نیز، اگر شُدَنی باشَد، در شأنِ إِمامان و پَیَمبران است. به تعبیرِ دقیق۟ تر، نهان۟گوئی، جُز از سویِ مَعصومان ـ عَلَی۟هِمُ السَّلام ـ که از لَغزِش در وادیِ تَوَهُّم و هَذَیان و ... مَصونیَّت دارند، موثوق نَتَوانَد بود .
چون در سخنانِ موثوقِ مَعصومان ـ عَلَیهِمُ السَّلام ـ نیز چُنین تحلیلی وجود نَدارد، می توان دَریافت که آن «برخی» یِ تحلیلگر ، کٰائِنًا مَن۟ کٰان، واجِدِ أَهلیَّت برایِ إِخ۟بارِ بی شُبهت از مَغیٖبات و مُغَیَّبات نبوده اند؛ و لذا سخنشان، مَسموع نیست.
ثانیًا، جنسِ این تحلیل، آشکارا از جنسِ نهان۟گوئی هایِ بَربافتَنیِ صوفیٖ مآبانه ای است که مَعَ الأَسَف در قرنهایِ أَخیر کمتر زمانی دست از گریبانِ أَذهانِ بسیاری از ما برداشته است.
این نهان۟گوئی ها بر پایۀ تذوُّقِ یک ذِهنِ خَیال اندیش صورت می گیرد و دامنۀ آن از گسترۀ تخیُّلِ تحلیلگر نشانی می دِهَد.
تردید نبایَد داشت که چُنین تَذَوُّقاتِ بی مهار و تَخَیُّلاتِ ناتمام۟ عِیار ، در پهنۀ دیانت، از مَقولۀ «مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلم» است و مَشمولِ حُکمِ «لاتَقفُ».
ثالِثًا، این تحلیلِ بیپَروا و تَذَوُّقِ بیجا، بر نوعی إِهانَتِ ضِمنی به ساحتِ بُلَندِ سَروَرِ ما، حضرتِ أَبوالفَضل عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ، اِشتِمال دارد؛ که لابُد واضِعان و ناقِلانش از آن غافِل بوده اند؛ ورنَه، ... .
به هَر روی۟، در این تحلیل، چُنان وانموده می آیَد که دست و دیدۀ عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ با رَسیدن به آبی که به دستِ إِمام حُسَین ـ صَلَواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلَیه ـ نرسید، سزاوارِ بُریده شُدن و زخم۟ خوردن گردیده است! اِنگاری که با آن دَستان و دیدگان ـ العِیاذُ بِالله ـ کاری بر خِلافِ فرمانهایِ خداوندِ سُبحان و خاصانِ او صورت گرفته، تا بإِزایِ آن پادافراهی چُنان بر آن اندامها مُقَرَّر گردد و عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِمَا السَّلام ـ مُعاقَب شَوَد!!!! ( و نَعوذُ باللهِ مِنَ التَّفَوُّهِ بِمِثلِ هٰذِهِ الأَباطیلِ ! ).
رَسیدنِ دست و دیدۀ آن بزرگوار به آن آب حتّیٰ اگر برایِ آب۟ رسانیدن به تشنگانِ خیمه هایِ حُسَینی نبود، چیزی نبود که خواه از مَنظَرِ تشریع و خواه در پردۀ تکوین، سزاوارِ عِقاب و زَخم و جَرح و ... گردد؛ تا چه رَسَد به این که این عَمَلِ عبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِمَا السَّلام ـ، دُرُست از برایِ نُصرتِ حُسَین ـ عَلَی۟هِ السَّلام ـ بوده باشَد که از أَعظَمِ قُرُبات و سزایِ أَجَلِّ مَثوبات است.
رابِعًا، نگاهِ این تحلیلِ سَخیفِ مَردود و تَذَوُّقِ هَذَیان آلود، با مُعتَقَدِ «عَدلیّه» نیز بیگانه است؛ و ریشه در خداشناسیِ عوامانه و واپَس۟گرایانه ای دارَد که هزار و چند صَد سال است پرچَمدارانِ توحیدِ إِمامیّه و پیشرُوانِ فکرِ شیعیِ با آن در پیکار اند.
نگاهِ شیعَۀ إِمامیّه ـ أَعلَی اللهُ کَلِمَتَها ـ و دیگر «عَدلیان» به مقولۀ دادگریِ خداوند ـ سُبحَانَهُ و تَعَالَیٰ ـ، نه آن است که مَنبِتِ چُنین تَحلیلی گردد.
این تَلَقّی که یاریگرِ حُسَین ـ صَلَواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلَیه ـ چون آبی را که به واسِطۀ تَبَهکاری و مُمانَعَتِ دیگران به آن إِمام نَرَسیده است دیده و پَساویده، پس دیدگان و دستانش باید عُرضَۀ تیغ و تیر و سِنانِ أَشقیا گردد، حتّیٰ در چارچوبِ اندیشگیِ ناباوران به «تحسین و تَقبیحِ عَقلی» نیز ناساز و ناگوار است و مانندِ آن را جُز از صوفیٖ مَآبانی مُنغَمِر در أَشعَریَّتِ عامیانه ـ و نه عالِمانه ـ باز نبایَد جُست.
راستی، هم از خُدائی که بهترین یارِ حُسَین را بدین ترتیب از بابِ دیدن و پسودنِ بیگُناهانۀ آب عِقاب کُنَد، و هم از پرستندگانِ چُنین خدایِ بیدادگری، چه اندازه بایَد هراسان بود!!!!!
« سُبحان ربِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفون » !
« برخی می گویند چون دست و چشمِ عبّاس به آبی خورد که به دستِ إِمام حسین ـ ع ـ نرسید، چشم و دستش فدایِ إِمام حسین ـ ع ـ شُد.» 1
هفته نامۀ صدا، دورۀ جدید، ش 58 ( شنبه 9 آبانِ 1394 هـ . ش . )، ص 14( در گزارشی از مِنبَرِ آقایِ «پَناهیان» ).
نَقلِ این "تحلیلِ" آن «برخی»، دربابِ چگونگیِ زخم۟ خوردنِ سَروَرِ ما، حضرتِ أَبوالفَضل عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ ، البتّه مقدّمۀ تحلیلهایِ دیگری از گویَندۀ آن مِنبَر بوده است که به اِستخدامِ مَعانیِ مَذهبی در ایستارهایِ سیاسی ( بویژه بُحرانِ «مُصافحه» یِ دو رَجُلِ سیاسی در آن سویِ کُرۀ خاکی! و دِلواپسیٖ هایِ ناشی از آن ـ که البتّه از حوزۀ علائقِ أَمثالِ بَنده بکُلّی بیرون است ـ ) باز می گشته و از عوالَمی دیگر بوده که مَحَلِّ سخنِ ما نیست.
آنچه مَحَلِّ تأمُّلِ ماست، أَصلِ "تحلیلِ" آن «برخی» است دربابِ چرائیِ زخم۟ خوردنِ حضرتِ عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ از ناحیۀ دیدگان و دَستان.
به گمانِ من۟ بَنده، دربارۀ این تحلیل که قائلِ أَصلی و مُختَرِعش ـ یعنی همان «برخی» (؟! ) ـ را بنَق۟د نمی شناسم، و از گُستاخانگیِ آن هَمچُنان درشگفتم، چند نُکته گُفتَنی است :
أَوَّلًا، این تحلیل، به نَحوی بر إِخ۟بار از مَغیٖبات و مُغَیَّبات و نهان۟گوئی اِشتِمال دارد و درصَدَدِ آنست تا گوشه ای از نهانیهایِ چگونگیِ شهادتِ عبّاس بنِ علی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ را باز گویَد و از طَرفی از غَیبِ جهان و جهانِ غَیب پرده برگیرد. این کار نیز، اگر شُدَنی باشَد، در شأنِ إِمامان و پَیَمبران است. به تعبیرِ دقیق۟ تر، نهان۟گوئی، جُز از سویِ مَعصومان ـ عَلَی۟هِمُ السَّلام ـ که از لَغزِش در وادیِ تَوَهُّم و هَذَیان و ... مَصونیَّت دارند، موثوق نَتَوانَد بود .
چون در سخنانِ موثوقِ مَعصومان ـ عَلَیهِمُ السَّلام ـ نیز چُنین تحلیلی وجود نَدارد، می توان دَریافت که آن «برخی» یِ تحلیلگر ، کٰائِنًا مَن۟ کٰان، واجِدِ أَهلیَّت برایِ إِخ۟بارِ بی شُبهت از مَغیٖبات و مُغَیَّبات نبوده اند؛ و لذا سخنشان، مَسموع نیست.
ثانیًا، جنسِ این تحلیل، آشکارا از جنسِ نهان۟گوئی هایِ بَربافتَنیِ صوفیٖ مآبانه ای است که مَعَ الأَسَف در قرنهایِ أَخیر کمتر زمانی دست از گریبانِ أَذهانِ بسیاری از ما برداشته است.
این نهان۟گوئی ها بر پایۀ تذوُّقِ یک ذِهنِ خَیال اندیش صورت می گیرد و دامنۀ آن از گسترۀ تخیُّلِ تحلیلگر نشانی می دِهَد.
تردید نبایَد داشت که چُنین تَذَوُّقاتِ بی مهار و تَخَیُّلاتِ ناتمام۟ عِیار ، در پهنۀ دیانت، از مَقولۀ «مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلم» است و مَشمولِ حُکمِ «لاتَقفُ».
ثالِثًا، این تحلیلِ بیپَروا و تَذَوُّقِ بیجا، بر نوعی إِهانَتِ ضِمنی به ساحتِ بُلَندِ سَروَرِ ما، حضرتِ أَبوالفَضل عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ، اِشتِمال دارد؛ که لابُد واضِعان و ناقِلانش از آن غافِل بوده اند؛ ورنَه، ... .
به هَر روی۟، در این تحلیل، چُنان وانموده می آیَد که دست و دیدۀ عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِما السَّلام ـ با رَسیدن به آبی که به دستِ إِمام حُسَین ـ صَلَواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلَیه ـ نرسید، سزاوارِ بُریده شُدن و زخم۟ خوردن گردیده است! اِنگاری که با آن دَستان و دیدگان ـ العِیاذُ بِالله ـ کاری بر خِلافِ فرمانهایِ خداوندِ سُبحان و خاصانِ او صورت گرفته، تا بإِزایِ آن پادافراهی چُنان بر آن اندامها مُقَرَّر گردد و عَبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِمَا السَّلام ـ مُعاقَب شَوَد!!!! ( و نَعوذُ باللهِ مِنَ التَّفَوُّهِ بِمِثلِ هٰذِهِ الأَباطیلِ ! ).
رَسیدنِ دست و دیدۀ آن بزرگوار به آن آب حتّیٰ اگر برایِ آب۟ رسانیدن به تشنگانِ خیمه هایِ حُسَینی نبود، چیزی نبود که خواه از مَنظَرِ تشریع و خواه در پردۀ تکوین، سزاوارِ عِقاب و زَخم و جَرح و ... گردد؛ تا چه رَسَد به این که این عَمَلِ عبّاس بنِ عَلی ـ عَلَی۟هِمَا السَّلام ـ، دُرُست از برایِ نُصرتِ حُسَین ـ عَلَی۟هِ السَّلام ـ بوده باشَد که از أَعظَمِ قُرُبات و سزایِ أَجَلِّ مَثوبات است.
رابِعًا، نگاهِ این تحلیلِ سَخیفِ مَردود و تَذَوُّقِ هَذَیان آلود، با مُعتَقَدِ «عَدلیّه» نیز بیگانه است؛ و ریشه در خداشناسیِ عوامانه و واپَس۟گرایانه ای دارَد که هزار و چند صَد سال است پرچَمدارانِ توحیدِ إِمامیّه و پیشرُوانِ فکرِ شیعیِ با آن در پیکار اند.
نگاهِ شیعَۀ إِمامیّه ـ أَعلَی اللهُ کَلِمَتَها ـ و دیگر «عَدلیان» به مقولۀ دادگریِ خداوند ـ سُبحَانَهُ و تَعَالَیٰ ـ، نه آن است که مَنبِتِ چُنین تَحلیلی گردد.
این تَلَقّی که یاریگرِ حُسَین ـ صَلَواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلَیه ـ چون آبی را که به واسِطۀ تَبَهکاری و مُمانَعَتِ دیگران به آن إِمام نَرَسیده است دیده و پَساویده، پس دیدگان و دستانش باید عُرضَۀ تیغ و تیر و سِنانِ أَشقیا گردد، حتّیٰ در چارچوبِ اندیشگیِ ناباوران به «تحسین و تَقبیحِ عَقلی» نیز ناساز و ناگوار است و مانندِ آن را جُز از صوفیٖ مَآبانی مُنغَمِر در أَشعَریَّتِ عامیانه ـ و نه عالِمانه ـ باز نبایَد جُست.
راستی، هم از خُدائی که بهترین یارِ حُسَین را بدین ترتیب از بابِ دیدن و پسودنِ بیگُناهانۀ آب عِقاب کُنَد، و هم از پرستندگانِ چُنین خدایِ بیدادگری، چه اندازه بایَد هراسان بود!!!!!
« سُبحان ربِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفون » !
- هفته نامۀ صدا، دورۀ جدید، ش 58 ( شنبه 9 آبانِ 1394 هـ . ش . )، ص 14( در گزارشی از مِنبَرِ آقایِ «پَناهیان» ).
چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۷:۲۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
ضمن تشکر از باریک بینی های شما...
با صرف نظر از جهت گیری های گوینده آن کلام، و با غض بصر از استفاده ای از این فراز تاریخی می کند، در هفته نامه مذکور، ظاهرا حرف ایشان اشتباه منعکس شده است؛ کلام ایشان-که فایل صوتی آن در اینترنت قابل دسترسی است- این است:
"تاحالا روضه خونها به ما اینجوری می گفتند...میگفتند دست عباس خورد به آبی که نصیب تو نشد، باید این دیده و این دست دهم قربانی [مضمون بیتی از استاد حبیب الله چایچیان]، خیلی قشنگه...زبان حال ها زیباس...من می خواهم روضه جدیدی رو تقدیم به ابالفضل العباس بکنم...عباس! با دشمن دست ندادی، خدا دستات رو قربانی قبول کرد...جانم دستای عباس که به دشمن حسین دست نداد..عباس! به دشمن غضبناک نگاه کردی، خدا چشماتو قبول کرد...."
شاید بهتر بود شما این تذوق و تفوه را به شاعر آن شعر نسبت می دادید، نه به این گوینده...
نقدی بسیار محکم