پاورقی
48
49
{\/پاورقی}((?!{پاورقی)[\s\S])*{\/پاورقی}
{پاورقی((?!{\/پاورقی)[\s\S])*{پاورقی
پاوری
1
0
{\/پاوری}((?!{پاوری)[\s\S])*{\/پاوری}
{پاوری((?!{\/پاوری)[\s\S])*{پاوری
1. شُمارِ مَج۟موعِ أَبیاتِ فارسیِ بازمانده از أبوالطَّیِّب محمَّد بنِ حاتِمِ مُص۟عَبیٖ، دَبیر و وَزیر و شاعِرِ عَهدِ سامانی (که گویا گرایشهایِ شیعی هم داشته، و به هر روی۟، در نیمۀ نخستِ سَدۀ چهارمِ هِجری به قَتل آمده است)، با آن که در نَثر و نَظم بسیار توانا بوده و هم به پارسی و هم به تازی شِعر می سُروده1، مَعَ ال۟أَسَف، بسیار اَندَک است و به بیست نمی رَسَد. وانگهی، در همین مَعدود۟ بیتهایِ بازمانده از او نیز چَندان تَص۟حیف و تَح۟ریف راه یافته که فَهمِ بعضِ آنها را سخت دُشوار گردانیده و باعثِ اِختِلافِ أَن۟ظار و أَقوال در ضَبط و شَرحِ أَشعارِ این فرزانۀ دیرینه روز شُده است.
عُمده ترین شعرِ فارسیِ أبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ، همان چکامۀ «جهانا همانا فُسوسیّ و بازی / که بر کس نپاییّ و با کس نسازی» است که در تاریخِ بیهقی آمده و در بَعضِ کتابهایِ درسیِ دانشجویانِ أَدَب هم نَقل گردیده و به واسطۀ دِلآویزی اش آوازه ای به هم رَسانیده است.
دَرونمایۀ أَصلیِ این سُروده2، همانا «سپَنجی بودنِ جهان و ناهمواری و کژرفتاریِ آن است که با خطاب به جهان آغاز می شود و در طولِ شِعر آن را به فُسوس و بازی و واژگونه کاری و دشمنکامی متّهم می کند و در پایان با خطابِ مجدَّد به جهان، گناهِ همه ناهمواری هایِ برشمرده را مُتَوَجِّهِ خودِ آدمی می سازد. از این رو ... متضمّنِ نوعی تقابُلِ فلسفی است که از نکوهشِ چرخِ نیلوفری آغاز و به پذیرشِ فاعِلیّت و اختیارِ إِنسان منتهی می شود.»3
هرچند «اینگونه مضامین در بسیاری از أشعارِ حِکمیِ سده هایِ 4 و 5 تکرار شده است»4 و «برخی از این أشعار، از لحاظِ ساخت و بافت با این قصیده مشابهت دارند»5 در سُرودۀ مُصعَبی، نمودی از قوّتِ طَبع و سُخَندانی هست که آن را از بیشینۀ أَقرانِ خود ممتاز می کُنَد و سَرآمدی می بَخشَد؛ چندان که اگر نگوییم منوچهریِ دامغانی در آن چکامۀ اَرج آورِ «جهانا چه بَدمِهر و بدخو جهانی / چو آشفته بازارِ بازارگانی»، از أَبوالطَّیِّبِ مُص۟عَبی پیروی کرده است، دستِ کم می توانیم گفت که در پردازشِ آن چکامه «از شعرِ مُصعَبی متأثِّر است»6
افسوس که أَیادیِ تَح۟ریف و تَص۟حیف با این یادگارِ دیرسالِ نیاکان بسیار بازی کرده است؛ آنسان که علیٰ رغمِ إِم۟عانِ نَظَرِ تَنی چَند از دانِشمندان و أَدیبانِ قَرنِ أخیر در مقامِ تَصحیح و توضیحِ آن، هنوز غُبارِ إِبهام و ناروشنی از سیمایِ این سُروده زُدوده نیامده و همچُنان جایِ جُست و جوی و گُفت وگوی۟ در بعضِ بی۟تهایِ آن باقی است.
عَلَی الظّاهر تنها منبعِ کهنِ این چکامه، تاریخِ بیهقی است؛ و شادروان دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض در دُوُمین کوششی که باِن۟فِراد در تَصحیحِ تاریخِ بیهقی کرد، ذیلِ این چکامۀ مُص۟عَبیٖ نوشت:
«حلِّ مشکلاتِ این قصیده و به عبارتِ بهتر تصحیحِ غلطهایی که در آن راه یافته و آن را بدین صورت درآورده است با نسخه های موجود مَقدور نَشُد. فقط در چند مورد از مقابله و مقایسۀ نسخه بدلها کمی روشنی پیدا شده است چنان که در پاصفحه ییها ملاحظه می کنید.»7 .
دیگر کسانی هم که این چکامه را در ضمنِ تاریخِ بیهقی و یا به طورِ مُستَقِل به پِژوهش و گُزارش گرفته اند، بیش و کم، یا ـ همین گونه - به صُعوبَتِ دستیابی به صورتِ أَص۟لی و أَصیلِ آن خَستو گردیده اند، و یا پایه ای از توضیحات که چاشنیِ آن ساخته اند خود فرا نموده است که بناگُزیر باید - به همین گونه ها - خود را از حَلِّ همۀ مشکلاتِ آن قاصِر دیده باشند.
2. از بی۟تهایِ تأمُّل۟ خواهِ چکامۀ مُص۟عَبیٖ، بیتِ دُوُمِ آن است که «جهان» را (همان جهانی که فُسوس است و بازی و بر کَس نَپایَد و با کَس نَسازَد)، اینگونه وصف میکُنَد:
دربارۀ وی، نگر:
یَتیمَة الدَّهرِ ثَعالِبی، ط. دار الکُتب العِلمیّة، 4/90 و 91؛ و: تاریخِ أَدَبیّات در ایران، صَفا، 1 / 393 و 394؛ و: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، گردآوری و تدوین: سَیِّد محمّدِ دَبیرسیاقی، صص 319-322؛ و: گنجِ بازیافته، دَبیرسیاقی، چ: 2، 1/ 81-84؛ و: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، همو، چ: 1، ص 68 و 69؛ و: دانشنامۀ زبان و أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ إِسماعیلِ سعادت، 1/149 و 150؛ و: دانشنامۀ أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ حسنِ أنوشه، ج1 (ویراستِ دُوُم / أَدَبِ فارسی در آسیای میانه)، ص 43؛ و: دائِرةالمَعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655 و 656؛ و: لغت۟ نامۀ دهخدا، ذیل «أبوالطَّیِّب» و «مُص۟عَبی»؛ و: یادداشتهایِ قزوینی، 7/263-265؛ و: فرهنگِ أَدَبیّاتِ فارسی، محمّدِ شَریفی، ص 81؛ و: شرحِ أَحوال و أشعارِ شاعرانِ بی دیوان ...، محمودِ مُدَبِّری، ص 55 و 56؛ و: تاریخِ بیهقی، چ یاحَقّی - سَیِّدی، 2/1331.
یَتیمَة الدَّهرِ ثَعالِبی، ط. دار الکُتب العِلمیّة، 4/90 و 91؛ و: تاریخِ أَدَبیّات در ایران، صَفا، 1 / 393 و 394؛ و: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، گردآوری و تدوین: سَیِّد محمّدِ دَبیرسیاقی، صص 319-322؛ و: گنجِ بازیافته، دَبیرسیاقی، چ: 2، 1/ 81-84؛ و: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، همو، چ: 1، ص 68 و 69؛ و: دانشنامۀ زبان و أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ إِسماعیلِ سعادت، 1/149 و 150؛ و: دانشنامۀ أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ حسنِ أنوشه، ج1 (ویراستِ دُوُم / أَدَبِ فارسی در آسیای میانه)، ص 43؛ و: دائِرةالمَعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655 و 656؛ و: لغت۟ نامۀ دهخدا، ذیل «أبوالطَّیِّب» و «مُص۟عَبی»؛ و: یادداشتهایِ قزوینی، 7/263-265؛ و: فرهنگِ أَدَبیّاتِ فارسی، محمّدِ شَریفی، ص 81؛ و: شرحِ أَحوال و أشعارِ شاعرانِ بی دیوان ...، محمودِ مُدَبِّری، ص 55 و 56؛ و: تاریخِ بیهقی، چ یاحَقّی - سَیِّدی، 2/1331.
عُمده ترین شعرِ فارسیِ أبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ، همان چکامۀ «جهانا همانا فُسوسیّ و بازی / که بر کس نپاییّ و با کس نسازی» است که در تاریخِ بیهقی آمده و در بَعضِ کتابهایِ درسیِ دانشجویانِ أَدَب هم نَقل گردیده و به واسطۀ دِلآویزی اش آوازه ای به هم رَسانیده است.
دَرونمایۀ أَصلیِ این سُروده2
شادروان عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی در یک جایِ مقالۀ خود دربارۀ أَبوالطَّیّبِ مُص۟عَبی، این شِعرِ مُص۟عَبی را بصَراحت «قطعه» می خوانَد (نگر: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبال آشتیانی، ص 321) و یک صفحه بعد آن را «قصیده» می نامَد (نگر: همان، ص 322).
آقای مؤذِّن جامی در مقالۀ دانشنامگیشان دربارۀ أَبوالطَّیِّبِ مُص۟عَبی (نگر: دائرةالمعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655و656)، این سُرودۀ مُص۟عَبی را گاه «قطعه یا قصیده» و گاه «قطعه» و گاه «قصیده» گفته اند.
گویا تلقّی ها از بیتِ آغازین و قافیۀ آن، گوناگون است.
آقای مؤذِّن جامی در مقالۀ دانشنامگیشان دربارۀ أَبوالطَّیِّبِ مُص۟عَبی (نگر: دائرةالمعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655و656)، این سُرودۀ مُص۟عَبی را گاه «قطعه یا قصیده» و گاه «قطعه» و گاه «قصیده» گفته اند.
گویا تلقّی ها از بیتِ آغازین و قافیۀ آن، گوناگون است.
دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/656.
هرچند «اینگونه مضامین در بسیاری از أشعارِ حِکمیِ سده هایِ 4 و 5 تکرار شده است»4
همان، همان ص.
همان، همان ص.
همان، همان ص.
افسوس که أَیادیِ تَح۟ریف و تَص۟حیف با این یادگارِ دیرسالِ نیاکان بسیار بازی کرده است؛ آنسان که علیٰ رغمِ إِم۟عانِ نَظَرِ تَنی چَند از دانِشمندان و أَدیبانِ قَرنِ أخیر در مقامِ تَصحیح و توضیحِ آن، هنوز غُبارِ إِبهام و ناروشنی از سیمایِ این سُروده زُدوده نیامده و همچُنان جایِ جُست و جوی و گُفت وگوی۟ در بعضِ بی۟تهایِ آن باقی است.
عَلَی الظّاهر تنها منبعِ کهنِ این چکامه، تاریخِ بیهقی است؛ و شادروان دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض در دُوُمین کوششی که باِن۟فِراد در تَصحیحِ تاریخِ بیهقی کرد، ذیلِ این چکامۀ مُص۟عَبیٖ نوشت:
«حلِّ مشکلاتِ این قصیده و به عبارتِ بهتر تصحیحِ غلطهایی که در آن راه یافته و آن را بدین صورت درآورده است با نسخه های موجود مَقدور نَشُد. فقط در چند مورد از مقابله و مقایسۀ نسخه بدلها کمی روشنی پیدا شده است چنان که در پاصفحه ییها ملاحظه می کنید.»7
تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ فَیّاض، چ دانِشگاهِ فردوسی، ص 481، هامِش.
دیگر کسانی هم که این چکامه را در ضمنِ تاریخِ بیهقی و یا به طورِ مُستَقِل به پِژوهش و گُزارش گرفته اند، بیش و کم، یا ـ همین گونه - به صُعوبَتِ دستیابی به صورتِ أَص۟لی و أَصیلِ آن خَستو گردیده اند، و یا پایه ای از توضیحات که چاشنیِ آن ساخته اند خود فرا نموده است که بناگُزیر باید - به همین گونه ها - خود را از حَلِّ همۀ مشکلاتِ آن قاصِر دیده باشند.
2. از بی۟تهایِ تأمُّل۟ خواهِ چکامۀ مُص۟عَبیٖ، بیتِ دُوُمِ آن است که «جهان» را (همان جهانی که فُسوس است و بازی و بر کَس نَپایَد و با کَس نَسازَد)، اینگونه وصف میکُنَد:
چو ماه از نمودن، چو خار از پسودن
به گاهِ رُبودن چو شاهین و بازی
این ضبطِ مشهورِ بی۟ت، یا به تعبیرِ دُرُست۟ تر، ضَبطی است که از راهِ مُتَداوَل۟ ترین تَصحیحِ تاریخ بیهقی (یعنی تَصحیحِ شادروان دکتر فَیّاض) به شُهرَت رسیده است؛ ولی، تنها ضَبطِ این بی۟ت نیست. ضَبطهایِ دیگری هم هست که در ویراستهایِ دیگرِ تاریخِ بیهقی یا جایهائی که به هرنَحو آن را از تاریخِ بیهقی برگرفته اند8، اختیار گردیده است.
ما در اینجا بناگُزیر این دِگَرسانی ها را از پیشِ چشم می گُذَرانیم:
در نخستین ویراستِ عِلمی و جِدّیِ تاریخِ بیهقی، یعنی تصحیحِ شادروان عَلّامه سَیِّد أَحمَدِ أَدیبِ پیشاوُری - تَغَمَّدَهُ اللهُ بِغُف۟رَانِهِ -، در ضَبطِ بی۟تِ مَزبور، به جایِ «چو خار از پسودن»، «چو خور از شنودن» آمده بوده است؛ ولی این ضبط از همان أَوان، موردِ تأمُّل و چون و چرایِ بَعضِ دانشمندان واقع گردیده.
زنده یاد اُستاد عَبّاس إِقبالِ آشتیانی، در مقاله ای که به سالِ 1307هـ.ش. دربارۀ أَبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ نوشته، و در آن، این چکامۀ أَبوالطَّیِّب را از «تاریخ بیهقی ص 384 چاپ طهران [تصحیح مرحوم أدیب]» نقل کرده است، بیتِ موردِ گُفت وگویِ ما را به ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن / به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی» ضبط کرده و آنگاه در حاشیه چُنین نوشته است:
«در متنِ چاپی به همین شکل است و ظاهراً ستودن صحیح باشد و آفتاب ستودن در قدیم، کنایه از توضیحِ واضحات بوده.»9 .
پَسان۟ تر زنده یاد اُستاد سَعیدِ نَفیسی در تَصحیحی که از تاریخِ بیهقی به دست داده است10 بی۟تِ محّلِ بَحث را همانگونه ضَبط کرده: «چو ماه از نمودن، چو خور از شنودن / بگاه ربودن چو شاهین و بازی» و هیچ نسخه بَدَلی هم یاد نکرده است11
دکتر قاسمِ غَنی و دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض هم که باِشتِراک تاریخِ بیهقی را تَصحیح کردند12 از همان ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن / بگاه ربودن چو شاهین و بازی» پیروی نمودند و نُسخه بَدَلی هم ندادند13
شادروان دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض سالها بَعد در دُوُمین اِهتِمامی که به تَصحیحِ تاریخِ بیهقی کرد - و همین است که امروز به نامِ «تصحیحِ فیّاض» دَس۟ت۟گَرد و زَبان۟زَد است - ، بی۟تِ موردِ گُفت وگوی۟ را اینگونه ضَبط نمود: «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن / بگاهِ ربودن چو شاهین و بازی»14 و در هامِش، اِختِلافِ نُسخه ها را اینگونه گُزارش کرد: «چو خار از پسودن، K: چو خار از ستودن. N: چو خر از یٮودن. بقیه: چو خور از شنودن.»15
چُنان که می دانید، این تَصحیحِ مَرحومِ فَیّاض به واسِطۀ دَرگُذَشتِ آن استادِ بسیاردان از پیشگُفتارِ وی بی نَصیب مانده و لِذا چون و چندِ این نُسخه ها هم که آن مَرحوم دِگَرسانی هاشان را گزارش کرده است، چَندان روشن نیست ـ مگر آنچه به واسِطۀ پِژوهشِ أَخیرِ آقایان دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی و مَهدیِ سَیِّدی روشن شده است؛ که عَن۟ قَریب مَذکور خواهیم داشت.
پروفسور ژیل۟بِرلٰازٰار، در أَشعار پراکندۀ قدیمترین شعرایِ فارسی زبان، این بی۟تِ مُص۟عَبیٖ را به ریختِ «چو ماه از نموذن چو خور از شنوذن / بگاه ربوذن چو شاهین و بازی» آورده است16 (بی هیچ نُسخه بَدَلی)17
آقایِ دکتر سَیِّد محمَّدِ دَبیرسیاقی در پیشاهنگانِ شعرِ پارسی همین ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن» را اختیار کرده18 و در توضیحات نوشته اند: «از نمودن: به جلوه، به رؤیت، به دیدار» و «از شنودن: به وصف»19
در چاپِ دُوُمِ گنج بازیافته یِ ایشان20 بی۟تِ موردِ گُفت و گوی۟، «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن / بگاه ربودن چو شاهین و بازی» ضَبط گردیده21 و هَرچَند این چاپ «به طریقِ افست» صورت گرفته است، در این فِق۟ره نشانِ دَس۟ت۟کاری و تَجدیدِ نَظَر در حُروف پیداست.
آقایِ دکتر محمودِ مُدَبِّری در شرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان در قرنهای 3 / 4 / 5 هجری، چکامۀ مُص۟عَبیٖ را بر بنیادِ تاریخِ بیهقی یِ ویراستۀِ شادروان فَیّاض آورده، و مصراعِ موردِ گُفت و گوی۟ را نیز - بِالتَّبَع - ، «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن» ضبط کرده اند22
با تَوَجُّه۟ به سَی۟طَره و رَواجی که این ویراستِ دکتر فَیّاض در دَهه هایِ أَخیر داشته است، جای۟هایِ دیگری را نیز می توان نشان داد که به پیروی از آن مَرحوم، بی۟تِ أَبوالطَّیِّب را به همین ریخت ضَبط کرده، و گُذَشته باشند.23
آقایانِ دکتر محمَّدجعفر یاحَقّی و مَهدیِ سَیّدی در چاپِ یکمِ تَصحیحِ تازه ای که از تاریخِ بیهقی به دَست داده اند، بی۟تِ موردِ گُفت و گوی۟ را بدین ریخت ضَبط کرده اند:
چُنان که گفتیم - تنها منبعِ کهنِ این چکامه، تاریخِ بیهقی است.
رضاقُلی خانِ هدایت که در مَج۟مَع الفُصَحا(چ مُصَفّا، 2/646) رِوایتی کوتاه از این چکامه را به نامِ «دَقیقی» آورده، این بی۟ت مورد گفت و گویِ ما را آنجا نَقل نکرده است تا بخواهیم بدانیم او این بی۟ت را به چه ضَبطی می خوانده است.
رضاقُلی خانِ هدایت که در مَج۟مَع الفُصَحا(چ مُصَفّا، 2/646) رِوایتی کوتاه از این چکامه را به نامِ «دَقیقی» آورده، این بی۟ت مورد گفت و گویِ ما را آنجا نَقل نکرده است تا بخواهیم بدانیم او این بی۟ت را به چه ضَبطی می خوانده است.
ما در اینجا بناگُزیر این دِگَرسانی ها را از پیشِ چشم می گُذَرانیم:
در نخستین ویراستِ عِلمی و جِدّیِ تاریخِ بیهقی، یعنی تصحیحِ شادروان عَلّامه سَیِّد أَحمَدِ أَدیبِ پیشاوُری - تَغَمَّدَهُ اللهُ بِغُف۟رَانِهِ -، در ضَبطِ بی۟تِ مَزبور، به جایِ «چو خار از پسودن»، «چو خور از شنودن» آمده بوده است؛ ولی این ضبط از همان أَوان، موردِ تأمُّل و چون و چرایِ بَعضِ دانشمندان واقع گردیده.
زنده یاد اُستاد عَبّاس إِقبالِ آشتیانی، در مقاله ای که به سالِ 1307هـ.ش. دربارۀ أَبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ نوشته، و در آن، این چکامۀ أَبوالطَّیِّب را از «تاریخ بیهقی ص 384 چاپ طهران [تصحیح مرحوم أدیب]» نقل کرده است، بیتِ موردِ گُفت وگویِ ما را به ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن / به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی» ضبط کرده و آنگاه در حاشیه چُنین نوشته است:
«در متنِ چاپی به همین شکل است و ظاهراً ستودن صحیح باشد و آفتاب ستودن در قدیم، کنایه از توضیحِ واضحات بوده.»9
مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، ص 321.
پَسان۟ تر زنده یاد اُستاد سَعیدِ نَفیسی در تَصحیحی که از تاریخِ بیهقی به دست داده است10
مُجَلَّدِ نخستِ تَصحیحِ نَفیسی را که بر عُمدۀ متنِ تاریخِ بیهقی اِشتِمال دارد، «شرکتِ کتابفروشیِ أدب» به سالِ 1319هـ.ش. اِنتِشار داد.
نگر: تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ نَفیسی، چ کتابخانۀ سنائی، 1/456.
دکتر قاسمِ غَنی و دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض هم که باِشتِراک تاریخِ بیهقی را تَصحیح کردند12
تهران، 1324هـ.ش.
نگر: تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ غَنی و فَیّاض، ص 377.
شادروان دکتر عَلی أَکبَرِ فَیّاض سالها بَعد در دُوُمین اِهتِمامی که به تَصحیحِ تاریخِ بیهقی کرد - و همین است که امروز به نامِ «تصحیحِ فیّاض» دَس۟ت۟گَرد و زَبان۟زَد است - ، بی۟تِ موردِ گُفت وگوی۟ را اینگونه ضَبط نمود: «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن / بگاهِ ربودن چو شاهین و بازی»14
تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ فَیّاض، چ دانِشگاهِ فردوسی، ص 481.
همان، همان ص.
چُنان که می دانید، این تَصحیحِ مَرحومِ فَیّاض به واسِطۀ دَرگُذَشتِ آن استادِ بسیاردان از پیشگُفتارِ وی بی نَصیب مانده و لِذا چون و چندِ این نُسخه ها هم که آن مَرحوم دِگَرسانی هاشان را گزارش کرده است، چَندان روشن نیست ـ مگر آنچه به واسِطۀ پِژوهشِ أَخیرِ آقایان دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی و مَهدیِ سَیِّدی روشن شده است؛ که عَن۟ قَریب مَذکور خواهیم داشت.
پروفسور ژیل۟بِرلٰازٰار، در أَشعار پراکندۀ قدیمترین شعرایِ فارسی زبان، این بی۟تِ مُص۟عَبیٖ را به ریختِ «چو ماه از نموذن چو خور از شنوذن / بگاه ربوذن چو شاهین و بازی» آورده است16
نگر: أَشعارِ پراکندۀ قدیمترین شعرایِ فارسیٖ زبان، ص 48.
مأخذِ لٰازٰار، آن۟سان که خود یاد کرده است، چاپهای غَنی - فَیّاض و نَفیسی از تاریخِ بیهقی بوده است.
آقایِ دکتر سَیِّد محمَّدِ دَبیرسیاقی در پیشاهنگانِ شعرِ پارسی همین ضَبطِ «چو ماه از نمودن چو خور از شنودن» را اختیار کرده18
نگر: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، چ: 1، تهران: 1351هـ.ش.، ص 71.
همان، ص 72.
در چاپِ دُوُمِ گنج بازیافته یِ ایشان20
تهران، 1355هـ.ش.
نگر: گنجِ بازیافته، چ: 2، 1/84.
آقایِ دکتر محمودِ مُدَبِّری در شرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان در قرنهای 3 / 4 / 5 هجری، چکامۀ مُص۟عَبیٖ را بر بنیادِ تاریخِ بیهقی یِ ویراستۀِ شادروان فَیّاض آورده، و مصراعِ موردِ گُفت و گوی۟ را نیز - بِالتَّبَع - ، «چو ماه از نمودن چو خار از پسودن» ضبط کرده اند22
نگر: شرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان ...، ص 56.
با تَوَجُّه۟ به سَی۟طَره و رَواجی که این ویراستِ دکتر فَیّاض در دَهه هایِ أَخیر داشته است، جای۟هایِ دیگری را نیز می توان نشان داد که به پیروی از آن مَرحوم، بی۟تِ أَبوالطَّیِّب را به همین ریخت ضَبط کرده، و گُذَشته باشند.23
نمونه را، آقای دکتر خلیلِ خَطیب رَهبَر در شَرحی که بر تاریخِ بیهقی مَرقوم داشته اند، در ضَبطِ این مصراع («چو ماه از نمودن چو خار از پسودن») از تصحیحِ أَخیرِ مرحومِ دکتر فَیّاض پیروی کرده و در مقامِ شرح نیز تنها به بیانِ معنایِ «از نمودن» و «پسودن» بَسَنده نموده و توضیحِ ویژه ای نداده اند. نگر: تاریخِ بیهقی، به کوششِ خَلیلِ خَطیب رَهبَر، 2/513 و 603
آقایانِ دکتر محمَّدجعفر یاحَقّی و مَهدیِ سَیّدی در چاپِ یکمِ تَصحیحِ تازه ای که از تاریخِ بیهقی به دَست داده اند، بی۟تِ موردِ گُفت و گوی۟ را بدین ریخت ضَبط کرده اند:
«چو ماه از نمودن، چو خر از پسودن
به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی»24
تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/362.
از برای واژۀ «خر» در گزارشِ نُسخه بَدَل ها نوشته اند: «خر، کذا در WN (با اعراب25
کذا فی المَطبوع؛ و خالی از تَسامُحی نیست؛ چه، فَرق است میانِ «شَک۟ل» و «إِع۟راب».
«إِع۟راب»، إِظهارِ حَرَکاتِ أَواخِرِ کَلِماتِ زبانِ عَرَبی است به مُقتَضایِ نَح۟وِ آن زبان؛ و به معنایِ دَقیقِ کَلِمَه، در پارسی جایی ندارَد.
«شَک۟ل»، زیر و زَبَر نِهادن و إِظهارِ حَرَکاتِ حُروفِ هر واژه است.
در متنهایِ پارسی، واژه هائی را که حَرَکاتِ حُروفِ آنها إِظ۟هار گردیده است و حَرَکَتگُذاری شُده اند، بر حَسَبِ اِصطِلاح۟، «مَش۟کول» بایَد گُفت، نه «مُع۟رَب». این تَسامُح است که به جایِ آن که بگویند: فُلان واژه را مَش۟کول کردم یا حَرَکَتگُذاری کردم، می گویند: إِع۟رابگُذاری کردم.
«إِع۟راب»، إِظهارِ حَرَکاتِ أَواخِرِ کَلِماتِ زبانِ عَرَبی است به مُقتَضایِ نَح۟وِ آن زبان؛ و به معنایِ دَقیقِ کَلِمَه، در پارسی جایی ندارَد.
«شَک۟ل»، زیر و زَبَر نِهادن و إِظهارِ حَرَکاتِ حُروفِ هر واژه است.
در متنهایِ پارسی، واژه هائی را که حَرَکاتِ حُروفِ آنها إِظ۟هار گردیده است و حَرَکَتگُذاری شُده اند، بر حَسَبِ اِصطِلاح۟، «مَش۟کول» بایَد گُفت، نه «مُع۟رَب». این تَسامُح است که به جایِ آن که بگویند: فُلان واژه را مَش۟کول کردم یا حَرَکَتگُذاری کردم، می گویند: إِع۟رابگُذاری کردم.
بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/362، هامِش.
همان، همان، هامِش.
در تَعلیقاتِ این چاپ هم، در بابِ این بی۟ت به همین بَسَنده کرده اند که بنویسند:
«پسودن، عبّاسِ إِقبال ( مجموعۀ مقالات، ص 321) با توجّه به چاپِ أدیب (ص 384) که به صورتِ ... چو خور از شنودن بوده، احتمال داده است که ستودن صحیح باشد و افزوده است که آفتاب ستودن در قدیم کنایه از توضیحِ واضحات بوده است»28
همان، 2/1102.
در واژه نامۀ این چاپ نیز، آنجا که باید29
سنج: همان، 2/1662.
شایانِ یادآوری است که «پسودنِ» صفحۀ موردِ بحث (1/362) نیز از واژه نامۀ کتاب (سنج: 2/1643) فُرو افتاده است. اند.
از دو دستنوشت W و N که بِنا بر خوانِشِ طابعانِ تاریخِ بیهقی، ضبطِ «خَر۟» و «پسودن» را پیشنِهاد کرده اند، دستنوشتِ نخست (W) «متعلّق به کتابخانۀ موزۀ بریتانیا» و - به تعبیرِ آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی - «بدیع ترین و تُحفه ترینِ نسخه هائی است که تاکنون از تاریخِ بیهقی شناخته شده»30
تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/ صد وبیست و یک.
که ای کاش «نسخۀ نَفیسی» خوانده شده بود؛ خاصه از آن روی۟ که «ظاهرًا خودِ نفیسی از آن استفاده نکرده و به نظر می رسد که بعد از إِتمامِ کارِ [چاپِ تاریخِ] بیهقی به دستِ وی رسیده بوده است» (همان، 1/ صدوهجده). همچُنین، اَرج۟گُذاری و اِحتِرامِ آن مَردِ خَدوم را (که در حَیات و مَمات از «مخدومِ بی عنایت» بی مِهریٖ ها دید)!
نگر: تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/ صد و شانزده و صد و هفده.
دیدیم که دو دستنوشتِ K و R ضبطِ «خار» و دستنوشتِ S ضبطِ «خوار» را - که به همان «خار» نزدیک است و دِگَرگَشتۀ آن توانَد بود - إرائه می کُنَند.
آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی دربارۀ دستنوشتِ K نوشته اند: «از نسخه هایِ متوسّطِ فیّاض بوده که در حیّزِ شناسائیِ ما قرار نگرفته است»33
تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/ صد و پانزده.
R و S نیز هر دو از آنِ «کتابخانۀ مجلس شورای ملّی» بوده است و گویا از نُسخه هایِ متوسّطِ تاریخِ بیهقی بشُمار باشد.34
سنج: همان، 1/ صد و بیست.
آقایانِ یاحَقّی و سَیِّدی در متنِ تَک۟ جِل۟دیِ دانشجوییِ تاریخِ بیهقی که پس از نَشرِ تَفصیلِ تَصحیحِ خود و زیرِ نامِ دیبایِ دیداری به چاپ رَسانیدند، تَجدیدِ نَظَری نموده و بی۟ت را به ریختِ «چو ماه از نمودن، چو خُر از پسودن / به گاهِ ربودن چو شاهین و بازی» ضبط کرده و بر رویِ خاءِ «خر» پیش (ضَمّه) نِهاده35
نگر: دیبایِ دیداری، ص 411.
«چو ... پسودن: جلوه ات مانند ماه است و لمس کردن تو مثل خورشید گرمابخش است.»36
همان، همان ص، هامِش.
گویا مُصَحِّحانِ محترم، از این راه که واژۀ «خورشید» را در بَعضِ نُسخه هایِ خطّیِ قدیم به ریختِ «خُرشید» نیز می نوشته اند، احتمال داده باشند که «خَر۟» که در بَعضِ نُسخه ها آمده ـ و به خوانِشِ ایشان: «خُر» -، ریختی از همان «خور» است و آنگاه توجیهی را که مُلاحَظَه فرمودید، از برایِ پسودنِ خور ( / لمس کردنِ خورشید) پیش نِهاده باشند که لَختی غَریب می نماید. این که جهان از حیثِ پسودن مانَندِ خورشید باشد، مستلزمِ تَکَلُّفی است بَس بیش از آنچه در «شنودن» یا «ستودنِ» پیشگُفته به نَظَر می رَسید.
دو دستنوشتِ خوبِ تاریخِ بیهقی - بِنا بر گُزارشِ نُسخه بَدَل ها - ضبط «خَر۟» داشته اند و مُصَحِّحان که ـ بدُرُست - در پسودنِ خَر۟ نُکتۀ قابلِ اعتنائی نمی یافته اند، خُر را جانشین خَر۟ کرده اند، ولی باز گِرِه۟ ناگُشوده مانده است، حال آن که ـ به گُمانِ من ـ اگر بخواهیم ضَبطی نزدیک به «خَر۟» بیابیم که مُناسبِ مَقام افتد (و احتمالاً آن أَدیبی که «خَر۟» نوشته بوده است نیز هَمین ضَبط را در نظر داشته)، ضبطِ «خَز۟» است.37
و -از بُن- بَعید نیست آنچه در نُسخه ها «خَر۟» به جزمِ راء خوانده شده است نیز همان «خَز۟» باشد که در أَثَرِ إِبهامِ تَصویر بروشنی قِرائَت نگردیده است؛ وَ اللهُ أَع۟لَم.
«خَز»، در زبان و أَدَبِ پیشینیان، به نَرمی زَبان۟زَد بوده است و آن را مِثالِ چیزی که در پَسودن بَس نَرم باشد قَلَمداد می کرده اند.38
نمونه را، در لِسان ال۟عَرَب (ط. نَشر أَدَبِ الحَوزَة، 12/283) می خوانیم:
«هٰذا ثَو۟بٌ سُخَامُ ال۟مَسِّ إِذا کانَ لَیِّنَ ال۟مَسِّ مِث۟ل الخَزِّ».
همچُنین نگر: کتاب الأَغانی، ط. إِحسان عَبّاس و ...، 1/37 («حتّیٰ بَدا لِیَ مثلَ الخَزِّ فِی اللِّینِ»)؛ و: یَتیمَة الدَّهر، 5/32 («... و مِن شعرِه قولُه فی غلامٍ له التحی: فی سَبیلِ اللهِ خدُّ / کان فی المَلمَسِ خَزّا / خانهُ الدَّهرُ فأَضحَی / یوسعُ اللّائمَ وخزا»).
«هٰذا ثَو۟بٌ سُخَامُ ال۟مَسِّ إِذا کانَ لَیِّنَ ال۟مَسِّ مِث۟ل الخَزِّ».
همچُنین نگر: کتاب الأَغانی، ط. إِحسان عَبّاس و ...، 1/37 («حتّیٰ بَدا لِیَ مثلَ الخَزِّ فِی اللِّینِ»)؛ و: یَتیمَة الدَّهر، 5/32 («... و مِن شعرِه قولُه فی غلامٍ له التحی: فی سَبیلِ اللهِ خدُّ / کان فی المَلمَسِ خَزّا / خانهُ الدَّهرُ فأَضحَی / یوسعُ اللّائمَ وخزا»).
مُصَحِّحانِ تاریخِ بیهقی را شایسته تر آن بود که «خَر۟» را به همین «خَز۟» بَدَل کنند، نه «خُر». چه، همان گونه که ماه تابان است و نمایان و جلوه گر، خَز۟ پسودنی است، و جذّابیّتِ جهان را می توان به «ماه» از حیثِ نمودن، و به «خَز۟» از حیثِ پسودن، مانَند کرد.
البتّه، این۟ همه، بر آن بنیاد است که مَفروض بداریم خوانِشِ أَص۟لی و أَصیلِ بی۟تِ مُص۟عَبیٖ را از دَس۟ت۟کاریِ ضَبطِ «خَر۟» که در بَعضِ نُسَخ آمده است، می توان تَحصیل کرد. نگارندۀ این سَطرها را چُنین گمانی نیست؛ و خَیال می کُنَم صورتِ أَصیلِ شِعرِ مُص۟عَبیٖ، به خوانِشِ مَضبوط در ویراستِ أَخیرِ مرحومِ دکتر فَیّاض، یعنی: «خار» - که در دو دستنوشتِ دیگر آمده است - ، نزدیک۟ تر باشد، و این ریخت، ما را به ضبطِ بهتر و مُناسِب۟ تری رَه۟نُمون گَردَد.
3. پیشنِهادِ من در قِرائَتِ بی۟تِ مُص۟عَبی، این است:
چو ماه از نمودن، چو مار از پسودن
به گاهِ رُبودن چو شاهین و بازی
بر این بنیاد، واژۀ «مار» - که با «ماه» آرایۀ لَفظی درخوری نیز إیجاد کرده -، به «خار» تَصحیف گردیده بوده است.
مُص۟عَبیٖ، در لَتِ نخستِ بی۟ت، از جَذّابیَّتها و فریبَندگیهایِ جهان سخن می دارد: جهانی که از حیثِ نمودن به «ماه» می مانَد و از حیثِ پسودن به «مار».
«خار» و آزارَندگی اش، مُناسِبِ این لَت نیست؛ و کسانی که از این اختیارِ مرحومِ فیّاض روی۟گَردان شُده اند، در این روی۟گَردانی مُصیٖب اند؛ أمّا همان «خارِ» دُرُش۟ت۟ناک می توانَد ما را به ریختِ «مار» برسانَد که از سویی، بآسانی قابلِ تَصحیف به «خار» بوده است، و از دیگر سوی۟، در بافتِ این بی۟ت بسیار خوش می نشینَد.
نرمی و فریبندگیِ «مار» به هنگامِ پسودن و آنگاه تشبیهِ «دنیا» و فریبَندگی اش به آن، از «بُن۟ مایه»هایِ بسیار آشنا و بسیار مُتَداوَل در دنیایِ کهن بوده است و - چُنان که خواهید دید - مَردِ فاضلِ ذولِسٰانَی۟نی چون أَبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ بی شُبهَه آن را به کار می توانسته است بُرد.
به این کاربُردها نیک بنگرید:
□ در نَهج البَلاغَه یِ شَریف، در بخشِ حِکمَتها و کَلِماتِ قِصار، از أَمیرِمؤمنان عَلیّ بنِ أَبی طالب - عَلَی۟هِمَا السَّلام -، مَرویّ است که فرموده:
«مَثَلُ الدُّن۟یَا کَمَثَلِ ال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، وَ السُّمُّ النَّاقِعُ فِی جَو۟فِهَا، یَه۟وِی إِلَی۟هَا ال۟غِرُّ ال۟جَاهِلُ، وَ یَح۟ذَرُهَا ذُواللُّبِّ ال۟عَاقِلُ.»39.
همچُنین در همان کتابِ شَریف، نامه ای از آن حضرت خِطاب به سَلمانِ فارسی - عَلَی۟هِ رِض۟وانُ الله - آمده است که در آن می خوانیم:
«... فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّن۟یَا مَثَلُ ال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سُمُّهَا...»40.
ال۟غَرَض، این تَشبیه، در نَهج البَلاغَه و غیرِ نَهج البَلاغَه (از متونِ کهنِ حَدیثی و أَدَبی و ... - مانندِ کتابِ شَریفِ کافی یِ کُلینی و إِرشادِ شَی۟خِ مُفید و جاویدان خِرَدِ أبوعلیِ مسکویه رازی و دُستور مَعالِمِ الحِکَمِ قاضیِ قُضاعی و البَصائِر و الذَّخائرِ أَبوحَیّانِ توحیدی و التَّذکِرَة الحَم۟دونِیَّه یِ ابنِ حَم۟دون -)، از قولِ أَمیرِمؤمنان عَلی - عَلَی۟هِ السَّلام - آمده است41، و شُهرَتی داشته.
□ ابنِ أَبی الحَدیدِ مُع۟تَزِلی در شرح نَهج البَلاغَه اش، ذی۟لِ همان کَلامِ مَرویّ از إِمام - عَلَی۟هِ السَّلام - در بخشِ حِکمَتها، نوشته است:
«... و قَد أَخَذَ أَبوالعَتاهِیَة هٰذا المعنیٰ فقال:
مُص۟عَبیٖ، در لَتِ نخستِ بی۟ت، از جَذّابیَّتها و فریبَندگیهایِ جهان سخن می دارد: جهانی که از حیثِ نمودن به «ماه» می مانَد و از حیثِ پسودن به «مار».
«خار» و آزارَندگی اش، مُناسِبِ این لَت نیست؛ و کسانی که از این اختیارِ مرحومِ فیّاض روی۟گَردان شُده اند، در این روی۟گَردانی مُصیٖب اند؛ أمّا همان «خارِ» دُرُش۟ت۟ناک می توانَد ما را به ریختِ «مار» برسانَد که از سویی، بآسانی قابلِ تَصحیف به «خار» بوده است، و از دیگر سوی۟، در بافتِ این بی۟ت بسیار خوش می نشینَد.
نرمی و فریبندگیِ «مار» به هنگامِ پسودن و آنگاه تشبیهِ «دنیا» و فریبَندگی اش به آن، از «بُن۟ مایه»هایِ بسیار آشنا و بسیار مُتَداوَل در دنیایِ کهن بوده است و - چُنان که خواهید دید - مَردِ فاضلِ ذولِسٰانَی۟نی چون أَبوالطَّیِّب مُص۟عَبیٖ بی شُبهَه آن را به کار می توانسته است بُرد.
به این کاربُردها نیک بنگرید:
□ در نَهج البَلاغَه یِ شَریف، در بخشِ حِکمَتها و کَلِماتِ قِصار، از أَمیرِمؤمنان عَلیّ بنِ أَبی طالب - عَلَی۟هِمَا السَّلام -، مَرویّ است که فرموده:
«مَثَلُ الدُّن۟یَا کَمَثَلِ ال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، وَ السُّمُّ النَّاقِعُ فِی جَو۟فِهَا، یَه۟وِی إِلَی۟هَا ال۟غِرُّ ال۟جَاهِلُ، وَ یَح۟ذَرُهَا ذُواللُّبِّ ال۟عَاقِلُ.»39
نَهج البَلاغَه، چ شهیدی، ص 381.
تَرجَمۀ شادروان دکتر شهیدی:
«دنیا همچون مار است، سودنِ آن نرم و هموار، و درونِ آن زَهرِ مرگبار. فریفتۀ نادان دوستیِ آن پذیرد، و خردمندِ دانا از آن دوری گیرد.» (همان، همان ص).
تَرجَمۀ شادروان دکتر شهیدی:
«دنیا همچون مار است، سودنِ آن نرم و هموار، و درونِ آن زَهرِ مرگبار. فریفتۀ نادان دوستیِ آن پذیرد، و خردمندِ دانا از آن دوری گیرد.» (همان، همان ص).
همچُنین در همان کتابِ شَریف، نامه ای از آن حضرت خِطاب به سَلمانِ فارسی - عَلَی۟هِ رِض۟وانُ الله - آمده است که در آن می خوانیم:
«... فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّن۟یَا مَثَلُ ال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سُمُّهَا...»40
نَهج البَلاغَه، چ شهیدی، ص 352.
تَرجَمۀ شادروان دکترشهیدی:
«... دنیا همچون مار است، بپسودنِ آن نرم و هموار و زَهرِ آن جانشِکار ...» (همان، همان ص).
تَرجَمۀ شادروان دکترشهیدی:
«... دنیا همچون مار است، بپسودنِ آن نرم و هموار و زَهرِ آن جانشِکار ...» (همان، همان ص).
ال۟غَرَض، این تَشبیه، در نَهج البَلاغَه و غیرِ نَهج البَلاغَه (از متونِ کهنِ حَدیثی و أَدَبی و ... - مانندِ کتابِ شَریفِ کافی یِ کُلینی و إِرشادِ شَی۟خِ مُفید و جاویدان خِرَدِ أبوعلیِ مسکویه رازی و دُستور مَعالِمِ الحِکَمِ قاضیِ قُضاعی و البَصائِر و الذَّخائرِ أَبوحَیّانِ توحیدی و التَّذکِرَة الحَم۟دونِیَّه یِ ابنِ حَم۟دون -)، از قولِ أَمیرِمؤمنان عَلی - عَلَی۟هِ السَّلام - آمده است41
دراین باره، نگر:
مَصادِرُ نَهجِ البَلاغَةِ و أَسانیدُه، 3/463، و 4/108؛ و: پرتوی از نَهج البَلاغه، 5/104 و 108 و 230؛ و: التَّذکِرةَ الحَ۟مدونیَّة، ط. إِحسان عَبّاس و ...، 1/66؛ و: البَصائِر و الذَّخائِر، ط. وَداد القاضی، 7/164 و 165.
مَصادِرُ نَهجِ البَلاغَةِ و أَسانیدُه، 3/463، و 4/108؛ و: پرتوی از نَهج البَلاغه، 5/104 و 108 و 230؛ و: التَّذکِرةَ الحَ۟مدونیَّة، ط. إِحسان عَبّاس و ...، 1/66؛ و: البَصائِر و الذَّخائِر، ط. وَداد القاضی، 7/164 و 165.
□ ابنِ أَبی الحَدیدِ مُع۟تَزِلی در شرح نَهج البَلاغَه اش، ذی۟لِ همان کَلامِ مَرویّ از إِمام - عَلَی۟هِ السَّلام - در بخشِ حِکمَتها، نوشته است:
«... و قَد أَخَذَ أَبوالعَتاهِیَة هٰذا المعنیٰ فقال:
إِنَّمَا الدَّه۟رُ أَر۟قَم لَیِّنُ المَسـ
ـسِ وَ فِی نابِهِ السَّقامُ ال۟عَقامُ»42
شَرح نَهجِ البَلاغَة، ط. محمّد أَبوالفَضل إِبراهیم، 18/284.
□ ثَعالِبیِ نیشابوری (فـ : 429هـ.ق.) در یَتیمَة الدَّه۟ر از قولِ «أَبومحمَّد طاهر بن الحُسَین بن یَحیَی المَخ۟زومیّ البَصریّ» (که زادۀ بصره و باشَندۀ ری بوده است)، آورده:
«إِذَا تَبَرَّجَتِ الدُّن۟یا فعَاهِرَةٌ
خِضَابُهـا دَمُ مَن تص۟بی فتغ۟تَالُ
کَأَنَّهَا حَیَّةٌ رَاقَـت۟ مُنَقَّشة
وَ لَانَ مَل۟مَسُهَا وَ السّمُّ قَتَّالُ»43
یَتیمَة الدَّه۟ر، 5/30.
و سپس نوشته است:
«أَخَذَهُ مِن۟ قَو۟لِ أَمِیرِالمُؤمِنینَ عَلِیِّ ب۟نِ أَبِی طَالِبٍ - رَضِیَ اللهُ تَعَالیٰ عَن۟ه - : الدُّن۟یا کال۟حَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، قاتِلٌ سمُّها، یَح۟ذَرُها ال۟عَاقِل و یَه۟وِی إِلَی۟هَا ال۟جَاهِل»44
همان، همان ج، همان ص.
□ در المُن۟تَظَمِ ابنِ جَوزی (فـ: 597هـ.ق.) در زُم۟رۀ مَواعِظی که از حضرتِ عیسیٰ ـ عَلَی۟هِ السّلام ـ نَقل گردیده است، می خوانیم:
«یا مَع۟شَرَالحَواریّین!... أَصبَحَتِ الدُّن۟یا عِندَکُم بِمَن۟زِلَةِ ال۟عَرُوسِ ال۟مجلیَّةِ یَع۟شقُهَا کُلُّ مَن یَرَاها، و هِیَ بِمَن۟زِلَةِ ال۟حَیَّةِ، لَیِّنٌ لَم۟سُها، یَقتُلُ سمُّهَا»45
المُنتَظَم، 2/29.
در تاریخ مَدینَةِ دِمَشق در گزارشِ گُفت و گویِ مردی از بنی عامر به نامِ سلیط بنِ سُبَیع با یک راهبِ نَصرانی که در چین می زیسته، در زُمرۀ اندرزهایِ راهبِ یادشده، به این عبارت دربارۀ دُنیا بازمی خوریم:
«... فَمَثَلُها مَثَلُ الحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّها و السّمُّ فی جَوفِها، یَحذرُها رِجالٌ ذوو عُقول، و یَهوِی إِلَی۟ها الصِّب۟یان لِقِلَّةِ عُقولِهِم...»
( تاریخ مَدینَةِ دِمَشق، 6/14؛ و: مختصر تاریخِ دِمَشق، 3/300).
مَضامینِ این گُفت و گویِ نه چندان کوتاه، با تعابیر و زبان و بیانِ کاملاً مألوفِ اندرزیِ مُسلمانان و گاه با عینِ عباراتِ مأثوراتِ أَخلاقیِ إِسلامی بَیان گردیده است، و از مَجموعِ تأمُّل در مَتن و سَنَدِ آن، نه تنها اِطمینانی به وُقوعِ چُنین گُفت و شُنودی نمی توان یافت، ایدون می نماید که از بُن۟ بَربافتۀ بعضِ اندرز۟دوستانِ خَیال۟ پَردازِ روزگارانِ دور باشد. باری، در اینجا گُفت و گویِ أَصلیِ ما، نه بر سَرِ أَصالَتِ اِنتِسابِ این گُفتار به راهبِ نَصرانی یا زاهدِ مسلمان، بلکه بر سَرِ رَوائیِ یک «بُن۟ مایه»یِ اَندَرزی و تغذیۀ یک سُنَّتِ أدبی از رَهگُذَرِ آن است؛ سُنَّتی که از روزگارانِ بسیار دور تا امروز اِمتِداد یافته؛ و شیخ محمّدعلی ناصر، از شاعِران و فاضِلانِ شیعیِ جَبَل عامِل به سدۀ چهاردهمِ هجری، نیز، در إِدامۀ همین سُنَّتِ أدبی است که می گوید:
در تاریخ مَدینَةِ دِمَشق در گزارشِ گُفت و گویِ مردی از بنی عامر به نامِ سلیط بنِ سُبَیع با یک راهبِ نَصرانی که در چین می زیسته، در زُمرۀ اندرزهایِ راهبِ یادشده، به این عبارت دربارۀ دُنیا بازمی خوریم:
«... فَمَثَلُها مَثَلُ الحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّها و السّمُّ فی جَوفِها، یَحذرُها رِجالٌ ذوو عُقول، و یَهوِی إِلَی۟ها الصِّب۟یان لِقِلَّةِ عُقولِهِم...»
( تاریخ مَدینَةِ دِمَشق، 6/14؛ و: مختصر تاریخِ دِمَشق، 3/300).
مَضامینِ این گُفت و گویِ نه چندان کوتاه، با تعابیر و زبان و بیانِ کاملاً مألوفِ اندرزیِ مُسلمانان و گاه با عینِ عباراتِ مأثوراتِ أَخلاقیِ إِسلامی بَیان گردیده است، و از مَجموعِ تأمُّل در مَتن و سَنَدِ آن، نه تنها اِطمینانی به وُقوعِ چُنین گُفت و شُنودی نمی توان یافت، ایدون می نماید که از بُن۟ بَربافتۀ بعضِ اندرز۟دوستانِ خَیال۟ پَردازِ روزگارانِ دور باشد. باری، در اینجا گُفت و گویِ أَصلیِ ما، نه بر سَرِ أَصالَتِ اِنتِسابِ این گُفتار به راهبِ نَصرانی یا زاهدِ مسلمان، بلکه بر سَرِ رَوائیِ یک «بُن۟ مایه»یِ اَندَرزی و تغذیۀ یک سُنَّتِ أدبی از رَهگُذَرِ آن است؛ سُنَّتی که از روزگارانِ بسیار دور تا امروز اِمتِداد یافته؛ و شیخ محمّدعلی ناصر، از شاعِران و فاضِلانِ شیعیِ جَبَل عامِل به سدۀ چهاردهمِ هجری، نیز، در إِدامۀ همین سُنَّتِ أدبی است که می گوید:
لا یَغُرّنکَ مِن زَمانِکَ لِین ال۟ـ
ـمَسِّ مِنهُ فَإِنَّهُ ثُع۟بان
( مُستَدرَکات أَعیانِ الشِّیعَة، 1/221).
□ در شاهنامه، آنجا که یزدگردِ شَهریار می گُریزد و به آسیائی پَناه می بَرَد، أَبیاتِ اَنَدرزی و پندآموزِ چَندی هست و از جُمله در بعضِ نُسَخ، این دو بیت آمده است:
اگر بِخ۟ردی در جهـان دِل مَبَند
که نایَد به فرجام ازو جُز گَزَند
به گاهِ بسودن چو مارست نَرم
و لیکِن گَهِ زَهردادن۟ش گرم46
شاهنامه، ویراستۀ دَبیرسیاقی، چ قَطره، 5/2873 (ب 539 و 540).
شاهِد، عَلَی الخُصوص بیتِ دُوُم است که لَتِ نخست آن چه اندازه نزدیک است به پیشنِهادِ ما در خوانِشِ سخنِ مُص۟عَبیٖ!
□ در حدیقة الحقیقه یِ سنائی نیز در ضمنِ آنچه «در نکوهشِ این جهان» سُروده است، می خوانیم:
□ در حدیقة الحقیقه یِ سنائی نیز در ضمنِ آنچه «در نکوهشِ این جهان» سُروده است، می خوانیم:
هست چون مارِ گَرزه سیرتِ دَهر
از بِرون نَرم و از دَرون پُر زَهر47
این ضَبطِ بی۟ت، موافقِ آن است که در لغت۟ نامۀ دِهخُدا (ذیل «مار») مُن۟دَرِج گردیده است.
در حَدیقَة الحَقیقَه یِ ویراستۀ دکتر مریمِ حُسَی۟نی (ص 178)، ضبطِ بی۟ت چُنین است:
«هست چون مارِ گرزه دولتِ دهر
نرم و رنگین و از درون پُر زهر».
شایان یادآوری است که زُهیری گفته است:
فَما الصِّلُّ إِلّا لَیِّنُ اللَّم۟سِ ظاهِرًا
و باطِنهُ سمٌّ و مِنه التَّحاذُرُ
( نَفحَة الرَّی۟حانَه یِ محبّی، 1/203)
و زبانآگاهان نیک می دانَند که این لفظِ «الصِّل» که او به کار بُرده، چه اندازه نزدیک است به «مارِ گَرزه» در فارسی که سَنائی به کار گرفته است!
٭٭٭
این نمونه ها و مانندِ این نمونه ها که رَواج و آشنائیِ یک «بُن۟ مایه»ی أَدَبیِ اَندَرزی را در دنیایِ کُهَن و بویژه در فضائی که چکامۀ مُص۟عَبیٖ در همان فضا سُروده شده است، فرا می نماید، بروشنی مُسَلَّم می دارد که خوانِشِ «چو مار از پسودن»، به جایِ «چو خار از پسودن» و دیگر بَدیل۟ هائی که گذشت، بغایت۟ با سخنِ مُص۟عَبیٖ سازگار است؛ وَاللهُ أَع۟لَمُ بِحَقائقِ الأُمُور.
اصفهان / بُح۟بوحَۀ سَرمایِ 1390 هـ.ش.
48 [ این نوشتار از همان تاریخِ تحریر تاکنون ( که چهار سال از آن سپری شُده است!)، در حَبسِ یکی از "گرامیداشت۟ نامه" ها به سَر بُرده، و اکنون که مُدَوِّنِ آن مجموعه ـ عَلیٰ رَغمِ عَلَمیَّت و عَجَمیَّت! ـ از نَشرِ آن دفتر بکُلّی «مُن۟صَرِف» گردیده است!!، بإِذ۟نِ الوَلیّ! و به فَرخُندگی و پیروزی، آن را از قی۟دِ حَصرِ مَذکور رَهانیدم، و به خُجَستگیِ این گُشایش و رَهایش! بی کاهِش و فزایش، پیشکَشِ خوانندگانی کردم که در خَستوئی به بازیگریهایِ جهان و ناپایداریهایِ آن با مَن و مُص۟عَبیٖ هَم۟خِرقه اند! ... اللّٰهُمَّ! فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ!!/ دی۟ ماهِ 1394 هـ.ش. ].
کتابنامه
۞ أَشعارِ پراکندۀ قدیمترین شُعَرایِ فارسیٖ زبان (از حنظلۀ بادغیسی تا دَقیقی، بغیرِ رودکی)، به کوششِ ژیل۟بِر لٰازٰار، تهران: انجمنِ ایرانشناسیِ فرانسه در تهران، 1361هـ.ش.
۞ البَصائِر و الذَّخائِر، أَبوحَیّان التَّوحیدیّ (علیّ بن محمّد بن العبّاس / فـ: 414 هـ.ق.)، تحقیق: الدّکتورَة وَداد القاضی، 10 ج، بَی۟روت: دار صادر، 1408هـ.ق.
۞ التَّذ۟کِرَةالحَم۟دونیَّة، ابن حم۟دون (محمّد بن الحَسَن بن محمّد بن علی)، تحقیق: إِحسان عَبّاس (و) بَکر عَبّاس، ج1، ط: 1، بَی۟روت: دار صادر، 1996م.
۞ المُن۟تَظَم فی تاریخِ المُلوکِ و الأُمَم، أَبوالفَرَج عَبدالرَّحمٰن بن علیّ بن محمّد ابن الجَوزی (فـ: 597هـ.ق.)، دِراسَة و تحقیق: محمّد عبدالقادر عَطا (و) مصطفیٰ عبدالقادر عَطا، راجَعَه و صحَّحه: نعیم زرزور، ج2، ط: 1، بَی۟روت: دار الکُتب العِلمیّة، 1412هـ.ق.
۞ پَرتوی از نَهج البَلاغه، دکترسَیِّد محمَّدمَهدیِ جعفری، ج5، چ: 1، تهران: سازمانِ چاپ و اِنتِشاراتِ وزارتِ فرهنگ و إِرشادِ إِسلامی، 1381هـ.ش.
۞ پیشاهنگانِ شعرِ پارسی (سَده های سوم و چهارم و آغازِ سَدۀ پنجم هجری)، به کوششِ دکتر [سَیِّد] محمَّدِ دَبیرسیاقی، چ: 1، تهران: شرکتِ سِهامیِ کتابهایِ جیبی، 1351هـ.ش.
۞ تاریخِ أَدَبیّات در ایران، دکتر ذَبیح الله صَفا، ج1، چ: 15، تهران: اِنتِشاراتِ فردوس، 1378هـ.ش.
۞ تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقیِ دَبیر، به اهتمامِ دکتر غَنی و دکتر فَیّاض، [تهران: إِدارۀ کلِّ نگارشِ وزارتِ فرهنگ]، 1324هـ.ش.
۞ تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقیِ دَبیر، تَصحیح: دکتر علی أَکبَرِ فَیّاض، مقدّمه و فهرستِ لُغات از: دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی، چ: 3، مشهد: اِنتِشاراتِ دانشگاهِ فردوسیِ مشهد، 1375هـ.ش.
۞ تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقیِ دَبیر، به کوششِ دکتر خَلیلِ خَطیب رَهبَر، 3ج، چ: 8، تهران: نَشرِ مَه۟تاب، 1381هـ.ش.
۞ تاریخِ بیهقی، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بیهقی، مقدّمه و تَصحیح و تَعلیقات و توضیحات و فهرستها: دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی (و) مَهدیِ سَیِّدی، 2ج، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سخن، 1388هـ.ش.
۞ تاریخِ بی۟هقی ← تاریخِ مَسعودی
۞ تاریخُ مَدینَةِ دِمَشق و ذِکرُ فَضلِها و تَسمیةُ مَن حَلَّها مِنَ الأَماثِل أَو اج۟تازَ بنَواحِیها مِن وارِدیها و أَهلِها، أَبوالقاسم عَلیّ بن الحَسَن بن هبة الله بن عبدالله الشّافِعِیّ المَعروف بـ: ابنِ عَساکِر(499-571 هـ.ق.)، دِراسَة و تَحقیق: علی شیری، ج 6، بَی۟روت: دارالفِکر، 1415هـ.ق.
۞ تاریخِ مَسعودی معروف به تاریخِ بی۟هقی، أَبوالفَضل محمَّد بن حُسَی۟نِ کاتبِ بیهقی، با مقابله و تَصحیح و حواشی و تَعلیقاتِ: سعیدِ نَفیسی، 3ج، تهران: کتابخانۀ سَنائی، بی تا.
۞ حَدیقَة الحَقیقَه و شَریعَة الطَّریقَه، أَبوالمَجد مَجدود بنِ آدم سنائیِ غزنوی، با تَصحیح و مقدّمۀ مریمِ حُسَی۟نی، چ: 1، تهران: مرکزِ نَشرِ دانِشگاهی، 1382هـ.ش.
۞ دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، زیرِ نَظَرِ کاظمِ موسَویِ بُج۟نوردی، ج5، چ:1، تهران: مرکزِ دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، 1372هـ.ش.
۞ دانشنامۀ زبان و أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ إِسماعیلِ سعادت، ج1، چ: 1، تهران: فَرهَنگِستانِ زبان و أَدَبِ فارسی، 1384هـ.ش.
۞ دیبایِ دیداری (متنِ کاملِ تاریخِ بیهقی)، أَبوالفَضل محمَّد بنِ حُسَی۟نِ بی۟هقی، مقدّمه [و] توضیحات و شَرحِ مشکلات: دکتر محمَّدجعفرِ یاحَقّی (و) مَهدیِ سَیِّدی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1390هـ.ش.
۞ شاهنامۀ حکیم أَبوالقاسم فردوسیِ طوسی، به کوششِ دکتر سَیِّد محمَّدِ دَبیرسیاقی، 5ج، چ: 1، تهران: نَشرِ قَطره، 1386هـ.ش.
۞ شَرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان در قرنهایِ 3/4/5 هجریِ قمری، مَحمودِ مُدَبِّری، چ: 1، [کرمان؟]: نَشرِ پانوس، 1370هـ.ش.
۞ شَرح نَهجِ البَلاغَة، ابن أَبی الحَدید، بتَح۟قیق: محمَّد أَبوالفَضل إِبراهیم، ج18، ط: 2، دار إحیاءِ الکُتبِ العَرَبیّة، 1387هـ.ق. (افست «مَکتَبَة آیةِ اللهِ العُظ۟مَی المَرعَشِیّ النَّجَفِیّ»، قُم: 1404هـ.ق.).
۞ فرهنگِ أَدَبیّاتِ فارسی، محمَّدِ شَریفی، ویراستار: محمَّدرضا جَعفَری، چ: 1، تهران: فرهنگِ نَشرِ نو (و) اِنتِشاراتِ مُعین، 1387هـ.ش.
۞ کتاب الأَغانی، أبوالفَرَج عَلیّ بن الحُسَی۟ن الأَصفَهانیّ (فـ: 356هـ.ق.)، تحقیق: الدّکتور إحسان عَبّاس (و) الدّکتورإبراهیم السّعافین (و) بَکرعبّاس، ط: 3، بَی۟روت: دار صادر، 1429هـ.ق.
۞ لِسانُ العَرَب، ابن مَنظورالإِف۟ریقیّ المِصریّ (أَبوالفَضل جَمال الدّین محمَّد بن مکرّم/ 630 ـ 711هـ.ق.)، ج12، قُم: نَشر أَدَب الحَوزَة، 1405هـ.ق. / 1363هـ.ش.
۞ لُغَت۟ نامۀ دِه۟خُدا، تهران: دانشگاهِ تهران.
۞ گنجِ بازیافته، دکتر[سَیِّد] محمَّدِ دَبیرسیاقی، ج1، چ: 2: تهران: سازمانِ اِنتِشاراتِ أَشرَفی، 1355هـ.ش.
۞ مَج۟مَعُ الفُصَحا، رِضاقُلی خانِ هدایت، به کوششِ مُظاهِرِ مُصَفّا، ج2 (بخشِ دوم از جلدِ أَوَّل)، چ: 1، تهران: مؤسَّسۀ چاپ و اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1339هـ.ش.
۞ مَجموعۀ مَقالاتِ عَبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، گِردآوری و تَدوین: دکتر سَیِّد محمَّدِ دَبیرسیاقی، چ: 1، تهران: دُنیایِ کتاب، 1369هـ.ش.
۞ مُختَصَر تاریخِ دِمَشق لابنِ عَساکِر، ابن مَنظور (محمَّد بن مکرّم / 630 ـ 711هـ.ق.)، ج 3، تحقیق: ریاض عبدالمَجید مُراد، مُراجَعَة: روحیّة النّحاس، ط: 1، دِمَشق: دارالفِکر، 1404هـ.ق.
۞ مُستَدرَکات أَعیانِ الشِّیعَة، حَسَن الأَمین، ج1، ط: 2، بَی۟روت: دار التَّعارُف للمَطبوعات، 1418هـ.ق.
۞ مَصادِرُ نَهجِ البَلاغَةِ و أَسانیدُهُ، السَّیِّد عبدالزَّهراء الحُسَی۟نیّ الخَطیب، 4ج، ط:3، بَی۟روت: دارالأَض۟واء، 1405هـ.ق.
۞ نَفحَة الرَّی۟حانة و رشحة طلاءِ الحانَة، محمَّد بن أمین بن فضل الله بن مُحِبّ الدّین بن محمّد المحبّی، تحقیق: أحمد عنایة، ط: 1، بَی۟روت: دار الکُتب العِلمیَّة، 1426هـ.ق.
۞ نَه۟ج البَلاغَه، با تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد جَعفَرِ شَهیدی، چ:3، تهران: اِنتِشارات و آموزشِ انقلابِ إِسلامی،1371هـ.ش.
۞ یادداشتهایِ قَزوینی، به کوششِ ایرجِ اَفشار، ج7 و 8، چ: 3، تهران: اِنتِشاراتِ عِلمی، 1363هـ.ش.
۞ یَتیمَة الدَّه۟ر فی مَحَاسِنِ أَه۟لِ العَص۟ر، أَبومَنصور عَبدالمَلِک الثَّعَالِبِیّ النَّی۟سابُوریّ (فـ: 429هـ.ق.)، شَرح و تَحقیق: الدّکتور مُفید محمَّد قمیحة، 5ج، ط: 1، بَی۟روت: دار الکُتب العِلمیَّة، 1403هـ.ق.
- دربارۀ وی، نگر:
یَتیمَة الدَّهرِ ثَعالِبی، ط. دار الکُتب العِلمیّة، 4/90 و 91؛ و: تاریخِ أَدَبیّات در ایران، صَفا، 1 / 393 و 394؛ و: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، گردآوری و تدوین: سَیِّد محمّدِ دَبیرسیاقی، صص 319-322؛ و: گنجِ بازیافته، دَبیرسیاقی، چ: 2، 1/ 81-84؛ و: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، همو، چ: 1، ص 68 و 69؛ و: دانشنامۀ زبان و أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ إِسماعیلِ سعادت، 1/149 و 150؛ و: دانشنامۀ أَدَبِ فارسی، به سَرپَرَستیِ حسنِ أنوشه، ج1 (ویراستِ دُوُم / أَدَبِ فارسی در آسیای میانه)، ص 43؛ و: دائِرةالمَعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655 و 656؛ و: لغت۟ نامۀ دهخدا، ذیل «أبوالطَّیِّب» و «مُص۟عَبی»؛ و: یادداشتهایِ قزوینی، 7/263-265؛ و: فرهنگِ أَدَبیّاتِ فارسی، محمّدِ شَریفی، ص 81؛ و: شرحِ أَحوال و أشعارِ شاعرانِ بی دیوان ...، محمودِ مُدَبِّری، ص 55 و 56؛ و: تاریخِ بیهقی، چ یاحَقّی - سَیِّدی، 2/1331. - شادروان عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی در یک جایِ مقالۀ خود دربارۀ أَبوالطَّیّبِ مُص۟عَبی، این شِعرِ مُص۟عَبی را بصَراحت «قطعه» می خوانَد (نگر: مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبال آشتیانی، ص 321) و یک صفحه بعد آن را «قصیده» می نامَد (نگر: همان، ص 322).
آقای مؤذِّن جامی در مقالۀ دانشنامگیشان دربارۀ أَبوالطَّیِّبِ مُص۟عَبی (نگر: دائرةالمعارفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/655و656)، این سُرودۀ مُص۟عَبی را گاه «قطعه یا قصیده» و گاه «قطعه» و گاه «قصیده» گفته اند.
گویا تلقّی ها از بیتِ آغازین و قافیۀ آن، گوناگون است. - دائِرةالمَعارِفِ بُزُرگِ إِسلامی، 5/656.
- همان، همان ص.
- همان، همان ص.
- همان، همان ص.
- تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ فَیّاض، چ دانِشگاهِ فردوسی، ص 481، هامِش.
- چُنان که گفتیم - تنها منبعِ کهنِ این چکامه، تاریخِ بیهقی است.
رضاقُلی خانِ هدایت که در مَج۟مَع الفُصَحا(چ مُصَفّا، 2/646) رِوایتی کوتاه از این چکامه را به نامِ «دَقیقی» آورده، این بی۟ت مورد گفت و گویِ ما را آنجا نَقل نکرده است تا بخواهیم بدانیم او این بی۟ت را به چه ضَبطی می خوانده است. - مجموعۀ مقالاتِ عبّاسِ إِقبالِ آشتیانی، ص 321.
- مُجَلَّدِ نخستِ تَصحیحِ نَفیسی را که بر عُمدۀ متنِ تاریخِ بیهقی اِشتِمال دارد، «شرکتِ کتابفروشیِ أدب» به سالِ 1319هـ.ش. اِنتِشار داد.
- نگر: تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ نَفیسی، چ کتابخانۀ سنائی، 1/456.
- تهران، 1324هـ.ش.
- نگر: تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ غَنی و فَیّاض، ص 377.
- تاریخِ بیهقی، تَصحیحِ فَیّاض، چ دانِشگاهِ فردوسی، ص 481.
- همان، همان ص.
- نگر: أَشعارِ پراکندۀ قدیمترین شعرایِ فارسیٖ زبان، ص 48.
- مأخذِ لٰازٰار، آن۟سان که خود یاد کرده است، چاپهای غَنی - فَیّاض و نَفیسی از تاریخِ بیهقی بوده است.
- نگر: پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، چ: 1، تهران: 1351هـ.ش.، ص 71.
- همان، ص 72.
- تهران، 1355هـ.ش.
- نگر: گنجِ بازیافته، چ: 2، 1/84.
- نگر: شرحِ أَحوال و أَشعارِ شاعرانِ بی دیوان ...، ص 56.
- نمونه را، آقای دکتر خلیلِ خَطیب رَهبَر در شَرحی که بر تاریخِ بیهقی مَرقوم داشته اند، در ضَبطِ این مصراع («چو ماه از نمودن چو خار از پسودن») از تصحیحِ أَخیرِ مرحومِ دکتر فَیّاض پیروی کرده و در مقامِ شرح نیز تنها به بیانِ معنایِ «از نمودن» و «پسودن» بَسَنده نموده و توضیحِ ویژه ای نداده اند. نگر: تاریخِ بیهقی، به کوششِ خَلیلِ خَطیب رَهبَر، 2/513 و 603
- تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/362.
- کذا فی المَطبوع؛ و خالی از تَسامُحی نیست؛ چه، فَرق است میانِ «شَک۟ل» و «إِع۟راب».
«إِع۟راب»، إِظهارِ حَرَکاتِ أَواخِرِ کَلِماتِ زبانِ عَرَبی است به مُقتَضایِ نَح۟وِ آن زبان؛ و به معنایِ دَقیقِ کَلِمَه، در پارسی جایی ندارَد.
«شَک۟ل»، زیر و زَبَر نِهادن و إِظهارِ حَرَکاتِ حُروفِ هر واژه است.
در متنهایِ پارسی، واژه هائی را که حَرَکاتِ حُروفِ آنها إِظ۟هار گردیده است و حَرَکَتگُذاری شُده اند، بر حَسَبِ اِصطِلاح۟، «مَش۟کول» بایَد گُفت، نه «مُع۟رَب». این تَسامُح است که به جایِ آن که بگویند: فُلان واژه را مَش۟کول کردم یا حَرَکَتگُذاری کردم، می گویند: إِع۟رابگُذاری کردم. - بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/362، هامِش.
- همان، همان، هامِش.
- همان، 2/1102.
- سنج: همان، 2/1662.
- تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/ صد وبیست و یک.
- که ای کاش «نسخۀ نَفیسی» خوانده شده بود؛ خاصه از آن روی۟ که «ظاهرًا خودِ نفیسی از آن استفاده نکرده و به نظر می رسد که بعد از إِتمامِ کارِ [چاپِ تاریخِ] بیهقی به دستِ وی رسیده بوده است» (همان، 1/ صدوهجده). همچُنین، اَرج۟گُذاری و اِحتِرامِ آن مَردِ خَدوم را (که در حَیات و مَمات از «مخدومِ بی عنایت» بی مِهریٖ ها دید)!
- نگر: تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/ صد و شانزده و صد و هفده.
- تاریخِ بیهقی، ط. یاحَقّی ـ سَیِّدی، 1/ صد و پانزده.
- سنج: همان، 1/ صد و بیست.
- نگر: دیبایِ دیداری، ص 411.
- همان، همان ص، هامِش.
- و -از بُن- بَعید نیست آنچه در نُسخه ها «خَر۟» به جزمِ راء خوانده شده است نیز همان «خَز۟» باشد که در أَثَرِ إِبهامِ تَصویر بروشنی قِرائَت نگردیده است؛ وَ اللهُ أَع۟لَم.
- نمونه را، در لِسان ال۟عَرَب (ط. نَشر أَدَبِ الحَوزَة، 12/283) می خوانیم:
«هٰذا ثَو۟بٌ سُخَامُ ال۟مَسِّ إِذا کانَ لَیِّنَ ال۟مَسِّ مِث۟ل الخَزِّ».
همچُنین نگر: کتاب الأَغانی، ط. إِحسان عَبّاس و ...، 1/37 («حتّیٰ بَدا لِیَ مثلَ الخَزِّ فِی اللِّینِ»)؛ و: یَتیمَة الدَّهر، 5/32 («... و مِن شعرِه قولُه فی غلامٍ له التحی: فی سَبیلِ اللهِ خدُّ / کان فی المَلمَسِ خَزّا / خانهُ الدَّهرُ فأَضحَی / یوسعُ اللّائمَ وخزا»). - نَهج البَلاغَه، چ شهیدی، ص 381.
تَرجَمۀ شادروان دکتر شهیدی:
«دنیا همچون مار است، سودنِ آن نرم و هموار، و درونِ آن زَهرِ مرگبار. فریفتۀ نادان دوستیِ آن پذیرد، و خردمندِ دانا از آن دوری گیرد.» (همان، همان ص). - نَهج البَلاغَه، چ شهیدی، ص 352.
تَرجَمۀ شادروان دکترشهیدی:
«... دنیا همچون مار است، بپسودنِ آن نرم و هموار و زَهرِ آن جانشِکار ...» (همان، همان ص). - دراین باره، نگر:
مَصادِرُ نَهجِ البَلاغَةِ و أَسانیدُه، 3/463، و 4/108؛ و: پرتوی از نَهج البَلاغه، 5/104 و 108 و 230؛ و: التَّذکِرةَ الحَ۟مدونیَّة، ط. إِحسان عَبّاس و ...، 1/66؛ و: البَصائِر و الذَّخائِر، ط. وَداد القاضی، 7/164 و 165. - شَرح نَهجِ البَلاغَة، ط. محمّد أَبوالفَضل إِبراهیم، 18/284.
- یَتیمَة الدَّه۟ر، 5/30.
- همان، همان ج، همان ص.
- المُنتَظَم، 2/29.
در تاریخ مَدینَةِ دِمَشق در گزارشِ گُفت و گویِ مردی از بنی عامر به نامِ سلیط بنِ سُبَیع با یک راهبِ نَصرانی که در چین می زیسته، در زُمرۀ اندرزهایِ راهبِ یادشده، به این عبارت دربارۀ دُنیا بازمی خوریم:
«... فَمَثَلُها مَثَلُ الحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّها و السّمُّ فی جَوفِها، یَحذرُها رِجالٌ ذوو عُقول، و یَهوِی إِلَی۟ها الصِّب۟یان لِقِلَّةِ عُقولِهِم...»
( تاریخ مَدینَةِ دِمَشق، 6/14؛ و: مختصر تاریخِ دِمَشق، 3/300).
مَضامینِ این گُفت و گویِ نه چندان کوتاه، با تعابیر و زبان و بیانِ کاملاً مألوفِ اندرزیِ مُسلمانان و گاه با عینِ عباراتِ مأثوراتِ أَخلاقیِ إِسلامی بَیان گردیده است، و از مَجموعِ تأمُّل در مَتن و سَنَدِ آن، نه تنها اِطمینانی به وُقوعِ چُنین گُفت و شُنودی نمی توان یافت، ایدون می نماید که از بُن۟ بَربافتۀ بعضِ اندرز۟دوستانِ خَیال۟ پَردازِ روزگارانِ دور باشد. باری، در اینجا گُفت و گویِ أَصلیِ ما، نه بر سَرِ أَصالَتِ اِنتِسابِ این گُفتار به راهبِ نَصرانی یا زاهدِ مسلمان، بلکه بر سَرِ رَوائیِ یک «بُن۟ مایه»یِ اَندَرزی و تغذیۀ یک سُنَّتِ أدبی از رَهگُذَرِ آن است؛ سُنَّتی که از روزگارانِ بسیار دور تا امروز اِمتِداد یافته؛ و شیخ محمّدعلی ناصر، از شاعِران و فاضِلانِ شیعیِ جَبَل عامِل به سدۀ چهاردهمِ هجری، نیز، در إِدامۀ همین سُنَّتِ أدبی است که می گوید:لا یَغُرّنکَ مِن زَمانِکَ لِین ال۟ــمَسِّ مِنهُ فَإِنَّهُ ثُع۟بان( مُستَدرَکات أَعیانِ الشِّیعَة، 1/221). - شاهنامه، ویراستۀ دَبیرسیاقی، چ قَطره، 5/2873 (ب 539 و 540).
- این ضَبطِ بی۟ت، موافقِ آن است که در لغت۟ نامۀ دِهخُدا (ذیل «مار») مُن۟دَرِج گردیده است.در حَدیقَة الحَقیقَه یِ ویراستۀ دکتر مریمِ حُسَی۟نی (ص 178)، ضبطِ بی۟ت چُنین است:«هست چون مارِ گرزه دولتِ دهرنرم و رنگین و از درون پُر زهر».شایان یادآوری است که زُهیری گفته است:فَما الصِّلُّ إِلّا لَیِّنُ اللَّم۟سِ ظاهِرًاو باطِنهُ سمٌّ و مِنه التَّحاذُرُ( نَفحَة الرَّی۟حانَه یِ محبّی، 1/203)و زبانآگاهان نیک می دانَند که این لفظِ «الصِّل» که او به کار بُرده، چه اندازه نزدیک است به «مارِ گَرزه» در فارسی که سَنائی به کار گرفته است!
- [ این نوشتار از همان تاریخِ تحریر تاکنون ( که چهار سال از آن سپری شُده است!)، در حَبسِ یکی از "گرامیداشت۟ نامه" ها به سَر بُرده، و اکنون که مُدَوِّنِ آن مجموعه ـ عَلیٰ رَغمِ عَلَمیَّت و عَجَمیَّت! ـ از نَشرِ آن دفتر بکُلّی «مُن۟صَرِف» گردیده است!!، بإِذ۟نِ الوَلیّ! و به فَرخُندگی و پیروزی، آن را از قی۟دِ حَصرِ مَذکور رَهانیدم، و به خُجَستگیِ این گُشایش و رَهایش! بی کاهِش و فزایش، پیشکَشِ خوانندگانی کردم که در خَستوئی به بازیگریهایِ جهان و ناپایداریهایِ آن با مَن و مُص۟عَبیٖ هَم۟خِرقه اند! ... اللّٰهُمَّ! فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ!!/ دی۟ ماهِ 1394 هـ.ش. ].
سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۶:۰۲
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
آقا حبسيات شما هم عالمي دارد ما هم كه همخرقه اگر قبول بفرماييد٠٠٠ بسيار عالي بود و توفيقتان قرين باد
پاسخ:
سلام و سپاس
از الطافتان ممنونم.