لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۶۱۷٫۶۰۷ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۱۹۲ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۲۳۷
    بازدید از این یادداشت : ۷۱۸

    پر بازدیدترین یادداشت ها :
    مَقولۀ «مالْ باختگی» ، در این مَرزِ پُرگُهَر ، خاصّه در سالهایِ أَخیر که به أَنواعِ أَخبارِ حاکی از مَفاسِدِ عظیم و شَرم آورِ اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و « غیره » ، خوگر شده ایم ، و به طورِ أَخَص ، با تَجرِبۀ آن هَشت سالِ زمستانی و گَزاینده ای که درهایِ دولتِ روسفید و پاکْ دَستِ « مُعجزۀ هزارۀ سوُم » بر رویِ «إِعجاز»هایِ گونه گون باز بود ! ، دیگر چَندان غیرِ مُتَعارَف و بَرانگیزنده نیست . أَمّا شاید «مالْ باختگیِ زبانی» ، هنوز هم ، برایِ ما خوکردگان به مُشاهَدَۀ این همه دُروغ و چپاوُل و تاراج ، لَختی قابِلِ گفت و گو و تأَمُّل باشد !

    مقصودِ من از «مالْ»باختگیِ زبانی ، نوعی روشِ نوظهورِ تعبیری و بیانی است که گروهی از گویندگان و نویسندگان ـ و به قولِ خودشان : « أَهالیِ رَسانه » ـ پیش گرفته اند و در آن ، دُرُست در هَمان جائی که در زبانِ مُحاوره می گوئیم :« مالِ ... » ، می گویند و می نویسَند : « برایِ ... » .
    در فارسیِ أَدیبانۀ سُنَّتی مَثَلًا می گفتیم : « این قَلَم ، ازآنِ آن مَرد است » ، یا : « این قَلَم آن مَرد را ست » . در مُحاوراتِ روزانه نیز می گفتیم و می گوئیم : « این قَلَم ، مالِ آن مَرد است » . أَمّا در این زبانِ نارَسِ رَسانه ای می گویند و می نویسند : « این قَلَم ، برایِ آن مَرد است » .

    در واقع ، در این زبانِ نارَسِ رَسانه ای ، که نه با آن أُسلوبهایِ بیانیِ کهن می تواند هَمساز و دَمساز شود ، و نه به همان « مالِ » مُتَعارَف تَن دَرمی دِهَد ، بِضاعتهایِ موجود و آشنایِ زبان را تَرک گفته و در عینِ «مالْ»باختگیِ زبانی !، به استخدامِ مُشتی « برایِ ... » در مَقامی روی آورده اند که ذوقِ آشنایانِ فارسیِ فاخِر و سَرفَراز را می آزارَد . این «برایِ ...»هایِ تَحمیلی ! که جای جایِ زبانِ رَسانه خودنمائی می کنند ، در هاضمۀ لُغویِ کسی « که پارسی شناسَد و بهایِ او » ، البتّه سخت ناگوار می افتد .
    از «صدا و سیما»یِ ضِرغامی( یِ سابق! ) پُر توقُّعی نداشته ایم . ... بلکه هیچ توقُّعی نداشته ام ! در آنجا ، حُرمتِ بسی والاتر از اینها پایْمال شده است ؛ ...این « مالِ » بی صاحِبِ ناقابِل که جایِ خود دارد ! ... أَمّا از رَسانه هایِ مکتوب و هَمنشینانِ أَقلام و قَراطیس ، شایَد هنوز هم بتوان توقُّع داشت که بیش از اینها حریمِ زبانِ نیاکانی را پاس دارند ، و مَثَلًا به جایِ تَعابیرِ زودیاب و دردَسترَسی چون « این شعر سُرودۀ حافظ است » یا « ... ازآنِ حافظ است » ومانندِ آن ، ننویسند : « این شعر برایِ حافظ است » !!!

    در اینجا نمونه هائی واقعی از کاربُردِ این «برایِ ...»هایِ تَحمیلی را با نام و نشان به دست می دِهَم و چندان که بتوانم یادآور می شوم که این إِقْحاماتِ لَغوِ لُغَوی به إِزایِ وانِهادنِ چه تعابیرِ روشن و رَسا و ریشه داری صورت گرفته است :

    ۞ « در زمینه های ادب و شعر فخرالدین اسعد گرگانی را داریم که ویس و رامین برای او است »(هفته نامۀ حریمِ إِمام ، ش 139 ، ص 8 ).
    یعنی : ... ویس و رامین ازآنِ اوست ؛ یا : ... سُرودۀ اوست ؛ یا : ...او سَرایَندۀ ویس و رامین است ؛ یا : ...او صاحبِ ویس و رامین است .
    ۞ « یک ساختمان دو طبقه خیلی محکم ساختیم که تقریباً ضد زلزله باشد . همه اش هم برای مردم است . یعنی با وجوهات و این کمک ها اداره می شود . من ده شاهی از دولت نگرفتم . ... همه اش مردم کمک کردند . ...»( هفته نامۀ حریمِ إِمام ، ش 139 ، ص 11 ).
    مقصود این بوده است که : همه اش مالِ مردم است و از محلِّ کمکهایِ مردمی فراهم گردیده است .
    ۞ « ... تاریخ طبری ... برای اهل سنت است . »( هفته نامۀ حریمِ إِمام ، ش 139 ،ص 12 ).
    مقصودشان این بوده است که : تاریخِ طَبَری از متونِ أَهلِ سُنَّت است ؛ یا ( به تعبیرِ مُحاوره ای ) : تاریخِ طَبَری مالِ أَهلِ سُنَّت است .
    ۞ « مسأله ... برای 25 سال پیش است »( کتابِ هفتۀ خبر ، ش 8 ، ص 10).
    می توانستند بگویند : این قضیّه به بیست و پنج سال پیش بازمی گردد ؛ یا : بیست و پنج سال از این واقعه سپَری شده است .
    ۞ « مشکل کتاب نخواندن ، البتّه برای جامعه امروز نیست »( هفته نامۀ تماشاگرانِ امروز ، ش 32 ، ص16 ).
    می توانستند بگویند : مشکلِ کتاب نخواندن ، مُشکلِ امروزیِ جامعه نیست ؛ یا : ... اختصاصی به امروز ندارد ؛ یا : ... ، پدیدۀ نوظُهوری نیست .
    ۞ « صاحب یکی از زمین های کشاورزی تازه فوت کرده بود . زمین رسیده بود به صغیر . من شاخه ای از یک درخت شکسته بودم . ... گفتم که آقا این چوب برای صغیر است . ... »(هفته نامۀ حریمِ إِمام ، ش 142 ، ص 19 ).
    یعنی : این چوب مالِ صغیر است .

    ٭٭٭

    یکی از کاربُردهایِ « برایِ ... » در فارسی ، إِفادَتگَرِ اختصاص یا تعلُّق است ؛ مثلًا آنجا که می گوئیم : «این قیچی برایِ بُریدنِ کاغذِ رنگی است ، نه بُریدنِ پارچه » ، یا : « این کار برایِ پیشگیری از إیجادِ عُفونت است » .

    میانِ این إِفادَتِ اختصاص یا تعلّق ، با آنچه درمثلِ « ویس و رامین برایِ فَخرالدّین أَسعدِ گُرگانی است » إِراده شُده است ، تفاوتی هست که بر أَهلِ زبان پوشیده نیست .

    این إِفادَتِ اختصاص یا تعلّق ، أَحیانًا ، در « ازبرایِ ... » ، تقویت می شود .

    نمونه را ، حافظ فرموده است :

    فردا شَرابِ کوثر و حور ازبرایِ ماست
    وامروز نیز ساقیِ مَهْروی و جامِ می

    ( دیوان ، چ غَنی ـ قَزوینی ، ص۲۹۸ ، غ ۴۲۹ ، ب۶ )


    أَمّا در اینجا هَم ، چُنان که مَشهود است ، إِفادَتِ اختصاص یا تعلّق ، نه چُنان است که مَثَلًا بتوان گُفت : « ویس و رامین ازبرایِ فَخرالدّین أَسعدِ گُرگانی است » .
    نمی توان گُفت ، چرا که نه با شیوۀ شیواسُخَنانِ دیرینه روز می سازَد ، و نه به ذوقِ تربیَت یافته و سامِعۀ سُخَنْ شناسانِ امروز خوش می آید .

    ٭٭٭

    شایَد برخی بگویند که جا به جائیِ « مالِ... » و « برایِ... » ، از برایِ ملّتی که از غُصّۀ آب و نان و غَزّه و لُبنان و چُنین و چُنان جان به لَب شده است ، أَهَمّیَّتی ندارد ، و لابُد کسی که از این حرفها می زَنَد ، نَفَسَش زیاده از جایِ گرم بُلَند شده است!

    پاسُخِ من بدین دَرداندیشانِ مُحترَم ، البتّه همانست که زنده یاد اُستاد مُجتبیٰ مینُوی سالها پیش از این ، در مقالۀ « شیوۀ فارسی نویسی » ، نوشت :

    « ... این که مردمِ ایران نان ندارند بخورند مستلزمِ این نیست که زبانِ آنها را خراب کنید که نتوانند مقاصدِ یکدیگر را درک کنند . ... .» ( مینُوی بر گُسترۀ أَدَبیّاتِ فارسی ، چ : ۱ ، ص ۴۱۹ ).

    استاد مُجتبیٰ مینُوی در همان گونه مَقالات و مَقولات ، سُخَن هایِ دِلپذیرِ دیگری هم برایِ دِلهایِ سُخَنْ پذیر دارد . خواهَندگان خود خواهَند خوانْد .

    ٭ این یادداشت ، پیش از این ، در مجلّۀ کتابِ هَفتۀ خبر ( ۲۹/۹/۱۳۹۳هـ . ش . ، ش ۱۴ ، صص ۱۶ ـ ۱۸ ) ، انتشار یافته است .

    پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۰۴
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    افشین
    ۱ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۰:۴۸
    این «برای» در حقیقت گرته برداری!! از واژه ی تهرانی «واسه ی» است. مثلا ً در تهران وقتی می خواهند بگویند این الاغ مال پدر من است! می فرمایند: «این الاغ واسه ی پدر من است». بعد یک گردن کلفت سیاسی یک طویله ای به نام رسانه دایر می کند که در آن مردم را استحمار کند و در این مسیر مشتی از آن برادران صاحب جملات مشعشع مذکور را استخدام می نماید و آنها همین ادبیات حمارانگیزناک!!! را حواله ی مردم شهیدپرور می کنند که بله! پسر فلانی را در هتل گلوریا با قرص ضد افسردگی و شیره ی قندهار به شهادت رساندند!! البته در محلّ شهادت سلاحی پیدا شده که برای موساد است!!!