لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۶۷۲٫۱۶۸ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۴۸ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۲۳۷
    بازدید از این یادداشت : ۶٫۳۷۱

    پر بازدیدترین یادداشت ها :

    شیخِ بُزُرگوارِ شیراز، سَعدی ـ عَلَی۟هِ الرَّحمَة ـ، در أَوایِلِ بابِ هَشتُمِ کتابِ گُلِستان ـ که آن را در «آدابِ صُحبَت» پَرداخته است و در تَضاعیفِ باب، دَقیقه‌هایِ نَغ۟ز و لَطیفه‌هایِ پُرمَغ۟ز درانداخته ـ، فَرموده است:
    «دو کَس رَنجِ بیهوده بُردَند و سَع۟یِ بی‌فایده کَردَند: یکی آن‌ که اندوخت و نَخَورد؛ و دیگر آن که آموخت و نَکَرد.
    عِل۟م چَندان که بیشتَر خوانی،
    چون عَمَل در تو نیست، نادانی
    نه مُحَقِّق بُوَد، نه دانِشمَند
    چارپایی بَرو کِتابی چَند
    آن تهیٖ‌مَغز را چه عِل۟م و خَبَر
    که بَرو هیزُمست یا دَفتَر!
    »
    ( کُلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی، [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغمائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی]، چ: 15، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ. ش.، ص 172).
    شُماری از هَمروزگارانمان را دیده ام که مُفٰادِ مِصراعِ زَبان۟زَدِ «نه مُحَقِّق بُوَد، نه دانِشمَند» را بدُرُستی درنَمی یابَند، و چون مَعنایِ شایِع و مُصطَلَحِ دو واژۀ «مُحَقِّق» و «دانِشمَند» در این زَمان و در زبانِ عامّه، با آنچه در سُخَنِ سَعدی آمده است، تَفاوُتی مُع۟تَدٌّبِه۟ دارَد، به ژَرفایِ گُفتۀ شی۟خ پی۟ نَمی بَرَند.
    نمونه را، یکی از دوستدارانِ سَعدی که به شَرح و ساده‌نویسیِ بوستان و گُلِستانِ وی، اِهتِمامی کَرده، در تَحریرِ هَمان بیتِ «نه مُحَقِّق بُوَد، نه دانِشمَند / چارپایی بَرو کِتابی چَند» نوشته است:
    «کسی که اهل تحقیق و دانش است، ولی به علم و دانش عمل نمی‌کند، مانند حیوانی است که چند کتاب را بر آن بار کرده باشند.»
    ( گُلی از گُلِستان ـ شَرح و ساده‌نویسیِ گُلِستانِ سَعدی ـ، به کوشِشِ: سَیِّد حَسَنِ بَنی‌طَبا، مُقَدّمه و ویرایِش: بَهاءالدّینِ خُرَّمشاهی، چ: 1، تهران: نَشرِ روشَن۟‌مِهر، 1385 هـ. ش.، ص 272).
    این، بَیانِ روشَن و تَقریرِ روشَنگرِ فَرمودۀ شی۟خ نیست؛ و لاأَقَل۟، ساده‌نویسی‌شُدۀ آن کلامِ باریک نَتوانَد بود.
    شیخ می فرمایَد: "دانِش آموخته‌ای که أَهلِ عَمَل به آموخته‌هایِ خود نیست، نه «مُحَقِّق» مَحسوب می‌گردد و نه «دانِشمَند»؛ بلکه حُکمِ چارپایی را دارَد که مُشتی کتاب بَر آن بار کرده باشَند". ... حال۟، این که: نه «مُحَقِّق» مَحسوب می‌گردد و نه «دانِشمَند»، یَعنی چه؟ ... ... برایِ پاسُخ۟‌گُفتَن بدین پُرسِش، بایَد مَعنایِ دو واژۀ «مُحَقِّق» و «دانِشمَند» را، در زَمانه و زَمینۀ صُدورِ این کَلام، موردِ تَأَمُّل قَرار دِهیم.
    اِمروز وَقتی واژۀ «دانِشمَند» را می‌گوییم یا می‌شنویم، عُمومِ أَهلِ عُلوم در نَظَرمان تَداعی می‌شَوَند؛ یعنی: هَرکسی که واجِدِ مَجموعۀ شایانِ اِعتنائی از مَعلومات است و اِشتِغالی جِدّی به عَوالِمِ عِل۟می دارد؛ ... بلکه بیش از دیگَر أَهلِ عِلم، أَربابِ عُلومِ طَبیعی در نَظَرمان مُجَسَّم می‌گَردَند. ... در کتابهائی که برایِ کودکان چاپ می‌شَوَد، تَصویرِ «دانِشمَند»، مَعمولًا تَصویرِ مَردی عینَکی است که لوله هایِ آزمایشگاهی در دَست دارَد و مَثَلًا شیمیدان است یا ... ! ... در أَخبارِ صدا و سیما هَم وَقتی می‌گویَند: «دانِشمَندان» چُنین و چُنان گُفته‌اند، سُخَنشان أَغلَب به أَقوالِ پزشکان و داروسازان و زمین۟‌شناسان و هَواشناسان و مانَندِ ایشان راجِع است و از تاریخ۟دانان و أَدیبان و فُقَها و فَلاسِفه و أَمثالِ این طَوائِفِ أَهلِ دانِش، کمتر به چُنین لَفظی یاد می‌کُنَند.
    در زَمانه و زَمینۀ صُدورِ کلامِ شیخِ شیراز، چُنین نَبود.
    در روزگارِ سَعدی و حافِظ، واژۀ «دانِشمَند»، عِلاوه بَر مَعنایِ عامِّ آن، بخُصوص۟، در مَعنایِ «فَقیه» و مُف۟تی و عالِمِ دینی به کار می‌رَفت؛ و به هَمین مَعنی در فرهنگهایِ فارسی نیز ثَبت اُفتاده است.
    آنجا که خواجه حافِظ، در غَزَلِ مَعروفِ «واعِظان کاین جِلوه در مِحراب و مِنبَر می‌کُنَند ...»، می‌فَرمود:
    مُشکِلی دارَم ز دانِشمَندِ مَجلِس بازپُرس
    توبه‌فَرمایان چرا خود توبه کَمتَر می‌کُنَند؟!
    ( دیوانِ حافِظ، به تَصحیح و توضیحِ پَرویز ناتِل خان۟لَری، چ: 3، تهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 404، غ 194، ب 2)،
    دَقیقًا به هَمین "فَقیهِ مُفتی" نَظَر داشت و إِش۟کالِ طَنزآلودِ تَسخَرآمیزِ خویش را در قالبِ یک اِستِفتاء بَر مُفتیِ توبه‌فَرمایِ ناپَرهیزگار عَرضه می‌داشت. این «دانِشمَندِ مَجلِس»، همان فَقیهِ مَسأَله‌دان است؛ که البتّه از دیدِ حافِظ، "مَسأَله‌دار" نیز هَست! از هَمین روی۟ هَم جایِ دیگر خواجه باز پای در کَفشِ او می‌کُنَد و عِلمِ عُلَمائی چون او را به مَرتَبۀ ظُنون، بَل فُروتَر می کَشَد و می‌گویَد:
    نه حافِظ را حُضورِ دَرس و خَلوَت
    نه دانِشمَند را عِل۟مُ‌ال۟یَقینی!
    ( دیوانِ حافِظ، تَصحیحِ خان۟لَری، چ: 3، 1 / 964، غ 474، ب 11).
    شی۟خِ أَجَلّ سَعدی در گُلِستان می‌فَرمود:
    نَبَرد پیشِ مَصاف‌آزموده مَعلومست
    چُنانکه مَسأَلۀ شَرع پیشِ دانِشمَند
    ( کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 163)
    و پیداست که مَنظورش از «دانِشمَند»، همانا فَقیهِ مَسأله‌دان بود.
    آنجا که هَم که سَعدی در گُلِستان می‌گُفت: «با طایفۀ دانِشمَندان در جامعِ دمشق بَحثی هَمی کَردَم ...» ( کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 147)، عَلَی‌الظّاهِر مَقصودش «فُقَها» بود که در مَسجِد با ایشان به گُفت و شَنید مَشغول بوده است ...؛ کَما این‌که وَقتی می‌فَرمایَد:
    عامِ نادانِ پریشان۟‌روزگار
    بِه۟ ز دانِشمَندِ ناپَرهیزگار ...
    ( کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 183)، مَقصودش از «دانِشمَندِ ناپَرهیزگار»، آن فَقیه و دین۟‌شناس و عالِمِ دینی است که مُتَّقی نَباشَد. ... از کسی که به "شَریعَت" عالِم باشَد و دَستِ‌کَم در ظَواهِر دیانَت تَخَصُّص داشته باشَد، اِلتِزام به آن نیز تَوَقُّع می‌رَوَد. سَعدی، «دانِشمَندِ ناپَرهیزگار» را مَلامَت می‌کُنَد، زیرا که چُنین اِلتِزامی نداشته است.
    اینَک بیاییم بَر سَرِ «مُحَقِّق»:
    اِمروز واژۀ «مُحَقِّق» را عُم۟دَةً به مَعنایِ پِژوهِشگَر و شَخصیَّتی عِلمی که در کارهایِ پِژوهشی صَرفِ وَقت می‌کُنَد به کار می‌بَریم و دو واژۀ «تَحقیق» و «پِژوهِش» را بیش‌وکَم مُتَرادِف۟‌گونه اِستِعمال می‌کُنیم.
    در عَصرِ سَعدی، «تَحقیق» و «مُحَقِّق»، در بسیاری از کاربُردهاشان، مَعنائی را إِفادَت می‌کردند که اِمروزه اِستِعمالشان در آن قَلَمروِ مَعنائی بسیار نادِر بَل مَهجور است.
    توضیحًا مَعروض می‌دارَم:
    «تَحقیق»، در أَدواری از زَبانِ فارسی، به مَعنایِ عِرفان و حَقیقَت۟‌نگَریِ عِرفانی و جهان۟‌بینیِ صوفیانه، در متون به کار رَفته است، و «مُحَقِّق»، به مَعنایِ عارِفِ حَقیقَت۟‌بین و واقِف به حَقائِقِ أُمور که جهان را به چشمی خُداجوی و خُدابین می‌نگَرَد.
    این مَعنیٰ که فِی‌ال۟جُمله از فرهنگهایِ فارسی نیز فوت نَشُده است (نمونه را، نگر: فَرهَنگِ بزُرگِ سُخَن، به سَرپَرَستیِ دکتر حَسَنِ أَنوَری، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1381 هـ. ش.، 3 / 1640، و 7 / 6761)، در گُفتارِ بُزُرگانی چون شی۟خ سَعدی نمودی چشمگیر دارَد.
    سَعدی، آنجا که در بوستان می‌سَرایَد:
    مُحَقِّق هَمان بینَد اندر إِبِل
    که در خوب۟رویانِ چین و چِگِل
    ( کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 360)،
    یا آنجا که در گُلِستان در وَصفِ «طایفه‌ای جوانانِ صاحِبدِل» می‌نویسَد: « ... وَقتها زمزمه‌ای بکردندی و بیتی مُحَقِّقانه بگُفتَندی ...» و آنگاه از عابِدی سُخَن می‌دارَد که «مُنکِرِ حالِ دَرویشان بود و بیخَبَر از دَردِ ایشان ...» ( کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 85)، یا آنجا که می‌فَرمایَد: «بَخشایِشِ إِلٰهی، گُم۟شُده ای را در مَناهی، چراغِ توفیق فَرا راه داشت تا به حَلقۀ أَهلِ تَحقیق درآمَد ...» ( کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 82)، به هَمین حیطۀ مَعنائیِ «تَحقیق» و «مُحَقِّق» نَظَر دارَد و از عِرفان و عِرفانیّات و أَهلِ عِرفان سُخَن می‌گویَد.
    در بیتِ «نه مُحَقِّق بُوَد، نه دانِشمَند / چارپایی بَرو کِتابی چَند» نیز نَظَرِ شی۟خ به هَمین حیطه است. «مُحَقِّق»، در اینجا، شَخصِ حَقیقت۟‌شناس و عارِف و آگاه از حَقائِق و بَواطِنِ دیانَت است.
    این تَعابیر را دیگر فَرهنگ‌آفرینانِ ما نیز بفَراوانی به کار بُرده‌اند. به عنوانِ مِثال، کَمال‌الدّین حُسَی۟نِ واعِظِ کاشِفیِ سَبزواری (فـ: ٩١٠ هـ. ق.)، هَنگامی که در تَفسیرِ مَواهِبِ عَلیّه می‌خواهَد تأویلاتِ عِرفانی یا بَرداشتهایِ مُتَصَوِّفانه را بی‌تَصریح به نامِ قائِل نَقل کُنَد، آنها را به عنوانِ سُخَنِ «مُحَقِّقان» مَجالِ طَرح می‌دِهَد (نمونه را، نگر: مَواهِبِ عَلیّه ـ تَفسیرِ حُسَینی ـ، با تَصحیح و مُقَدّمه و حاشیه‌نگاریِ: سَیِّد مُحَمَّدرِضا جَلالیِ نائینی، تهران: کتابفُروشی و چاپخانۀ إِقبال، 2 / 200 و 344)؛ یا أَدهَمِ خَلخالی (فـ: 1052 هـ. ق.‍)، از «صوفیّۀ صَفیّه» و «أَهلِ تَحقیق»، و نیز «عِلمِ تَصَوُّف» و «تَحقیق»، به صورَتِ تَعابیری مُتَرادِف۟‌گونه یاد می‌کُنَد (سَنج: رَسائِلِ فارسیِ أَدهَمِ خَلخالی، به اهتِمامِ: عَبداللهِ نورانی، ج1، چ: 1، تهران: اَنجُمَنِ آثار و مَفاخِرِ فَرهَنگی، 1381 هـ. ش.، 1 / 354). مِثالهائی از این دَست فَراوان است.
    ال۟حٰاصِل، وَقتی سَعدی می‌فَرمایَد: «نه مُحَقِّق بُوَد، نه دانِشمَند / چارپایی بَرو کِتابی چَند»، مَقصودَش این است که:
    شَخصِ موردِ نَظَر، نه از مَردُمانی است که از مَعارِفِ عٰالیِ وِج۟دانی و باطِنی و دریافتهایِ عِرفانی بَرخوردار اند، و نه از آنان که از عِلمِ رَسمیِ ظاهِری و نُقول و أَقاویل و مَقروئات و مَسموعات (یَعنی: هَمان عُلومی که "فِقه" و "فُقَها" را نمادِ بارِزِ آن قَلَم می‌دادَند) حَظّی دَرخور دارَند. ... آری! ... طَرَف، نه جُزوِ مُتَصَوِّفان و عُرَفایِ أَهلِ باطِن است، نه از فُقَها و عُلَمایِ أَهلِ ظاهِر؛ بلکه چارپایی است که حامِلِ چَند کِتاب است و بَس!!! 1
    ناگُفته نمانَد:
    اینگونه تَقسیمِ مَعارِفِ دینی به ظاهِری و باطِنی، و آنگاه فَقیهان را "أَهلِ ظاهِر" قَلَم۟‌دادَن و صوفیان را "أَهلِ باطِن" به‌شُمارآوَردَن، از مَشهوراتی است که بسیاری از بُزُرگانِ فَرهَنگِ تَصَوُّف‌آلودِ ما قَرنها بدان باوَر داشته و واگویه‌اش کَرده‌اند؛ و می‌کُنَند! ... ما نیز بناگُزیر در تَبیینِ ذِه۟نیّات و مُراداتِ ایشان، از هَمین مَفاهیم بَهره می جوییم و یاد می‌آریم؛ لیک خود بر این باوَریم که بَسی از آنچه به مَثابَتِ "باطِن" و "باطِنیّات" در درازنایِ تاریخمان مَجالِ طَرح یافته است، در مَقامِ تَدقیق، جَز أَباطیل و أوهام و اِنحِراف از مَتنِ مَتینِ دینِ مُبین نَبوده است، و کَسانی ــ دانِسته و نَدانِسته ــ مُشتی "هَپَروتیّات" را به نامِ بَواطِن و حَقائِق و أَسرار! به خوردِ مُخاطَبانِ فَرهَنگِ دینی داده‌اند، و به بَهانۀ حَرَکَت از "ظاهِر" به "باطِن"، از مُسَلَّمات و مُحکَماتِ شَریعَتِ غَرّا عُدول کرده و خَیال۟‌پَروَری‌هایِ چَرسیان و بَنگیان و دیگَر ضُعفاءال۟عُقول را به اِسمِ فِریبَندۀ عِرفانگرایی بر ریشِ دیانَت و دین۟‌باوَران بَسته‌اند!
    تَحقیقِ عَمیق را در این مَعنیٰ، حَوالَت به سُخَنگاهی فَراخ۟‌تَر است. به یاریِ خُداوندِ خِرَدبَخشِ بِخ۟رَدنَواز، «این سُخَن را تَرجَمَه‌ی۟ پَهناوَری / گُفته آیَد دَر مَقامِ دیگَری»؛ ...وَ أَس۟أَلُ اللهَ التَّوفیق!


    • ناگُفته نمانَد:
      اینگونه تَقسیمِ مَعارِفِ دینی به ظاهِری و باطِنی، و آنگاه فَقیهان را "أَهلِ ظاهِر" قَلَم۟‌دادَن و صوفیان را "أَهلِ باطِن" به‌شُمارآوَردَن، از مَشهوراتی است که بسیاری از بُزُرگانِ فَرهَنگِ تَصَوُّف‌آلودِ ما قَرنها بدان باوَر داشته و واگویه‌اش کَرده‌اند؛ و می‌کُنَند! ... ما نیز بناگُزیر در تَبیینِ ذِه۟نیّات و مُراداتِ ایشان، از هَمین مَفاهیم بَهره می جوییم و یاد می‌آریم؛ لیک خود بر این باوَریم که بَسی از آنچه به مَثابَتِ "باطِن" و "باطِنیّات" در درازنایِ تاریخمان مَجالِ طَرح یافته است، در مَقامِ تَدقیق، جَز أَباطیل و أوهام و اِنحِراف از مَتنِ مَتینِ دینِ مُبین نَبوده است، و کَسانی ــ دانِسته و نَدانِسته ــ مُشتی "هَپَروتیّات" را به نامِ بَواطِن و حَقائِق و أَسرار! به خوردِ مُخاطَبانِ فَرهَنگِ دینی داده‌اند، و به بَهانۀ حَرَکَت از "ظاهِر" به "باطِن"، از مُسَلَّمات و مُحکَماتِ شَریعَتِ غَرّا عُدول کرده و خَیال۟‌پَروَری‌هایِ چَرسیان و بَنگیان و دیگَر ضُعفاءال۟عُقول را به اِسمِ فِریبَندۀ عِرفانگرایی بر ریشِ دیانَت و دین۟‌باوَران بَسته‌اند!
      تَحقیقِ عَمیق را در این مَعنیٰ، حَوالَت به سُخَنگاهی فَراخ۟‌تَر است. به یاریِ خُداوندِ خِرَدبَخشِ بِخ۟رَدنَواز، «این سُخَن را تَرجَمَه‌ی۟ پَهناوَری / گُفته آیَد دَر مَقامِ دیگَری»؛ ...وَ أَس۟أَلُ اللهَ التَّوفیق!
    چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۹:۲۵
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    نمازی
    ۱۶ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۵:۲۸
    سلام علیکم
    آن عبارت مشهور تذکره نیز که بسیاری در مفهوم «بیشه تحقیق» وا می مانند، شاهد خوبی است:
    آن قتيل الله، في سبيل الله، آن شير بيشه «تحقيق»، آن شجاع صفدر صديق، آن غرقه درياي مواج، حسين بن منصور حلاج - رحمة الله عليه -
    سیدی
    ۹ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۲
    اتفاقا حیف عمر شما نیست که این جزییات را دنبال نکنید . اگر که این جزییات را دنبال نکنید که مثل بعضیها حرفتان کلی بافی بیفایده میشود. ما هم برای همین جزییات این مقاله ها را میخوانیم. کلیات همه جا هست. تازه حراجش هم کرده اند قربان.
    رضا
    ۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱:۴۸
    حیف عمر محقق دانشمندی چون شما نیست که این جزییات را دنبال کنید ؟