(جُستار در مَعنایِ نیٖم۟بی۟تی از یک غَزَلِ شیخِ شیراز)
شیخِ أَجَل، سَعدیِ شیرازی، را غَزَلی است بَس دِل۟نواز و روح۟ پَروَر از این قَرار:
غُلامِ آن سَبُک۟روحَم که با مَن سَر گِران دارَد
جَوابَش تَل۟خ و پن۟داری شَکَر زیرِ زَبان دارَد
مَرا گَر دوستی با او به دوزَخ میبَرَد، شایَد
بنَق۟د ان۟دَر بِهِشتَست آن که یاری مِهربان دارَد
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَش۟روبی،
مُراد از بَخ۟ت و حَظّ از عُمر و مَق۟صود از جَهان دارَد
بِرون از خوردَن و خُفتَن، حَیاتی هَست مَردُم را
به جانان زندگانی کُن؛ بَهائِم نیز جان دارَد
مَحَبَّت با کَسی دارَم کَزو با خود نمیآیَم؛
چو بُلبُل، کز نَشاطِ گُل، فَراغ از آشیان دارَد
نه مَردی، گَر به شمشیر از جَفایِ دوست بَرگَردی
دُهُل را کَان۟درون بادَست ز ان۟گُشتی فَغان دارَد
به تَشویشِ قیامَت دَر ـ که یار از یار بگ۟ریزَد ـ،
مُحِبّ از خاک بَرخیزَد، مَحَبَّت هَمچُنان دارَد
خوش آمَد بادِ نوروزی، به صُب۟ح از باغِ پیروزی؛
به بویِ دوستان مانَد؛ نه بویِ بوستان دارَد!
یکی سَر بر کنارِ یار و خوابِ صُب۟ح۟ مُستولی
چه غَم دارَد ز مِسکینی که سَر بَر آستان دارَد؟!
چو سَعدی عِشق تَنها باز و راحَت بیٖن و آسایش
به تَنها مُل۟ک میرانَد که مَن۟ظوری نهان دارَد 1
این غَزَلِ دِلنِشینِ خوشآئین ـ که بَعضِ خُنیائیانِ روزگارِ ما نیز پارههائی از آن را به خوش۟خوانیِ خویش در گوشِ دوستدارانِ نَغ۟مههایِ دِل۟کَش فُروخواندهاند ـ، با هَمۀ رَوانی و گیرایی و آشنانماییٖهایش، از دُشواریهائی که نگاهِ سُخَندانانِ خُرده سَنج را به خود کَشَد و با ذِهن و زَبانِ گُزارَندگان درآویزَد، تُهی نیست.
یکی از جای۟هایِ گُفتوگویِ خُردهبینانه در این غَزَل، آنجاست که شیخ ـ رَحِمَهُ الله ـ میفرمایَد:
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَشروبی،
مُراد از بَخت و حَظّ از عُمر و مَقصود از جَهان دارَد
مُراد و مَقصودِ سَعدی، از «اخ۟تیار»ی و «مَحبوبـ»ـی و «مَش۟روبـ»ـی چیست؟
گُزارَندگانِ غَزَلهایِ شیخِ شیرین۟سُخَنِ شیراز، در گُزارِشِ این بی۟ت، هَمسُخَن و هَنباز نیستَند؛ بَل۟، برخی از ایشان گِرِهی را که در سُخَن است، ـ از بُن ـ موردِ تَنَبُّه یا تَنبیه۟ قَرار ندادهاند.
سَعدیٖپِژوهِ فَقید، زندهیاد نوراللهِ ایزدپَرَست ( 1289 ـ 1371 هـ. ش.)، در طَبعِ غَزَلهایِ شیخ، بی۟تِ مَحلِّ گُفتوگوی را، با ضَبطی دیگر آورده است؛ و آن، اینست:
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَسطوری،
مُراد از بَخت و حَظِّ عُمر و مَقصود از جَهان دارَد
در توضیحِ بی۟ت نیز نوشته است:
«کسی را که اختیاری و محبوبی و مسطوری هست حَظِّ عُمر و از بَخت مُراد و از جَهان مَقصود دارَد = او را اختیاری و محبوبی و مسطوری هست = اندک آزادی و یک یار و یک کتاب دارد. مُراد از بَخت = آنچه از بخت خواست. حَظِّ عُمر = بَهرۀ زندگی. مَقصود از جَهان = آهنگِ او دربارۀ جهان.» 2 .
أَدیبِ خَدوم، شادرَوان دکتر سَیِّد خَلیلِ خَطیب رَهبَر (1302 ـ 1393 هـ. ش.) ـ جَزاهُ اللهُ خَی۟رًا عَن۟ طَلَبَةِ ال۟عِلمِ وَ ال۟أَدَب ـ، در بی۟تِ موردِ بحث، به گُزاردَنِ دو واژۀ «مَشروب» و «حَظّ» بَسَنده کرده است و نوشته: «مَشروب: آشامیدنی، شراب»؛ «حَظّ: به فتحِ أَوَّل و تَشدیدِ دُوُم به معنیِ بَهره» 3.
صَدیقِ فَقیدِ ما، زندهیاد اُستاد کاظِمِ بَرگ نی۟سی (1335 ـ 1389 هـ. ش.) ـ رَحِمَهُ اللهُ تَعَالَیٰ ـ، در گزارِشِ این بی۟ت نوشته است:
«اختیار: در اینجا یعنی "بَرگُزیده".
مَشروب: نوشیدنی. در چاپهایِ فروغی و یغمایی چُنین است. این کلمه در اینجا چندان مُناسب به نَظَر نمیرَسَد، اگرچه ـ با تَوَجُّه به آمدنِ واژههایِ "اختیار" و "محبوب" ـ در معنایِ آن (= معشوق، محبوب، دلارام) تردیدی نیست. به نظر میآید که "مشروب" در اینجا اسمِ مفعول از فعلِ "اُش۟رِبَ حُبَّ ..." یا "اُش۟رِبَ قَل۟بُهُ مَحَبَّةَ ..."، به معنیِ "دوست داشتن، عاشق شدن" است که در آیۀ 93، سورۀ بَقَره نیز به کار رفته است. یغمایی در نُسخهبَدَل، "مَط۟لوبیّ و مَحبوبی" آورده است. در چاپِ ایزدپَرَست، "مَسطوری" آمده.
حَظّ: نَصیب، بَهره.
مَقصود: مَط۟لوب، خواسته.
معنیِ بیت: هرکسی که بَرگُزیدهیی و محبوبی و دلارامی دارد، بخت و إقبال بر وفقِ مُرادِ اوست. (چُنین کسی) در زندگی کامیاب است و به مقصود از جهانِ هستی رسیده است.» 4 .
زندهیاد اُستاد کاظِمِ بَرگ نی۟سی، با آن تَفَرُّس و تیز۟ویٖری که او را بود، بدُرُستی دریافته بوده است که در سیاقِ سُخَن و ساختارِ بی۟تِ شیخ سَعدی، میانِ «اخ۟تیار» و «مَحبوب» و «مَشروب» پی۟وندی است؛ لیک گویا آن فَقید در توضیح و تَب۟یینِ این پیوند، مُصیب نبوده باشَد. مَعنایِ مُتَکَلِّفانهای که از برایِ «مَش۟روب» در این بی۟ت پیش نِهاده است ـ و شایَد یکسَره از "فارسی" غَریب باشَد ـ، و نیز مَعنائی که از برایِ «اخ۟تیار» اخ۟تیار میکُنَد، النِّهایه، استخدامِ سه واژۀ «اخ۟تیار» و «مَحبوب» و «مَشروب» را در کنارِ هم، به نوعی تَتابُعِ مُتَرادِفات و تَکرارِ مُکَرَّرات نزدیک میگردانَد؛ و این، به گُمانِ مَن، از بی۟تِ سَعدی بسیار دور است؛ وَاللهُ أَع۟لَمُ بِالصَّواب.
آقایان دکتر مُحَمَّدرضا برزگَرِ خالِقی و دکتر تورَجِ عَق۟دایی، در توضیحِ واژۀ «اختیار» در بی۟تِ یادشُده، این بَیان را مَجالِ طَرح دادهاند:
«اختیار: در لغت به معنیِ انتخاب و برگزیدن است، و در اصطلاحِ فلسفه و کلام، آزادیِ عَمَلِ إِنسان و تواناییِ إِجرایِ إِراده و خواستِ خود که در مقابلِ جَبر است» 5 .
دیگر تَعابیر و مُفرَداتِ بی۟ت را نیز این۟سان گُزاردهاند:
«مشروب: به هر نوع آشامیدنی گفته میشود خصوصًا شراب.
مراد از بخت داشتن: کامیاب از بخت شدن و به آرزو رسیدن.
حَظ: بَهره و نَصیب.
مقصود از جهان داشتن: آرزو و منظورِ خود را از جهان گرفتن و به آن رسیدن.» 6 .
در بَیانِ مَعنایِ بی۟ت نیز نوشتهاند:
«آن کَس که مُختارست و یاری و شَرابی دارد، از بختِ خویش به کام رَسیده و از روزگارِ خویش بَهره بُرده و در جهان به مَقصود رَسیده است.» 7 .
خانمِ فَرَحِ نیازکار، «مَشروب» را «هر نوع نوشیدنی» و «حَظ» را «بَهره و نصیب، سعادت و کامیابی» گرفته و در مَعنایِ بی۟ت گُفتهاند:
«هرکه صاحب اختیار است و یاری و مجلسِ عیشی دارَد، از بَخت و إِقبال بَرخوردار است و از عُمر نَصیبی بُرده و در جهان به آرزویِ خویش رسیده است» 8 .
بازگُفتَنی است که بَعضِ شُرّاحِ غَزَلهایِ شیخِ شیراز نیز، پنداری هیچ دُشواری در این بی۟ت نَدیده و ـ به هَر روی۟ ـ گِردِ إیضاحِ آن نَگَشتهاند 9.
باری، پنداشتِ این بَنده ـ عَفَا اللهُ تَعَالَیٰ عَن۟ه! ـ، آنست که:
«اختیار»، در این بی۟تِ شیخ سَعدی، به مَعنایِ دَفتَری است مُشتَمِل بر نُخبهای از أَشعارِ دِلخواه و شوقانگیز؛ مَجموعهای از مُخ۟تاراتِ شِعری؛ چیزی از دَستِ "سَفینۀ غَزَل" و مانَندِ آن. ... «مَحبوب» نیز ـ آنسان که هُویداست ـ یار و مَعشوق است. ... «مَشروب» نیز، شَراب.
لُبِّ کلام اینست که:
هرکَس یاری در بَر و دَفتَرِ أَشعاری در کنار و بادهای در دَسترَس داشته باشَد، «مُراد از بَخت و حَظّ از عُمر و مَقصود از جَهان دارَد».
و این، از مَفاهیمِ بسیار آشنایِ شِعرِ مَدرَسیِ فارسی است.
از برایِ تَقریبِ بیشترِ پیشنِهادِ خویش به أَذهانِ خوانَندگانِ گرامیِ این سُطور، نَخُست، بایَد مَعروض دارَم که:
یکی از مَعانیِ واژۀ «اختیار» و «اختیارات» ـ که در بیشینۀ فرهنگها بروشَنی بازنَتافته است ـ، برگُزیده و مُنتَخَبِ هر مَتن، بویژه: مُنتخبِ أَشعار و مُخ۟تاراتِ شِعری، است.
این مَعنی در زَبانِ عَرَبی به کار رفته است. در فارسی، هَم.
یکی از مَشهورترین نمونه هایِ کاربُردِ این واژه نَزدِ ما، در نامِ کتابِ شَریفِ اختيار مَعرِفَةِ الرِّجالِ شيخ الطّائِفَةِ المُحِقَّه أَبوجَعفَرِ مُحَمَّد بنِ حَسَنِ طوسی (385 ـ 460 هـ. ق.) ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ القُدّوسی ـ است که در آن مُنتَخَبات و مُخ۟تاراتی از رِجالنامۀ شیخِ جَلیلِ نَبیل أَبوعَم۟رو محمَّد بنِ عمر (یا: عمير) بنِ عَبدالعَزيزِ كَشّی ـ نَوَّرَ اللهُ مَض۟جَعَه ـ فراهم آورده و از همین روی۟ آن را "اختیار" نامیده است. 10
اِختیاراتِ شاهنامه یِ عَلیّ بنِ أَحمَدِ قاینی 11 ـ که خوشبختانه به چاپ هم رَسیده است 12 ـ، شاهِدی است بسیار کهن و بیشوکم۟ هزارساله از تَداوُلِ واژۀ «اختیار» و «اختیارات» در مَعنایِ "مُنتَخَب" و "مُنتخباتِ" شِعری در زبانِ شَکَّرینِ فارسی.
خودِ «عَلیّ بنِ أَحمَدِ قاینی» ـ که گویا شیعی نیز بوده است 13 ـ، در بابِ گُزیدهساختَنَش از شاهنامه یِ حَکیم فردوسی ـ رَحِمَهُ الله ـ گُفته است:
همیخوان۟دَم این نامه از بَهرِ پَند
سخنهایِ شایسته دیدَم بُلَند
ازان "اختیار"ی بکَردَم 14 چُنان
که خوانَنده را شاد دارَد رَوان 15
و:
به رای و به اندیشۀ روزگار
بکَردَم ز شَه۟نامه این "اختیار" 16
گُزیدهای از مُختارنامه یِ شیخ فَریدالدّین عَطّارِ نیشابوری بهدَست است که در سَدۀ هَشتمِ هِجری در سَفینهای کِرامَند ثَبت اُفتاده است و مَتنِ مُصَحَّحِ آن را، فاضِلِ مُتَتَبِّعِ اَرجمَند، آقایِ سَیِّد عَلیِ میٖرأَفضَلی ـ وَفَّقَهُ اللهُ لِمَا یُحِبُّ وَ یَر۟ضَیٰ ـ، زیرِ نامِ اختیاراتِ مُختارنامه چاپ کردهاند. این گُزیده، در أَصل۟، سَرنوِیسِ «... از اختیاراتِ مُختارنامه» دارَد 17 .
از این نمونهها کَم نیست؛ و ایبَسا خوانندۀ مِف۟ضالِ ما، از هَمین اندازه گُواجویی نیز در بابِ این واژۀ نه چَندان ناآشنا، یکسَره بی نیاز بوده باشَد.
بازگَردیم به بیتِ شی۟خ سَعدی ـ عَلَی۟هِ الرَّح۟مَه ـ:
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَش۟روبی،
مُراد از بَخت و حَظّ از عُمر و مَقصود از جَهان دارَد
در بابِ مَعنایِ این بی۟ت و پیشنِهادِ ما، دیگر، بایَد مَعروض داشت که:
در دُنیایِ قَدیم، یکی از لَوازِمِ عی۟ش و بَزمِ فَرهیختگان، و یکی از مایههایِ تَلَذُّذ و خوش۟باشیِ مَردمانِ فَرهَنگ۟مَند، و نیز نُقل و نَقلِ مَجالِسِ أَعاظِم و مَحافِلِ أَکابِر روزگارانِ دور، سَفینه هایِ أَشعار و مَجموعههایِ مُنتَخَباتِ أَدَبی بوده است.
همه در یاد داریم که خواجۀ رِندانِ جهان، حافِظِ شیرازی ـ رَحِمَهُ الله ـ، فرموده است:
درین زَمانه رَفیقی که خالی از خَلَل است
صُراحیِ مَیِ صاف و سَفینۀ غَزَل است 18
"سَفینۀ غَزَل" چیست؟ ... دَفتَری از شِعرهایِ بَرگُزیده، مَجموعهای از تَغَزُّلاتِ خوشآیَند.
خواجه حافِظ، جایِ دیگر، بدین شیوۀ خوش۟باشیِ فَرهَنگ۟مَندانِ زَمان و عَناصِرِ مُقَوِّمِ آن، إِشارتی روشَن۟تر و مَبسوط۟ تَر فَرموده است و گُفته:
دو یارِ نازک 19 و از بادۀ کُهَن دو مَنی
فَراغَتیّ و کِتابیّ و گوشۀ چَمَنی
مَن این مَقام به دُنیا و آخِرَت نَدِهَم
اگرچه در پَیام اف۟تَن۟د هَردَم انجُمَنی 20
"دَفتَرِ أَشعار" و "باده" و "یار / دِلدار"، سه عُنصُرِ بَرجَسته از عَناصِرِ شادیٖآفرین و تَسَلّیٖبَخش۟ در پناه۟جُستن۟هایِ نازُک۟خَیالانِ خَلوَت۟گُزین و شاعِرانِ مَضمونآفرینِ آن روزگاران بوده است که برایِ رَهیدن از آلامِ زندگانی و دُنیا و شَر و شورش بدان میپَناهیده اند.
به یکی از چارانههایِ بازخوانده به نامِ خَیّامِ نیشابوری که در طَرَبخانه یِ یارأَحمَد بنِ حُسَینِ رَشیدیِ تَبریزی (فـ: 867 هـ. ق.) مُندَرِج است، بنگَرید:
تُنگی میِ لَعل خواهَم و دیوانی
سَدِّ رَمَقی بایَد و نِصفِ نانی
وٰان۟گَه۟ مَن و تو نشَسته در ویرانی 21
خوشتَر بُوَد از مَم۟لکَتِ سُلطانی 22
روشَن۟بیٖنانِ نازُکدِل و ژَرفاندیشانِ باریک۟بیٖن، و خاصّه مَردانی که از عَصرِ خود فَراتَر بودند، از برایِ کَرانهکَردن از اِبتِذالِ زَمانه و اِنحِطاطی که در جامعَۀ فَلاکَت۟زَدۀ لَگَدکوبِ خودکامگان و فَضایِ اجتماعیِ بازیچۀ سِف۟لَگان موج میزَد، پیوسته مَل۟جأ و مَأ۟وائی میجُستَند و گاه در این گُریزِ ناگُزیر و دار و گیر، رویِ دِل و جان به سویِ خوش۟باشی و فراموشی میآوَردَند. 23 در بسیاری از تَصاویرِ "حَقیقی" یا "مَجازی" که بَعضِ این بهتَنگآمَدگان و رَمیدگان و طاقَت۟رَسیدگان در تَضاعیفِ سُخَنانِ خویش از آن گُریزها و گُریزگاه۟ها به دَست میدادَند، کِتابی، سَفینه ای، دَفتَرِ شِعری، ... حُضورِ چَشمگیر دارَد؛ در کنارِ یادی از «مَحبوبی» و «مَشروبی» 24. ... و البتّه حِسِّ گُریزَندگی و پناه۟جویی و رَمیدگی، در غالِبِ چُنین سُخنانِ چُنان نُخبگانی موج میزَنَد و جلوههائی از آرزویِ نَدیدنِ رویِ ناخُجَستۀ تیرهخویان و تاریک۟باطِنان؛ چُنان که حافِظ گُفته است:
حالیا مَصلَحَتِ وَقت درآن میبینَم
که کَشَم رَخت به مَی۟خانه و خوش بن۟شینَم
جُز صُراحیّ و کِتابم نَبُوَد یار و نَدیم
تا حَریفانِ دَغا را ز جهان کَم بینَم 25
ابنِ یَمینِ فَریومَدی (685 ـ 769 هـ. ق.)، در یکی از سُروده هایش، تَصویری بَس زنده و روشن از مَطلوبِ خویش در چُنان گوشهگیریهایِ فَراغ۟جویانه به دَست میدِهَد:
کُنجی که دَرو گُنجِشِ أَغ۟یار نَباشَد
کَس از تو و بَر تو ز کَس آزار نَباشَد
رودیّ و سُرودیّ و حَریفی دو سه یک۟دِل
بایَد که عَدَد بیشتَر از چار نَباشَد
نَردیّ و کِتابیّ و شَرابیّ و رَبابی
شَرطست که ساقی بجُز از یار نَباشَد
عَقلست که تَم۟ییز دِهَد نیک و بَد از هَم
او نیز، دَرین کار، بإِن۟کار نَباشَد
وٰان کَس که بُوَد مُن۟کِرِ این کار که گُفتَم،
از عالَمِ أَرواح خَبَردار نَباشَد
این دولَت اگر دست دِهَد ابنِ یَمین را،
با هیچکَسَش در دو جهان کار نباشَد 26
"دفترِ أَشعار" ـ آنسان که گُذَشت ـ یکی از پایههایِ اِستیٖناس و خوش۟باشیِ أَهلِکَلِمه بوده است؛ چُنان که حافِظ میفَرمایَد:
کُنون که بَر کَفِ گُل جامِ بادۀ صافَست
به صَدهزار زبان بُلبُلش در أوصافَست
بخواه دَفتَرِ أَشعار و راهِ صَحرا گیر
چه وَقتِ مَدرسه و بَحثِ کَشفِ کَشّافست 27
نورالدّین عَبدالرَّحمٰنِ جامی (817 ـ 898 هـ. ق.)، در أَواخِرِ مَثنَویِ سُب۟حَة الأَبرار میسَرایَد:
باش با دَفتَرِ أَشعار جَلیس
إِنَّهُ خَی۟رُ جَلیٖسٍ وَ أَنیٖس 28
جامی در خاتِمۀ غَزَلی به مَط۟لعِ «نه نگاری که دِل و جان به غَمش یار کُنَم ...» ـ که در حِصَّۀ موسوم به واسِطَة العِقدِ دیوانش مُندَرِج است ـ، گویَد:
جامی آسا چو دِهَد وَحشَتِ تَنهایی روی۟
مونسِ طَبعِ خود از دَفتَرِ أَشعار کُنَم 29
سَفینه / بَیاض / جُنگ، و خُلاصه: دَفتَرِ أَشعار، مونِسی راستین و اندُه۟زُدای۟ بود که أَهلِکَلِمه آن را در کِنار میگِرِفتند.
اُستاد جَمالالدّین مُحَمَّد بنِ عَبدالرَّزّاقِ اصفهانی ( فـ: 588 هـ. ق.)، در لُغَزی که به اسمِ "آب" پَرداخته است، "سَفینه" به مَعنایِ کشتی را با نَظَری إیهامآمیز به "سَفینه"ای که خوانَندگان در کنار میگرفته اند، چُنین یاد فَرموده:
خوانَنده نی و دارَد پیوسته در کنار
گاهی سَفینه گَه۟ وَرَقی چند بی نوا 30
سَفینه، خود، "نَدیم" بود.
جامی، با وام۟سِتانیِ صَریح از حافِظِ شیراز، گُفته است:
حَریفِ بادهگُسار و نَدیمِ نُکتهگُزار
صُراحیِ مَیِ ناب و سَفینۀ غَزَلست 31
عُمومِ خوانَندگان، با خواندنِ سَفینهها و جُنگها، از هُموم و غُموم میگریختند و "طَبع را مَشغول میداشتَند" 32 .
ابنِ یَمین در قِطعهای دَرخواهانه سُروده است:
بَحرِ دانش، عمادِ دولت و دین
ای هَمه کارهات شایسته!
غَرقۀ بَحرِ غَم شُدم بفِرِست،
یک سَفینه 33 که هَست بایسته 34
تو گویی در زَمانۀ ما، رَسانه ها و بَرنامههایِ تَفریحیِ مُتَنَوِّعی که از رَهگُذَرِ صِناعاتِ جَدید در دَسترَسِ هَمَگان واقِع شُده است، بَخشی از هَمان کارکَردِ سَرگَرمیٖآفرینیِ جُنگها و سَفینههایِ قَدیم را از برایِ فَرهیختگان پایَندان گردیده.
سَفینهها و جُن۟گها، اَبزارِ تَرویجِ سُرودهها و نمودارِ نُخبههایِ خَلّاقیَّتِ أَدَبیِ هر عَصر هَم به شُمار میرَفتَند، و از هَمین روی۟، شاعِران، حُضورِ شِعرِ خود را در سَفینهها و بَیاضها، گاه و بیگاه به رُخ نیز میکَشیدند.
شایَد سَل۟مان ساوَجی، آنجا که در مَدحِ سُلطان أُوی۟س میگُفت:
از بَحرِ مَدحِ مَن به ثَنایت درین مُحیط
هَرجا سَفینهایست، کُنون غَرقِ گوهَرست 35 ،
به طورِ ضِمنی، حُضورِ مؤَثِّرِ سُخَن و خَلّاقیَّتِ أَدَبیِ خود را نیز در سَفینههایِ عَصری فَرا یادها میآوَر۟د.
در سَفینهها، "تَنَوُّع" و "تَمَیُّزِ" مُندَرِجات، هردو، بیوسیده بوده است.
نویسَنده و سَرایَندۀ نامیِ سَدۀ یازدَهُمِ هِجری، مُلّا مُحَمَّد رَفیعِ واعِظِ قَزوینی، در شِعری که به عنوانِ "تاریخ انجام سفینهای" گفته، وَصفی از لَونالَونیِ مُحتَوایِ آن سَفینه به دست میدِهَد. سُرودۀ واعِظِ قَزوینی، این است:
این طُرفه سَفینهای که در وی۟
کشتی کشتی قُماشِ مَعنیست
گیرَند به کَف۟ چو أَهلِ فَض۟لش،
چون کشتیِ نوح و کوهِ جودیست
هَر سوی۟، ز أَهلِ قال، بَحثی
هَر گوشه، ز أَهلِ حال، بَزمیست
هَر صَفحه، ز قوتِ روح، خوانی
کز وی صَد عُم۟ر میتَوان زیست
هَر سَطر ز مَعنیِ رَوان۟بَخش
جویی از آبِ زندگانیست
أَلفاظ ز نُکتههایِ سیراب
هَریک صَدَفی پُر از لَآلیست
در پوست، چو گُل، نَگُنجَد از شوق
پُر بَس که ز رَنگ و بویِ مَعنیست
خود یک گُل و، باغ و بوستان ها
در هَر وَرَقش، وَلیک مَخفیست
هَر صَفحه، ز شوخیِ مَعانی،
چون پَردۀ چَشمِ مَستِ لی۟لیست
تاریخِ مُلوکِ مُلکِ فَضلست
یا نُسخۀ جَم۟ع و خَرجِ گیتیست
گُـفـتَـم تـاریخِ ایـن سَـفـیـنـه:
"هی هی، چه سَفینه؟ بَحرِ مَعنی است" 36 ! 37
سَفینهها و جُنگها، به مَثابَتِ "جوامِعِ" شِعری و فرهَنگی و مَعرِفَتی شناخته می شُدهاند؛ و پیداست نادِر بی۟تی می اُفتَد که از "جَوامع" بیرون باشَد!
عَطّارِ نیشابوری سُروده است:
شَه۟ بی۟تِ سِرِّ عِشق ـ که مَطلوبِ جُمله اوست ـ،
بی۟تیست بَس عَجَب؛ مَطَلَب از سَفینهای! 38
شِهابالدّین عَم۟عَقِ بُخارائی (ح450 ـ 542 هـ. ق.)، در چکامهای مَدحی، گُفته است:
ز رویِ عِلم و هُنَر، نادِریست دَر هَر نوع
ز رویِ فَضل و أَدَب، آیَتیست دَر هَر باب
دَرین، صَحیفۀ فهرستِ گَنجهایِ عُلوم
دَران، سَفینه و کُت۟بِ 39 نوادر و آداب 40
و گویا مَقصودش از «سَفینه»، همانا مَجموعهای است مُشتَمِل بر مَعارِفِ گونهگون 41 .
گوناگونی، در کنارِ حُسنِ اِنتِخاب، سَفینهها را طَراوَت و شادابی و مَرغوبیَّت میبَخشید. پَس شگفت نیست که در آن حال و هَوایِ فرهنگی، "سَفینه" را نِمادِ "طَراوَت" بگیرَند؛ ... و گرفته اند.
جَلالِ أَسیرِ شهرستانیِ سپاهانی، از سَرایَندگانِ بَرجَستۀ سَدۀ یازدَهُمِ هجری، در ضِمنِ غَزَلی سُروده است:
هوا ز موجِ طَراوَت، سَفینۀ غَزَلست
چَمَن ز لاله و گُل، مَطلَعِ خوش انشاییست 42
پیداست که سَفینه و بَیاض و جُنگ، هرچه نُخ۟بهتر بود، مَرغوب۟تر میافتاد. بَیاض و سَفینه و جُنگی که همۀ مُن۟دَرِجاتش از حیثِ جودَتِ اختیار و بِه۟گُزیدَگی در اوج میبود و ـ به اِصطِلاح ـ «انتخاب نداشت» 43 ، در واقِع، بر چَکادِ مَرغوبیَّت جای میگِرِفت. 44
از بابِ همین بَرگُزیدگی و نُخبگیِ سُرودههائی که در «بَیاض»ها ثَبت میاُفتاد هَم بود که واژۀ (/ صِفَتِ نِسبیِ) «بَیاضی»، به مَعنایِ «شِعرِ عالیِ قابلِ یادداشت۟کردن در بَیاض» 45 به کار میرَفت.
عُشّاق از سَفینهها در کارِ غَزَلسَرایی و تَغَزُّل و عِش۟ق۟بازی و مُخاطَبَت با دِل۟بَران بَهره میجُستهاند. جامی در غَزَلی که در حِصَّۀ موسوم به خاتِمَة الحَیاة از دیوانش مُن۟دَرِج است، گویَد:
سَفینهایست پُر اسرارِ عِشق خاطِرِ مَن
غَزَلسَراییِ عُشّاق ازین سَفینه خوش است 46
در تَرجیع۟بَندی در دیوانِ عَطّارِ نیشابوری میخوانیم:
ای بُلبُلِ خوشنَوا! فَغان کُن
عیٖدست؛ نَوایِ عاشِقان کُن
... بَردار سَفینۀ غَزَل را
دَر هَر وَرَقی گُلی رَوان کُن
صَد گوهَرِ مَعنی ار تَوانی
در گوشِ حَریفِ نُکتهدان کُن 47
رَسم بوده است سَفینهها را، بیشوکَم: مِثلِ دَفتَرهایِ یادگاریٖنویسی که در دَهههایِ پیش تَداوُلی داشت، نَزدِ کَسان میفِرِستادَند تا از أَشعار یا دیگر مَطالِبِ موردِ نَظَر خویش در آن چیزی بنویسَند.
مَج۟دالدّینِ هَم۟گَر (فـ: 686 هـ. ق.)، در أوصافِ سَفینهای که برایش آورده بودند تا چیزی در آن بنویسَد، میگویَد:
سَفینهای به مَن آور۟د صَدرِ دَریادِل
بدان غَرَض که ز کِلکَم شَوَد سَواد۟پذیر
گُشادَم و ز سَوادش کِتابَتی دیدَم
چو عِقدِ لولویِ مَنثور 48 [و] سِمطِ دُرِّ نَثیر 49
هَمه چو صَفحۀ کافور مَشق۟کرده به مُشک
هَمه چو برگِ سَمَن عَج۟مبَرزَده ز عَبیر
نِهاده سلسلهها از سَواد بر نقره
کشیده گَردَنِ روزِ سپید دَر زنجیر
شَبش چو روز نِمود آنچه داشت اَندَر دِل
ولیک۟ روزَش چون شَب نهُفت 50 رازِ ضَمیر
أَلف بَرایِ فتوّت ستاده 51 بَر هم دَست
چو مَردِ مُج۟رمِ تایِب بمان۟ده در تَشویر
حُروفِ مُن۟حَنیه 52 جُمله در رُکوع و سُجود
چو 53 در هَیاکِل، رُهبان، چو 54 در صَوامِع 55 ، پیر
یکایک ارچه در اش۟کال مُختَلِف بودَند
بُدند مُتَّفِق 56 اندر ثَنایِ: صَدرِ کَبیر
سُتوده صاحِبِ عادِل، ظَهیرِ دولَت و دین،
نَصیرِ مُل۟ک که بادَش خُدای۟، یار و نَصیر! 57
ابنِ یَمینِ فَریومَدی هم، در بابِ سَفینهای که بر وی عَرضه داشته بودهاند تا چیزی در آن بنویسَد، و البتّه ـ از راهِ کَم۟زَنی ـ در بابِ نَح۟وۀ مُساهَمَتِ خود در آن، سُروده است:
بُزُرگوار أَمیری که زُب۟دۀ کَرَمَست
دَر ان۟تِساب حُسَی۟نیّ و سیرَتَش حَسَنَست
سَرِ أَکابِرِ ساداتِ مَشرِق و مَغرِب
عِمادِ دولَت و مِلَّت، عَلیِّ بِن حَسَنَست
مَلَک۟ صِفات۟ بُزُرگی که نُطقِ فایحِ او
شکستِ رونقِ بازارِ نافۀ خُتَنست
ز نورِ مَشعَلۀ رایِ أَنوَرش بَرقی
فُروغِ شَمعِ زَراندودِ نیلگون۟ لَگَنست
به زیرِ سایۀ عالیٖ نهالِ هِمَّتِ او
درختِ سِدره و طوبی چو سَبزۀ دَمَنست
جَریدهای به رَهی داد و عَقل گُفت: اینست
سَفینهای که دَرو بَحرِ لُؤلُؤِ عَدَنست
مِثال داد که: إِثبات کُن بَرو أَبیات
که طَبعِ راست به بی۟تِ لَطیف مُفتَتَنست
ز امتِثال نَدیدم گُزیر؛ بی۟تی چَند
ـ اگرچه سَخت رَکیک و عَظیم دِلشِکَنست ـ
نوشت خادِم و، گُفتش خِرَد که: لایِق نیست!
وَلی إِشارَتِ مَخدوم عُذرخواهِ مَنَست!! 58
پیداست که دِلخواه بوده است آنچه در سَفینۀ کَسان به یادگار ثَبت میشَوَد، خوش و خوشآیَند باشَد و فَرَحانگیز.
هِن۟دیانهسَرایِ نام۟وَر، نَظیریِ نیشابوری (فـ: 1022 هـ. ق.)، با تَنَبُّه۟ به هَمین تَوَقُّعِ شایِع و رَسمِ رایِج است که گُفته:
چو حَدیثِ راست۟گویان به هَمه مَذاق تَل۟خیم
به سَفینۀ عَزیزان نَتَوان نوش۟ت ما را 59
گاه، از سُخَنورانِ سَرآمَد، نگارِشِ دیباجهای را بر سَفینهای دَرخواه میشُدهاند.
ابنِ یَمین در قِطعَهای پوزِش۟خواهانه، به هَمین که از او خواستهاند بر سَفینهای دیباجهای بنویسَد إِشارَت میکُنَد و اِعتِذار میجویَد:
غیاثِ دولَت و دین، آن که طوطیِ جان را
ز شَکَّرِ سُخَنِ خوش أَداش چینه بُوَد
جهانِ فَض۟ل که پیرِ خِرَد به نِسبَتِ او
تُهی ز جُمله فَضائل چو طِفلِ دینه 60 بُوَد
نهالِ مِهرِ ویَم در میانِ جان هَمه عُمر
بسانِ دانۀ دِل در صَمیمِ سینه بُوَد
سَفینهای به رَهی داد پُر ز بَحرِ گُهَر؛
سَفینهای که دَرو روح را سَکینه بُوَد
سَفینهای که دَر ال۟فاظِ عَذبِ او، مَعنی
به لُط۟ف هَمچو مَیِ صاف در قِنینه 61 بُوَد
چه گُفت؟ گُفت که: دیباچهای نویس بَرو
که گَنجهایِ گُهَر اَندَرو دَفینه بُوَد
جَواب دادَم و گُفتم: مگَر نهای آگاه
ز مَن؟! که با مَن ازٰان۟سان فَلَک بکینه بُوَد،
که پیشِ صَدمَتِ دورَش، بِنایِ هَستیِ مَن،
چُنان که بر گُذَرِ سَنگ آبگینه بُوَد
مَرا که با مَن ازیٖنسان ستَم کُنَد گَردون
چه جایِ کِت۟بَتِ دیباچۀ سَفینه بُوَد
اگر قَبول کُنَد عُذرِ مَن خُداوندم،
ز جان۟ش ابنِ یَمین بَندۀ کَمینه بُوَد
وَر اع۟تِذارِ مَنَش دِلپَذیر مینایَد،
رَوا نَباشَد و، شَرطِ کَرَم چُنین نَه بُوَد 62
در میانِ مَکتوباتِ بازمانده از مُن۟شی و مُوَرِّخِ نامیِ روزگارِ تیمورزادگان، شَرَفالدّین عَلیِ یَزدی (فـ: 858 هـ. ق.)، نمونههائی از آنچه به عنوانِ دیباجۀ جُنگ و سَفینۀ غَزَلیّات مینوشته اند، دیده میشَوَد. 63
رَسم بوده است بَعضِ سُخَنوَران و فَرهَنگمَندان، سَفینههائی، بویژه ـ گویا ـ سَفینهای از أَشعارِ خویش را، نَزدِ بُزُرگان و دیوانیانِ فَرهَنگ۟دوست میفرستاده و أَحیانًا تَوَقُّعِ صِله میکردهاند.
ابنِ یَمین، در سُرودهای، سَفینهفرستادنِ خود را نزدِ بَعضِ أَکابِرِ عَصر یاد میکُنَد:
جهانِ 64 کشورِ دانِش، شَهِ مَمالِکِ فَض۟ل
جَمالِ دولَت و دین، صاحِبِ کَریم۟نژاد
توئی که مُن۟شیِ گَردون، بسانِ شاگِردان،
خطابت از رَهِ تَعظیم میکُنَد اُستاد
چو کِلکَت از پیِ نَظمِ جهان میان دَربَست
چه عُقده بود که از کارِ مَملکَت نگُشاد
به هیچ دور بجُز ذاتِ پُر فَضائِلِ تو
نشان نَداد کَسی آدَمِ فرشتهنِهاد
به پیشِ نَفحَۀ أَخلاقِ روح۟پَروَرِ تو
بَیانِ مُع۟جِزِ عیسی بُوَد سَراسَر باد 65
به بَندگیٖت کسی کو چو نی۟ میان بَربَست،
بسانِ سَرو شُد از بَندِ بَندِگی 66 آزاد
کَمینه بَندۀ داعیِّ 67 جاهَت ابنِ یَمین
که هَست مِه۟رِ تو از بَدوِ فِطرَتَش هَم۟زاد
به حَضرَتِ تو فرستاد یک سَفینه چُنان۟ک
ازو شَوَد دِلِ غَمناکِ أَهلِ دانِش شاد
بدان اُمید که چون بُگ۟ذَرَد بَرو نَظَرَت،
ز حالِ بَندۀ دَرگاهِ خویشَت آیَد یاد
چو بَحرِ فَضل توئی، زان سَفینه داد به تو
که کَس سَفینه بجُز سویِ بَحر نف۟رِستاد
هَمیشه تا أَثَرِ فَض۟ل دَر جهان باشَد
بجُز جَنابِ تو مَأ۟وی 68 أَهلِ فَض۟ل مَباد! 69
گاه۟ بُزُرگان و صاحِبانِ جاه، خود، سَفینۀ شِعرِ شاعِران را طَلَب میکردهاند.
کَمالِ خُجَندی (فـ: 803 هـ. ق.) در غَزَلی گویَد:
دُرهاست دَر سَفینۀ شِعرَم که پیشِ شاه
آنها کَشَم، به بَنده ببخشَد خزینه را
شاه از تو گر سَفینه طَلَب میکُنَد ـ کَمال! ـ
باید رَوانه کَرد به دَریا سَفینه را 70
آن۟سان که إِشارَتی نیز رَفت، باِح۟تِمال۟ در اینچُنین مَوارِد، مَقصود از "سَفینه"، دیوانِ کامِلِ شِعرِ شاعِر، یا بِه۟گُزینی است از آن؛ و به هَر روی۟، مُسَلَّم است که "سَفینه" گاه به مَعنایِ مُطلَقِ دَفتَرِ شِعر و دیوان و خُصوصًا بِه۟گُزینه ای از أَشعارِ شَخصِ خاص، در زبانِ فارسی به کار رَفته است.
أَدیبِ صابرِ تِرمِذی (فـ: 546 هـ. ق.)، در چکامهای به آغازۀ «نیسان، نَسیمِ باغ مُعَن۟بَر کُنَد هَمی ... »، گُفته است:
شاعِر شُدَهست بُلبُل و أَشعارِ خویش را
از برگِ گُل سَفینه و دَفتَر کُنَد هَمی 71
خواجه حافِظ جایی فَرموده است:
دُرَر ز شوق بَرآرَند ماهیان به نثار
اگر سَفینۀ حافِظ بَری به دَریایی 72
هَم حافِظ جایِ دیگر میفَرمایَد:
مَن و سَفینۀ حافِظ که جُز دَرین دَریا
بِضاعتِ سُخَنِ دِل۟سِتان نَمیبینَم 73
خودِ شیخ سَعدی هَم یک جا فَرموده است:
اگر سَفینۀ شِعرَم رَوان بُوَد، نه عَجَب؛
که میرَوَد به سَرَم از تَنورِ دِلِ طوفان 74
عَبدالرَّحمٰنِ جامی هَم گُفته:
تا یار کُنَد میلِ غَزَلهایِ تو، جامی!
از خونِ جگَر رَنگ کُن اوراقِ سَفینه 75
و:
هرجا که رفت زورَقِ حافِظ به بَحرِ شِعر
جامی! سَفینۀ تو ز دُنباله میرَوَد 76
... ال۟غَرَض؛ ... این۟هَمه گُفتیم تا خاطِرنشان کُنیم تَعامُلِ سَعدی با سَفینۀ غَزَل و جُنگِ شِعر و بَیاض و اِختیاراتِ شِعری، در چُنین مَنظومهای از فِکر و فرهنگ و مُصطَلَحات قابِلِ فَهم است.
شیخ سَعدی هم مانَندِ دیگر سُخَنوَران و سَرایَندگانِ موردِ تَوَجُّه۟، گاه سَفینۀ أَشعار به نزدِ بُزُرگان و پایهوَران فرستاده، یا در سَفینۀ بُزُرگان کَلِمه و کَلامی به یادگار رَقَم کَرده است.
شیخِ شیرین۟سُخَنِ شیراز، خود، در قِطعَهای در ستایشِ «صاحبدیوانِ» جُوی۟نی، سُروده است:
سَفینۀ حِکمیّات و نَظم و نَث۟رِ لَطیف
که بارگاهِ مُلوک و صُدور را شایَد
به صَدرِ صاحِبِ صاحِبقِران فِرِستادَم
مَگَر به عَی۟نِ عِنایَت قَبول فَرمایَد
رَوَنده رَفت؛ نَدانَم رَسید یا نَرَسید
ازین قیاس که آیَنده دیر میآیَد
به پارسایی ازین حال مَش۟ورَت بُردَم
مگر ز خاطِرِ مَن بَندِ بَسته بُگشایَد
چه گُفت؟ گُفت: نَدانی که خواجه دَریاییست
نه هَر سَفینه ز دَریا دُرُست بازآیَد! 77
سَعدی در پایانِ تَغَزُّلی انجامیده به ستایشِ صاحِب دیوان هَم، گُفته است:
کَسان سَفینه به دَریا بَرَند و سود کُنَند
نه چون سَفینۀ سَعدی، نه چون تو دَریایی 78
مقامِ والایِ سُخنِ نَغزِ سَعدی، کَثیری از سَفینهپَردازان و گُزیدهسازان را بَرمیآغٰالٰانیده است تا نمونههایِ سُخَنِ او را در مُنتَخَباتِ شِعریِ خود وارِد کُنَند؛ و این، از روزگارِ خودِ شیخ آغاز گردیده بوده است.
نمونهها پُرشُمار است؛ و سَفینۀ شمسِ حاجی، یکی از سَفینههایِ کُهَنی است که از شِعرِ شیخِ شیراز گِرانبار است 79 .
شیخ سَعدی، خود، به سَفینهها و دَفترهایِ مُنتَخَبات که بر سُرودههایِ وی اِشتِمال داشته و مَرغوبِ طِباعِ سُخَن۟شناسان و جویَندگانِ چُنین أَلفاظِ سَخته و مَعانیِ مُهَذَّب میافتاده است و مَشامِ واقِفانِ اَرجِ اَریجِ أَدَب را مینَواخته، إِشاراتی کرده است.
دَر فرجامِ غَزَلی به آغازۀ «ای صورَتَت ز گوهَرِ مَعنی خزینهای ... »، فَرموده است:
سَعدی به پاک۟بازی و رِندی مَثَل نَشُد
تَنها دَرین مَدینه، که دَر هَر مَدینهای
شعرش چو آب در همه عالَم چُنان شُده
کز فار۟س میرَوَد به خُراسان سَفینهای 80
آنجا هم که فَرموده است:
ز بَحرِ طَبعِ تو امروز دَر مَعانیِ عِشق
هَمه سَفینۀ دُر میرَوَد به دَریابار 81 ،
إِشارَتِ ضِم۟نی و گوشۀ چَشمی به سَفینههایِ شِعر دارَد.
گُفتنیها در این أَبواب، فَراوان است؛ و از سُخَن سُخَن خیزَد. قَدری دِرازنَفَسی شُد. پوزِش میخواهَم. مَقصودِ ما، تَحقیقِ عَمیق در بابِ سَفینهپَردازی و جُنگ۟سازی و مانَندِ آن، نبود. تنها میخواستم توضیح دِهَم آنچه خَیال میکُنَم که آن "اختیارِ" بی۟تِ شیخِ شیراز ناظِر به آن باشَد، یعنی: سَفینه و جُنگ و بَیاض و ...، چگونه چیزی بوده است و چرا و چه سان این «اِختیار» در آن بی۟تِ سَعدی و در مُصاحَبَتِ «مَحبوب» و «مَش۟روب» و ...، مُناسِب میاُفتَد.
اکنون ـ اگر از مَحضَرِ سُخَن۟دانان مَأ۟ذون باشم ـ میخواهم بیَف۟زایَم:
آنجا هم که خواجۀ شیراز، حافِظ، در غَزَلِ «ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خونست ...»، میفَرمایَد:
چگونه شاد شَوَد اَندَرونِ غَمگینَم
به اختیار؟! که از اختیار بیرونست! 82 ،
به گُمانِ این بَندۀ کمترین، شاعِر، واژۀ «اختیار» را در نَخُستین موردِ اِستِعمالِ آن، با تَوَجُّه۟ به هَمین مَعنایِ موردِ نَظَرِ ما به کار بُرده و در اِستِفهامی مُن۟کِرانه پُرسیده است:
«چگونه ممکن است باطِنِ اَندوهگین و ضَمیرِ حَزینِ مَن، ـ چُنان که در مَقامِ تَفَرُّج و غَم۟زُدایی مَرسوم است ـ به مُصاحَبَت و مُطالَعَتِ سَفینه و بَیاض و مُنتَخَباتِ شِعری (/ "اختیار") از غَم رَهائی یابَد؟! چه، این رَها شُدَن از غَم، بیرون از اختیارِ مَن است (/ مَقدورِ مَن نیست)».
خَیال میکُنَم این اِستنباط، به شیوۀ سُخَنوَریِ حافِظ ـ که حَتَّیال۟مَقدور بیشینۀ ساحتهایِ دَلالَت و تَداعیِ واژه ها را در کار میگیرد و (به تَعبیرِ بَعضِ أَجِلّه) "شیرۀ جانِ کَلِمات را میمَکَد" 83 ـ بَس اندَرخورتَر باشَد، تا اِستنباطِ زُم۟رهای از شُرّاحِ شِعرِ او که دیدهام هر دو «اختیار» را در بیتِ وی۟ بیشوکَم به یک مَعنی گرفته و از یک سِن۟خ پنداشتهاند؛ وَ اللهُ ـ سُب۟حَانَهُ وَ تَعَالَیٰ ـ أَع۟لَمُ بِحَقائِقِ ال۟أُمُور!
اصفهان / خَزانِ 1395 هـ. ش. 84
شیخِ أَجَل، سَعدیِ شیرازی، را غَزَلی است بَس دِل۟نواز و روح۟ پَروَر از این قَرار:
غُلامِ آن سَبُک۟روحَم که با مَن سَر گِران دارَد
جَوابَش تَل۟خ و پن۟داری شَکَر زیرِ زَبان دارَد
مَرا گَر دوستی با او به دوزَخ میبَرَد، شایَد
بنَق۟د ان۟دَر بِهِشتَست آن که یاری مِهربان دارَد
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَش۟روبی،
مُراد از بَخ۟ت و حَظّ از عُمر و مَق۟صود از جَهان دارَد
بِرون از خوردَن و خُفتَن، حَیاتی هَست مَردُم را
به جانان زندگانی کُن؛ بَهائِم نیز جان دارَد
مَحَبَّت با کَسی دارَم کَزو با خود نمیآیَم؛
چو بُلبُل، کز نَشاطِ گُل، فَراغ از آشیان دارَد
نه مَردی، گَر به شمشیر از جَفایِ دوست بَرگَردی
دُهُل را کَان۟درون بادَست ز ان۟گُشتی فَغان دارَد
به تَشویشِ قیامَت دَر ـ که یار از یار بگ۟ریزَد ـ،
مُحِبّ از خاک بَرخیزَد، مَحَبَّت هَمچُنان دارَد
خوش آمَد بادِ نوروزی، به صُب۟ح از باغِ پیروزی؛
به بویِ دوستان مانَد؛ نه بویِ بوستان دارَد!
یکی سَر بر کنارِ یار و خوابِ صُب۟ح۟ مُستولی
چه غَم دارَد ز مِسکینی که سَر بَر آستان دارَد؟!
چو سَعدی عِشق تَنها باز و راحَت بیٖن و آسایش
به تَنها مُل۟ک میرانَد که مَن۟ظوری نهان دارَد 1
. کلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغ۟مائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّم۟شاهی]، چ: 15، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ. ش.، ص 473،غ ۱۷0.
از بَرایِ مُلاحَظَۀ ضَبطِ این غَزَل در بَعضِ دیگر ویراستهایِ سُرودههایِ شیخِ شیراز و دیدنِ گُزارِشِ دِگَرسانیهایِ دَستنوشتها، ـ از جُمله ـ نگر:
غَزَلهایِ سَعدی، تَصحیح و ...: دکتر غُلامحُسَینِ یوسُفی، به اهتمامِ: دکتر پَرویزِ اَتابکی، و دَستیاریِ: بانو رِفعَتِ صَفیٖنیا، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1385 هـ. ش.، ص 107 (غ 229) و 447.
از بَرایِ مُلاحَظَۀ ضَبطِ این غَزَل در بَعضِ دیگر ویراستهایِ سُرودههایِ شیخِ شیراز و دیدنِ گُزارِشِ دِگَرسانیهایِ دَستنوشتها، ـ از جُمله ـ نگر:
غَزَلهایِ سَعدی، تَصحیح و ...: دکتر غُلامحُسَینِ یوسُفی، به اهتمامِ: دکتر پَرویزِ اَتابکی، و دَستیاریِ: بانو رِفعَتِ صَفیٖنیا، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1385 هـ. ش.، ص 107 (غ 229) و 447.
این غَزَلِ دِلنِشینِ خوشآئین ـ که بَعضِ خُنیائیانِ روزگارِ ما نیز پارههائی از آن را به خوش۟خوانیِ خویش در گوشِ دوستدارانِ نَغ۟مههایِ دِل۟کَش فُروخواندهاند ـ، با هَمۀ رَوانی و گیرایی و آشنانماییٖهایش، از دُشواریهائی که نگاهِ سُخَندانانِ خُرده سَنج را به خود کَشَد و با ذِهن و زَبانِ گُزارَندگان درآویزَد، تُهی نیست.
یکی از جای۟هایِ گُفتوگویِ خُردهبینانه در این غَزَل، آنجاست که شیخ ـ رَحِمَهُ الله ـ میفرمایَد:
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَشروبی،
مُراد از بَخت و حَظّ از عُمر و مَقصود از جَهان دارَد
مُراد و مَقصودِ سَعدی، از «اخ۟تیار»ی و «مَحبوبـ»ـی و «مَش۟روبـ»ـی چیست؟
گُزارَندگانِ غَزَلهایِ شیخِ شیرین۟سُخَنِ شیراز، در گُزارِشِ این بی۟ت، هَمسُخَن و هَنباز نیستَند؛ بَل۟، برخی از ایشان گِرِهی را که در سُخَن است، ـ از بُن ـ موردِ تَنَبُّه یا تَنبیه۟ قَرار ندادهاند.
سَعدیٖپِژوهِ فَقید، زندهیاد نوراللهِ ایزدپَرَست ( 1289 ـ 1371 هـ. ش.)، در طَبعِ غَزَلهایِ شیخ، بی۟تِ مَحلِّ گُفتوگوی را، با ضَبطی دیگر آورده است؛ و آن، اینست:
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَسطوری،
مُراد از بَخت و حَظِّ عُمر و مَقصود از جَهان دارَد
در توضیحِ بی۟ت نیز نوشته است:
«کسی را که اختیاری و محبوبی و مسطوری هست حَظِّ عُمر و از بَخت مُراد و از جَهان مَقصود دارَد = او را اختیاری و محبوبی و مسطوری هست = اندک آزادی و یک یار و یک کتاب دارد. مُراد از بَخت = آنچه از بخت خواست. حَظِّ عُمر = بَهرۀ زندگی. مَقصود از جَهان = آهنگِ او دربارۀ جهان.» 2
. غَزَلهایِ سَعدی، به کوششِ: نوراللهِ ایزدپَرَست، چ: 2، تهران: دانِش، ج1: 1362 هـ. ش. / ج2: 1369 هـ. ش.، 1 / 233.
أَدیبِ خَدوم، شادرَوان دکتر سَیِّد خَلیلِ خَطیب رَهبَر (1302 ـ 1393 هـ. ش.) ـ جَزاهُ اللهُ خَی۟رًا عَن۟ طَلَبَةِ ال۟عِلمِ وَ ال۟أَدَب ـ، در بی۟تِ موردِ بحث، به گُزاردَنِ دو واژۀ «مَشروب» و «حَظّ» بَسَنده کرده است و نوشته: «مَشروب: آشامیدنی، شراب»؛ «حَظّ: به فتحِ أَوَّل و تَشدیدِ دُوُم به معنیِ بَهره» 3
. دیوانِ غَزَلیّاتِ اُستادِ سُخَن سَعدیِ شیرازی، با مَعنیِ واژهها و شَرحِ أَب۟یات و ذِکرِ وَزن و بَحرِ غَزَلها و بَرخی نُکتههایِ دَستوری و أَدَبی و أَمثال و حِکَم به کوششِ: دکتر [سَیِّد] خَلیلِ خَطیب رَهبَر، چ: 10، تهران: اِنتِشاراتِ مَه۟تاب، بی تا، 1 / 252.
صَدیقِ فَقیدِ ما، زندهیاد اُستاد کاظِمِ بَرگ نی۟سی (1335 ـ 1389 هـ. ش.) ـ رَحِمَهُ اللهُ تَعَالَیٰ ـ، در گزارِشِ این بی۟ت نوشته است:
«اختیار: در اینجا یعنی "بَرگُزیده".
مَشروب: نوشیدنی. در چاپهایِ فروغی و یغمایی چُنین است. این کلمه در اینجا چندان مُناسب به نَظَر نمیرَسَد، اگرچه ـ با تَوَجُّه به آمدنِ واژههایِ "اختیار" و "محبوب" ـ در معنایِ آن (= معشوق، محبوب، دلارام) تردیدی نیست. به نظر میآید که "مشروب" در اینجا اسمِ مفعول از فعلِ "اُش۟رِبَ حُبَّ ..." یا "اُش۟رِبَ قَل۟بُهُ مَحَبَّةَ ..."، به معنیِ "دوست داشتن، عاشق شدن" است که در آیۀ 93، سورۀ بَقَره نیز به کار رفته است. یغمایی در نُسخهبَدَل، "مَط۟لوبیّ و مَحبوبی" آورده است. در چاپِ ایزدپَرَست، "مَسطوری" آمده.
حَظّ: نَصیب، بَهره.
مَقصود: مَط۟لوب، خواسته.
معنیِ بیت: هرکسی که بَرگُزیدهیی و محبوبی و دلارامی دارد، بخت و إقبال بر وفقِ مُرادِ اوست. (چُنین کسی) در زندگی کامیاب است و به مقصود از جهانِ هستی رسیده است.» 4
. غَزَلیّاتِ سَعدی، بَر أَساسِ چاپهایِ شادروانان مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [و] حَبیبِ یَغ۟مایی، مُقابله، إِعراب۟گُذاری، تَصحیح، توضیحِ واژهها و اِصطِلاحات، مَعنایِ أَب۟یات و تَرجَمۀ شِعرهایِ عَرَبی: کاظِمِ بَرگ نی۟سی، ویراستِ 2، چ: 1، تهران: شرکتِ اِن۟تِشاراتیِ فِکرِ روز، 1386 هـ. ش.، 1 / 424.
زندهیاد اُستاد کاظِمِ بَرگ نی۟سی، با آن تَفَرُّس و تیز۟ویٖری که او را بود، بدُرُستی دریافته بوده است که در سیاقِ سُخَن و ساختارِ بی۟تِ شیخ سَعدی، میانِ «اخ۟تیار» و «مَحبوب» و «مَشروب» پی۟وندی است؛ لیک گویا آن فَقید در توضیح و تَب۟یینِ این پیوند، مُصیب نبوده باشَد. مَعنایِ مُتَکَلِّفانهای که از برایِ «مَش۟روب» در این بی۟ت پیش نِهاده است ـ و شایَد یکسَره از "فارسی" غَریب باشَد ـ، و نیز مَعنائی که از برایِ «اخ۟تیار» اخ۟تیار میکُنَد، النِّهایه، استخدامِ سه واژۀ «اخ۟تیار» و «مَحبوب» و «مَشروب» را در کنارِ هم، به نوعی تَتابُعِ مُتَرادِفات و تَکرارِ مُکَرَّرات نزدیک میگردانَد؛ و این، به گُمانِ مَن، از بی۟تِ سَعدی بسیار دور است؛ وَاللهُ أَع۟لَمُ بِالصَّواب.
آقایان دکتر مُحَمَّدرضا برزگَرِ خالِقی و دکتر تورَجِ عَق۟دایی، در توضیحِ واژۀ «اختیار» در بی۟تِ یادشُده، این بَیان را مَجالِ طَرح دادهاند:
«اختیار: در لغت به معنیِ انتخاب و برگزیدن است، و در اصطلاحِ فلسفه و کلام، آزادیِ عَمَلِ إِنسان و تواناییِ إِجرایِ إِراده و خواستِ خود که در مقابلِ جَبر است» 5
نگر: شَرحِ غَزَلهایِ سَعدی ـ هَمراه با مُقَدّمه، تَلَفُّظِ واژههایِ دُشوار، دُرُست۟خوانی و زیباشناسیِ بی۟تهاـ، به کوشِشِ: دکتر مُحَمَّدرضا برزگَرِ خالِقی ـ و ـ دکتر تورَجِ عَق۟دایی، چ: 1، تهران: اِن۟تِشاراتِ زَوّار، 1386 هـ. ش.، 1 / 386 و 38.
دیگر تَعابیر و مُفرَداتِ بی۟ت را نیز این۟سان گُزاردهاند:
«مشروب: به هر نوع آشامیدنی گفته میشود خصوصًا شراب.
مراد از بخت داشتن: کامیاب از بخت شدن و به آرزو رسیدن.
حَظ: بَهره و نَصیب.
مقصود از جهان داشتن: آرزو و منظورِ خود را از جهان گرفتن و به آن رسیدن.» 6
. هَمان، 1 / 386.
در بَیانِ مَعنایِ بی۟ت نیز نوشتهاند:
«آن کَس که مُختارست و یاری و شَرابی دارد، از بختِ خویش به کام رَسیده و از روزگارِ خویش بَهره بُرده و در جهان به مَقصود رَسیده است.» 7
. هَمان، هَمان جا.
خانمِ فَرَحِ نیازکار، «مَشروب» را «هر نوع نوشیدنی» و «حَظ» را «بَهره و نصیب، سعادت و کامیابی» گرفته و در مَعنایِ بی۟ت گُفتهاند:
«هرکه صاحب اختیار است و یاری و مجلسِ عیشی دارَد، از بَخت و إِقبال بَرخوردار است و از عُمر نَصیبی بُرده و در جهان به آرزویِ خویش رسیده است» 8
. شرحِ غَزَلیّاتِ سَعدی، فَرَحِ نیازکار، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ هِرمِس ـ با هَمکاریِ: مَرکَزِ سَعدیٖشناسی [یِ شیراز] ـ، 1390 هـ. ش.، ص 532.
بازگُفتَنی است که بَعضِ شُرّاحِ غَزَلهایِ شیخِ شیراز نیز، پنداری هیچ دُشواری در این بی۟ت نَدیده و ـ به هَر روی۟ ـ گِردِ إیضاحِ آن نَگَشتهاند 9
. نگر: غَزَلیّات و قَصایدِ سَعدی ـ از رویِ نُسخۀ شادروان مُحَمَّدعَلیِ فُروغی با مَعنیِ واژهها و توضیحِ تَعبیرهایِ دُشوارـ، به کوششِ: غُلامرضا اَرژَنگ، چ: 1، تهران: نَشرِ قَط۟ره، 1383 هـ. ش.، ص 521؛ و: غَزَلیّاتِ شیخ شیراز سَعدی، مُقَدَّمه و شَرح: بَهاءالدّینِ اسکَندَری، چ: 6، تهران: مُؤَسَّسۀ اِن۟تِشاراتِ قَد۟یانی، 1386 هـ. ش.، ص 256.
باری، پنداشتِ این بَنده ـ عَفَا اللهُ تَعَالَیٰ عَن۟ه! ـ، آنست که:
«اختیار»، در این بی۟تِ شیخ سَعدی، به مَعنایِ دَفتَری است مُشتَمِل بر نُخبهای از أَشعارِ دِلخواه و شوقانگیز؛ مَجموعهای از مُخ۟تاراتِ شِعری؛ چیزی از دَستِ "سَفینۀ غَزَل" و مانَندِ آن. ... «مَحبوب» نیز ـ آنسان که هُویداست ـ یار و مَعشوق است. ... «مَشروب» نیز، شَراب.
لُبِّ کلام اینست که:
هرکَس یاری در بَر و دَفتَرِ أَشعاری در کنار و بادهای در دَسترَس داشته باشَد، «مُراد از بَخت و حَظّ از عُمر و مَقصود از جَهان دارَد».
و این، از مَفاهیمِ بسیار آشنایِ شِعرِ مَدرَسیِ فارسی است.
از برایِ تَقریبِ بیشترِ پیشنِهادِ خویش به أَذهانِ خوانَندگانِ گرامیِ این سُطور، نَخُست، بایَد مَعروض دارَم که:
یکی از مَعانیِ واژۀ «اختیار» و «اختیارات» ـ که در بیشینۀ فرهنگها بروشَنی بازنَتافته است ـ، برگُزیده و مُنتَخَبِ هر مَتن، بویژه: مُنتخبِ أَشعار و مُخ۟تاراتِ شِعری، است.
این مَعنی در زَبانِ عَرَبی به کار رفته است. در فارسی، هَم.
یکی از مَشهورترین نمونه هایِ کاربُردِ این واژه نَزدِ ما، در نامِ کتابِ شَریفِ اختيار مَعرِفَةِ الرِّجالِ شيخ الطّائِفَةِ المُحِقَّه أَبوجَعفَرِ مُحَمَّد بنِ حَسَنِ طوسی (385 ـ 460 هـ. ق.) ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ القُدّوسی ـ است که در آن مُنتَخَبات و مُخ۟تاراتی از رِجالنامۀ شیخِ جَلیلِ نَبیل أَبوعَم۟رو محمَّد بنِ عمر (یا: عمير) بنِ عَبدالعَزيزِ كَشّی ـ نَوَّرَ اللهُ مَض۟جَعَه ـ فراهم آورده و از همین روی۟ آن را "اختیار" نامیده است. 10
. این کتابِ عَزیزِ شَریف و سِف۟رِ نَفیسِ مُنیف، بارها چاپ شُده است؛ و از آن جُمله:
اختيار مَعرِفَةِ الرِّجال ال۟مَعروف بِـ: رجالِ الكشیّ، شَي۟خ الطّائِفَة أَبوجَعفَر الطّوسیّ، تَصحيح وَ تَعليق: المُعَلِّم الثّالِث ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تَحقيق: السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، 2ج، ط: 1، قُم: مُؤَسَّسة آلِالبي۟ت ـ عَلَي۟هِمُ السَّلام ـ، 1404 هـ. ق.
با این۟هَمه، جایِ طَب۟عی پِژوهشیانه که گُزارندۀ حَقِّ آن باشَد، هَنوز خالی است؛ و البتّه «کار را با کاردان بایَد سپرد».
اختيار مَعرِفَةِ الرِّجال ال۟مَعروف بِـ: رجالِ الكشیّ، شَي۟خ الطّائِفَة أَبوجَعفَر الطّوسیّ، تَصحيح وَ تَعليق: المُعَلِّم الثّالِث ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تَحقيق: السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، 2ج، ط: 1، قُم: مُؤَسَّسة آلِالبي۟ت ـ عَلَي۟هِمُ السَّلام ـ، 1404 هـ. ق.
با این۟هَمه، جایِ طَب۟عی پِژوهشیانه که گُزارندۀ حَقِّ آن باشَد، هَنوز خالی است؛ و البتّه «کار را با کاردان بایَد سپرد».
اِختیاراتِ شاهنامه یِ عَلیّ بنِ أَحمَدِ قاینی 11
. «قاینی»بودنِ «عَلیّ بنِ أَحمَدِ» فَراهَم آورَندۀ اختیاراتِ شاهنامه را، نگر در: ایرانشناسی (مجلّه)، دورۀ جَدید، س 14، صص 850 ـ 855 ( گُفتارِ دکتر مَحمودِ اُمیدسالار، زیرِ نامِ «نکتهای در بابِ هُویَّتِ جامعِ کتابِ اختیارات شاهنامه»).
. اِختیاراتِ شاهنامه (مَتنی گُزیده از قَرنِ پنجُم)، به اِنتِخابِ [/فَراهَم آوردۀ] عَلیّ بنِ أَحمَدِ [قاینی]، به تَصحیحِ: مُصطَفیٰ جی۟حونی ـ و ـ مُحَمَّدِ فشارَکی، چ: 1، مَشهَد: مَرکَزِ خُراسان۟شناسی یِ آستانِ قُدسِ رَضَوی ـ ع ـ، 1379 هـ. ش.
خودِ «عَلیّ بنِ أَحمَدِ قاینی» ـ که گویا شیعی نیز بوده است 13
. از بیتِ «ز بَنده علیّ بنِ أَحمد که اوست / نَبیّ و وَصی را وَفادار و دوست» که در خُطبۀ کتابش سُروده است ( اِختیاراتِ شاهنامه، چ جی۟حونی ـ فشارَکی، ص 23 ـ با تَصَرُّفی جُزئی ـ)، چُنین چیزی اِستِش۟مام میشَوَد؛ وَ ال۟عِلمُ عِن۟دَ اللهِ تَعَالَیٰ.
همیخوان۟دَم این نامه از بَهرِ پَند
سخنهایِ شایسته دیدَم بُلَند
ازان "اختیار"ی بکَردَم 14
. کَردَن: ساختن، تَرتیبدادن، فَراهَمکَردَن، تَصنیفوتَألیفکَردن.
أَبومُعین ناصِرِ خُسروِ قُبادیانیِ مَروزیِ یَم۟گانی (394 ـ 481 هـ. ق.) در بَیانِ چرائیِ تَصنیفِ کِتابِ جامِع ال۟حِکمَتَین نوشته است:
« ... و هیچکَس کتابی نکَرد اندر چون و چرایِ آفرینش، از بَهرِ آنک ... ».
( جامِع الحِکمَتَین، به تَصحیح و مقدّمۀ فارسی و فرانسَویِ: پرفسور هنری کُربین [ / هانری کُربَن] ـ و ـ دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 2، تهران: کتابخانۀ طَهوری، 1363هـ. ش. ، ص 16).
أَحمَد بنِ عُمَر بنِ عَلیِّ نِظامیِ عَروضیِ سَمَرقَندی ( فـ : 560 هـ. ق.)، در بابِ «کتابِ مُعالجتِ بُقراطی» نوشته است:
«اندر طِبّ، کَس، چُنان کتابی نکرده است.» ( چهارمقاله، به کوششِ دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ اَرمَغان، ص 123).
نَظائِر و شَواهِدِ چُنین کاربُردها، در مُتونِ قَدیم فَراوان است.
أَبومُعین ناصِرِ خُسروِ قُبادیانیِ مَروزیِ یَم۟گانی (394 ـ 481 هـ. ق.) در بَیانِ چرائیِ تَصنیفِ کِتابِ جامِع ال۟حِکمَتَین نوشته است:
« ... و هیچکَس کتابی نکَرد اندر چون و چرایِ آفرینش، از بَهرِ آنک ... ».
( جامِع الحِکمَتَین، به تَصحیح و مقدّمۀ فارسی و فرانسَویِ: پرفسور هنری کُربین [ / هانری کُربَن] ـ و ـ دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 2، تهران: کتابخانۀ طَهوری، 1363هـ. ش. ، ص 16).
أَحمَد بنِ عُمَر بنِ عَلیِّ نِظامیِ عَروضیِ سَمَرقَندی ( فـ : 560 هـ. ق.)، در بابِ «کتابِ مُعالجتِ بُقراطی» نوشته است:
«اندر طِبّ، کَس، چُنان کتابی نکرده است.» ( چهارمقاله، به کوششِ دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ اَرمَغان، ص 123).
نَظائِر و شَواهِدِ چُنین کاربُردها، در مُتونِ قَدیم فَراوان است.
که خوانَنده را شاد دارَد رَوان 15
. اختیاراتِ شاهنامه، چ جی۟حونی ـ فشارَکی، ص 23.
و:
به رای و به اندیشۀ روزگار
بکَردَم ز شَه۟نامه این "اختیار" 16
. اختیاراتِ شاهنامه، چ جی۟حونی ـ فشارَکی، ص 26.
گُزیدهای از مُختارنامه یِ شیخ فَریدالدّین عَطّارِ نیشابوری بهدَست است که در سَدۀ هَشتمِ هِجری در سَفینهای کِرامَند ثَبت اُفتاده است و مَتنِ مُصَحَّحِ آن را، فاضِلِ مُتَتَبِّعِ اَرجمَند، آقایِ سَیِّد عَلیِ میٖرأَفضَلی ـ وَفَّقَهُ اللهُ لِمَا یُحِبُّ وَ یَر۟ضَیٰ ـ، زیرِ نامِ اختیاراتِ مُختارنامه چاپ کردهاند. این گُزیده، در أَصل۟، سَرنوِیسِ «... از اختیاراتِ مُختارنامه» دارَد 17
. نگر: جُنگِ رُباعی ـ بازیابی و تَصحیحِ رُباعیّاتِ کهنِ پارسی ـ، پِژوهِش و ویرایِش: سَیِّد عَلیِ میٖرأَفضَلی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1394 هـ. ش.، ص 339 و 326.
از این نمونهها کَم نیست؛ و ایبَسا خوانندۀ مِف۟ضالِ ما، از هَمین اندازه گُواجویی نیز در بابِ این واژۀ نه چَندان ناآشنا، یکسَره بی نیاز بوده باشَد.
بازگَردیم به بیتِ شی۟خ سَعدی ـ عَلَی۟هِ الرَّح۟مَه ـ:
کَسی را کاخ۟تیاری هَست و مَحبوبیّ و مَش۟روبی،
مُراد از بَخت و حَظّ از عُمر و مَقصود از جَهان دارَد
در بابِ مَعنایِ این بی۟ت و پیشنِهادِ ما، دیگر، بایَد مَعروض داشت که:
در دُنیایِ قَدیم، یکی از لَوازِمِ عی۟ش و بَزمِ فَرهیختگان، و یکی از مایههایِ تَلَذُّذ و خوش۟باشیِ مَردمانِ فَرهَنگ۟مَند، و نیز نُقل و نَقلِ مَجالِسِ أَعاظِم و مَحافِلِ أَکابِر روزگارانِ دور، سَفینه هایِ أَشعار و مَجموعههایِ مُنتَخَباتِ أَدَبی بوده است.
همه در یاد داریم که خواجۀ رِندانِ جهان، حافِظِ شیرازی ـ رَحِمَهُ الله ـ، فرموده است:
درین زَمانه رَفیقی که خالی از خَلَل است
صُراحیِ مَیِ صاف و سَفینۀ غَزَل است 18
. دیوانِ حافِظ، خواجه شَمسالدّین مُحَمَّدِ حافِظِ [شیرازی]، به تَصحیح و توضیحِ: پَرویزِ ناتِلِ خانلَری، چ: 3، تهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 108، غ 46، ب 1.
"سَفینۀ غَزَل" چیست؟ ... دَفتَری از شِعرهایِ بَرگُزیده، مَجموعهای از تَغَزُّلاتِ خوشآیَند.
خواجه حافِظ، جایِ دیگر، بدین شیوۀ خوش۟باشیِ فَرهَنگ۟مَندانِ زَمان و عَناصِرِ مُقَوِّمِ آن، إِشارتی روشَن۟تر و مَبسوط۟ تَر فَرموده است و گُفته:
دو یارِ نازک 19
. نُسخه بَدَل: زیرک.
فَراغَتیّ و کِتابیّ و گوشۀ چَمَنی
مَن این مَقام به دُنیا و آخِرَت نَدِهَم
اگرچه در پَیام اف۟تَن۟د هَردَم انجُمَنی 20
. دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 952، غ 468، ب 1 و 2.
"دَفتَرِ أَشعار" و "باده" و "یار / دِلدار"، سه عُنصُرِ بَرجَسته از عَناصِرِ شادیٖآفرین و تَسَلّیٖبَخش۟ در پناه۟جُستن۟هایِ نازُک۟خَیالانِ خَلوَت۟گُزین و شاعِرانِ مَضمونآفرینِ آن روزگاران بوده است که برایِ رَهیدن از آلامِ زندگانی و دُنیا و شَر و شورش بدان میپَناهیده اند.
به یکی از چارانههایِ بازخوانده به نامِ خَیّامِ نیشابوری که در طَرَبخانه یِ یارأَحمَد بنِ حُسَینِ رَشیدیِ تَبریزی (فـ: 867 هـ. ق.) مُندَرِج است، بنگَرید:
تُنگی میِ لَعل خواهَم و دیوانی
سَدِّ رَمَقی بایَد و نِصفِ نانی
وٰان۟گَه۟ مَن و تو نشَسته در ویرانی 21
. نُسخه بَدَل: ایوانی.
خوشتَر بُوَد از مَم۟لکَتِ سُلطانی 22
. رُباعیّاتِ خَیّام ( طَرَبخانه)، یارأَحمَد بنِ حُسَینِ رَشیدیِ تَبریزی ، به تَصحیحِ: اُستادِ جَلالالدّینِ هُمایی، چ: 2، تهران: مُؤَسَّسۀ نَشرِ هُما، 1367 هـ. ش.، ص 74، ش 282.
داوریِ اُستادِ علّامۀ أَجَلّ، جَلالالدّینِ هُمایی ـ طابَ ثَراه ـ را، دربارۀ این چارانه، نگر در: همان، ص 36، هامِش.
داوریِ اُستادِ علّامۀ أَجَلّ، جَلالالدّینِ هُمایی ـ طابَ ثَراه ـ را، دربارۀ این چارانه، نگر در: همان، ص 36، هامِش.
روشَن۟بیٖنانِ نازُکدِل و ژَرفاندیشانِ باریک۟بیٖن، و خاصّه مَردانی که از عَصرِ خود فَراتَر بودند، از برایِ کَرانهکَردن از اِبتِذالِ زَمانه و اِنحِطاطی که در جامعَۀ فَلاکَت۟زَدۀ لَگَدکوبِ خودکامگان و فَضایِ اجتماعیِ بازیچۀ سِف۟لَگان موج میزَد، پیوسته مَل۟جأ و مَأ۟وائی میجُستَند و گاه در این گُریزِ ناگُزیر و دار و گیر، رویِ دِل و جان به سویِ خوش۟باشی و فراموشی میآوَردَند. 23
. در عَصرِ ما نیز کَم نَبوده اند نویسَندگان و هُنَرمندان و دیگَر نُخ۟بگانی که از برایِ فِرار از واقِعِ کَریٖهِ موجود و رَهیدن از اَندُهانِ نامَعدود، در دامِ اعتیادهایِ هَپیونی و تَخ۟دیری فُرواُفتادهاند، یا ... .
. چُنان که گُفتیم، گاه۟ این تَصاویر، "حَقیقی" است و گاه۟ "مَجازی". به دیگَر سُخَن، برخی براستی به کُنجیّ و مُلازَمَتِ بادهایّ و دَفتریّ و مَعشوقی پَناه میبُردهاند؛ و بَرخی، یادکَردِ این۟هَمه را چونان نِمود و نِمادی از اِعتِزال و اِل۟تِجایِ خویش و حِکایَتی از اِشتِدادِ عَلائِقِ کنارهجویانۀ خود مَجالِ طَرح میدادهاند.
إِصرار بر اِنتِسابِ جَمیعِ این نُخبگان به شُربِ خَمر و چه و چهها، هَمان اندازه غیرِعِل۟می و بیپُشتوانه است که رویکَردِ تأویلیِ مُف۟رِط در بابِ هر إِخبارِ عی۟نی و إِصرار بر نَف۟یِ هرگونه ارتباطِ جُملگیِ ایشان با این عَوالِمِ مَع۟صیَتآلود.
خُدایِ سُبحان هَمَگان را از آلایشِ به کَبائِر و مَعاصی در پَناهِ خویش داراد! و بارانِ بَخشایشَش را بر مَع۟شَرِ ماضیٖن و زُم۟رۀ باقیٖن فُروریزاد! بِمَنِّهِ و کَرَمِه؛ ... وَ ال۟عِص۟مَةُ لِمَن۟ عَصَمَهُ اللهُ تَعَالیٰ.
إِصرار بر اِنتِسابِ جَمیعِ این نُخبگان به شُربِ خَمر و چه و چهها، هَمان اندازه غیرِعِل۟می و بیپُشتوانه است که رویکَردِ تأویلیِ مُف۟رِط در بابِ هر إِخبارِ عی۟نی و إِصرار بر نَف۟یِ هرگونه ارتباطِ جُملگیِ ایشان با این عَوالِمِ مَع۟صیَتآلود.
خُدایِ سُبحان هَمَگان را از آلایشِ به کَبائِر و مَعاصی در پَناهِ خویش داراد! و بارانِ بَخشایشَش را بر مَع۟شَرِ ماضیٖن و زُم۟رۀ باقیٖن فُروریزاد! بِمَنِّهِ و کَرَمِه؛ ... وَ ال۟عِص۟مَةُ لِمَن۟ عَصَمَهُ اللهُ تَعَالیٰ.
حالیا مَصلَحَتِ وَقت درآن میبینَم
که کَشَم رَخت به مَی۟خانه و خوش بن۟شینَم
جُز صُراحیّ و کِتابم نَبُوَد یار و نَدیم
تا حَریفانِ دَغا را ز جهان کَم بینَم 25
. دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 710، غ 347، ب 1 و 2.
ابنِ یَمینِ فَریومَدی (685 ـ 769 هـ. ق.)، در یکی از سُروده هایش، تَصویری بَس زنده و روشن از مَطلوبِ خویش در چُنان گوشهگیریهایِ فَراغ۟جویانه به دَست میدِهَد:
کُنجی که دَرو گُنجِشِ أَغ۟یار نَباشَد
کَس از تو و بَر تو ز کَس آزار نَباشَد
رودیّ و سُرودیّ و حَریفی دو سه یک۟دِل
بایَد که عَدَد بیشتَر از چار نَباشَد
نَردیّ و کِتابیّ و شَرابیّ و رَبابی
شَرطست که ساقی بجُز از یار نَباشَد
عَقلست که تَم۟ییز دِهَد نیک و بَد از هَم
او نیز، دَرین کار، بإِن۟کار نَباشَد
وٰان کَس که بُوَد مُن۟کِرِ این کار که گُفتَم،
از عالَمِ أَرواح خَبَردار نَباشَد
این دولَت اگر دست دِهَد ابنِ یَمین را،
با هیچکَسَش در دو جهان کار نباشَد 26
. دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیح و اِهتِمامِ: حُسَینعَلیِ باستانیِ راد، تهران: کتابخانۀ سَنائی، بی تا، ص 396، ش 338، ب 8192 ـ 8197.
"دفترِ أَشعار" ـ آنسان که گُذَشت ـ یکی از پایههایِ اِستیٖناس و خوش۟باشیِ أَهلِکَلِمه بوده است؛ چُنان که حافِظ میفَرمایَد:
کُنون که بَر کَفِ گُل جامِ بادۀ صافَست
به صَدهزار زبان بُلبُلش در أوصافَست
بخواه دَفتَرِ أَشعار و راهِ صَحرا گیر
چه وَقتِ مَدرسه و بَحثِ کَشفِ کَشّافست 27
. دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی،1 / 106، غ 45، ب 1 و 2.
نورالدّین عَبدالرَّحمٰنِ جامی (817 ـ 898 هـ. ق.)، در أَواخِرِ مَثنَویِ سُب۟حَة الأَبرار میسَرایَد:
باش با دَفتَرِ أَشعار جَلیس
إِنَّهُ خَی۟رُ جَلیٖسٍ وَ أَنیٖس 28
. مَثنَویِ هَفت اورَنگ، نورالدّین عَبدالرَّح۟مٰنِ جامی، مقدّمه از: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، تَحقیق و تَصحیح: جابُلقا دادعلیشاه ـ و ـ أَصغَر جان۟فدا ـ و ـ ظاهِر أَحراری ـ و ـ حسین أَحمَد تربیت ـ و ـ أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، تهران: دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب ـ و ـ مَرکَزِ مُطالَعاتِ ایرانی، 1378 هـ. ش.، 1 / 695، ب 2767.
لابُد، وام۟داریِ مُحتَمَلِ سُرودۀ عَبدالرَّحمٰنِ جامی به بَی۟تی زَبانزَد از سَرایَندۀ بُزُرگِ تازی، أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی، بر نُکتهسَنجانِ دیدهوَر پوشیده نیست. أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی گُفته است:
أَعَزُّ مَكَانٍ فِی الدُّنَى سَر۟جُ سَابِحٍ
وَ خَيْرُ جَلِيسٍ فِی الزَّمَانِ كِتابُ
لابُد، وام۟داریِ مُحتَمَلِ سُرودۀ عَبدالرَّحمٰنِ جامی به بَی۟تی زَبانزَد از سَرایَندۀ بُزُرگِ تازی، أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی، بر نُکتهسَنجانِ دیدهوَر پوشیده نیست. أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی گُفته است:
أَعَزُّ مَكَانٍ فِی الدُّنَى سَر۟جُ سَابِحٍ
وَ خَيْرُ جَلِيسٍ فِی الزَّمَانِ كِتابُ
جامی در خاتِمۀ غَزَلی به مَط۟لعِ «نه نگاری که دِل و جان به غَمش یار کُنَم ...» ـ که در حِصَّۀ موسوم به واسِطَة العِقدِ دیوانش مُندَرِج است ـ، گویَد:
جامی آسا چو دِهَد وَحشَتِ تَنهایی روی۟
مونسِ طَبعِ خود از دَفتَرِ أَشعار کُنَم 29
. دیوانِ جامی، مُقَدّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، تهران: دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب ـ و ـ مَرکَزِ مُطالَعاتِ ایرانی، 1378 هـ. ش.، 2 / 297، غ 348، ب 3110.
سَفینه / بَیاض / جُنگ، و خُلاصه: دَفتَرِ أَشعار، مونِسی راستین و اندُه۟زُدای۟ بود که أَهلِکَلِمه آن را در کِنار میگِرِفتند.
اُستاد جَمالالدّین مُحَمَّد بنِ عَبدالرَّزّاقِ اصفهانی ( فـ: 588 هـ. ق.)، در لُغَزی که به اسمِ "آب" پَرداخته است، "سَفینه" به مَعنایِ کشتی را با نَظَری إیهامآمیز به "سَفینه"ای که خوانَندگان در کنار میگرفته اند، چُنین یاد فَرموده:
خوانَنده نی و دارَد پیوسته در کنار
گاهی سَفینه گَه۟ وَرَقی چند بی نوا 30
. دیوانِ کامِلِ اُستاد جَمالالدّین مُحَمَّد بنِ عبدالرَّزّاقِ اصفهانی، با تَصحیح و حَواشیِ: حَسَنِ وَحیدِ دَستگِردی، تهران: مَطبَعَۀ اَرمَغان، 1320 هـ. ش.، ص 17.
سَفینه، خود، "نَدیم" بود.
جامی، با وام۟سِتانیِ صَریح از حافِظِ شیراز، گُفته است:
حَریفِ بادهگُسار و نَدیمِ نُکتهگُزار
صُراحیِ مَیِ ناب و سَفینۀ غَزَلست 31
. دیوانِ جامی، مقدّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، 1 / 275، غ 136 ـ فاتِحَة الشَّباب ـ، ب 2755.
عُمومِ خوانَندگان، با خواندنِ سَفینهها و جُنگها، از هُموم و غُموم میگریختند و "طَبع را مَشغول میداشتَند" 32
. در یکی از رُقعاتِ شیخ مُحَمَّدعلیِ حَزینِ لاهیجی ـ طابَ ثَراه ـ میخوانیم:
«... مَجموعۀ سَرکار را چون جسارت به تَسویدِ صفحه نموده بود، مَرسولِ خدمت داشت. اگر حاضر و در نَظَر نسخۀ مرغوبی ـ که فِیال۟جُمله امروز و امشب طَبع را به آن مَشغول توان ساخت ـ باشد، به إِرسالِ آن مِنَّت خواهَند گُذاشت؛ و ...»
( مَقالاتِ عارِف ـ دَفترِ دُوُم: بیست و هَفت رِسالۀ کوتاه و بَرگُزیدۀ مُتونِ فارسی در زَمینۀ أَعلامِ تاریخی، موسیقی، عِرفان، جُغرافیا و أَدَبیّات ـ، دکتر عارفِ نوشاهی، چ: 1، تهران: بُنیادِ موقوفاتِ دکتر مَحمودِ اَفشار، 1386 هـ. ش.، ص 653).
«... مَجموعۀ سَرکار را چون جسارت به تَسویدِ صفحه نموده بود، مَرسولِ خدمت داشت. اگر حاضر و در نَظَر نسخۀ مرغوبی ـ که فِیال۟جُمله امروز و امشب طَبع را به آن مَشغول توان ساخت ـ باشد، به إِرسالِ آن مِنَّت خواهَند گُذاشت؛ و ...»
( مَقالاتِ عارِف ـ دَفترِ دُوُم: بیست و هَفت رِسالۀ کوتاه و بَرگُزیدۀ مُتونِ فارسی در زَمینۀ أَعلامِ تاریخی، موسیقی، عِرفان، جُغرافیا و أَدَبیّات ـ، دکتر عارفِ نوشاهی، چ: 1، تهران: بُنیادِ موقوفاتِ دکتر مَحمودِ اَفشار، 1386 هـ. ش.، ص 653).
ابنِ یَمین در قِطعهای دَرخواهانه سُروده است:
بَحرِ دانش، عمادِ دولت و دین
ای هَمه کارهات شایسته!
غَرقۀ بَحرِ غَم شُدم بفِرِست،
یک سَفینه 33
. این «سَفینه»یِ ابنِ یَمین، ظاهرًا همان "سفینۀ شِعر" است، نه کشتیِ شَراب.
صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ گُفته است:
اگر سفینه برایِ نجاتِ بحرِ غَمست
بَسَست کشتیِ دَریاکشان کدویِ شَراب
صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ گُفته است:
اگر سفینه برایِ نجاتِ بحرِ غَمست
بَسَست کشتیِ دَریاکشان کدویِ شَراب
. دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، تهران: کتابخانۀ سَنائی، ص 510، ش 753، ب 10474 و 10475.
تو گویی در زَمانۀ ما، رَسانه ها و بَرنامههایِ تَفریحیِ مُتَنَوِّعی که از رَهگُذَرِ صِناعاتِ جَدید در دَسترَسِ هَمَگان واقِع شُده است، بَخشی از هَمان کارکَردِ سَرگَرمیٖآفرینیِ جُنگها و سَفینههایِ قَدیم را از برایِ فَرهیختگان پایَندان گردیده.
سَفینهها و جُن۟گها، اَبزارِ تَرویجِ سُرودهها و نمودارِ نُخبههایِ خَلّاقیَّتِ أَدَبیِ هر عَصر هَم به شُمار میرَفتَند، و از هَمین روی۟، شاعِران، حُضورِ شِعرِ خود را در سَفینهها و بَیاضها، گاه و بیگاه به رُخ نیز میکَشیدند.
شایَد سَل۟مان ساوَجی، آنجا که در مَدحِ سُلطان أُوی۟س میگُفت:
از بَحرِ مَدحِ مَن به ثَنایت درین مُحیط
هَرجا سَفینهایست، کُنون غَرقِ گوهَرست 35
. کلّیّاتِ سَلمانِ ساوَجی، مُقَدّمه و تَصحیح: دکتر عَبّاسعَلیِ وَفایی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1389 هـ. ش.، ص 47.
به طورِ ضِمنی، حُضورِ مؤَثِّرِ سُخَن و خَلّاقیَّتِ أَدَبیِ خود را نیز در سَفینههایِ عَصری فَرا یادها میآوَر۟د.
در سَفینهها، "تَنَوُّع" و "تَمَیُّزِ" مُندَرِجات، هردو، بیوسیده بوده است.
نویسَنده و سَرایَندۀ نامیِ سَدۀ یازدَهُمِ هِجری، مُلّا مُحَمَّد رَفیعِ واعِظِ قَزوینی، در شِعری که به عنوانِ "تاریخ انجام سفینهای" گفته، وَصفی از لَونالَونیِ مُحتَوایِ آن سَفینه به دست میدِهَد. سُرودۀ واعِظِ قَزوینی، این است:
این طُرفه سَفینهای که در وی۟
کشتی کشتی قُماشِ مَعنیست
گیرَند به کَف۟ چو أَهلِ فَض۟لش،
چون کشتیِ نوح و کوهِ جودیست
هَر سوی۟، ز أَهلِ قال، بَحثی
هَر گوشه، ز أَهلِ حال، بَزمیست
هَر صَفحه، ز قوتِ روح، خوانی
کز وی صَد عُم۟ر میتَوان زیست
هَر سَطر ز مَعنیِ رَوان۟بَخش
جویی از آبِ زندگانیست
أَلفاظ ز نُکتههایِ سیراب
هَریک صَدَفی پُر از لَآلیست
در پوست، چو گُل، نَگُنجَد از شوق
پُر بَس که ز رَنگ و بویِ مَعنیست
خود یک گُل و، باغ و بوستان ها
در هَر وَرَقش، وَلیک مَخفیست
هَر صَفحه، ز شوخیِ مَعانی،
چون پَردۀ چَشمِ مَستِ لی۟لیست
تاریخِ مُلوکِ مُلکِ فَضلست
یا نُسخۀ جَم۟ع و خَرجِ گیتیست
گُـفـتَـم تـاریخِ ایـن سَـفـیـنـه:
"هی هی، چه سَفینه؟ بَحرِ مَعنی است" 36
.« 1084 هـ. ق.».
. دیوانِ مُلّا مُحَمَّد رَفیعِ واعِظِ قَزوینی، به کوششِ دکتر سَیِّد حَسَنِ ساداتِ ناصِری، تهران: مَطبوعاتیِ عَلی أَکبَرِ عِلمی، 1359 هـ. ش.
سَفینهها و جُنگها، به مَثابَتِ "جوامِعِ" شِعری و فرهَنگی و مَعرِفَتی شناخته می شُدهاند؛ و پیداست نادِر بی۟تی می اُفتَد که از "جَوامع" بیرون باشَد!
عَطّارِ نیشابوری سُروده است:
شَه۟ بی۟تِ سِرِّ عِشق ـ که مَطلوبِ جُمله اوست ـ،
بی۟تیست بَس عَجَب؛ مَطَلَب از سَفینهای! 38
. دیوانِ عطّارِ نیشابوری ـ مَتنِ انتقادی بر أَساسِ نسخههایِ خَطّیِ کهن ـ، به سَعی و تَصحیحِ: مهدیِ مَدایِنی ـ و ـ مِهرانِ اَفشاری، با هَمکاری و نظارتِ: عَلیرضا إِمامی، چ: 1، تهران: نشرِ چَرخ، 1392 هـ. ش.، ص 582، غ 445، ب 5.
شِهابالدّین عَم۟عَقِ بُخارائی (ح450 ـ 542 هـ. ق.)، در چکامهای مَدحی، گُفته است:
ز رویِ عِلم و هُنَر، نادِریست دَر هَر نوع
ز رویِ فَضل و أَدَب، آیَتیست دَر هَر باب
دَرین، صَحیفۀ فهرستِ گَنجهایِ عُلوم
دَران، سَفینه و کُت۟بِ 39
. نُسخهبَدَل: سفینه کتاب.
. دیوانِ أَشعارِ شهابالدّین عَم۟عَقِ بُخارایی، مُصَحِّح: عَلیرِضا شَعبانلو، تهران: اِنتِشاراتِ آزما، 1389 هـ. ش.، ص 228.
و گویا مَقصودش از «سَفینه»، همانا مَجموعهای است مُشتَمِل بر مَعارِفِ گونهگون 41
. سَنج: همان، ص 356 و 357.
گوناگونی، در کنارِ حُسنِ اِنتِخاب، سَفینهها را طَراوَت و شادابی و مَرغوبیَّت میبَخشید. پَس شگفت نیست که در آن حال و هَوایِ فرهنگی، "سَفینه" را نِمادِ "طَراوَت" بگیرَند؛ ... و گرفته اند.
جَلالِ أَسیرِ شهرستانیِ سپاهانی، از سَرایَندگانِ بَرجَستۀ سَدۀ یازدَهُمِ هجری، در ضِمنِ غَزَلی سُروده است:
هوا ز موجِ طَراوَت، سَفینۀ غَزَلست
چَمَن ز لاله و گُل، مَطلَعِ خوش انشاییست 42
. دیوانِ غَزَلیّاتِ أَسیرِ شَهرستانی، جَلالالدّین بنِ میرزامُؤمنِ أَسیرِ شَهرستانی، تَصحیح و تَحقیق: دکتر غُلامحُسَینِ شَریفیِ وِل۟دانی، چ: 1، تهران: مَرکزِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، 1384 هـ. ش.، ص 148، غ 312، ب 3.
پیداست که سَفینه و بَیاض و جُنگ، هرچه نُخ۟بهتر بود، مَرغوب۟تر میافتاد. بَیاض و سَفینه و جُنگی که همۀ مُن۟دَرِجاتش از حیثِ جودَتِ اختیار و بِه۟گُزیدَگی در اوج میبود و ـ به اِصطِلاح ـ «انتخاب نداشت» 43
. وقتی میگُفتند: فُلان مَجموعه انتِخاب نَدارَد، مَقصودشان این بود که: هَمهاش خوب است، سَر تا پا حُسن است، چُنان نیست که بتوان جُزئی از آن را بر جُزءِ دیگر رُج۟حان داد و یکی را بَرگِرِفت و دیگری را وانِهاد.
صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ میگویَد:
هَلاکِ حُسنِ خُدادادِ او شَوَم که سَراپا
چو شِعرِ حافِظِ شیراز اِنتِخاب نَدارَد
( کلّیّاتِ صائِبِ تَبریزی، با مُقَدَّمۀ أَمیریِ فیروزکوهی، تهران: کتابفُروشیِ خَیّام، بی تا، ص 366، غ 1005).
صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ میگویَد:
هَلاکِ حُسنِ خُدادادِ او شَوَم که سَراپا
چو شِعرِ حافِظِ شیراز اِنتِخاب نَدارَد
( کلّیّاتِ صائِبِ تَبریزی، با مُقَدَّمۀ أَمیریِ فیروزکوهی، تهران: کتابفُروشیِ خَیّام، بی تا، ص 366، غ 1005).
. صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ، در تَعبیری شاعِرانه، بَیاضِ گَردَنِ یار را چُنین بَیاضی قَلَم میدِهَد!:
بَیاضِ گَردَنِ او در کتابخانۀ حُسن
سَفینهای است که حاجَت به انتخابَش نیست!
بَیاضِ گَردَنِ او در کتابخانۀ حُسن
سَفینهای است که حاجَت به انتخابَش نیست!
از بابِ همین بَرگُزیدگی و نُخبگیِ سُرودههائی که در «بَیاض»ها ثَبت میاُفتاد هَم بود که واژۀ (/ صِفَتِ نِسبیِ) «بَیاضی»، به مَعنایِ «شِعرِ عالیِ قابلِ یادداشت۟کردن در بَیاض» 45
. فَرهَنگِ فارسی، دکتر مُحَمَّدِ مُعین، چ: 8، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1371 هـ. ش.، 1 / 616.
عُشّاق از سَفینهها در کارِ غَزَلسَرایی و تَغَزُّل و عِش۟ق۟بازی و مُخاطَبَت با دِل۟بَران بَهره میجُستهاند. جامی در غَزَلی که در حِصَّۀ موسوم به خاتِمَة الحَیاة از دیوانش مُن۟دَرِج است، گویَد:
سَفینهایست پُر اسرارِ عِشق خاطِرِ مَن
غَزَلسَراییِ عُشّاق ازین سَفینه خوش است 46
. دیوانِ جامی، مُقَدَّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، 2 / 510، غ 67، ب 885.
در تَرجیع۟بَندی در دیوانِ عَطّارِ نیشابوری میخوانیم:
ای بُلبُلِ خوشنَوا! فَغان کُن
عیٖدست؛ نَوایِ عاشِقان کُن
... بَردار سَفینۀ غَزَل را
دَر هَر وَرَقی گُلی رَوان کُن
صَد گوهَرِ مَعنی ار تَوانی
در گوشِ حَریفِ نُکتهدان کُن 47
. دیوانِ شیخ فَریدالدّین عَطّارِ نیشابوری، حَواشی و تَعلیقات از: م. دَرویش، چ: 2، تهران: سازمانِ چاپ و اِنتِشاراتِ جاویدان، 1359 هـ. ش.، ص 656.
رَسم بوده است سَفینهها را، بیشوکَم: مِثلِ دَفتَرهایِ یادگاریٖنویسی که در دَهههایِ پیش تَداوُلی داشت، نَزدِ کَسان میفِرِستادَند تا از أَشعار یا دیگر مَطالِبِ موردِ نَظَر خویش در آن چیزی بنویسَند.
مَج۟دالدّینِ هَم۟گَر (فـ: 686 هـ. ق.)، در أوصافِ سَفینهای که برایش آورده بودند تا چیزی در آن بنویسَد، میگویَد:
سَفینهای به مَن آور۟د صَدرِ دَریادِل
بدان غَرَض که ز کِلکَم شَوَد سَواد۟پذیر
گُشادَم و ز سَوادش کِتابَتی دیدَم
چو عِقدِ لولویِ مَنثور 48
. در مأخذ: منشور.
. در مأخذ: منیر.
سوزنیِ سَمَرقَندی گُفته است:
سوزَنی! در سِلکِ مَدحِ خُسروِ دَریادِل آر
هَرچه دَر دَریایِ خاطِر لُؤلُؤی داری نَثیر
( لُغَت۟ نامهیِ دِهخُدا، ذیلِ «نَثیر»).
سوزنیِ سَمَرقَندی گُفته است:
سوزَنی! در سِلکِ مَدحِ خُسروِ دَریادِل آر
هَرچه دَر دَریایِ خاطِر لُؤلُؤی داری نَثیر
( لُغَت۟ نامهیِ دِهخُدا، ذیلِ «نَثیر»).
هَمه چو صَفحۀ کافور مَشق۟کرده به مُشک
هَمه چو برگِ سَمَن عَج۟مبَرزَده ز عَبیر
نِهاده سلسلهها از سَواد بر نقره
کشیده گَردَنِ روزِ سپید دَر زنجیر
شَبش چو روز نِمود آنچه داشت اَندَر دِل
ولیک۟ روزَش چون شَب نهُفت 50
. در مأخذ: نمود.
أَلف بَرایِ فتوّت ستاده 51
. در مأخذ: ستاره.
چو مَردِ مُج۟رمِ تایِب بمان۟ده در تَشویر
حُروفِ مُن۟حَنیه 52
. در مأخذ: منحیه هم.
چو 53
. در مأخذ: چه.
. در مأخذ: چه.
. در مأخذ: تواضع.
یکایک ارچه در اش۟کال مُختَلِف بودَند
بُدند مُتَّفِق 56
. در مأخذ: مشفق.
سُتوده صاحِبِ عادِل، ظَهیرِ دولَت و دین،
نَصیرِ مُل۟ک که بادَش خُدای۟، یار و نَصیر! 57
. دیوانِ مَجدِ هَمگَر، دَستنوشتِ کتابخانۀ مَج۟لِسِ شورایِ إِسلامی (ش 240)، مُوَرَّخِ 1302 هـ. ق.، ص 144.
ابنِ یَمینِ فَریومَدی هم، در بابِ سَفینهای که بر وی عَرضه داشته بودهاند تا چیزی در آن بنویسَد، و البتّه ـ از راهِ کَم۟زَنی ـ در بابِ نَح۟وۀ مُساهَمَتِ خود در آن، سُروده است:
بُزُرگوار أَمیری که زُب۟دۀ کَرَمَست
دَر ان۟تِساب حُسَی۟نیّ و سیرَتَش حَسَنَست
سَرِ أَکابِرِ ساداتِ مَشرِق و مَغرِب
عِمادِ دولَت و مِلَّت، عَلیِّ بِن حَسَنَست
مَلَک۟ صِفات۟ بُزُرگی که نُطقِ فایحِ او
شکستِ رونقِ بازارِ نافۀ خُتَنست
ز نورِ مَشعَلۀ رایِ أَنوَرش بَرقی
فُروغِ شَمعِ زَراندودِ نیلگون۟ لَگَنست
به زیرِ سایۀ عالیٖ نهالِ هِمَّتِ او
درختِ سِدره و طوبی چو سَبزۀ دَمَنست
جَریدهای به رَهی داد و عَقل گُفت: اینست
سَفینهای که دَرو بَحرِ لُؤلُؤِ عَدَنست
مِثال داد که: إِثبات کُن بَرو أَبیات
که طَبعِ راست به بی۟تِ لَطیف مُفتَتَنست
ز امتِثال نَدیدم گُزیر؛ بی۟تی چَند
ـ اگرچه سَخت رَکیک و عَظیم دِلشِکَنست ـ
نوشت خادِم و، گُفتش خِرَد که: لایِق نیست!
وَلی إِشارَتِ مَخدوم عُذرخواهِ مَنَست!! 58
. دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، کتابخانۀ سَنائی، ص 334 و 335، ش 90، ب 6962 ـ 6970.
پیداست که دِلخواه بوده است آنچه در سَفینۀ کَسان به یادگار ثَبت میشَوَد، خوش و خوشآیَند باشَد و فَرَحانگیز.
هِن۟دیانهسَرایِ نام۟وَر، نَظیریِ نیشابوری (فـ: 1022 هـ. ق.)، با تَنَبُّه۟ به هَمین تَوَقُّعِ شایِع و رَسمِ رایِج است که گُفته:
چو حَدیثِ راست۟گویان به هَمه مَذاق تَل۟خیم
به سَفینۀ عَزیزان نَتَوان نوش۟ت ما را 59
. دیوانِ نَظیریِ نیشابوری، با تَصحیح و تَعلیقات: مُحَمَّدرِضا طاهِری (حَسرَت)، چ: 1، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ نگاه، 1379 هـ. ش.، ص 6، غ 5، ب 2.
گاه، از سُخَنورانِ سَرآمَد، نگارِشِ دیباجهای را بر سَفینهای دَرخواه میشُدهاند.
ابنِ یَمین در قِطعَهای پوزِش۟خواهانه، به هَمین که از او خواستهاند بر سَفینهای دیباجهای بنویسَد إِشارَت میکُنَد و اِعتِذار میجویَد:
غیاثِ دولَت و دین، آن که طوطیِ جان را
ز شَکَّرِ سُخَنِ خوش أَداش چینه بُوَد
جهانِ فَض۟ل که پیرِ خِرَد به نِسبَتِ او
تُهی ز جُمله فَضائل چو طِفلِ دینه 60
. دیٖنه: دیٖروزیٖن، دیٖروزیٖنه. طِفلِ دینه: نوزاد، کودَکی که هَمین دیروز (/ در گُذَشتۀ نزدیک) به دُنیا آمده است.
نهالِ مِهرِ ویَم در میانِ جان هَمه عُمر
بسانِ دانۀ دِل در صَمیمِ سینه بُوَد
سَفینهای به رَهی داد پُر ز بَحرِ گُهَر؛
سَفینهای که دَرو روح را سَکینه بُوَد
سَفینهای که دَر ال۟فاظِ عَذبِ او، مَعنی
به لُط۟ف هَمچو مَیِ صاف در قِنینه 61
. «قِنینه» و «قِنّینه»: شیشۀ بُزُرگ؛ صُراحیِ بُزُرگ؛ شیشۀ دراز۟گَردَن؛ شیشهای که در آن شَراب ریزَند.
چه گُفت؟ گُفت که: دیباچهای نویس بَرو
که گَنجهایِ گُهَر اَندَرو دَفینه بُوَد
جَواب دادَم و گُفتم: مگَر نهای آگاه
ز مَن؟! که با مَن ازٰان۟سان فَلَک بکینه بُوَد،
که پیشِ صَدمَتِ دورَش، بِنایِ هَستیِ مَن،
چُنان که بر گُذَرِ سَنگ آبگینه بُوَد
مَرا که با مَن ازیٖنسان ستَم کُنَد گَردون
چه جایِ کِت۟بَتِ دیباچۀ سَفینه بُوَد
اگر قَبول کُنَد عُذرِ مَن خُداوندم،
ز جان۟ش ابنِ یَمین بَندۀ کَمینه بُوَد
وَر اع۟تِذارِ مَنَش دِلپَذیر مینایَد،
رَوا نَباشَد و، شَرطِ کَرَم چُنین نَه بُوَد 62
. دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، ص 391، ش 321، ب 8099 ـ 8109.
در میانِ مَکتوباتِ بازمانده از مُن۟شی و مُوَرِّخِ نامیِ روزگارِ تیمورزادگان، شَرَفالدّین عَلیِ یَزدی (فـ: 858 هـ. ق.)، نمونههائی از آنچه به عنوانِ دیباجۀ جُنگ و سَفینۀ غَزَلیّات مینوشته اند، دیده میشَوَد. 63
. نگر: مُنشَئات [= مُنشَآت]، شَرَفالدّین عَلیِ یَزدی، به کوشِشِ: ایرَجِ افشار ـ با هَمکاریِ: مُحَمَّدرضا اَبوئیِ مِه۟ریزی ـ، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ ثُرَیّا، 1388 هـ. ش.، صص 62 ـ 66 و 70 ـ 72.
رَسم بوده است بَعضِ سُخَنوَران و فَرهَنگمَندان، سَفینههائی، بویژه ـ گویا ـ سَفینهای از أَشعارِ خویش را، نَزدِ بُزُرگان و دیوانیانِ فَرهَنگ۟دوست میفرستاده و أَحیانًا تَوَقُّعِ صِله میکردهاند.
ابنِ یَمین، در سُرودهای، سَفینهفرستادنِ خود را نزدِ بَعضِ أَکابِرِ عَصر یاد میکُنَد:
جهانِ 64
. نُسخهبَدَل: خدیو.
جَمالِ دولَت و دین، صاحِبِ کَریم۟نژاد
توئی که مُن۟شیِ گَردون، بسانِ شاگِردان،
خطابت از رَهِ تَعظیم میکُنَد اُستاد
چو کِلکَت از پیِ نَظمِ جهان میان دَربَست
چه عُقده بود که از کارِ مَملکَت نگُشاد
به هیچ دور بجُز ذاتِ پُر فَضائِلِ تو
نشان نَداد کَسی آدَمِ فرشتهنِهاد
به پیشِ نَفحَۀ أَخلاقِ روح۟پَروَرِ تو
بَیانِ مُع۟جِزِ عیسی بُوَد سَراسَر باد 65
. وَ ال۟عِیاذُ بِالله! ... آیا این سُخَنانِ ابنِ یَمینِ فَریومَدی از مَصادیقِ نمایانِ "تَرکِ أَدَبِ شَرعی" نیست؟! ... آیا تَف۟ضیلِ آن مَردِ دیوانیِ مَم۟دوح بر جَمیعِ بنیٖبَشَر، خِلافِ ضَرورَتِ مَعقول و مَشروع نیست؟! ... "نَعُوذُ بِاللهِ مِن۟ سُبَاتِ ال۟عَق۟لِ وَ قُب۟حِ الزَّلَل!"
به بَندگیٖت کسی کو چو نی۟ میان بَربَست،
بسانِ سَرو شُد از بَندِ بَندِگی 66
. نُسخهبَدَل: روزگار.
کَمینه بَندۀ داعیِّ 67
. نُسخهبَدَل: داعیِ درگاه.
که هَست مِه۟رِ تو از بَدوِ فِطرَتَش هَم۟زاد
به حَضرَتِ تو فرستاد یک سَفینه چُنان۟ک
ازو شَوَد دِلِ غَمناکِ أَهلِ دانِش شاد
بدان اُمید که چون بُگ۟ذَرَد بَرو نَظَرَت،
ز حالِ بَندۀ دَرگاهِ خویشَت آیَد یاد
چو بَحرِ فَضل توئی، زان سَفینه داد به تو
که کَس سَفینه بجُز سویِ بَحر نف۟رِستاد
هَمیشه تا أَثَرِ فَض۟ل دَر جهان باشَد
بجُز جَنابِ تو مَأ۟وی 68
. چُنین است در أَصل.
گویا هَم «مَأ۟وایِ ...» میتوان خوان۟د (چه، بَعضِ کاتبانِ قَدیم، در چُنین جایها، یاءِ إِضافَت را کتابَت نمیکردهاند)، و هَم « مَأ۟وٖیِّ ...».
گویا هَم «مَأ۟وایِ ...» میتوان خوان۟د (چه، بَعضِ کاتبانِ قَدیم، در چُنین جایها، یاءِ إِضافَت را کتابَت نمیکردهاند)، و هَم « مَأ۟وٖیِّ ...».
. دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، ص 379، ش 265، ب 7856 ـ 7866.
گاه۟ بُزُرگان و صاحِبانِ جاه، خود، سَفینۀ شِعرِ شاعِران را طَلَب میکردهاند.
کَمالِ خُجَندی (فـ: 803 هـ. ق.) در غَزَلی گویَد:
دُرهاست دَر سَفینۀ شِعرَم که پیشِ شاه
آنها کَشَم، به بَنده ببخشَد خزینه را
شاه از تو گر سَفینه طَلَب میکُنَد ـ کَمال! ـ
باید رَوانه کَرد به دَریا سَفینه را 70
دیوانِ کَمالِ خُجَندی، تَصحیح و مُقابله: أَحمَدِ کَرَمی، چ:1، تهران: اِنتِشاراتِ «ما»، 1372 هـ. ش.، ص 24، غ 31.
آن۟سان که إِشارَتی نیز رَفت، باِح۟تِمال۟ در اینچُنین مَوارِد، مَقصود از "سَفینه"، دیوانِ کامِلِ شِعرِ شاعِر، یا بِه۟گُزینی است از آن؛ و به هَر روی۟، مُسَلَّم است که "سَفینه" گاه به مَعنایِ مُطلَقِ دَفتَرِ شِعر و دیوان و خُصوصًا بِه۟گُزینه ای از أَشعارِ شَخصِ خاص، در زبانِ فارسی به کار رَفته است.
أَدیبِ صابرِ تِرمِذی (فـ: 546 هـ. ق.)، در چکامهای به آغازۀ «نیسان، نَسیمِ باغ مُعَن۟بَر کُنَد هَمی ... »، گُفته است:
شاعِر شُدَهست بُلبُل و أَشعارِ خویش را
از برگِ گُل سَفینه و دَفتَر کُنَد هَمی 71
. دیوانِ أَدیبِ صابِرِ تِرمِدی، به تَصحیح و اِهتِمامِ: مُحَمَّدعَلیِ ناصِح، چ: 1، تهران: مُؤَسَّسَۀ مَطبوعاتیِ عِلمی، ص 122.
خواجه حافِظ جایی فَرموده است:
دُرَر ز شوق بَرآرَند ماهیان به نثار
اگر سَفینۀ حافِظ بَری به دَریایی 72
. دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 980، غ 482، ب 10.
هَم حافِظ جایِ دیگر میفَرمایَد:
مَن و سَفینۀ حافِظ که جُز دَرین دَریا
بِضاعتِ سُخَنِ دِل۟سِتان نَمیبینَم 73
. دیوانِ حافِظ، همان چ، 1 / 716، غ 350، ب 9.
خودِ شیخ سَعدی هَم یک جا فَرموده است:
اگر سَفینۀ شِعرَم رَوان بُوَد، نه عَجَب؛
که میرَوَد به سَرَم از تَنورِ دِلِ طوفان 74
. کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 741.
عَبدالرَّحمٰنِ جامی هَم گُفته:
تا یار کُنَد میلِ غَزَلهایِ تو، جامی!
از خونِ جگَر رَنگ کُن اوراقِ سَفینه 75
. دیوانِ جامی، مقدّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، 1 / 764، غ 865 ـ فاتِحَة الشَّباب ـ، ب 7936.
و:
هرجا که رفت زورَقِ حافِظ به بَحرِ شِعر
جامی! سَفینۀ تو ز دُنباله میرَوَد 76
. دیوانِ جامی، هَمان چ، 2 / 570، غ 160 ـ خاتِمَة الحَیاة ـ، ب 1565.
... ال۟غَرَض؛ ... این۟هَمه گُفتیم تا خاطِرنشان کُنیم تَعامُلِ سَعدی با سَفینۀ غَزَل و جُنگِ شِعر و بَیاض و اِختیاراتِ شِعری، در چُنین مَنظومهای از فِکر و فرهنگ و مُصطَلَحات قابِلِ فَهم است.
شیخ سَعدی هم مانَندِ دیگر سُخَنوَران و سَرایَندگانِ موردِ تَوَجُّه۟، گاه سَفینۀ أَشعار به نزدِ بُزُرگان و پایهوَران فرستاده، یا در سَفینۀ بُزُرگان کَلِمه و کَلامی به یادگار رَقَم کَرده است.
شیخِ شیرین۟سُخَنِ شیراز، خود، در قِطعَهای در ستایشِ «صاحبدیوانِ» جُوی۟نی، سُروده است:
سَفینۀ حِکمیّات و نَظم و نَث۟رِ لَطیف
که بارگاهِ مُلوک و صُدور را شایَد
به صَدرِ صاحِبِ صاحِبقِران فِرِستادَم
مَگَر به عَی۟نِ عِنایَت قَبول فَرمایَد
رَوَنده رَفت؛ نَدانَم رَسید یا نَرَسید
ازین قیاس که آیَنده دیر میآیَد
به پارسایی ازین حال مَش۟ورَت بُردَم
مگر ز خاطِرِ مَن بَندِ بَسته بُگشایَد
چه گُفت؟ گُفت: نَدانی که خواجه دَریاییست
نه هَر سَفینه ز دَریا دُرُست بازآیَد! 77
. کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 826.
سَعدی در پایانِ تَغَزُّلی انجامیده به ستایشِ صاحِب دیوان هَم، گُفته است:
کَسان سَفینه به دَریا بَرَند و سود کُنَند
نه چون سَفینۀ سَعدی، نه چون تو دَریایی 78
. کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 749.
مقامِ والایِ سُخنِ نَغزِ سَعدی، کَثیری از سَفینهپَردازان و گُزیدهسازان را بَرمیآغٰالٰانیده است تا نمونههایِ سُخَنِ او را در مُنتَخَباتِ شِعریِ خود وارِد کُنَند؛ و این، از روزگارِ خودِ شیخ آغاز گردیده بوده است.
نمونهها پُرشُمار است؛ و سَفینۀ شمسِ حاجی، یکی از سَفینههایِ کُهَنی است که از شِعرِ شیخِ شیراز گِرانبار است 79
. نگر: سَفینۀ شَمسِ حاجی (تَدوین و کتابَت 741 هـ. ق.)، شَمسالدّین محمَّد بنِ دولَتشاه بنِ یوسُفِ شیرازی، مقدّمه [و] تَصحیح و تَحقیق: میلادِ عَظیمی، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1390 هـ. ش.
در این "سفینه"یِ دیرینۀ اَرزَنده، هم "غَزَل" (ص 70 و صص 418 ـ 467) و هم "قَصیده" (صص 407 ـ 417) و هم "مثنوی" (صص 263 ـ 265) از سَعدی هست.
در این "سفینه"یِ دیرینۀ اَرزَنده، هم "غَزَل" (ص 70 و صص 418 ـ 467) و هم "قَصیده" (صص 407 ـ 417) و هم "مثنوی" (صص 263 ـ 265) از سَعدی هست.
شیخ سَعدی، خود، به سَفینهها و دَفترهایِ مُنتَخَبات که بر سُرودههایِ وی اِشتِمال داشته و مَرغوبِ طِباعِ سُخَن۟شناسان و جویَندگانِ چُنین أَلفاظِ سَخته و مَعانیِ مُهَذَّب میافتاده است و مَشامِ واقِفانِ اَرجِ اَریجِ أَدَب را مینَواخته، إِشاراتی کرده است.
دَر فرجامِ غَزَلی به آغازۀ «ای صورَتَت ز گوهَرِ مَعنی خزینهای ... »، فَرموده است:
سَعدی به پاک۟بازی و رِندی مَثَل نَشُد
تَنها دَرین مَدینه، که دَر هَر مَدینهای
شعرش چو آب در همه عالَم چُنان شُده
کز فار۟س میرَوَد به خُراسان سَفینهای 80
. کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 595، غ 496.
آنجا هم که فَرموده است:
ز بَحرِ طَبعِ تو امروز دَر مَعانیِ عِشق
هَمه سَفینۀ دُر میرَوَد به دَریابار 81
. کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 722.
إِشارَتِ ضِم۟نی و گوشۀ چَشمی به سَفینههایِ شِعر دارَد.
گُفتنیها در این أَبواب، فَراوان است؛ و از سُخَن سُخَن خیزَد. قَدری دِرازنَفَسی شُد. پوزِش میخواهَم. مَقصودِ ما، تَحقیقِ عَمیق در بابِ سَفینهپَردازی و جُنگ۟سازی و مانَندِ آن، نبود. تنها میخواستم توضیح دِهَم آنچه خَیال میکُنَم که آن "اختیارِ" بی۟تِ شیخِ شیراز ناظِر به آن باشَد، یعنی: سَفینه و جُنگ و بَیاض و ...، چگونه چیزی بوده است و چرا و چه سان این «اِختیار» در آن بی۟تِ سَعدی و در مُصاحَبَتِ «مَحبوب» و «مَش۟روب» و ...، مُناسِب میاُفتَد.
اکنون ـ اگر از مَحضَرِ سُخَن۟دانان مَأ۟ذون باشم ـ میخواهم بیَف۟زایَم:
آنجا هم که خواجۀ شیراز، حافِظ، در غَزَلِ «ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خونست ...»، میفَرمایَد:
چگونه شاد شَوَد اَندَرونِ غَمگینَم
به اختیار؟! که از اختیار بیرونست! 82
. دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 126، غ 55، ب 8.
به گُمانِ این بَندۀ کمترین، شاعِر، واژۀ «اختیار» را در نَخُستین موردِ اِستِعمالِ آن، با تَوَجُّه۟ به هَمین مَعنایِ موردِ نَظَرِ ما به کار بُرده و در اِستِفهامی مُن۟کِرانه پُرسیده است:
«چگونه ممکن است باطِنِ اَندوهگین و ضَمیرِ حَزینِ مَن، ـ چُنان که در مَقامِ تَفَرُّج و غَم۟زُدایی مَرسوم است ـ به مُصاحَبَت و مُطالَعَتِ سَفینه و بَیاض و مُنتَخَباتِ شِعری (/ "اختیار") از غَم رَهائی یابَد؟! چه، این رَها شُدَن از غَم، بیرون از اختیارِ مَن است (/ مَقدورِ مَن نیست)».
خَیال میکُنَم این اِستنباط، به شیوۀ سُخَنوَریِ حافِظ ـ که حَتَّیال۟مَقدور بیشینۀ ساحتهایِ دَلالَت و تَداعیِ واژه ها را در کار میگیرد و (به تَعبیرِ بَعضِ أَجِلّه) "شیرۀ جانِ کَلِمات را میمَکَد" 83
. این تَعبیرِ گویا ـ و یا: قَریب به این تَعبیر ـ را، از متن۟شناسِ والامَقامِ سپاهانی، اُستاد جَمشیدِ سُروشیار (مَظاهِری) ـ دامَ عُلاه! ـ، شُنوده ام.
اصفهان / خَزانِ 1395 هـ. ش. 84
. این گُفتار زین۟پیش چاپ شُده است در:
فَرزَندِ هِرات (اَرج۟نامۀ استاد نَجیبِ مایلِ هرَوی)، به کوشِشِ: عَلیِ أَوجَبی، چ: 1، تهران: خانۀ کتاب ـ وـ سازمانِ أَسناد و کتابخانۀ مِلّیِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران، 1395 هـ. ش.، صص 357 ـ 372.
مَعَال۟أَسَف در آن کتاب، نه تَنها یک زایِ بُلفُضول بَر سَرِ عِنوان مَقالۀ پیشکَشیِ مُخلِص نشسته است و آن را به "ز«اختیار» سعدی کدام است؟" بَدَل کرده که بی مَعناست!، در متنِ این مَقاله و بَعضِ دیگر مَقالات نیز دَرهَم ریختگیهائی هَرچَند جُزئی پیش آمده که مایۀ تأُسُّف است. وَقتی عِلَّتِ این نابسامانیها را پُرسان شُدَم، گُفتَند که دَستبُردِ ناخواستۀ هیولایی است نابکار به نامِ «ایٖندیٖزای۟ن» که گاه چُنین زشتکاریها میکُنَد؛ شَرمَش باد!!! ... ... به هَر روی۟، چارهای نیست و لابُد خوانَندگانِ آن سِفرِ نَفیس، چُنین گُستاخیهایِ «ایٖندیٖزای۟ن» را بر طابِعانِ کتاب خواهَند بَخشود؛ وَ ال۟عُذرُ عِن۟دَ کِرامِ النّاسِ مَق۟بولٌ!
فَرزَندِ هِرات (اَرج۟نامۀ استاد نَجیبِ مایلِ هرَوی)، به کوشِشِ: عَلیِ أَوجَبی، چ: 1، تهران: خانۀ کتاب ـ وـ سازمانِ أَسناد و کتابخانۀ مِلّیِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران، 1395 هـ. ش.، صص 357 ـ 372.
مَعَال۟أَسَف در آن کتاب، نه تَنها یک زایِ بُلفُضول بَر سَرِ عِنوان مَقالۀ پیشکَشیِ مُخلِص نشسته است و آن را به "ز«اختیار» سعدی کدام است؟" بَدَل کرده که بی مَعناست!، در متنِ این مَقاله و بَعضِ دیگر مَقالات نیز دَرهَم ریختگیهائی هَرچَند جُزئی پیش آمده که مایۀ تأُسُّف است. وَقتی عِلَّتِ این نابسامانیها را پُرسان شُدَم، گُفتَند که دَستبُردِ ناخواستۀ هیولایی است نابکار به نامِ «ایٖندیٖزای۟ن» که گاه چُنین زشتکاریها میکُنَد؛ شَرمَش باد!!! ... ... به هَر روی۟، چارهای نیست و لابُد خوانَندگانِ آن سِفرِ نَفیس، چُنین گُستاخیهایِ «ایٖندیٖزای۟ن» را بر طابِعانِ کتاب خواهَند بَخشود؛ وَ ال۟عُذرُ عِن۟دَ کِرامِ النّاسِ مَق۟بولٌ!
- . کلّیّاتِ سَعدی، به اِهتِمامِ مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغ۟مائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّم۟شاهی]، چ: 15، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ. ش.، ص 473،غ ۱۷0.
از بَرایِ مُلاحَظَۀ ضَبطِ این غَزَل در بَعضِ دیگر ویراستهایِ سُرودههایِ شیخِ شیراز و دیدنِ گُزارِشِ دِگَرسانیهایِ دَستنوشتها، ـ از جُمله ـ نگر:
غَزَلهایِ سَعدی، تَصحیح و ...: دکتر غُلامحُسَینِ یوسُفی، به اهتمامِ: دکتر پَرویزِ اَتابکی، و دَستیاریِ: بانو رِفعَتِ صَفیٖنیا، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1385 هـ. ش.، ص 107 (غ 229) و 447.
- . غَزَلهایِ سَعدی، به کوششِ: نوراللهِ ایزدپَرَست، چ: 2، تهران: دانِش، ج1: 1362 هـ. ش. / ج2: 1369 هـ. ش.، 1 / 233.
- . دیوانِ غَزَلیّاتِ اُستادِ سُخَن سَعدیِ شیرازی، با مَعنیِ واژهها و شَرحِ أَب۟یات و ذِکرِ وَزن و بَحرِ غَزَلها و بَرخی نُکتههایِ دَستوری و أَدَبی و أَمثال و حِکَم به کوششِ: دکتر [سَیِّد] خَلیلِ خَطیب رَهبَر، چ: 10، تهران: اِنتِشاراتِ مَه۟تاب، بی تا، 1 / 252.
- . غَزَلیّاتِ سَعدی، بَر أَساسِ چاپهایِ شادروانان مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [و] حَبیبِ یَغ۟مایی، مُقابله، إِعراب۟گُذاری، تَصحیح، توضیحِ واژهها و اِصطِلاحات، مَعنایِ أَب۟یات و تَرجَمۀ شِعرهایِ عَرَبی: کاظِمِ بَرگ نی۟سی، ویراستِ 2، چ: 1، تهران: شرکتِ اِن۟تِشاراتیِ فِکرِ روز، 1386 هـ. ش.، 1 / 424.
- نگر: شَرحِ غَزَلهایِ سَعدی ـ هَمراه با مُقَدّمه، تَلَفُّظِ واژههایِ دُشوار، دُرُست۟خوانی و زیباشناسیِ بی۟تهاـ، به کوشِشِ: دکتر مُحَمَّدرضا برزگَرِ خالِقی ـ و ـ دکتر تورَجِ عَق۟دایی، چ: 1، تهران: اِن۟تِشاراتِ زَوّار، 1386 هـ. ش.، 1 / 386 و 38.
- . هَمان، 1 / 386.
- . هَمان، هَمان جا.
- . شرحِ غَزَلیّاتِ سَعدی، فَرَحِ نیازکار، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ هِرمِس ـ با هَمکاریِ: مَرکَزِ سَعدیٖشناسی [یِ شیراز] ـ، 1390 هـ. ش.، ص 532.
- . نگر: غَزَلیّات و قَصایدِ سَعدی ـ از رویِ نُسخۀ شادروان مُحَمَّدعَلیِ فُروغی با مَعنیِ واژهها و توضیحِ تَعبیرهایِ دُشوارـ، به کوششِ: غُلامرضا اَرژَنگ، چ: 1، تهران: نَشرِ قَط۟ره، 1383 هـ. ش.، ص 521؛ و: غَزَلیّاتِ شیخ شیراز سَعدی، مُقَدَّمه و شَرح: بَهاءالدّینِ اسکَندَری، چ: 6، تهران: مُؤَسَّسۀ اِن۟تِشاراتِ قَد۟یانی، 1386 هـ. ش.، ص 256.
- . این کتابِ عَزیزِ شَریف و سِف۟رِ نَفیسِ مُنیف، بارها چاپ شُده است؛ و از آن جُمله:
اختيار مَعرِفَةِ الرِّجال ال۟مَعروف بِـ: رجالِ الكشیّ، شَي۟خ الطّائِفَة أَبوجَعفَر الطّوسیّ، تَصحيح وَ تَعليق: المُعَلِّم الثّالِث ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تَحقيق: السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، 2ج، ط: 1، قُم: مُؤَسَّسة آلِالبي۟ت ـ عَلَي۟هِمُ السَّلام ـ، 1404 هـ. ق.
با این۟هَمه، جایِ طَب۟عی پِژوهشیانه که گُزارندۀ حَقِّ آن باشَد، هَنوز خالی است؛ و البتّه «کار را با کاردان بایَد سپرد».
- . «قاینی»بودنِ «عَلیّ بنِ أَحمَدِ» فَراهَم آورَندۀ اختیاراتِ شاهنامه را، نگر در: ایرانشناسی (مجلّه)، دورۀ جَدید، س 14، صص 850 ـ 855 ( گُفتارِ دکتر مَحمودِ اُمیدسالار، زیرِ نامِ «نکتهای در بابِ هُویَّتِ جامعِ کتابِ اختیارات شاهنامه»).
- . اِختیاراتِ شاهنامه (مَتنی گُزیده از قَرنِ پنجُم)، به اِنتِخابِ [/فَراهَم آوردۀ] عَلیّ بنِ أَحمَدِ [قاینی]، به تَصحیحِ: مُصطَفیٰ جی۟حونی ـ و ـ مُحَمَّدِ فشارَکی، چ: 1، مَشهَد: مَرکَزِ خُراسان۟شناسی یِ آستانِ قُدسِ رَضَوی ـ ع ـ، 1379 هـ. ش.
- . از بیتِ «ز بَنده علیّ بنِ أَحمد که اوست / نَبیّ و وَصی را وَفادار و دوست» که در خُطبۀ کتابش سُروده است ( اِختیاراتِ شاهنامه، چ جی۟حونی ـ فشارَکی، ص 23 ـ با تَصَرُّفی جُزئی ـ)، چُنین چیزی اِستِش۟مام میشَوَد؛ وَ ال۟عِلمُ عِن۟دَ اللهِ تَعَالَیٰ.
- . کَردَن: ساختن، تَرتیبدادن، فَراهَمکَردَن، تَصنیفوتَألیفکَردن.
أَبومُعین ناصِرِ خُسروِ قُبادیانیِ مَروزیِ یَم۟گانی (394 ـ 481 هـ. ق.) در بَیانِ چرائیِ تَصنیفِ کِتابِ جامِع ال۟حِکمَتَین نوشته است:
« ... و هیچکَس کتابی نکَرد اندر چون و چرایِ آفرینش، از بَهرِ آنک ... ».
( جامِع الحِکمَتَین، به تَصحیح و مقدّمۀ فارسی و فرانسَویِ: پرفسور هنری کُربین [ / هانری کُربَن] ـ و ـ دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 2، تهران: کتابخانۀ طَهوری، 1363هـ. ش. ، ص 16).
أَحمَد بنِ عُمَر بنِ عَلیِّ نِظامیِ عَروضیِ سَمَرقَندی ( فـ : 560 هـ. ق.)، در بابِ «کتابِ مُعالجتِ بُقراطی» نوشته است:
«اندر طِبّ، کَس، چُنان کتابی نکرده است.» ( چهارمقاله، به کوششِ دکتر محمَّدِ مُعین، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ اَرمَغان، ص 123).
نَظائِر و شَواهِدِ چُنین کاربُردها، در مُتونِ قَدیم فَراوان است.
- . اختیاراتِ شاهنامه، چ جی۟حونی ـ فشارَکی، ص 23.
- . اختیاراتِ شاهنامه، چ جی۟حونی ـ فشارَکی، ص 26.
- . نگر: جُنگِ رُباعی ـ بازیابی و تَصحیحِ رُباعیّاتِ کهنِ پارسی ـ، پِژوهِش و ویرایِش: سَیِّد عَلیِ میٖرأَفضَلی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1394 هـ. ش.، ص 339 و 326.
- . دیوانِ حافِظ، خواجه شَمسالدّین مُحَمَّدِ حافِظِ [شیرازی]، به تَصحیح و توضیحِ: پَرویزِ ناتِلِ خانلَری، چ: 3، تهران: شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 108، غ 46، ب 1.
- . نُسخه بَدَل: زیرک.
- . دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 952، غ 468، ب 1 و 2.
- . نُسخه بَدَل: ایوانی.
- . رُباعیّاتِ خَیّام ( طَرَبخانه)، یارأَحمَد بنِ حُسَینِ رَشیدیِ تَبریزی ، به تَصحیحِ: اُستادِ جَلالالدّینِ هُمایی، چ: 2، تهران: مُؤَسَّسۀ نَشرِ هُما، 1367 هـ. ش.، ص 74، ش 282.
داوریِ اُستادِ علّامۀ أَجَلّ، جَلالالدّینِ هُمایی ـ طابَ ثَراه ـ را، دربارۀ این چارانه، نگر در: همان، ص 36، هامِش.
- . در عَصرِ ما نیز کَم نَبوده اند نویسَندگان و هُنَرمندان و دیگَر نُخ۟بگانی که از برایِ فِرار از واقِعِ کَریٖهِ موجود و رَهیدن از اَندُهانِ نامَعدود، در دامِ اعتیادهایِ هَپیونی و تَخ۟دیری فُرواُفتادهاند، یا ... .
- . چُنان که گُفتیم، گاه۟ این تَصاویر، "حَقیقی" است و گاه۟ "مَجازی". به دیگَر سُخَن، برخی براستی به کُنجیّ و مُلازَمَتِ بادهایّ و دَفتریّ و مَعشوقی پَناه میبُردهاند؛ و بَرخی، یادکَردِ این۟هَمه را چونان نِمود و نِمادی از اِعتِزال و اِل۟تِجایِ خویش و حِکایَتی از اِشتِدادِ عَلائِقِ کنارهجویانۀ خود مَجالِ طَرح میدادهاند.
إِصرار بر اِنتِسابِ جَمیعِ این نُخبگان به شُربِ خَمر و چه و چهها، هَمان اندازه غیرِعِل۟می و بیپُشتوانه است که رویکَردِ تأویلیِ مُف۟رِط در بابِ هر إِخبارِ عی۟نی و إِصرار بر نَف۟یِ هرگونه ارتباطِ جُملگیِ ایشان با این عَوالِمِ مَع۟صیَتآلود.
خُدایِ سُبحان هَمَگان را از آلایشِ به کَبائِر و مَعاصی در پَناهِ خویش داراد! و بارانِ بَخشایشَش را بر مَع۟شَرِ ماضیٖن و زُم۟رۀ باقیٖن فُروریزاد! بِمَنِّهِ و کَرَمِه؛ ... وَ ال۟عِص۟مَةُ لِمَن۟ عَصَمَهُ اللهُ تَعَالیٰ.
- . دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 710، غ 347، ب 1 و 2.
- . دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیح و اِهتِمامِ: حُسَینعَلیِ باستانیِ راد، تهران: کتابخانۀ سَنائی، بی تا، ص 396، ش 338، ب 8192 ـ 8197.
- . دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی،1 / 106، غ 45، ب 1 و 2.
- . مَثنَویِ هَفت اورَنگ، نورالدّین عَبدالرَّح۟مٰنِ جامی، مقدّمه از: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، تَحقیق و تَصحیح: جابُلقا دادعلیشاه ـ و ـ أَصغَر جان۟فدا ـ و ـ ظاهِر أَحراری ـ و ـ حسین أَحمَد تربیت ـ و ـ أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، تهران: دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب ـ و ـ مَرکَزِ مُطالَعاتِ ایرانی، 1378 هـ. ش.، 1 / 695، ب 2767.
لابُد، وام۟داریِ مُحتَمَلِ سُرودۀ عَبدالرَّحمٰنِ جامی به بَی۟تی زَبانزَد از سَرایَندۀ بُزُرگِ تازی، أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی، بر نُکتهسَنجانِ دیدهوَر پوشیده نیست. أَبوالطَّیِّبِ مُتَنَبّی گُفته است:
أَعَزُّ مَكَانٍ فِی الدُّنَى سَر۟جُ سَابِحٍ
وَ خَيْرُ جَلِيسٍ فِی الزَّمَانِ كِتابُ
- . دیوانِ جامی، مُقَدّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، تهران: دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب ـ و ـ مَرکَزِ مُطالَعاتِ ایرانی، 1378 هـ. ش.، 2 / 297، غ 348، ب 3110.
- . دیوانِ کامِلِ اُستاد جَمالالدّین مُحَمَّد بنِ عبدالرَّزّاقِ اصفهانی، با تَصحیح و حَواشیِ: حَسَنِ وَحیدِ دَستگِردی، تهران: مَطبَعَۀ اَرمَغان، 1320 هـ. ش.، ص 17.
- . دیوانِ جامی، مقدّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، 1 / 275، غ 136 ـ فاتِحَة الشَّباب ـ، ب 2755.
- . در یکی از رُقعاتِ شیخ مُحَمَّدعلیِ حَزینِ لاهیجی ـ طابَ ثَراه ـ میخوانیم:
«... مَجموعۀ سَرکار را چون جسارت به تَسویدِ صفحه نموده بود، مَرسولِ خدمت داشت. اگر حاضر و در نَظَر نسخۀ مرغوبی ـ که فِیال۟جُمله امروز و امشب طَبع را به آن مَشغول توان ساخت ـ باشد، به إِرسالِ آن مِنَّت خواهَند گُذاشت؛ و ...»
( مَقالاتِ عارِف ـ دَفترِ دُوُم: بیست و هَفت رِسالۀ کوتاه و بَرگُزیدۀ مُتونِ فارسی در زَمینۀ أَعلامِ تاریخی، موسیقی، عِرفان، جُغرافیا و أَدَبیّات ـ، دکتر عارفِ نوشاهی، چ: 1، تهران: بُنیادِ موقوفاتِ دکتر مَحمودِ اَفشار، 1386 هـ. ش.، ص 653).
- . این «سَفینه»یِ ابنِ یَمین، ظاهرًا همان "سفینۀ شِعر" است، نه کشتیِ شَراب.
صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ گُفته است:
اگر سفینه برایِ نجاتِ بحرِ غَمست
بَسَست کشتیِ دَریاکشان کدویِ شَراب
- . دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، تهران: کتابخانۀ سَنائی، ص 510، ش 753، ب 10474 و 10475.
- . کلّیّاتِ سَلمانِ ساوَجی، مُقَدّمه و تَصحیح: دکتر عَبّاسعَلیِ وَفایی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1389 هـ. ش.، ص 47.
- .« 1084 هـ. ق.».
- . دیوانِ مُلّا مُحَمَّد رَفیعِ واعِظِ قَزوینی، به کوششِ دکتر سَیِّد حَسَنِ ساداتِ ناصِری، تهران: مَطبوعاتیِ عَلی أَکبَرِ عِلمی، 1359 هـ. ش.
- . دیوانِ عطّارِ نیشابوری ـ مَتنِ انتقادی بر أَساسِ نسخههایِ خَطّیِ کهن ـ، به سَعی و تَصحیحِ: مهدیِ مَدایِنی ـ و ـ مِهرانِ اَفشاری، با هَمکاری و نظارتِ: عَلیرضا إِمامی، چ: 1، تهران: نشرِ چَرخ، 1392 هـ. ش.، ص 582، غ 445، ب 5.
- . نُسخهبَدَل: سفینه کتاب.
- . دیوانِ أَشعارِ شهابالدّین عَم۟عَقِ بُخارایی، مُصَحِّح: عَلیرِضا شَعبانلو، تهران: اِنتِشاراتِ آزما، 1389 هـ. ش.، ص 228.
- . سَنج: همان، ص 356 و 357.
- . دیوانِ غَزَلیّاتِ أَسیرِ شَهرستانی، جَلالالدّین بنِ میرزامُؤمنِ أَسیرِ شَهرستانی، تَصحیح و تَحقیق: دکتر غُلامحُسَینِ شَریفیِ وِل۟دانی، چ: 1، تهران: مَرکزِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، 1384 هـ. ش.، ص 148، غ 312، ب 3.
- . وقتی میگُفتند: فُلان مَجموعه انتِخاب نَدارَد، مَقصودشان این بود که: هَمهاش خوب است، سَر تا پا حُسن است، چُنان نیست که بتوان جُزئی از آن را بر جُزءِ دیگر رُج۟حان داد و یکی را بَرگِرِفت و دیگری را وانِهاد.
صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ میگویَد:
هَلاکِ حُسنِ خُدادادِ او شَوَم که سَراپا
چو شِعرِ حافِظِ شیراز اِنتِخاب نَدارَد
( کلّیّاتِ صائِبِ تَبریزی، با مُقَدَّمۀ أَمیریِ فیروزکوهی، تهران: کتابفُروشیِ خَیّام، بی تا، ص 366، غ 1005).
- . صائِبِ تَبریزی ـ رَحِمَهُ الله ـ، در تَعبیری شاعِرانه، بَیاضِ گَردَنِ یار را چُنین بَیاضی قَلَم میدِهَد!:
بَیاضِ گَردَنِ او در کتابخانۀ حُسن
سَفینهای است که حاجَت به انتخابَش نیست!
- . فَرهَنگِ فارسی، دکتر مُحَمَّدِ مُعین، چ: 8، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1371 هـ. ش.، 1 / 616.
- . دیوانِ جامی، مُقَدَّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، 2 / 510، غ 67، ب 885.
- . دیوانِ شیخ فَریدالدّین عَطّارِ نیشابوری، حَواشی و تَعلیقات از: م. دَرویش، چ: 2، تهران: سازمانِ چاپ و اِنتِشاراتِ جاویدان، 1359 هـ. ش.، ص 656.
- . در مأخذ: منشور.
- . در مأخذ: منیر.
سوزنیِ سَمَرقَندی گُفته است:
سوزَنی! در سِلکِ مَدحِ خُسروِ دَریادِل آر
هَرچه دَر دَریایِ خاطِر لُؤلُؤی داری نَثیر
( لُغَت۟ نامهیِ دِهخُدا، ذیلِ «نَثیر»).
- . در مأخذ: نمود.
- . در مأخذ: ستاره.
- . در مأخذ: منحیه هم.
- . در مأخذ: چه.
- . در مأخذ: چه.
- . در مأخذ: تواضع.
- . در مأخذ: مشفق.
- . دیوانِ مَجدِ هَمگَر، دَستنوشتِ کتابخانۀ مَج۟لِسِ شورایِ إِسلامی (ش 240)، مُوَرَّخِ 1302 هـ. ق.، ص 144.
- . دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، کتابخانۀ سَنائی، ص 334 و 335، ش 90، ب 6962 ـ 6970.
- . دیوانِ نَظیریِ نیشابوری، با تَصحیح و تَعلیقات: مُحَمَّدرِضا طاهِری (حَسرَت)، چ: 1، تهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ نگاه، 1379 هـ. ش.، ص 6، غ 5، ب 2.
- . دیٖنه: دیٖروزیٖن، دیٖروزیٖنه. طِفلِ دینه: نوزاد، کودَکی که هَمین دیروز (/ در گُذَشتۀ نزدیک) به دُنیا آمده است.
- . «قِنینه» و «قِنّینه»: شیشۀ بُزُرگ؛ صُراحیِ بُزُرگ؛ شیشۀ دراز۟گَردَن؛ شیشهای که در آن شَراب ریزَند.
- . دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، ص 391، ش 321، ب 8099 ـ 8109.
- . نگر: مُنشَئات [= مُنشَآت]، شَرَفالدّین عَلیِ یَزدی، به کوشِشِ: ایرَجِ افشار ـ با هَمکاریِ: مُحَمَّدرضا اَبوئیِ مِه۟ریزی ـ، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ ثُرَیّا، 1388 هـ. ش.، صص 62 ـ 66 و 70 ـ 72.
- . نُسخهبَدَل: خدیو.
- . وَ ال۟عِیاذُ بِالله! ... آیا این سُخَنانِ ابنِ یَمینِ فَریومَدی از مَصادیقِ نمایانِ "تَرکِ أَدَبِ شَرعی" نیست؟! ... آیا تَف۟ضیلِ آن مَردِ دیوانیِ مَم۟دوح بر جَمیعِ بنیٖبَشَر، خِلافِ ضَرورَتِ مَعقول و مَشروع نیست؟! ... "نَعُوذُ بِاللهِ مِن۟ سُبَاتِ ال۟عَق۟لِ وَ قُب۟حِ الزَّلَل!"
- . نُسخهبَدَل: روزگار.
- . نُسخهبَدَل: داعیِ درگاه.
- . چُنین است در أَصل.
گویا هَم «مَأ۟وایِ ...» میتوان خوان۟د (چه، بَعضِ کاتبانِ قَدیم، در چُنین جایها، یاءِ إِضافَت را کتابَت نمیکردهاند)، و هَم « مَأ۟وٖیِّ ...».
- . دیوانِ أَشعارِ ابنِ یَمینِ فَریَومدی، به تَصحیحِ باستانیِ راد، ص 379، ش 265، ب 7856 ـ 7866.
- دیوانِ کَمالِ خُجَندی، تَصحیح و مُقابله: أَحمَدِ کَرَمی، چ:1، تهران: اِنتِشاراتِ «ما»، 1372 هـ. ش.، ص 24، غ 31.
- . دیوانِ أَدیبِ صابِرِ تِرمِدی، به تَصحیح و اِهتِمامِ: مُحَمَّدعَلیِ ناصِح، چ: 1، تهران: مُؤَسَّسَۀ مَطبوعاتیِ عِلمی، ص 122.
- . دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 980، غ 482، ب 10.
- . دیوانِ حافِظ، همان چ، 1 / 716، غ 350، ب 9.
- . کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 741.
- . دیوانِ جامی، مقدّمه و تَصحیح: أَعلٰاخان أَف۟صَحزاد، زیرِ نَظَرِ دَفتَرِ نَشرِ میراثِ مَکتوب، چ: 1، 1 / 764، غ 865 ـ فاتِحَة الشَّباب ـ، ب 7936.
- . دیوانِ جامی، هَمان چ، 2 / 570، غ 160 ـ خاتِمَة الحَیاة ـ، ب 1565.
- . کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 826.
- . کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 749.
- . نگر: سَفینۀ شَمسِ حاجی (تَدوین و کتابَت 741 هـ. ق.)، شَمسالدّین محمَّد بنِ دولَتشاه بنِ یوسُفِ شیرازی، مقدّمه [و] تَصحیح و تَحقیق: میلادِ عَظیمی، تهران: اِنتِشاراتِ سُخَن، 1390 هـ. ش.
در این "سفینه"یِ دیرینۀ اَرزَنده، هم "غَزَل" (ص 70 و صص 418 ـ 467) و هم "قَصیده" (صص 407 ـ 417) و هم "مثنوی" (صص 263 ـ 265) از سَعدی هست.
- . کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 595، غ 496.
- . کُلّیّاتِ سَعدی، چ أَمیرکَبیر، ص 722.
- . دیوانِ حافِظ، به تَصحیحِ خانلَری، چ: 3، شرکتِ سِهامیِ اِن۟تِشاراتِ خوارَزمی، 1 / 126، غ 55، ب 8.
- . این تَعبیرِ گویا ـ و یا: قَریب به این تَعبیر ـ را، از متن۟شناسِ والامَقامِ سپاهانی، اُستاد جَمشیدِ سُروشیار (مَظاهِری) ـ دامَ عُلاه! ـ، شُنوده ام.
- . این گُفتار زین۟پیش چاپ شُده است در:
فَرزَندِ هِرات (اَرج۟نامۀ استاد نَجیبِ مایلِ هرَوی)، به کوشِشِ: عَلیِ أَوجَبی، چ: 1، تهران: خانۀ کتاب ـ وـ سازمانِ أَسناد و کتابخانۀ مِلّیِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران، 1395 هـ. ش.، صص 357 ـ 372.
مَعَال۟أَسَف در آن کتاب، نه تَنها یک زایِ بُلفُضول بَر سَرِ عِنوان مَقالۀ پیشکَشیِ مُخلِص نشسته است و آن را به "ز«اختیار» سعدی کدام است؟" بَدَل کرده که بی مَعناست!، در متنِ این مَقاله و بَعضِ دیگر مَقالات نیز دَرهَم ریختگیهائی هَرچَند جُزئی پیش آمده که مایۀ تأُسُّف است. وَقتی عِلَّتِ این نابسامانیها را پُرسان شُدَم، گُفتَند که دَستبُردِ ناخواستۀ هیولایی است نابکار به نامِ «ایٖندیٖزای۟ن» که گاه چُنین زشتکاریها میکُنَد؛ شَرمَش باد!!! ... ... به هَر روی۟، چارهای نیست و لابُد خوانَندگانِ آن سِفرِ نَفیس، چُنین گُستاخیهایِ «ایٖندیٖزای۟ن» را بر طابِعانِ کتاب خواهَند بَخشود؛ وَ ال۟عُذرُ عِن۟دَ کِرامِ النّاسِ مَق۟بولٌ!
سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۶:۴۲
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
هر که منظوری ندارد عمر ضایع میگذارد/ اختیار اینست، دریاب ای که داری اختیاری(سعدی)
عذرخواهم از بابت تصدیع و پرگویی، و مشتاق راهنمایی اگر این ذره را در خور بدانید.
تنت درست و دلت شاد و خاطرت خوش باد!
توضیحِ جویا جهانبخش:
با عرضِ سلام و تقدیمِ احترام به جَنابِ سه نقطه!
در غرابتِ پیشنِهادِ مخلص، سخنی نیست؛ لیک به شرحی که نوشته ام، این "غریب" را از دیگر پیشنهادهایِ موجود دَرخورتر یافته ام؛ بی آن که بر إصابَتِ نَظَرِ خود مُصر باشم؛ و العِلمُ عندَ الله.
حضرت جویا جهانبخش-ادام الله ظله و عزه.
دقیقه یابیها و لطیفه جوییها و ظریفه نگاریهای شما همیشه انسان را شادان و مبتهج می کند، این نوشتار سودمند نیز همینگونه است. تا باد چنین باد!
اما مع الوصف این کمترین اختیارِ حضرتتان را در باب "اختیار سعدی" کمی مستبعد و غریب می پندارم،چراکه اولا در همه مواردی که واژه اختیار به معنی گزیده اشعار و گزیده نوشتار و کتاب به کار رفته قرینه روشن و واضحی در کارست که بدان معنی رهنمون می شود، و این لفظ نه چون کلمه سفینه و بیاض و جنگ است که به اندک اشاره ای معنی مراد(به گزیده اشعار) از آن روشن می شود.
ثانیا تا آنجا که این حقیر جویا شدم این کلمه در اشعار سعدی بزرگ درین معنی بکار نرفته است.
ثالثا این معنی با نسخه بدل مشروبی(مسطوری) سازگاری ندارد و اشکال مشار الیه در مصرع همچنان باقیست.
افزون برین-چنانکه خود بهتر از بنده می دانید- به صرف اشکال و ابهامی که در مصرع هست نمیتوان به دامان معنی دور و غریب اختیار فرو غلطید.برین اساس اختیار این بنده ناچیز همان ضبط نسخه بدل یغمایی است یعنی:"کسی را کاختیاری هست و مطلوبی و محبوبی" با این مؤید که در مصرع
گویا کلمۀ «جریده» نیز معادل اختیار و سفینه در آثار متقدّمین آمده است . ابن یمین گوید:
عزلت و انزوا و تنهایی
برهانندت از هزار بلا
گوشه ای و جریده ای که در او
جمع باشد لطایف شعرا
هر که دارد بسان ابن یمین
نیست تنها که هست با تنها
توفیق یارتان باد
توضیحِ جویا جهانبخش:
با سلام و تحیّت
طبقِ مَعمول استفاده کردم.
أدامَ اللهُ أَیّامَ إِفاداتِکُم!
گویا وجه تسمیه این ظرف( آوندی که در آن شراب ریزند) مرتبط با صدای نشاط انگیزی است که به هنگام خارج شدن مایع سمع آن ملاعین را می نوازد.خاقانی گوید:
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعلِ تر آورد
عبد الرّزاق دنبلی که خود شیعی متعصّبی است در وصف واثق عبّاسی می گوید:
...وی همواره با قلقل قنّینه و ترنّمِ عود قیام و قعود داشت
مثل همیشه از مطالعۀ نازک اندیشی های جنابعالی محظوظ شدم.البته آنجا که شعر ابن یمین را خواندم مبلغی متعجّب شدم چرا که پیشتر آن جناب را با این قطعۀ معروفش شناخته بودم که سیمای متفاوتی در ذهنم تصویر کرده بود.
نان جوین و خرقۀ پشمین و آب شور
سی پارۀ کلام و حدیث پیمبری
با یک دو آشنا که نیرزد به نیم جو
در پیش چشم همّتشان ملک سنجری
تاریک کلبه ای که پی روشنیّ آن
بیهوده منّتی ننهد شمع خاوری
هم نسخه ای سه چار ز علمی که نافع است
در دین نه ژاژ عنصری و لغو انوری
این آن سعادتی است که بر وی حسد برد
جویای افسر جم و تخت سکندری
البته شاید شاعر مثل تمامی بنی نوع بشر ذو وجهین بوده .زمانی این می طلبیده و گاه آن.مگر ابوالمعالی قابوس نمی گفت
من بیست چیز را ز جهان برگزیده ام
تا هم بدان سرآورم این عمر دراز را
و گزینه های رنگارنگی در ادامه می آورد که ...شطرنج و نرد و بزم شراب و عبادت و نماز و یوز و باز را...