بسیار خوانده و شنیدهایم که لَهجهها و گویِشها و زبانهایِ ایرانی، بَر گَنجینهای بیش۟بَها از واژگان و تَعابیر و مُصطَلَحاتِ بَدیع و بِآیین اِشتِمال دارَند که باید پاسشان داشت و در صورَتِ إِمکان در هرچه تَوانگَرتَر ساختَنِ فارسیِ مُعاصِر از آنها بَهره جُست. این واقِعیَّتی است، إِنکارناپَذیر و شَواهِدِ بیشُمار دارَد.
این روزها به نمونهای از این واژگان بازخوردَم و دیدَم که از قَضا چه اندازه بَرایِ اِمروزمان! به کار میآیَد:
آنسان که در کِتابِ یادگارِ فَرهَنگِ آمُل (صَمصامالدّینِ عَلّامه، چ: 1، تهران: 1338 هـ.ش.، ص 96 و 104 و 105) آمده است، دَر إِقلیمِ مازَندَران و خُصوصًا آمُل، «کلفت (زنِ خدمتکار، خادمه / مقابلِ نوکر)» را «خَن۟یار» / «خانهیار» (به تَلَفُّظِ مَحَلّی: "خَنّیار") میگویَند. ... چه واژۀ زیبا و نژاده و بَرازَنده و مُحتَرَمانهای! که بیشَک سَگَش به لُغَتِ ناهَم۟وار «کُل۟فَت» که دَر تَداوُلِ عامّه بارِ تَحقیرآمیزی هَم دارَد، می ارزَد!!!
گُمان میکُنَم واژۀ «خانهیار»، از آن واژههاست که ارزِشِ إِحیاء و تَرویج دارَند. 1
عَلَی الخُصوص اکنون که به بَرَکَتِ اَفزایِشِ روزافزونِ شکافهایِ طَبَقاتی و پیآمَدهایِ ناگُزیرِ این دَستآوردِ بُزُرگِ مِلّی!، شُماری از بانوانِ کشوَرمان بَرایِ خوردَنِ نانِ حَلال مَجبورَند در خانۀ کَسانی که "ژِنِ خوب" داشتهاند و این روزها همه جور نانی از حُل۟قومشان فُرومیرَوَد، کار کُنَند، و بدین تَرتیب، پیشۀ از رونَق اُفتادۀ "کُل۟فَتی" رونَقی دوباره و بیش از پیشِ یافته است، گُمان میکُنَم بِهترست واژۀ «خانهیار» یا ریختِ دیگرِ آن یَعنی «خانیار» را به جایِ لُغَتِ تَحقیرآلودِ «کُل۟فَت» به کار گیریم.
از هَمۀ آن دَسته از دارَندگانِ ژِن۟هایِ بَرتَر نیز که با رَسانیدَنِ أوضاعِ فَلاکَت۟بارِ اِقتِصادی بدین پایه از اِنحِطاط۟، بَر سَرِ ما مِنَّت گُذاشتهاند و از تیرهروزیِ کَثیری از هَموَطَنان کَکشان هَم نَگَزیده است!، میتَوان اِنتِظار داشت حالا که از دولَتیِ سَرِ حَضَرات! هَشتِ بسیاری در گِروِ نُهِشان است و از جُمله شُماری اَنبوه از بانوانِ ایرانی به شُغلِ "کُلفَتی" سوق داده شُدهاند، مَرحَمَت فَرموده ـ عِندَ ال۟استِطاعَه! ـ، با به کار بُردَنِ واژۀ نژادۀ «خانهیار» یا «خانیار» دَر حَقِّ این بانوان، هَم اَندَکی از وَقاحَتِ خود را در مُواجهه با هَموَطَنانِ شَریفِ نانِ حَلال۟خورِ خویش مَکتوم دارَند و هَم ـ البتّه اَگَر می۟لشان کَشید! ـ گوشهای از حَقِّ مُحتَرَم۟زیستَنِ این هَموَطَنانشان را که به هِمَّتِ دَستهای از هَمان دارَندگانِ ژِن۟هایِ بَرتَر به این روز نشستهاند، پاس دارَند!
از هَمۀ آن دَسته از دارَندگانِ ژِن۟هایِ بَرتَر نیز که با رَسانیدَنِ أوضاعِ فَلاکَت۟بارِ اِقتِصادی بدین پایه از اِنحِطاط۟، بَر سَرِ ما مِنَّت گُذاشتهاند و از تیرهروزیِ کَثیری از هَموَطَنان کَکشان هَم نَگَزیده است!، میتَوان اِنتِظار داشت حالا که از دولَتیِ سَرِ حَضَرات! هَشتِ بسیاری در گِروِ نُهِشان است و از جُمله شُماری اَنبوه از بانوانِ ایرانی به شُغلِ "کُلفَتی" سوق داده شُدهاند، مَرحَمَت فَرموده ـ عِندَ ال۟استِطاعَه! ـ، با به کار بُردَنِ واژۀ نژادۀ «خانهیار» یا «خانیار» دَر حَقِّ این بانوان، هَم اَندَکی از وَقاحَتِ خود را در مُواجهه با هَموَطَنانِ شَریفِ نانِ حَلال۟خورِ خویش مَکتوم دارَند و هَم ـ البتّه اَگَر می۟لشان کَشید! ـ گوشهای از حَقِّ مُحتَرَم۟زیستَنِ این هَموَطَنانشان را که به هِمَّتِ دَستهای از هَمان دارَندگانِ ژِن۟هایِ بَرتَر به این روز نشستهاند، پاس دارَند!
- عَلَی الخُصوص اکنون که به بَرَکَتِ اَفزایِشِ روزافزونِ شکافهایِ طَبَقاتی و پیآمَدهایِ ناگُزیرِ این دَستآوردِ بُزُرگِ مِلّی!، شُماری از بانوانِ کشوَرمان بَرایِ خوردَنِ نانِ حَلال مَجبورَند در خانۀ کَسانی که "ژِنِ خوب" داشتهاند و این روزها همه جور نانی از حُل۟قومشان فُرومیرَوَد، کار کُنَند، و بدین تَرتیب، پیشۀ از رونَق اُفتادۀ "کُل۟فَتی" رونَقی دوباره و بیش از پیشِ یافته است، گُمان میکُنَم بِهترست واژۀ «خانهیار» یا ریختِ دیگرِ آن یَعنی «خانیار» را به جایِ لُغَتِ تَحقیرآلودِ «کُل۟فَت» به کار گیریم.
از هَمۀ آن دَسته از دارَندگانِ ژِن۟هایِ بَرتَر نیز که با رَسانیدَنِ أوضاعِ فَلاکَت۟بارِ اِقتِصادی بدین پایه از اِنحِطاط۟، بَر سَرِ ما مِنَّت گُذاشتهاند و از تیرهروزیِ کَثیری از هَموَطَنان کَکشان هَم نَگَزیده است!، میتَوان اِنتِظار داشت حالا که از دولَتیِ سَرِ حَضَرات! هَشتِ بسیاری در گِروِ نُهِشان است و از جُمله شُماری اَنبوه از بانوانِ ایرانی به شُغلِ "کُلفَتی" سوق داده شُدهاند، مَرحَمَت فَرموده ـ عِندَ ال۟استِطاعَه! ـ، با به کار بُردَنِ واژۀ نژادۀ «خانهیار» یا «خانیار» دَر حَقِّ این بانوان، هَم اَندَکی از وَقاحَتِ خود را در مُواجهه با هَموَطَنانِ شَریفِ نانِ حَلال۟خورِ خویش مَکتوم دارَند و هَم ـ البتّه اَگَر می۟لشان کَشید! ـ گوشهای از حَقِّ مُحتَرَم۟زیستَنِ این هَموَطَنانشان را که به هِمَّتِ دَستهای از هَمان دارَندگانِ ژِن۟هایِ بَرتَر به این روز نشستهاند، پاس دارَند!
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۱
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
مثلا اصطلاح «دَسْتِش» که معادلِ «زمینگیر» فارسی است از ترکیب واژۀ «دست» و پسوند «ِش» به معنای «بیننده» ساخته میشود؛ یعنی کسی که چشمش به دست دیگران است. به نظرم این اصطلاح به تلخیِ تمامتری وضعیت یک انسان زمینگیر را منعکس میکند. البته نمیخواهم پیشنهاد کنم که این بجای آن بکار برود، بلکه منظورم این است که واژههای محلی گاه میتوانند معانیای را بهتر از زبان فارسی انتقال دهند.
سپاسگزارم