در یکی از فَرهَنگهایِ عَرَبی ـ فارسیِ مُتَداوَل میخوانیم:
«تَنَانِیرِیّ [اسم]: 1. تنورفروش، فروشندۀ تنور 2. تنوردوز، دوزندۀ تنور، تعمیرکار تنور»
( فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی ـ ویراستِ دُوُم ـ، عَبدالنَّبیِّ قَیِّم، چ: 1، تهران: فَرهَنگِ مُعاصِر، 1393 هـ.ش.، 1 / 585).
میدانیم که تَنور را مَعمولًا در خانه یا دُکّانِ کَسی میسازَند و این که کَسی «تنورفروش، فروشندۀ تنور» باشَد، قَدری عَجیب است. با این۟هَمه تَنورهایِ پیش۟ساختهای را میتوان فَرض کرد که به فُروش برَسَد و دَر بازار عَرضه شَوَد. أَمّا «تنوردوز، دوزندۀ تنور» دیگر چه صیغهای است؟! آیا تَنورهایِ عَرَبها، از جِنسِ پارچه است که قابِلِ دوخت و دوز باشد؟! آنگاه آیا پارچهاش نَسوزاست؟! ... .
البتّه که «تَنَانِیر» جَمعِ «تَنّور» است و «تَنَانِیرِیّ» مَنسوب بدان. دَر هَمان فَرهَنگ میخوانیم:
«تَنّور [اسم]: تنور؛ جمع: تَنَانِیر (سریانی)»
( فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی ـ ویراستِ دُوُم ـ، عَبدالنَّبیِّ قَیِّم، چ: 1، تهران: فَرهَنگِ مُعاصِر، 1393 هـ.ش.، 1 / 594).
ولی «تَنَانِیر»، تنها جَمعِ «تَنّور» نیست؛ بلکه جَمعِ «تَنّورةتَنّورَة [اسم]: دامن؛ جمع: تَنَانِیر (سریانی)»
( فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی ـ ویراستِ دُوُم ـ، عَبدالنَّبیِّ قَیِّم، چ: 1، تهران: فَرهَنگِ مُعاصِر، 1393 هـ.ش.، 1 / 594).
پیداست که «دامَن»، هَم قابِلِ فُروش است، و هَم قابِلِ دوخت و دوز.
آیا چُنین نَمینمایَد که «تَنَانِیرِیّ»، "فروشَندۀ دامَن" و "دوزَندۀ دامَن" باشَد؟
خَیال میکُنَم نویسَندۀ آن فَرهَنگ، مَعنایِ «تَنانیریّ» را از یک فَرهنگِ عَرَبیِ مُعاصِر تَرجَمه کرده ولی در مَعنیکردنِ «تَنانیر» فُرولَغزیده باشَد 1 ؛ وال۟عِلمُ عِندَ الله.
اکنون که سخن بدینجا رَسید، این هَم شایَندۀ تَذ۟کار مینمایَد که:
تَبارشناسیِ دو واژۀ «تَنّور» و «تَنّورَة» در فَرهَنگِ موردِ بَحثِ ما و سُریانیشمردنِ این دو واژه نیز، جایِ تأمُّل، بَل۟ سَزایِ تَعَجُّب است.
دربارۀ واژۀ «تَنّور» که هَم در شِعرِ کهنِ عَرَبی و هَم دَر قُرآنِ کَریم به کار رَفته است و به قولی واژهای است ایرانیتَبار، از دیرباز گُفتوگوی۟ها بوده است و واژهشناسانِ خاوَری و باختَری دربارۀ ریشه و تَبارِ آن گُمانهزنیها و داوَریها کَردهاند و سُریانیتَباربودَنِ آن حَتّیٰ اگر مَفروض باشَد، اِحتِمالِ راجِح نیز نیست؛ تا چه رَسَد به حَقیقَتی مُسَلَّم (تَف۟صیل را دربارۀ ریشه و تَبارِ این واژه، نگر: واژههایِ دَخیل دَر قُرآنِ مَجید، آرتور جِف۟ری، تَرجَمۀ: دکتر فریدونِ بَدرهای، چ: 2 ـ با ویرایِش و بازبینی ـ، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1386 هـ.ش.، صص 157 ـ 159؛و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، ج2، چ1، تهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، ص 905 و 906).
دربارۀ واژۀ «تَنّورة» به مَعنایِ دامَن هَم که کاربُردِ آن در زبانِ عَرَبی عَلَیالظّاهر نَه چَندان قَدیم است و نَه چَندان عَمیم 2 ، گُفتهاند که این واژه، از واژۀ تُرکیِ tennure مَأخوذ است، و tennure که دَر زَبانِ تُرکی، بَر نوعی از جامههایِ دَرویشان إِطلاق میگَردَد، به نوبۀ خود از زَبانِ فارسیِ خودمان أَخذ گَردیده است (نگر: مُعجَمُ الدَّخیلِ فِی اللُّغَةِ العَرَبیَّةِ الحَدیثَة و لَهجاتها، الدّکتور ف. عَبدالرَّحیم، ط: 1، دِمَشق: دار القَلَم، 1432 هـ.ق.، ص 86؛ نیز سَنج: ال۟مُح۟کَم فی أُصولِ الکَلِماتِ العامّیَّة، الدّکتور أَحمَد عیسَی بک، ط: 1، مَطبَعَة مُصطَفَی البابی الحَلَبیّ و أولاده بمِصر، 1358 هـ.ق.، ص 51).
«تَنوره»، در فارسیِ قَدیم، هَم نوعی از پوشِشهایِ جَنگاوران بوده است که به جوشَن میمانِسته، و هَم پوستی بوده که قلندران مانندِ لُنگی بر میان میبَستهاند. این لُغَت از هَمان قَدیم به پارهای از مُتونِ عَرَبی هَم وارِد شُده است؛ چُنانکه ابنِ بطوطه نوشته است: "و کان [محمَّد العریان] من أولیاء الله تعالیٰ قائمًا علی قدم التجرد یلبس تنورة و هو ثوب یستر من سُرَّته إِلی أَسفل". (نگر: لُغَت۟نامۀ دِهخُدا، ذیلِ «تَنوره»).
پَس واژۀ «تَنّورة» به مَعنایِ دامَن، فارسیتَبار است 3 ، نه سریانیتَبار.
«تَنَانِیرِیّ [اسم]: 1. تنورفروش، فروشندۀ تنور 2. تنوردوز، دوزندۀ تنور، تعمیرکار تنور»
( فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی ـ ویراستِ دُوُم ـ، عَبدالنَّبیِّ قَیِّم، چ: 1، تهران: فَرهَنگِ مُعاصِر، 1393 هـ.ش.، 1 / 585).
میدانیم که تَنور را مَعمولًا در خانه یا دُکّانِ کَسی میسازَند و این که کَسی «تنورفروش، فروشندۀ تنور» باشَد، قَدری عَجیب است. با این۟هَمه تَنورهایِ پیش۟ساختهای را میتوان فَرض کرد که به فُروش برَسَد و دَر بازار عَرضه شَوَد. أَمّا «تنوردوز، دوزندۀ تنور» دیگر چه صیغهای است؟! آیا تَنورهایِ عَرَبها، از جِنسِ پارچه است که قابِلِ دوخت و دوز باشد؟! آنگاه آیا پارچهاش نَسوزاست؟! ... .
البتّه که «تَنَانِیر» جَمعِ «تَنّور» است و «تَنَانِیرِیّ» مَنسوب بدان. دَر هَمان فَرهَنگ میخوانیم:
«تَنّور [اسم]: تنور؛ جمع: تَنَانِیر (سریانی)»
( فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی ـ ویراستِ دُوُم ـ، عَبدالنَّبیِّ قَیِّم، چ: 1، تهران: فَرهَنگِ مُعاصِر، 1393 هـ.ش.، 1 / 594).
ولی «تَنَانِیر»، تنها جَمعِ «تَنّور» نیست؛ بلکه جَمعِ «تَنّورةتَنّورَة [اسم]: دامن؛ جمع: تَنَانِیر (سریانی)»
( فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی ـ ویراستِ دُوُم ـ، عَبدالنَّبیِّ قَیِّم، چ: 1، تهران: فَرهَنگِ مُعاصِر، 1393 هـ.ش.، 1 / 594).
پیداست که «دامَن»، هَم قابِلِ فُروش است، و هَم قابِلِ دوخت و دوز.
آیا چُنین نَمینمایَد که «تَنَانِیرِیّ»، "فروشَندۀ دامَن" و "دوزَندۀ دامَن" باشَد؟
خَیال میکُنَم نویسَندۀ آن فَرهَنگ، مَعنایِ «تَنانیریّ» را از یک فَرهنگِ عَرَبیِ مُعاصِر تَرجَمه کرده ولی در مَعنیکردنِ «تَنانیر» فُرولَغزیده باشَد 1
دور نیست فَرهنگ۟نویسِ ما زیرِ تأثیرِ المُن۟جِد فی اللُّغَةِ العَرَبیَّةِ المُعاصِرَة و سوءِ تَرتیبِ آن در دَرجِ واژۀ «تَنانیریّ» بوده باشَد. سَنج: المُن۟جِد فی اللُّغَةِ العَرَبیَّةِ المُعاصِرَة، بَی۟روت: دارال۟مَشرِق (اُفستِ تهران، بی تا)، ص 156.
اکنون که سخن بدینجا رَسید، این هَم شایَندۀ تَذ۟کار مینمایَد که:
تَبارشناسیِ دو واژۀ «تَنّور» و «تَنّورَة» در فَرهَنگِ موردِ بَحثِ ما و سُریانیشمردنِ این دو واژه نیز، جایِ تأمُّل، بَل۟ سَزایِ تَعَجُّب است.
دربارۀ واژۀ «تَنّور» که هَم در شِعرِ کهنِ عَرَبی و هَم دَر قُرآنِ کَریم به کار رَفته است و به قولی واژهای است ایرانیتَبار، از دیرباز گُفتوگوی۟ها بوده است و واژهشناسانِ خاوَری و باختَری دربارۀ ریشه و تَبارِ آن گُمانهزنیها و داوَریها کَردهاند و سُریانیتَباربودَنِ آن حَتّیٰ اگر مَفروض باشَد، اِحتِمالِ راجِح نیز نیست؛ تا چه رَسَد به حَقیقَتی مُسَلَّم (تَف۟صیل را دربارۀ ریشه و تَبارِ این واژه، نگر: واژههایِ دَخیل دَر قُرآنِ مَجید، آرتور جِف۟ری، تَرجَمۀ: دکتر فریدونِ بَدرهای، چ: 2 ـ با ویرایِش و بازبینی ـ، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1386 هـ.ش.، صص 157 ـ 159؛و: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، ج2، چ1، تهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، ص 905 و 906).
دربارۀ واژۀ «تَنّورة» به مَعنایِ دامَن هَم که کاربُردِ آن در زبانِ عَرَبی عَلَیالظّاهر نَه چَندان قَدیم است و نَه چَندان عَمیم 2
دَر بَعضِ مَنابِع، این واژه را از آنِ زبانِ سوریه و لُبنان قَلَم دادهاند. نگر: فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی (بَر أَساسِ فَرهَنگِ عَرَبی ـ انگلیسیِ هان۟س وِر)، آذَرتاشِ آذَرنوش، چ: 14، تهران: نَشرِ نی۟، 1391 هـ.ش.، ص 100.
«تَنوره»، در فارسیِ قَدیم، هَم نوعی از پوشِشهایِ جَنگاوران بوده است که به جوشَن میمانِسته، و هَم پوستی بوده که قلندران مانندِ لُنگی بر میان میبَستهاند. این لُغَت از هَمان قَدیم به پارهای از مُتونِ عَرَبی هَم وارِد شُده است؛ چُنانکه ابنِ بطوطه نوشته است: "و کان [محمَّد العریان] من أولیاء الله تعالیٰ قائمًا علی قدم التجرد یلبس تنورة و هو ثوب یستر من سُرَّته إِلی أَسفل". (نگر: لُغَت۟نامۀ دِهخُدا، ذیلِ «تَنوره»).
پَس واژۀ «تَنّورة» به مَعنایِ دامَن، فارسیتَبار است 3
نیز سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، ج2، چ1، تهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، ص 906 و 907.
- دور نیست فَرهنگ۟نویسِ ما زیرِ تأثیرِ المُن۟جِد فی اللُّغَةِ العَرَبیَّةِ المُعاصِرَة و سوءِ تَرتیبِ آن در دَرجِ واژۀ «تَنانیریّ» بوده باشَد. سَنج: المُن۟جِد فی اللُّغَةِ العَرَبیَّةِ المُعاصِرَة، بَی۟روت: دارال۟مَشرِق (اُفستِ تهران، بی تا)، ص 156.
- دَر بَعضِ مَنابِع، این واژه را از آنِ زبانِ سوریه و لُبنان قَلَم دادهاند. نگر: فَرهَنگِ مُعاصِر عَرَبی ـ فارسی (بَر أَساسِ فَرهَنگِ عَرَبی ـ انگلیسیِ هان۟س وِر)، آذَرتاشِ آذَرنوش، چ: 14، تهران: نَشرِ نی۟، 1391 هـ.ش.، ص 100.
- نیز سَنج: فَرهَنگِ ریشهشناختیِ زَبانِ فارسی، مُحَمَّدِ حَسَن۟ دوست، ج2، چ1، تهران: فَرهَنگستانِ زَبان و أَدَبِ فارسی، 1393 هـ.ش.، ص 906 و 907.
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .