1 ـ دَر تَصَفُّحِ ویراستی از هَفت پیکرِ داستان۟سَرایِ بُزُرگِ ایرانزمین، حَکیم نِظامیِ گَنجهای، که به تَصحیح و تَحشیَه و توضیحِ اُستاد مُحَمَّدِ روشَن چاپ شُده است، دیدَم که به مُناسَبَتِ بَحث دَر بی۟تی از نِظامی، بی۟تِ مَثَل۟ گونۀ «اندر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف زنان که دهخداییم» را آوَرده و به «عَلّامه دهخدا» نِسبَت دادهاند (نگَر: هَفت پیکَر، نظامیِ گَنجَوی، با تَصحیح و تَح۟شیَه و شَرحِ: مُحَمَّدِ روشَن، چ: 1، تِهران: صدایِ مُعاصِر، 1394 هـ.ش.، ص 46، هامِش).
این بی۟تِ نَغز، نه از «دِهخدا»یِ قَزوینیّالأَصل (فـ: 1334 هـ.ش.)، که از حَکیم سَنائیِ غَزنَوٖی است. شوریدۀ غَزنه، دَر ضِمنِ غَزَلی دِلپَذیر به آغازۀ «خورشید تویی و ذرّه ماییم / بی رویِ تو روی۟ کی۟ نماییم» این بی۟ت را آوَرده است؛ و بجاست تا هَمۀ آن غَزَل را ـ که بر بی۟تِ مَثَلیِ دیگری نیز اِشتِمال دارد (:«گَر دَستهٔ گُل نیایَد از ما ... ») ـ، با هَم بخوانیم:
خورشید تویی و ذَرّه ماییم
بی رویِ تو، روی۟ کی۟ نماییم
تا کی۟ به نِقاب و پَرده؟! یک رَه۟
از کوی بَرآی، تا بَرآییم
چون تو صَنَم و چو ما شَمَن نیست
شَهری و گُلی، تویی و ماییم
آخِر نه ز گُل۟بُنِ تو خاریم؟
آخِر نه ز باغِ تو گیاییم؟
گَر دَستهٔ گُل نیایَد از ما
هَم هیزمِ دیگ را بشاییم
بادی داریم دَر سَر ایراک
دَر پیشِ سَگِ تو خاک پاییم
آبِ رُخِ ما مَبَر، ازیراک
با خاکِ دَرِ تو آشناییم
از خاکِ دَرِ تو کی۟ شَکیبیم
تا عاشِقِ چشم و توتیاییم
یک روز نَپُرسی از ظَریفی
کـ:ـآخِر تو کُجا و ما کُجاییم؟!
زآمَدشُدِ ما مَکُن گرانی
پِندار که دَر هَوا هَباییم
بِل۟ تا کَفِ پایِ تو ببوسیم
اِنگار که مهرِ لالَکاییم
بَرفآب هَمیدِهی تو ما را
ما از تو فُقَع هَمیگُشاییم
با سینهٔ چاک هَمچو گَندُم
گِردِ تو رَوان چو آسیاییم
بَر دَر زَدهای چو حَل۟قه ما را
ما رَق۟ص۟کُنان که دَر سَراییم
وَن۟دَر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را
ما لاف۟زَنان که دِه۟خُداییم
از شیرِ فَلَک چه باک داریم
چون با سَگِ کویَت آشناییم
ما را سَگِ خویش خوان که تا ما
گوییم که شیرِ چَرخ ماییم
پُرسَند ز ما: کهاید؟! گوییم:
ما هیچ۟کَسانِ پادشاییم!
تو بَر سَرِ کارِ خویش میباش
تا ما هَله خود هَمیدَرآییم
کز عِشقِ تو ای نگارِ چَنگی!
اکنون نَه سَنایییم، ناییم
( دیوانِ حَکیم أَبوالمَجد مَجدود بنِ آدَمِ سَنائیِ غَزنَوی، به سَعی و اِهتِمامِ [سَیِّدمُحَمَّدتَقیِ] مُدَرِّسِ رَضَوی، چ: 3، تِهران: کِتابخانۀ سَنائی، 1362 هـ.ش.، ص 946 و 947، ش ۲54؛ با إِصلاحِ جُزئی).
این بی۟تِ «اندر ـ یا: وَندَر ـ هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟ زَنان که دهخداییمِ» حَکیم سَنائی، از همان روزگارانِ دور، آوازهای بُلَند یافته بوده است؛ چُنان که عَبدالجَلیلِ قَزوینیِ رازی در کِتابِ کِرامَندِ نَقض ـ که دَر میانههایِ سَدۀ شَشُمِ هجری تَأ۟لیف کرده است ـ، آن را دَر تَضاعیفِ کَلامِ خویش آورده است؛ البَتّه بدین ضَبط:
«اندر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟زَنان که دهکیاییم»
( بَعض مَثالِبِ النَّواصِب فی نَقضِ بَعضِ فَضائِحِ الرَّوافِض مَعروف به نَقض، نَصیرالدّین أَبوالرَّشید عَبدالجَلیلِ رازیِ قَزوینی، به تَصحیحِ: اُستادِ فَقید میرجَلالالدّینِ مُحَدِّثِ اُرمَوی، با ویرایِش و تَحقیقِ جَدید، قُم: سازمانِ چاپ و نَشرِ دارالحَدیث ـ با هَمکاریِ: کِتابخانه، موزه و مَرکَزِ أَسنادِ مَجلِسِ شورایِ إِسلامی ـ، 1391 هـ.ش.، ص 221).
«اندرهمه ده جوی نه ما را / ما لافزنان که دهخداییم» را دَر لُغَت۟نامۀ دِهخُدا، زیرِ واژۀ «دِهخدا» ـ به معنایِ کَدخُدا و رَئیس و بزرگِ دِه۟ ـ به عنوانِ مَثَل درج کردهاند. نیز، این بی۟ت، دَر أَمثال و حِکَم ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا، چ: 6، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 1 / 298) مُندَرِج است.
در لُغَت۟نامۀ دِهخُدا، زیرِ واژۀ «دِه۟کیا» ـ به معنایِ دِهخدا و رئیسِ دِه و مُقَدَّمِ دِه و کَدخدا و دِه۟بان ـ، نیز «اندر همه ده جوی نه ما را / ما لاف زنان که دِه۟کیاییم» را از قولِ «سنائی» آوردهاند.
ای بَسا زَمینهسازِ سَهوِ اُستاد روشَن دَر نِسبَتدادنِ بی۟تِ حَکیم سَنائی به عَلّامه دهخُدا، افزون بر تَعبیرِ «ما لافزنان که دهخداییم» که در خَیال می آوَرَد شایَد گویَنده «دهخدا» بوده است، عَکسی بوده باشَد از مرحومِ عَلّامه اُستاد عَلیأَکبرِ دهخدا ـ طابَ ثَراه ـ که آن بُزُرگ به خَطِّ مُبارَکِ خویش هَمین بی۟تِ سَنائی را بَر گوشۀ آن مَرقوم فَرموده است و دَر بَعضِ کِتابها، از جُمله مَقالاتِ دهخدا ( مَقالاتِ دِهخُدا، بهکوششِ: دکتر [سَیِّد] محمَّدِ دَبیرسیاقی، ج 2، چ: 2، تِهران: تیراژه، 1368 هـ.ش.، 2 / 370)، آن عَکس را چاپ کَردهاند.
2 ـ لابُد بی۟تِ «اَندَر (/ وَن۟دَر) هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟زَنان که دِه۟خُداییم» شُما را نیز به یادِ آن مَثَلِ سائِر تا هَمین روزگار انداخته است که میگویَند و میگوییم: «یکی را به دِه۟ راه نمیدادَند، خانۀ کَدخُدا را میپُرسید» ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا، چ: 6، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 1 / 298) یا « ...، سُراغِ خانۀ کَدخُدا را میگِرِفت».
این مَضمون، از مَضامینِ مَثَلیِ کُهَنِ أَدَبِ ماست.
أَسَدیِ طوسی فَرموده است:
یکی را به دِه۟ دَر نَدادَند جای
هَمیگُفت: بَر دِه۟ مَنَم کَدخُدای
( اَندَرزنامۀ أَسَدیِ طوسی، فراهمآوردۀ رَشیدِ یاسمی از گَرشاسب نامه، ط:1، تِهران: کِتابخانۀ شَرق، 1306 هـ. ش. ، ص 28).
3 ـ هَمان مَضمونِ «اَندَر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟زَنان که دِه۟خُداییم» نیز از مَضامینِ مَثَلیِ کُهَنِ أَدَبِ ماست.
حَکیم نِظامیِ گَنجهای دَر مَنظومۀ لی۟لی و مَجنون سُروده است:
گُم۟راه و سُخَن ز رَه۟ نمائی!
در دِه نَه و لافِ دهخدائی!
دِهران۟ده و دِهخدای۟نامیم
چون ماه به نیمۀ تَمامیم
( لی۟لی و مَج۟نون، حَکیم نِظامیِ گَن۟جَوی، با حَواشی و شَرحِ لُغات و أَبیات و مُقابله با سی نُسخۀ کُهَن۟سال بهاِهتِمامِ: وَحیدِ دستگردی، چ: 1، طهران: مَطبَعۀ اَرمَغان، 1313 هـ.ش.، ص 214).
نِظامی دَر هَفت پیکر نیز فَرموده است:
مَن که مُشکِل۟گشای صَد گِرِهَم
دِهخُدایِ دِه و بِرونِ دِهَم
( هَفتپیکَر، نِظامیِ گَن۟جَوی، با تَصحیح و تَح۟شیَه و شَرحِ: مُحَمَّدِ روشَن، چ: 1، تِهران: صدایِ مُعاصِر، 1394 هـ.ش.، ص 46؛و: هَمان، با حَواشی و شَرحِ لُغات و أَبیات و مُقابله با سی نُسخۀ کهن۟سال بهاهتمامِ: وَحیدِ دستگردی، چ: 1، طهران: مطبعۀ اَرمَغان، 1315 هـ.ش.، ص 46 ـ با ضَبطِ «مشگل» به کافِ پارسی / لابُد سَه۟وِ طِباعَتی است ـ) که با آن مَضمون قَرابَتی دارَد.
4 ـ از بَرایِ دَر یاد داشتنِ نَقشِ جُزءِ "خُدا (به مَعنایِ: مالِک، صاحِب، مِهتَر، ...)" در واژگانی چون «دِه۟خدا»، نیکوست این لَطیفۀ عُبَی۟دِ زاکانی را فَرا یاد داشته باشیم که گوشهای از گُذَشتۀ اِجتِماعیِ ما را نیز بروشَنی آینگی میکُنَد:
«دِه۟قانی دَر اصفهان به دَرِ خانۀ خواجه بَهاءالدّین صاحِبدیوان 1 رَفت. با خواجهسرا 2 گُفت که: با خواجه بگوی۟ که: خُدا بیرون نِشَسته است، با تو کاری دارَد! با خواجه گُفت. به إِحضارِ او إِشارَت کَرد. چون دَرآمد پُرسید که: تو خُدائی؟! گُفت: آری! گُفت: چگونه؟! گُفت: حال۟ آن که مَن پیش۟ دِه۟خُدا و باغ۟خُدا و خانهخُدا بودم ، نُوّابِ تو دِه و باغ و خانه از مَن بِظُلم بِستَدَند، خُدا مان۟د!»
( کلّیّاتِ مولانا نِظامالدّین عُبَی۟دالله مَعروف به عُبَی۟دِ زاکانی، تَصحیح و تَحقیق و شَرح و تَرجَمۀ حِکایاتِ عَرَبی: پَرویزِ اَتابَکی، چ: 7، تِهران: اِنتِشاراتِ زوّار، 1396 هـ.ش.، ص 455).
میبینیم که عُبَی۟د، «دِه۟خُدا» و «باغ۟خُدا» و «خانهخُدا» را به مَعنایِ صاحِبِ دِه و صاحِبِ باغ و صاحِبِ خانه رَدیف میکُنَد، و اینگونه تَعبیر، دَر آن دوران، بسیار شایِع بوده است؛ و از هَمین جاست که شی۟خ سَعدی نیز فَرموده:
مُرغِ مَأ۟لوف که با خانهخُدا أُن۟س گِرِفت
گَر به سَنگَش بزَنی، جایِ دِگَر میٖنَرَوَد
( کُلّیّاتِ سَعدی، بهاِهتِمامِ: مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغ۟مائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّم۟شاهی]، چ: 15، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ.ش.، غ 266، ص 507).
این بی۟تِ نَغز، نه از «دِهخدا»یِ قَزوینیّالأَصل (فـ: 1334 هـ.ش.)، که از حَکیم سَنائیِ غَزنَوٖی است. شوریدۀ غَزنه، دَر ضِمنِ غَزَلی دِلپَذیر به آغازۀ «خورشید تویی و ذرّه ماییم / بی رویِ تو روی۟ کی۟ نماییم» این بی۟ت را آوَرده است؛ و بجاست تا هَمۀ آن غَزَل را ـ که بر بی۟تِ مَثَلیِ دیگری نیز اِشتِمال دارد (:«گَر دَستهٔ گُل نیایَد از ما ... ») ـ، با هَم بخوانیم:
خورشید تویی و ذَرّه ماییم
بی رویِ تو، روی۟ کی۟ نماییم
تا کی۟ به نِقاب و پَرده؟! یک رَه۟
از کوی بَرآی، تا بَرآییم
چون تو صَنَم و چو ما شَمَن نیست
شَهری و گُلی، تویی و ماییم
آخِر نه ز گُل۟بُنِ تو خاریم؟
آخِر نه ز باغِ تو گیاییم؟
گَر دَستهٔ گُل نیایَد از ما
هَم هیزمِ دیگ را بشاییم
بادی داریم دَر سَر ایراک
دَر پیشِ سَگِ تو خاک پاییم
آبِ رُخِ ما مَبَر، ازیراک
با خاکِ دَرِ تو آشناییم
از خاکِ دَرِ تو کی۟ شَکیبیم
تا عاشِقِ چشم و توتیاییم
یک روز نَپُرسی از ظَریفی
کـ:ـآخِر تو کُجا و ما کُجاییم؟!
زآمَدشُدِ ما مَکُن گرانی
پِندار که دَر هَوا هَباییم
بِل۟ تا کَفِ پایِ تو ببوسیم
اِنگار که مهرِ لالَکاییم
بَرفآب هَمیدِهی تو ما را
ما از تو فُقَع هَمیگُشاییم
با سینهٔ چاک هَمچو گَندُم
گِردِ تو رَوان چو آسیاییم
بَر دَر زَدهای چو حَل۟قه ما را
ما رَق۟ص۟کُنان که دَر سَراییم
وَن۟دَر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را
ما لاف۟زَنان که دِه۟خُداییم
از شیرِ فَلَک چه باک داریم
چون با سَگِ کویَت آشناییم
ما را سَگِ خویش خوان که تا ما
گوییم که شیرِ چَرخ ماییم
پُرسَند ز ما: کهاید؟! گوییم:
ما هیچ۟کَسانِ پادشاییم!
تو بَر سَرِ کارِ خویش میباش
تا ما هَله خود هَمیدَرآییم
کز عِشقِ تو ای نگارِ چَنگی!
اکنون نَه سَنایییم، ناییم
( دیوانِ حَکیم أَبوالمَجد مَجدود بنِ آدَمِ سَنائیِ غَزنَوی، به سَعی و اِهتِمامِ [سَیِّدمُحَمَّدتَقیِ] مُدَرِّسِ رَضَوی، چ: 3، تِهران: کِتابخانۀ سَنائی، 1362 هـ.ش.، ص 946 و 947، ش ۲54؛ با إِصلاحِ جُزئی).
این بی۟تِ «اندر ـ یا: وَندَر ـ هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟ زَنان که دهخداییمِ» حَکیم سَنائی، از همان روزگارانِ دور، آوازهای بُلَند یافته بوده است؛ چُنان که عَبدالجَلیلِ قَزوینیِ رازی در کِتابِ کِرامَندِ نَقض ـ که دَر میانههایِ سَدۀ شَشُمِ هجری تَأ۟لیف کرده است ـ، آن را دَر تَضاعیفِ کَلامِ خویش آورده است؛ البَتّه بدین ضَبط:
«اندر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟زَنان که دهکیاییم»
( بَعض مَثالِبِ النَّواصِب فی نَقضِ بَعضِ فَضائِحِ الرَّوافِض مَعروف به نَقض، نَصیرالدّین أَبوالرَّشید عَبدالجَلیلِ رازیِ قَزوینی، به تَصحیحِ: اُستادِ فَقید میرجَلالالدّینِ مُحَدِّثِ اُرمَوی، با ویرایِش و تَحقیقِ جَدید، قُم: سازمانِ چاپ و نَشرِ دارالحَدیث ـ با هَمکاریِ: کِتابخانه، موزه و مَرکَزِ أَسنادِ مَجلِسِ شورایِ إِسلامی ـ، 1391 هـ.ش.، ص 221).
«اندرهمه ده جوی نه ما را / ما لافزنان که دهخداییم» را دَر لُغَت۟نامۀ دِهخُدا، زیرِ واژۀ «دِهخدا» ـ به معنایِ کَدخُدا و رَئیس و بزرگِ دِه۟ ـ به عنوانِ مَثَل درج کردهاند. نیز، این بی۟ت، دَر أَمثال و حِکَم ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا، چ: 6، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 1 / 298) مُندَرِج است.
در لُغَت۟نامۀ دِهخُدا، زیرِ واژۀ «دِه۟کیا» ـ به معنایِ دِهخدا و رئیسِ دِه و مُقَدَّمِ دِه و کَدخدا و دِه۟بان ـ، نیز «اندر همه ده جوی نه ما را / ما لاف زنان که دِه۟کیاییم» را از قولِ «سنائی» آوردهاند.
ای بَسا زَمینهسازِ سَهوِ اُستاد روشَن دَر نِسبَتدادنِ بی۟تِ حَکیم سَنائی به عَلّامه دهخُدا، افزون بر تَعبیرِ «ما لافزنان که دهخداییم» که در خَیال می آوَرَد شایَد گویَنده «دهخدا» بوده است، عَکسی بوده باشَد از مرحومِ عَلّامه اُستاد عَلیأَکبرِ دهخدا ـ طابَ ثَراه ـ که آن بُزُرگ به خَطِّ مُبارَکِ خویش هَمین بی۟تِ سَنائی را بَر گوشۀ آن مَرقوم فَرموده است و دَر بَعضِ کِتابها، از جُمله مَقالاتِ دهخدا ( مَقالاتِ دِهخُدا، بهکوششِ: دکتر [سَیِّد] محمَّدِ دَبیرسیاقی، ج 2، چ: 2، تِهران: تیراژه، 1368 هـ.ش.، 2 / 370)، آن عَکس را چاپ کَردهاند.
2 ـ لابُد بی۟تِ «اَندَر (/ وَن۟دَر) هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟زَنان که دِه۟خُداییم» شُما را نیز به یادِ آن مَثَلِ سائِر تا هَمین روزگار انداخته است که میگویَند و میگوییم: «یکی را به دِه۟ راه نمیدادَند، خانۀ کَدخُدا را میپُرسید» ( أَمثال و حِکَم، عَلّامه عَلیأَکبَرِ دِه۟خُدا، چ: 6، تِهران: مُؤَسَّسۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1363 هـ.ش.، 1 / 298) یا « ...، سُراغِ خانۀ کَدخُدا را میگِرِفت».
این مَضمون، از مَضامینِ مَثَلیِ کُهَنِ أَدَبِ ماست.
أَسَدیِ طوسی فَرموده است:
یکی را به دِه۟ دَر نَدادَند جای
هَمیگُفت: بَر دِه۟ مَنَم کَدخُدای
( اَندَرزنامۀ أَسَدیِ طوسی، فراهمآوردۀ رَشیدِ یاسمی از گَرشاسب نامه، ط:1، تِهران: کِتابخانۀ شَرق، 1306 هـ. ش. ، ص 28).
3 ـ هَمان مَضمونِ «اَندَر هَمه دِه۟ جُوٖی نَه ما را / ما لاف۟زَنان که دِه۟خُداییم» نیز از مَضامینِ مَثَلیِ کُهَنِ أَدَبِ ماست.
حَکیم نِظامیِ گَنجهای دَر مَنظومۀ لی۟لی و مَجنون سُروده است:
گُم۟راه و سُخَن ز رَه۟ نمائی!
در دِه نَه و لافِ دهخدائی!
دِهران۟ده و دِهخدای۟نامیم
چون ماه به نیمۀ تَمامیم
( لی۟لی و مَج۟نون، حَکیم نِظامیِ گَن۟جَوی، با حَواشی و شَرحِ لُغات و أَبیات و مُقابله با سی نُسخۀ کُهَن۟سال بهاِهتِمامِ: وَحیدِ دستگردی، چ: 1، طهران: مَطبَعۀ اَرمَغان، 1313 هـ.ش.، ص 214).
نِظامی دَر هَفت پیکر نیز فَرموده است:
مَن که مُشکِل۟گشای صَد گِرِهَم
دِهخُدایِ دِه و بِرونِ دِهَم
( هَفتپیکَر، نِظامیِ گَن۟جَوی، با تَصحیح و تَح۟شیَه و شَرحِ: مُحَمَّدِ روشَن، چ: 1، تِهران: صدایِ مُعاصِر، 1394 هـ.ش.، ص 46؛و: هَمان، با حَواشی و شَرحِ لُغات و أَبیات و مُقابله با سی نُسخۀ کهن۟سال بهاهتمامِ: وَحیدِ دستگردی، چ: 1، طهران: مطبعۀ اَرمَغان، 1315 هـ.ش.، ص 46 ـ با ضَبطِ «مشگل» به کافِ پارسی / لابُد سَه۟وِ طِباعَتی است ـ) که با آن مَضمون قَرابَتی دارَد.
4 ـ از بَرایِ دَر یاد داشتنِ نَقشِ جُزءِ "خُدا (به مَعنایِ: مالِک، صاحِب، مِهتَر، ...)" در واژگانی چون «دِه۟خدا»، نیکوست این لَطیفۀ عُبَی۟دِ زاکانی را فَرا یاد داشته باشیم که گوشهای از گُذَشتۀ اِجتِماعیِ ما را نیز بروشَنی آینگی میکُنَد:
«دِه۟قانی دَر اصفهان به دَرِ خانۀ خواجه بَهاءالدّین صاحِبدیوان 1
«خواجه بَهاءالدّین صاحِبدیوان»، هَمانا خواجه بَهاءالدّین مُحَمَّد فَرزندِ شَم۟سالدّینِ جُوَی۟نیِ صاحِبدیوان است. عَطامَلِکِ جُوَی۟نی، صاحِبِ تاریخِ جَهانگُشایِ جُوَی۟نی، بَرادَرِ هَمین شَم۟سالدّینِ جُوَی۟نیِ صاحِبدیوان و عَمویِ بَهاءالدّین مُحَمَّدِ مَذکور است.
خواجه بَهاءالدّین مُحَمَّد که عُمری دراز نیز نَیافت، دَر عَهدِ مغولان، حُکمرانِ اِصفَهان و بَخشِ بُزُرگی از عِراقِ عَجَم (تَوانید گُفت: ایرانِ مَرکَزی) بود. دَر تاریخ از سَختگیری و خُشونَت و هَی۟بَت و سَط۟وَتِ وی نوشتهاند. حکایَتِ عُبَی۟د نیز به ستَم۟رانیِ عُمّالِ او، إِشارَت دارَد. با این۟هَمه، بَهاءالدّین مُحَمَّد، أَهلِ فَضل و أَدَب بود و بَعضِ آثارِ فَرهَنگیِ آن روزگار، به نامِ وی و چونان پیشکَشی به او، بر قَلَم رفته است.
خواجه بَهاءالدّین مُحَمَّد که عُمری دراز نیز نَیافت، دَر عَهدِ مغولان، حُکمرانِ اِصفَهان و بَخشِ بُزُرگی از عِراقِ عَجَم (تَوانید گُفت: ایرانِ مَرکَزی) بود. دَر تاریخ از سَختگیری و خُشونَت و هَی۟بَت و سَط۟وَتِ وی نوشتهاند. حکایَتِ عُبَی۟د نیز به ستَم۟رانیِ عُمّالِ او، إِشارَت دارَد. با این۟هَمه، بَهاءالدّین مُحَمَّد، أَهلِ فَضل و أَدَب بود و بَعضِ آثارِ فَرهَنگیِ آن روزگار، به نامِ وی و چونان پیشکَشی به او، بر قَلَم رفته است.
خواجهسرا: خِدمَتکارِ اَخ۟ته که دَر اَندَرونی خِدمَت میکَرده است.
( کلّیّاتِ مولانا نِظامالدّین عُبَی۟دالله مَعروف به عُبَی۟دِ زاکانی، تَصحیح و تَحقیق و شَرح و تَرجَمۀ حِکایاتِ عَرَبی: پَرویزِ اَتابَکی، چ: 7، تِهران: اِنتِشاراتِ زوّار، 1396 هـ.ش.، ص 455).
میبینیم که عُبَی۟د، «دِه۟خُدا» و «باغ۟خُدا» و «خانهخُدا» را به مَعنایِ صاحِبِ دِه و صاحِبِ باغ و صاحِبِ خانه رَدیف میکُنَد، و اینگونه تَعبیر، دَر آن دوران، بسیار شایِع بوده است؛ و از هَمین جاست که شی۟خ سَعدی نیز فَرموده:
مُرغِ مَأ۟لوف که با خانهخُدا أُن۟س گِرِفت
گَر به سَنگَش بزَنی، جایِ دِگَر میٖنَرَوَد
( کُلّیّاتِ سَعدی، بهاِهتِمامِ: مُحَمَّدعَلیِ فُروغی [با هَمکاریِ: حَبیبِ یَغ۟مائی]، [بازْچاپ زیرِ نَظَرِ: بَهاءالدّینِ خُرَّم۟شاهی]، چ: 15، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکَبیر، 1389 هـ.ش.، غ 266، ص 507).
- «خواجه بَهاءالدّین صاحِبدیوان»، هَمانا خواجه بَهاءالدّین مُحَمَّد فَرزندِ شَم۟سالدّینِ جُوَی۟نیِ صاحِبدیوان است. عَطامَلِکِ جُوَی۟نی، صاحِبِ تاریخِ جَهانگُشایِ جُوَی۟نی، بَرادَرِ هَمین شَم۟سالدّینِ جُوَی۟نیِ صاحِبدیوان و عَمویِ بَهاءالدّین مُحَمَّدِ مَذکور است.
خواجه بَهاءالدّین مُحَمَّد که عُمری دراز نیز نَیافت، دَر عَهدِ مغولان، حُکمرانِ اِصفَهان و بَخشِ بُزُرگی از عِراقِ عَجَم (تَوانید گُفت: ایرانِ مَرکَزی) بود. دَر تاریخ از سَختگیری و خُشونَت و هَی۟بَت و سَط۟وَتِ وی نوشتهاند. حکایَتِ عُبَی۟د نیز به ستَم۟رانیِ عُمّالِ او، إِشارَت دارَد. با این۟هَمه، بَهاءالدّین مُحَمَّد، أَهلِ فَضل و أَدَب بود و بَعضِ آثارِ فَرهَنگیِ آن روزگار، به نامِ وی و چونان پیشکَشی به او، بر قَلَم رفته است.
- خواجهسرا: خِدمَتکارِ اَخ۟ته که دَر اَندَرونی خِدمَت میکَرده است.
چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۷:۱۲
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
به گمان کلمه داستان۟سَرا، به ضم سین درست است که همان سراینده داستان است. به فتح سین میشود خانهی داستان.
پاسخ:
سلام و سپاس
درباره ی سَرا و سُرا چُنان نیست که فرموده اید.
بُنِ مضارعِ سُرودن، "سَرای" است که غالبًا به ضمِّ سین تلفّظ می شود؛ لیک تلفُّظِ راجِح همانا به فَتحِ سین است. این نکته در بسیاری از کتبِ لُغَوی هم مغفول واقع شده است و شرحِ آن از گُنجاییِ این مقام بیرون است.
این سخن را تَرجَمه ی پَهناوَری
گُفته آیَد در مقامِ دیگَری
بعَونِ اللهِ تَعالی