لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۶۱۶٫۰۰۵ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۳۶ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۲۳۷
    بازدید از این یادداشت : ۱٫۱۳۶

    پر بازدیدترین یادداشت ها :

    خَیال می کُنَم اکنون که در دی۟ ماهِ 1395 هـ. ش. این سَطرها را تَس۟وید می کُنَم، هَفت۟ سالی بیش باشَد که به "تهران" نَرَفته ام. آن سالها که هَنوز دِل و دِماغِ سَرزَدَن به پایتَخت داشتَم، گاهی فُرصَتی می جُستَم و به خیابانِ ناصِرخُسرو سَری می زَدَم و در کوچۀ حاج نایِب، دَقائِقی در چَند کتابفُروشیِ آنجا که کتابهایِ عَرَبی برایِ فُروش عرضه می کردند ـ و بازارِ پُررونَقی هَم نداشتَند ـ می دِرَنگیدَم. گاه ـ و البَتّه بنُد۟رَت ـ کِتابی که بابِ طَب۟ع۟ باشَد، می یافتَم و می خَریدَم و بازمی آمَدَم. در یکی از هَمین پَرسه زَدَن۟ هایِ حاج۟ نایِبی، در قَفَسۀ یکی از کتابفُروشیها، نُس۟خه ای از مِصباح المُتَهَجِّدِ شی۟خِ طوسی (چاپِ مُروارید) به چَشمَم خور۟د. کتاب را خواستَم و وَرَقی زَدَم. نو به نَظَر می رَسید. تَر و تَمیز بود. بَهایش را پَرداختَم و "قَبض" و "إِق۟باضِ" مُص۟طَلَح! صورَت گِرِفت. وقتی می خواستم از دُکّانِ مَردِ کِتاب۟فُروش بیرون بیایَم، مُتَوَجِّه۟ شُدَم در صَفحۀ آغازینِ کِتاب با خودکار چیزی نوشته شُده است؛ مُشَخَّصاتِ مالِکِ قَبلی؛ یا چیزی از این دَست. از فُروشَنده پُرسیدَم: "نُسخۀ دیگری که پاکیزه باشَد، نَدارید؟!". مَرد، با رِضایَتمَندی و مُوافَقَت، و چهره ای که فُروغِ گِرِه۟گُشائی از آن می بارید!، کتاب را از دَستم گِرِفت. گُمان کَردَم نُسخۀ دیگَری هَم دارَد، می خواهَد نُسخه را تَعویض کُنَد و نُسخۀ دیگری به مَن بدِهَد؛ ... ولی چُنین نَکَرد. ... به چالاکیِ هرچه تَمام۟ تر صَفحۀ آغازینِ کِتاب را از بیخ پاره کَرد و به کناری انداخت، و در حالی که از کاردانیِ خویش در حَلِّ مُشکِلِ مُشتَریان سَرمَست می نمود، کتابِ ناقِص۟ شُده را به مَن که ناباوَرانه سَفاهَتِ او را نَظاره می کَردَم بازگَردان۟د. هیچ نگُفتم؛ مَبهوت به راه اُفتادَم. چُنان یکّه خورده بودَم که حَتّیٰ به عَقلم نَرَسید آن صَفحۀ بیخ۟ بُرشُده را از مَردَک بگیرَم و لایِ کتاب بگ۟ذارَم تا نُسخه ام ناقِص نَشَوَد. مِصباح المُتَهَجِّدِ مَن، "ناقِص الأَوَّل" مان۟د؛ و خاطِرۀ آن گِرِه۟گُشائیِ نَدانَم۟کارانه و حَلِّ مُشکل با پاک۟ کَردن ـ بَل جِر دادنِ ـ صورَتِ مَسأله!، هَم.
    بسیاری وَقتها، وَقتی گِرِه۟گُشاییهایِ نَدانَم۟کارانۀ بَعضِ رِجالِ بی کیاسَتِ سیاسَت و سَرجُنبانانِ خام۟دَستِ فرهنگ و اجتِماع را می بینَم، خاطِرۀ آن کِتاب۟فُروشِ ساده لوح یا گُستاخ و نَدانَم۟کاریِ به یادماندَنی اش، در خاطِرَم جانی دوباره می گیرَد.
    یکی از گُروههائی که خاطِرۀ آن روزِ کوچۀ حاج نایِب را در این سالها به ذهنَم بازمی گردانَند، تَنی چَند از جَماعَتِ موسوم به «روشنفکرانِ دینی» اند؛ هَمان کَسانی که برایِ زُدایِشِ ناهَمواریهایِ فَه۟م و فَرهَنگِ دینیِ کُنونی، دَست به "جَرّاحی"هایِ بی مُحابا می زَنَند، و گاه برایِ رَفعِ گرفتاری از یک اندامِ بیمار، آن را از بیخ می بُرَّند، و به سودایِ بِهبودبَخشیدن به فِکرِ دینی، أَصلِ دین را آش و لاش و ناقِص الأَع۟ضاء می کُنَند و به خَیالِ خویش چَرب۟دَستانه دینداران را از اَنبوهِ مُش۟کِلات و مُع۟ضِلات و مَوانِع و رَوادِع می رَهانَند، غافِل از آن که خود۟ بر گِرِفتاریها می افزایَند و آنچه از پسِ "قَل۟ع و قَم۟ع"هایِ ایشان بَر جای می مانَد، نه آن دین است که دیندارانِ دَردمَند، نَزاهَت و سَلامَت و طَهارَتِ آن را می خواستَند.
    گاه پنداریم طاعَت می کُنیم،
    بی خَبَر در مَع۟صیَت جان می کُنیم!
    دَستکاریهایِ بُنیادین و هَوَس آلود در مَفاهیمی چون "وَحی" و "نُبُوَّت" و "إِمامَت" و ...، "کورکَردنِ چشم" است برایِ "دُرُست۟ کَردنِ اَبرو"؛ و بَسی فَرق است میانِ حَلِّ مَسأله و پاک کردنِ صورَتِ مَسأله.
    این تَمایُل به "دِگَرسازیِ مَفاهیم به جایِ گِرِه۟گُشایی از مسألۀ موجود"، در میانِ شُماری از گُذَشتگانِ ما نیز بوده است. نمونۀ مَشهورِ آن، «مَعادِ جِسمانی» یِ مُلّا صَدرایِ شیرازی ـ تَغَمَّدَهُ اللهُ بِغُف۟رَانِه ـ است که فیلسوفِ شیرازی در آن، دَستِ کَم به عَقیدۀ گُروهی از ناظِران و ناقِدان، به جایِ گُشودنِ گِرِهِ فلسَفیِ «مَعادِ جِسمانی»، به نوعی مَعنایِ «جِسم» را در «مَعاد» عوض کرده است؛ و هَمین، فریادِ بسیاری از دیگر مُؤمِنان را بَرآورده و حَتّیٰ بَعضِ شارحانِ فلسفۀ صَدرائی را به "تَبَرّیٖ" از بَرداشتِ وی گرایانیده است!
    آنچه امروز و به نامِ پُرهَی۟مَنۀ «روشَنفِکریِ دینی» رُخ می دِهَد، البتّه بسیار مَهیب۟ تر از اینهاست.
    أَمثالِ آقایِ عَبدالکَریمِ سُروش و آقایِ مُحَمَّدِ مُجتَهِدِ شَبِستَری و نیز آقایِ مُصطَفیٰ مَلِکیان ـ که فَردِ أَخیرالذِّکر بحَق۟ خود را روشنفکرِ "دینی" نمی دانَد ولی بَعضِ أَهلِ دیانَت به إِصراری پُرسِش بَرانگیز بر سَرِ سُفرۀ آموزه هایِ وی جا خوش می کُنَند ـ، در کنارِ حَسَنات و خَدَماتی که کرده اند ـ و إِن۟کارِ آن جُز نشانِ نَبودِ إِنصاف در میان، نَخواهَد بود ـ، در کَثیری از آنچه گُفته اند و می گویَند، بی مُحابا، تیغِ پیرایِشگَریِ خویش را بَر سَر و رویِ أَصلِ دیانَت و خوانِشِ راست۟کیشانۀ آن فُرود می آرَند؛ بَل در واقِع، در مَفاهیمی چون "أَصلِ دیانَت" و "دینِ أَصیل" و "راست۟کیشی" و "خوانِشِ راست۟کیشانه" بکُلّی تَجدیدِ نَظَر می کُنَند و حَدِّأَقَلّی تَرین خوانِشهایِ سُنَّتیِ مَقولۀ خَطیرِ «ضَروریّاتِ دین و مَذهَب» را نیز، فُرومی شکنَند و نَقض می نمایَند. شایَد تَبیین و پاسُخِ پُرسِش از این که مَتاعِ این تَجدیدِنَظَرخواهان۟ بروشَنی "چیست"، آسان نَباشَد؛ لیک بیانِ این که سُخَنِ حَضَرات۟ "چه نیست"، لَختی آسان۟ تَر است و روشَن۟ تَر و دَست۟ یافتَنی تَر. در حَقیقَت، إِسلامِ کسانی چون آقایانِ مَذکور، بِنا بر مُصَرَّحِ آثار و أَقوالشان، إسلامِ هزار و چهارصَدسالۀ مُشتَمِل بر «ضَروریّاتِ دین و مَذهَب» (ولو در حَدِّأَقَلّی ترین خوانِشِ آن) نیست. خوانِشی دیگَر و دیگَرگون است که بَحثِ تَفصیلی در چون و چَندِ حقّ و باطِلِ أَجزایِ آن، از حوصَلۀ این سُخَنگاه البتّه بیرون خواهَد بود؛ لیک مُسَلَّم است این خوانِش، دَرد و طَلَبِ کسی را که در پیِ هَمان إسلامِ ریشه دارِ هزار و چهارصَدسالۀ مُشتَمِل بر «ضَروریّاتِ دین و مَذهَب» (ولو در حَدِّأَقَلّی ترین خوانِشِ آن) باشَد، چاره گر نَخواهَد بود.
    هَمان گونه که منِ خَریدار، مِصباح المُتَهَجِّدِ کامِل را می خواستَم، و تَنها در پیِ خلاصی از آن خُطوطِ بَرافزودۀ زائِد بر آن بودَم، و پاره کردنِ صَفحۀ آغازینِ کتاب، به جایِ حَلِّ مُشکِل، مُشکِلَم را مُضاعَف کَرد، مُشکِلِ عُمومِ مُسَلمانانِ خواستارِ اجتِهادِ زُدایَندۀ پیرایه ها و گُشایَندۀ آفاقِ نو نیز، با شَر۟حه شَر۟حه کردنِ دین و تَعویض و تَغییرِ گُشاده دَستانه در «ضَروریّاتِ» آن، حَل نمی شَوَد؛ چه، آنچه از دِلِ این فَرایَند حاصِل می گَردَد، دینِ جَدیدی است، نه "إِسلام".
    اینگونه کَندَن و راندَن و دِگَرکَردَنِ و فُروانداختَنِ مَفاهیم که در کارنامۀ جُنبِشِ «روشَنفِکریِ دینی» جَلبِ نَظَر می کُنَد، اگر مُشفِقانه هَم باشِد، راه۟دانانه و چاره ساز نیست.
    باری، این شیوۀ إِص۟لاح و بِه۟سازی!، البتّه مَسبوق به سابقه است، و رایَت۟ فَرازانِ «روشَنفِکریِ دینی»، مُب۟دِعِ آن نَبوده اند. ... بسیاری کَسان در عالَم چُنین کارها کرده و اینگونه راهِ حَل ها پیشِ رویِ دَردمَندان نِهاده اند.
    صَدها سال پیش، عُبَی۟دِ زاکانی، از سَرِ شوخ۟ طَبعی و خوش۟باشی نوشت:
    «شخصی با دوستی گُفت که: مَرا چشم دَرد می کُنَد، تَدبیر چه باشَد؟ گُفت: مَرا پارسال دَندان دَرد می کَرد، بَرکَندَم!» 1 کلّیّاتِ مولانا نِظام الدّین عُبیدالله مَعروف به عُبَیدِ زاکانی، تَصحیح و تَحقیق و شَرح و تَرجَمۀ حِکایاتِ عَرَبی: پَرویزِ اَتابَکی، چ: 6، تهران: اِنتِشاراتِ زَوّار، 1393 هـ. ش.، ص 438. .

    ۱. کلّیّاتِ مولانا نِظام الدّین عُبیدالله مَعروف به عُبَیدِ زاکانی، تَصحیح و تَحقیق و شَرح و تَرجَمۀ حِکایاتِ عَرَبی: پَرویزِ اَتابَکی، چ: ۶، تهران: اِنتِشاراتِ زَوّار، ۱۳۹۳ هـ. ش.، ص ۴۳۸.
    سه شنبه ۲۸ دي ۱۳۹۵ ساعت ۸:۲۰
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    علی
    ۹ تير ۱۳۹۸ ساعت ۴:۲۴
    سلام دوست گرامی. اگر با نگاهی بدون تعصب و بدون پیشدواری به متون دینی بنگرید تناقضاتی را که در اخبار و متون است خواهید یافت و دیگر به این متون دلخوشش نخواهید کرد اما افسوس که رها کردن پیشفرفض ها و پیشداوری ها و ترس و لرزهای زیادی برای افراد به همراه دارد که خودفریبی را بر آن ترجیح می دهند. از سر دلسوزی و محبت این کلمات را نوشتم .
    پاسخ:
    سلام بر شما
    مدّعایِ دینداران آن است که نُصوصِ قطعی‌الصّدورِ دینی هرگاه درست فَهم کرده شوند، عاری از تناقض خواهند بود. من‌بَنده نیز با همین رای، همسو و همدِل و بدان باورمَندم؛ و الحَدیثُ یَطول.
    صالحیان
    ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱:۴۱
    سلام آقای جویا جهانبخش
    سلامت باشی
    انگار یکی از نظرات حذف شده است . من عمدا در نظر داشتم پرینت بگیرم . الان که آمدم نیست . انتهایش امضاء کرده بودید : العبد ... عبارتی بلند به عنوان پیشوند بود . صفاتی خاضعانه برای خودتان نوشته بودید . می خواستم برای خودم . چرا نیست ؟
    لطفا کمک کنید.

    توضیحِ جویا جهانبخش:

    با سلام
    حدس می زنم آنچه به لحاظِ شریف رسیده توضیحی است که در فضایِ تلگرام ناظر به بیاناتِ یکی از فضلا انتشار یافته بود و ضمنِ آن توضیح داده بودم که در فضایِ تلگرام نیز حضوری نخواهم داشت.
    متنی بود از این قرار:
    جَنابِ آقای ... ،
    سَلام
    به لُطفِ آقایِ دکتر عَطائی، نَقدِ نَزیهِ آن رِجالیِ نَبیه به دَستم رسید. نَقد شما را خواندَم و با صَفَحاتِ موردِ نظرِ شُما از کتابِ «سه گُفتار در غُلُوپِژوهی» سَنجیدَم و بسیار در شگفت شدم. به نظرِ این گوشه نشین حتّی "نَقلِ" شما نه دقّت دارد و نه أَمانت، و خُلاصه، بینِ مقامِ ثبوت و إِثبات فرقِ فاحِشی هست! ... "نقد" که جایِ خود دارد.
    چون در شبکه هایِ تلگرامی حُضوری ندارم، از جَنابِ عالی خواهِشمَندم ــ اگر به پیگیریِ این إِفادات علاقه ای دارید و فُرصَتی ــ،
    أَوَّلًا، عکسِ صَفَحاتِ 280 و 283 و 74 و 75 از کتابِ مَرا بی دخل و تصرُّف در همان کانالِ تلگرام منتشر فرمایید تا در صِدقِ دُرفَشانیهایِ شما جایِ تردید نمانَد و همگان مطمئن شوند من حَتّی عباراتِ خودم را نمی فهمم و به همین خاطرست که نقلِ جَنابِ عالی را دَقیق و أَمین نمی شمارم.
    ثانیًا، آن «انبوه اشکالات این کتاب» را که به طورِ سَربسته فرموده اید، از طریقِ نقدِ آن در مجلّاتی چون آینۀ پژوهِش، یا سایتهایِ اینترنتی، بَر آفتاب افگَنید تا همگان مُستَفیض گردند و چراغِ هدایت در پَسِ پَرده نمانَد و سازِ شَریعَتِ غَرّا نیز از افسانه سَرایی هایِ لنگان و لوکان بی قانون نشود! آن وقت لابُد اگر من هم با خبر شَوَم به خیلِ مُستَفیدان خواهَم پیوست و مَجبور نَخواهَم بود اینگونه طُفیلی وار و با واسطه بر سَرِ خوانِ دانِش و بینِشِ جَنابِ عالی بنشینَم.
    اگر فرمایِشی باشَد، نه در این عَوالِمِ تِلِگرامی، که در صفحۀ یادگارستان با شُما به گُفت و شُنود خواهَم نشست.
    لطفًا در تَشَرُّف به عَتبۀ عَلیّۀ مَعصومیّه ما را از دُعا فراموش نَفَرمایید و عَرضِ سَلام و خاکساریِ داعی را برَسانید.
    و أَنا العبد: جویا جهانبخش
    عبدالرحمن
    ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱:۳۹
    سلام علیکم و رحمه الله
    از مخاطبان پیگیر مقالات شما حضرت جهانبخش هستم . جهانی نو بخشیده اید جناب جهانبخش ..
    لکن ، به عنوان دوستدار شما ، نقدی داشتم :
    گویی اخیرا بر میزان طعنه ها و کنایه های تند و تیزتان افزوده شده است . علت هرچه هست ، بر اعتبار نیکتان لطمه وارد می آورد . اگر صلاح می دانید مروری مجدد داشته باشید .
    فردوسی توصیه ماندگاری برای ما برجای نهاده :
    به نزدیک او شرم و آهستگی ست
    خردمندی و شرم و شایستگی ست
    به گمانم اگر آهسته تر برخورد کنید ، فضای نیکوتری رخ نمایان می کند . خاطیان خطای خویش را بهتر پذیرا می شوند و چه بسا برای اصلاح بکوشند . مخاطبان نیز تحفه ها به مهر و رضایت و شوق بر می دارند . مرضی خدای رحمان هم مراعات می شود .
    اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

    توضیحِ جویا جهانبخش:

    با سلام و سپاس
    از یادآوریِ مُشفِقانۀ شما ممنونم و خواهم کوشید بدین بِهسازی اهتمام کنم و بیش از پیش در این باره بکوشم.
    من و أَمثالِ من که در شُماری نیستیم؛ لیک آنان که سرفرازیی داشتند و می گُفتند:
    هرگز ندیده و نشنیده‌ست کس ز من
    کردار ناستوده و گفتار ناسزا
    در پای جاهلان نپراگنده‌ام گهر
    وز دست سفلگان نپذیرفته‌ام عطا
    وین فخر بس مرا که ندیده‌ست هیچکس
    در نثر من مذمت و در نظم من هجا
    هم، «عاقبت» می فرمودند:
    لیکن چو صد هزار جفا بینم از کسی
    ناچار اندکی بنمایم ز ماجرا!
    آری، «ناچار اندکی بنمایم ز ماجرا!».
    وَفَّقَنا الله تَعالی لما یحبّ و یرضی بحقّ سیّدِنا محمَّدٍ و آلهِ أَئمّةِ الهُدی و مَصابیحِ الدُّجی!
    حسن
    ۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۳:۴۸
    سلام استاد
    من همیشه شما را محققی دقیق می‌دانسته و می‌دانم. در این دقتِ خودتان هم نه کاری به این دارید که سخنی چقدر قدمت دارد و نه اینکه تا چه پایه مشهور است. آنجا که ببینید خطایی در کار است نقد می‌کنید.
    حال پرسشی از شما دارم. آیا به فرض اگر در پیشگاه الهی ببینید که در مورد یکی از آن چیزهایی که گمان می‌کردید از ضروریات دین است در اشتباه بوده‌اید چه عذری خواهید داشت؟ آیا خواهید گفت که وجدت آبائی کذلک یعتقدون؟ بله وحی از ضروریات دین است اما کیفیت آن یا چگونه تفسیر کردنِ آن چه؟ تردیدی نیست که اقوال همۀ روشنفکران دینی نمی‌تواند بر حق باشد که در آنها هم بسی اختلاف است. همانطور که دیندارانِ سنتی هم در بسیاری از عقاید بر یک نظر نیستند. شما خود هزاران بار بهتر از من به دقایق این سخن آگاهید. گاه آنچه زمانی کفر خوانده می‌شده است، اکنون از ضروریات دانسته می‌شود. ضرورتی نمی‌بینم سخن از علم غیب و سهو النبی و صرفه و امثال آن به میان آورم که می‌دانم «بی‌ادبی» است.
    راندن نظرات با تیغ ضروریات در شأن عالمی چون جنابعالی نیست.
    فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
    توضیحِ جویا جهانبخش:
    با سلام و سپاس
    مقصود، راندن نظرات با تیغ ضروریّات نیست؛ ولی نفسِ وجودِ ضروریّاتِ دین هم جای اختلاف نتواند بود . دین ماهیَّتی دارد و حدودی و ثغوری. همان طور که افراط در توسعۀ ضروریّات خطاست و هر آموزه ای را نمی توان ضروریِ دین دانست، تفریط و إِنکارِ حدِّ أَقَلِّ ضروریّات هم ناشدنی است.
    وانگهی، ضروریِ اسلام، تنها اصطلاح و لفظِ نزولِ«وحی» نیست، بلکه این لفظ قَدرِ مسلّمِ مُتَعارَفی نیز دارَد؛ مثلِ بسیاری از دیگر معانیِ دینی.
    به یاد داشته باشیم همان طور که اسلام محدود به قرائتِ زید و عمرو نیست؛ قرائتهائی نیز هست که به هیچ روی با إِسلام قابلِ جمع نباشد.
    «کفر» تنها یک واژه نیست؛ مابإزایی بیرونی هم دارد.
    خُداوند همۀ ما را به اتّباعِ کتاب و سُنَّت مُوَفَّق داراد! بحقِّ سَیِّدِنا محمَّدٍ وَ آلِهِ الأَمجاد!
    ابن سینا
    ۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۰۹
    سلام و عرض ادب.
    متاسفانه بنده چیزی جز تنی چند از لغات و اصطلاحات مصنوعی و بی رنگ بیانی ندیم. درست است که حضرت عالی سعی داشتید روشنفکری دینی را نقد کنید اما باید این کار محتوایی صورت میگرفت نه با لغات چربی که حتی در ساختار جمله درست به کار نرفته اند.
    در ضمن قیاس روشنفکری با کوچه حاج نائب هم که از بن غلط است (در همون مصباح المجتهد نوشته قیاس باطل است

    توضیحِ جویا جهانبخش:
    سَلام بر ابنِ سینا!!!
    شک نیست که حضرتِ عالی در این یادداشت چیز مهمّی ندیده اید؛ و شک نیست که دربابِ صورت و سیرتِ چُنین نوشتارها اهلیَّتِ اظهارِ نظر دارید. دو سه شاهدِ عدل در همین عبارتِ اخیرتان هست که در این مواهبِ لاریبیِ جَنابِ عالی جایِ شک نمی گذارد:
    أَوَّل، «قیاس» "روشنفکری" با "کوچه حاج نائب "! ... بنا بر آخرین أَخبارِ واصله، در میانِ خُصوصِ این دو چیز ، هیچ قیاسی، چه قیاسِ منطقی و چه فقهی، صورت نگرفته است!
    دوم، «مصباح المجتهد» که نمی دانم چیست و کجاست. سخنِ ما از «مصباح المتهجّد» بود.
    سوم، «مصباح المتهجّد» کتابی است در ادعیه و زیارات و اعمال عبادی. ... آنجا که نوشته اند قیاس (یعنی قیاس فقهی) باطل است، جایِ دیگری است.
    ضمنًا برادر جان! خودمانیم با این همه دانش و معلومات که شما دارید، کُلّی فروتنی به خَرج داده اید اسمتان را «ابنِ سینا» را گذاشته اید! ما شاء الله از هر انگشتتان یک هنر می ریزد! حیفِ شُما نیست؟!
    بابایی
    ۴ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۷:۳۵
    سلام و سپاس
    روشنفکری دینی، جریانی است با ده‌ها گونه گرایش؛ چنانکه دین‌شناسی سنتی نیز یک‌دست نیست. گیرم که منتهی الیه این طیف، سخنی كذايي در باب قرآن گفته باشد. مگر در همین دین سنتی، سخنانی نگفته‌اند که اصالت دین را نقض كند؟ مگر برخي از ايشان، ظواهر قرآن را هم لاحجت نكرده‌اند؟ سروش و شبستری، اصالت دین را نقض نمی‌کنند اما ماهیتی دیگر به دین تاریخی می‌دهد. مخالفان نواندیشی می‌گویند این تغییرات، چیزی از دین بافی نمی‌گذارد. بله، با شناختی که اين گروه از دین دارد، همین اتفاق می‌افتاد. اگر توفیق باشد در این نقطه بايد گفت‌وگو کنیم.
    جناب آقای جهان‌‌بخش عزیز، من به شما علاقه‌مندم و نمی‌خواهم وقت گرانبهای شما را بگیرم؛ اما به سن و سالم که می‌نگرم، اندکی جرئت می‌یابم که حضرت‌تان را پندی سعدی‌وار دهم: قلم به مهر و همدلی بگردانیم که راه دراز است و بهانه برای گفت‌وگو بسیار و سرهنگان بیدار. از این افتاده بی‌مقدار بشنوید که بهای سخن کسی ‌داند که از کلام او بوی مهر آید، نه آن که تیغ بلاغت از نيام كشد.
    گر تو میخی ساختی شمشیر را
    برگزیدی بر ظفر، ادبار را
    توضیحِ جویا جهانبخش:
    بَعد التّحیَّة و السَّلام
    نمی دانم چرا هرچه از «ضروریّات» می گویم نزد شُما به مقولاتِ عام تر بل عمومِ مقولاتِ دینی و عقیدتی ربط می یابَد. اجتهاد در مقولاتِ دینی و عقیدتی با شروطی که دارد شدنی است ولی در «ضروریّات» به همان «ماهیتی دیگر » می انجامد که خود منصِفانه فرموده اید و این «ماهیتی دیگر » همان إِسلامِ جدیدالاحداثی است که این آقایان به آن فرا می خوانند. همۀ سخنِ ما نیز همین بود که گویا شُما هم با آن همداستانی می کنید. من معنایِ این را که یک مسلمان به إِسلام کافر شود می فهمم ولی این را که کسی در عینِ ردِّ «ضروریّاتِ» إِسلام ادّعایِ مسلمانی کند، نه. دردمندی هایِ فرهنگی و بیانِ حقیقت را نیز فدایِ مقتضیاتی که سرهنگان رقم می زنند نمی سازم؛ و لابُد شُما خود نیک می دانید که دمی از سنگ اندازی هایِ محتسبان دور نبوده ام. صَراحت در چُنین مقامها را نیز بی مهری نمی دانم؛ کما این که سَرِ سوزنی در نیکخواهانگیِ همین یادداشتهایِ صریحِ جَنابِ عالی تَردید ندارَم؛ و «حقّۀ مِهر بدان مُهر و نشانست که بود»!
    بابایی
    ۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۲۷
    سلام و سپاس و ارادت
    آری؛ آنچه برخی روشنفکران دینی - نه همه - در برخی موضوعات دینی گفته‌اند، با «مُجمَعٌ عَلَیهِ عقیدۀ أکابِرِ عُلَمایِ سلف» نمی‌خواند، و اگر شما را این‌قدر بسنده است که ایشان را در کوچه‌های حاج‌نایب و علی‌چپ ببینید، از نظر پاک و خطاپوش شما است، که دیگران در خیابان کفر و الحاد دیده‌اند. مبارک است این پیوند بصیرت‌نشان!


    توضیحِ جویا جهانبخش:
    بَعد التحیة و السلام،
    1. در متنِ یادداشت و نیز توضیحاتِ سپسین، مرادِ خود را از روشنفکریِ دینی معلوم داشته ام؛ ورنه، چه بسا در این هنگامه کسی بگوید: آقایِ بابائی هم روشنفکرِ دینی است. قطعًا سخنِ من از آقایِ بابائی نیست. نه از آن روی که روشنفکریِ دینیِ او را مُنکِرَم؛ بلکه چون او، برخلافِ آن حضرات، شرحِ ایستارهایِ کلامیِ خود را در پیوند با آن منظومۀ فکری به دست نداده است یا من ندیده ام.
    2. مقصودم از آنچه در بابِ کوچه‌های حاج‌نایب و علی‌چپ گفته ام بر «کسی که پارسی شناسد و بهایِ او» معلوم است. آقایِ بابائی آن را به چیزِ دیگر ربط داده اند؛ و مُختارند. از قضا چُنین جَوز بر گنبد افشاندن ها، در کارنامۀ جنبشِ مورد علاقۀ ایشان هم کم نیست!
    3. کفر و إِلحاد را با إِنکارِ آگاهانۀ ضروریاتِ دین پیوستگی است. سَرِ حساب، از قَلمتان نیفتد!
    4. دربارۀ «پیوندهایِ بصیرت‌نشان» هرچه أَمثالِ آقایِ بابائی بگویَند، سخنِ أَهلِ خبره است! طالِبِ علمی یک لا قبا را که در کُنجِ اصفهان نشسته و در مراکزی نیست که بتواند نانِ خود را به روغنِ چپ و راست و میانه بیالایَد با «بصیرت» چه کار؟! ... ماییم و کهنه دَلقی کآتش دران توان زَد!
    بابایی
    ۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۳۱
    از آن قلم گهربار توقع آن است كه يكي از آن ضروريات را نام ببرد و سپس حيث ضروری آن را - به گواهی خرد و گزاره‌های كهن - بازنمايد و پس از آن سخنی از نامداران روشنفكری ديني را در نقض حيث ضروري آن باور برملا كند. و از آن پس نشان دهد كه «جنبش روشنفكری ديني» بر اين نقض و ابرام، اصرار دارد؛ تا قلم شكسته اين شاگردك، ناخواسته مصراع دوم آن بيت مكتوب را در توضيح شما نشخوار نكند.


    توضیحِ جویا جهانبخش:

    بعد السلام،
    گمان می کنم از قضا بیش از یکی از آن ضروریات را نام بُرده باشم. شما تنها «وحی» را بنگرید و تَلقّیِ آقایانِ سروش و شبستری را از این مقوله و چیستیِ آن و تَلَقّیِ آقایِ ملکیان را از نحوۀ استناد به آن ـ که لابُد خوانده و شنوده اید ـ، ملحوظ فرمایید و با نُصوصِ خود قرآن و سنتِ قطعیّه برسَنجید. اگر دماغِ چُنین کارها ندارید، دستِ کم بَعضِ نقدهایِ نوشته شُده را از نَظَرِ کیمیااَثَر بگذرانید. ... آیا براستی مثلًا آنچه آقایِ سروش در بابِ چیستیِ وحی می گویَد و به أنواعِ تعابیر مکرَّر می سازَد و رَوِشی که آقایِ ملکیان ــ بی دغدغۀ سنت و تجدد ــ در همدوش سازیِ دین با روانشناسی و ... و گزینش از میانِ این منابع برایِ درمانِ دردِ بشرِ رنجور پیش می گیرد، با آن با حدِّ أقَلِّ مُجمَعٌ عَلَیهِ عقیدۀ أکابِرِ عُلَمایِ سلف می خوانَد؟!!!
    بیش از این أوقاتِ عزیز را به یادآوریِ آنچه خودِ حضرات بارها بی تَحاشی گُفته اند و جَنابِ عالی از ساحتشان دور می دانید، مصروف نمی دارَم، و همه کس را در «نشخوار ِ» هرچه گوارایِ اوست مُختار می شمارم!
    باری، بیاناتِ جَنابِ عالی، این قَدَر معلومم داشت که «جنبش روشنفكری دينی» علاوه بر کوچۀ حاج نایِب، با «کو چۀ عَلی چَپ» هَم آشناست!!!
    أَدامَ اللهُ أَیّامَ إِفاداتِکُم!
    محسن مرتضوی
    ۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۷:۰۲
    "چشم مریض درد میکند و اگر دیر به دادش برسند شاید چشم را از جا دربیاورد."!!!
    راه چاره سازی -بقاعده - آن نخواهد بود که به دست بیطارانش بسپارند تا چشمش را کور کنند ...
    جانِ سخنِ جناب جهانبخش آن است که مداوای چشم، کاریست بغایت دقیق و نیازمند دانستن بسی دانشها و ریزه کاری ها و حذاقت ها و صد البته داشتن صداقت و شفقت و نزاهت ...
    رضا بابايي
    ۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۲۶
    سلام حضرت آقاي جهان‌بخش. به گمانم چنين نقدي چنان جنابي را چندان برازنده نبود. اين‌گونه تيغ بر روي دردمندان كشيدن، آسان است. شما فحل ميدان‌هاي آسان نبوديد. از آن ضروريات دين سخن بگوييد كه مي‌بايد باشد و غبار بر دامانشان ننشيند و روشنفكران، خام‌دستانه غبار را با دامن روبيده‌اند. بر نمد چوبي كه آن را مرد زد/ بر نمد آن را نزد، بر گرد زد.

    توضیحِ جویا جهانبخش:

    بَعد السّلام و التَّحیَّة و الثَّناء،

    یا من أَلکنم ــ که هستم! ــ یا حضرتِ آقایِ بابائی از آنچه حضرات با مقولاتِ خَطیری چون وحی و نُبُوَّت می کنند، تَغافُل می فَرمایَند!!!
    راستی اگر به نَظَرِ اندیشه وَرانی چون شُما خوانِشِ أَمثالِ آقایِ سُروش و شبستری و ملکیان از مَقولاتی چون وحی و خُصوصِ قُرآن و خاصّه حَقّانیَّتِ آن، خلافِ ضَروریّات نیست، گُمان می کُنَم از بُن نَفسِ وجودِ ضَروریی از بَرایِ دین و نیز ضَرورَتِ دین را به بازاندیشی گرفته باشید. باکی نیست. لیک سخن همین است که جایِ این بحث بیرون از قَلَمروِ مُسَلمانی است. آری، از دیرباز میانِ مسلمانان و نامسلمانان، بَل دینداران و بیدینان چُنین گُفت و گوها رفته است و خواهَد رفت؛ لیک هیچگاه نامِ نامسلمانی یا بیدینی، «روشنفکریِ دینی» نبوده است. اگر روشنفکریِ دینی براستی ــ و العیاذ بالله ــ بدین معناست، می توان از همین منظر به گُفت و گو نشست.

    آری، «نکته ها چون تیغِ پولادست تیز ...».
    محمد قادری
    ۲۹ دي ۱۳۹۵ ساعت ۷:۵۳
    «اینگونه کَندَن و راندَن و دِگَرکَردَنِ و فُروانداختَنِ مَفاهیم که در کارنامۀ جُنبِشِ «روشَنفِکریِ دینی» جَلبِ نَظَر می کُنَد، اگر مُشفِقانه هَم باشِد، راه۟دانانه و چاره ساز نیست.»

    چگونه باشد چاره ساز است؟ چشم مریض درد میکند و اگر دیر به دادش برسند شاید چشم را از جا دربیاورد.