لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۶۰۸٫۵۱۵ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۸۴ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۲۳۷
    بازدید از این یادداشت : ۵۱۰

    پر بازدیدترین یادداشت ها :

    اُستادِ زنده‌یاد مُجتَبیٰ مینُوی، در بَخشی از مَقاله‌ای زیرِ عنوانِ «‌‌‌پَستی‌ و بُلَندیِ مِلَل از چیست؟» که به سالِ 1330 هـ.ش. به چاپ رَسیده، بمُناسَبَت نوشته است:
    « ... بی‌کتابی یکی از عُیوبِ أَساسی و إِشکالاتِ عُمدۀ کارِ ماست. از أوضاعِ عالَم و أَفکارِ أولادِ آدَم بی‌خَبَریم و میزان و ملاکی نَداریم که دعویهایِ مُدَّعیان را با آن بسَنجیم، و به این جهت، هرچند صباحی فَریفتۀ یک نَفَر می‌شویم. هَمه‌مان نَخوانده‌مُلّائیم و پیش از آنکه کتابی دیده باشیم و چیزی یاد‌ گرفته‌ باشیم، می‌خواهیم هادیِ مردم شَویم و ایشان را به راهی که خود نیز نمی‌دانیم، برانیم. موضوعی از موضوعهایِ عِلمی و نَظَری و أَدَبی و مَعرفتی نیست که در زبانهایِ عُمدۀ اُروپائی چندین کتاب دربارۀ‌ آن موجود نباشد، و ما بی آنکه یکی ازان کتب را خوانده باشیم، در هر موضوعی از موضوعها، مقاله می‌نویسیم و خطابه إیراد می‌کنیم. ... .».
    «... موضوعِ تَرَقّی و تَنَزُّلِ مِلَل، و عَوامِل و عِلَلِ آن، و کُلّیّۀ استنباطهائی که دربارۀ جامعۀ بَشَری و طبیعتِ إِنسان می‌شود،‌ از‌ أُمورِ نَظَری است. ... . وسیلۀ اِستِنباطِ این قَضایا، تاریخِ گُذَشتۀ بَشَر است، و ما تاریخِ کُلّیّۀ أَقوام را نمی‌دانیم. آن مِقداری از‌ تاریخِ بَشَر‌ که مَعلوم است، نسبت به آن مِقداری که مَجهولست، در حکمِ "یک" نسبت به‌ "یک میلیون" است. آنچه از تاریخِ أَقوامِ بَشَر هم که معلوم است، قسمتِ أَعظَمش هَمانست‌‌ که‌ دانشمندانِ‌ اُروپا کَشف کَرده‌اند. ما قَبل از آنکه داخلِ کَشفِ عِلَل و عواملِ‌ تَرَقّی و تَنَزُّلِ مِلَل شویم، خوبست تاریخِ گُذَشتۀ بَشَر را تا هَمان حَدّی که بر أَهلِ اُروپا مَکشوف‌‌ شُده‌ است‌، از اُروپائیان فَرابگیریم، و سایرِ عُلومی را که آن را بَسط و توسعه داده‌اند ‌(و یا‌ اینکه‌ أَصلًا وُجود نداشته است و أَهلِ اُروپا به وُجودش آورده‌اند) یاد بگیریم، سپس‌ دَم از مُقابلۀ‌ با‌ آنها‌ بزَنیم. دورۀ پیغمبری آخِر شده است و سلسلۀ وارِداتِ آسمانی و وَحی و إِلهامِ رَبّانی مُنقَطِع گَردیده‌ است.‌ هرکه در فَنّی دَم از اُستادی و پیشوائی می‌زَنَد، باید ابتدا علمِ آن را‌ پیشِ‌ استادان‌ فراگرفته باشد. رَفیقِ عَزیزِ ما در طِهران نشسته است‌ و از هیچ‌یک از أَل۟سِنَۀ‌ اُروپائی‌ غیر از أَلفبا چیزی نمی‌دانَد و یک جِلد کِتاب فارسی یا عَرَبی‌ هم در‌ خُصوصِ‌ فلسفۀ‌ اُروپائی نَخوانده است و نمی‌دانَد که در فضایِ نامَحدودِ تَفَکُّراتِ‌ إِنسانی، اَندیشۀ فَلاسفه و حُکَمایِ اُروپا به مَراحِلی‌ رسیده‌ است که أَصلًا زبانِ ما به 1 در مأخَذِ چاپی (یغما)، «به» از قَلَم اُفتاده است. بیان و نقلِ گفته‌هایِ ایشان قادِر نیست، بی‌ آنکه‌ هیچ‌ إِلزام و إیجابی در کار باشد، بَرمی‌دارَد و در حاشیۀ یک کِتابِ أَخلاقی و عِرفانیِ فارسی که تَحریرِ‌ ششصَد‌ سال‌ پیش است، به مُناسبتِ‌ مسألۀ جَبر و اِختیار، اسمِ "فلاماریون" را می‌بَرَد و می‌گویَد: بَله‌، نوشته‌هایِ‌ او را هم دیدیم، و الحَق تا حُدودی که ممکنست فِکرِ یک نَفَر اُروپائی به عُمقِ این قَبیل‌ مسائل‌ برسَد، بَد نگُفته است! ...»
    ( یَغما، س 4، ش 2، اردیبِهِشتِ 1330 هـ.ش.، صص 51 ـ 53) 2 نیز سَنج: مینُوی بَر گُسترۀ أَدَبیّاتِ فارسی ـ مَجموعۀ‌مَقالات ـ، به‌کوشِشِ: ماه۟‌مُنیرِ مینُوی، چ: 1، تهران: اِنتِشاراتِ توس، 1381 هـ.ش.، صص 41 ـ 43.
    مَعَ‌الأَسَف در ساماندِهیِ این کتاب، و در بازچاپِ مَقالاتِ اُستاد میٖنُوی، مُواظَبَتِ کافی نکرده‌اند. در هَمین کَلِماتِ مَنقوله، قَدری اُفتادگیِ مُضِرّ و مُخلِّ به مَعنی هَست. می‌توانید خود با یَغما یا با گُفتآوَردِ ما بسَنجید. ... ای کاش اُفتادگی‌ها مَحدود به "کَلِمه" و "جُمله" بود! ... در پایانِ نَخُستین سَطرِ ص 41، بیش از یک صفحه و نیم از مَقالۀ أَصلی جا اُفتاده است!!! ... دِریغ است ریخته‌هایِ قَلَمِ نویسَنده‌ای مُمتاز چون مُج۟تَبیٰ میٖنُوی، اینگونه بازچاپ شَوَد!
    .
    مَنظورِ اُستاد مینُوی از آن «رَفیقِ عَزیزِ ما» که «در طِهران نشسته است‌ و ...» کیست؟ و این «کِتابِ أَخلاقی و عِرفانیِ فارسی که تَحریرِ‌ ششصَد‌ سال‌ پیش است» و آن رَفیق در حاشیه‌اش چُنان سُخَنی گُفته کُدام است؟
    آن رَفیقِ عَزیز، اُستادِ عَلّامه جَلال‌الدّینِ هُماییِ اصفَهانی (1278 ـ 1359 هـ.ش.) است، و آن کتابِ قَرنِ‌هَشتُمی، مِص۟باحُ الهِدایَه و مِف۟تاحُ الکِفایَه یِ عِزّالدّین مَحمودِ کاشانی (فـ: 735 هـ.ق.).
    مَرحومِ هُمایی، در أَواخِرِ حاشیۀ مُفَصَّله‌ای که در کتابِ مَذکور دربابِ مَقولۀ جَبر و اِختیار قَلَمی فَرموده است، گُفته:
    «... در نوشته‌هایِ "گامیل فلاماریون" دانشمندِ مَشهورِ فرانسَوی (ولادت 1842 وَفات 1925 میلادی) دیدم که دربارۀ جَبر و اِختیار و قَضا [و] قَدَر و اِنکِشاف و رُؤیَتِ حَوادِث قَبل از وُقوع سخن رانده و الحَق تا حُدودی که ممکن است فکرِ یک نَفَر اُروپائی به عُمقِ این قَبیل مَسائِل برَسَد کُنجکاوی کرده و مسألۀ جَبر و اِختیار را به طَریقی که مُناسِب با فِکر و فلسفۀ اوست نزدیک به مَعنیِ أَمر بینِ أَمرَین اینطور حَلّ کرده است که ... ... ... .»(إِلخ).
    ( مِص۟باحُ الهِدایَة و مِف۟تاحُ الکِفایَة، عِزّالدّین مَحمود بنِ عَلیِّ کاشانی، با تَصحیح و مُقَدّمه و تَعلیقاتِ: اُستاد عَلّامه جَلال‌الدّینِ هُمایی، چ: 13، تهران: مُؤَسَّسۀ نَشرِ هُما، 1392هـ.ش.، ص 33 ـ از متن ـ، هامِش).



    ۱. در مأخَذِ چاپی (یغما)، «به» از قَلَم اُفتاده است.
    ۲. نیز سَنج: مینُوی بَر گُسترۀ أَدَبیّاتِ فارسی ـ مَجموعۀ‌مَقالات ـ، به‌کوشِشِ: ماه۟‌مُنیرِ مینُوی، چ: ۱، تهران: اِنتِشاراتِ توس، ۱۳۸۱ هـ.ش.، صص ۴۱ ـ ۴۳.
    مَعَ‌الأَسَف در ساماندِهیِ این کتاب، و در بازچاپِ مَقالاتِ اُستاد میٖنُوی، مُواظَبَتِ کافی نکرده‌اند. در هَمین کَلِماتِ مَنقوله، قَدری اُفتادگیِ مُضِرّ و مُخلِّ به مَعنی هَست. می‌توانید خود با یَغما یا با گُفتآوَردِ ما بسَنجید. ... ای کاش اُفتادگی‌ها مَحدود به "کَلِمه" و "جُمله" بود! ... در پایانِ نَخُستین سَطرِ ص ۴۱، بیش از یک صفحه و نیم از مَقالۀ أَصلی جا اُفتاده است!!! ... دِریغ است ریخته‌هایِ قَلَمِ نویسَنده‌ای مُمتاز چون مُج۟تَبیٰ میٖنُوی، اینگونه بازچاپ شَوَد!
    شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱:۴۷
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    یک انسان
    ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۴:۰۹
    باز هم گردآلودی دامن یکی از مشاهیر ایرانی -خصوصا معاصر- آشکار شد و سینه‌چاکان ایشان، قلم به دست گرفتند که با گردآلود کردن دامن دیگران توجه را از گردآلودی معشوقان خود پرت کنند. عیبی ندارد. هر کس مختار است هر چه می‌خواهد بکند اما اینکه عالمی چون مینوی را با شخصی چون همایی قیاس کنیم مانند قیاس فیل و فنجان است. مینوی عالمی ذوفنون کجا و امثال همایی کجا؟
    می‌دانم قطعا کسانی خواهند گفت شما مواریث خود را پاس نمی‌دارید و یکسره دل به اروپاییان و اعوان و انصارشان بسته‌اید. باشد ما اینگونه‌ایم. شما که آنگونه‌اید چه در چنته دارید؟ البته به جز آثار ارزنده‌ی امثال همایی‌ها.
    عنایت الله حمیدی6
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۱۱
    بعید است که شادروان مینوی، خود به کُنهِ مقتضای چنین سخنان و ایستارهایی باور می داشته است و این گونه مطالب را از منابع اروپایی -که خود برخی از آنها را نام برده- به دیده خوشبینی و قبول اجمالی نقل و اقتباس کرده است و چه بسا اگر منتقدانه بدان می نگریست، در برابرشان چون و چراها می کرد.
    به هر حال، حرمت و نزاهتِ ساحتِ علم و دانش را چه بهتر که متولیان و متصدیانش، خود پاس دارند، و حدِ نقد و واکاویِ صحیح و اصیل علمی را نگه‌ دارند ...

    توضیحِ جویا جهانبخش:
    با سلام و احترام، در لغزِشناکیِ ایستارِ اُستاد مینُوی بویژه در بابِ بَشَری اِنگاشتنِ دین و ... با شما همداستانم. مینُوی بعدها به إفراطی بودنِ اینگونه ایستارهایِ خویش خود تَصریح کرد.
    مَقصودِ عمدۀ بنده تَوَجّه به جانبِ صَحیحِ سخنِ اُستاد مینُوی بود و بویژه مَعلوم کردنِ مَرجعِ إِشارۀ مُضمرِ او که از حیثِ تاریخِ فکرِ ایرانی أهمّیّت دارد و دیدم که بَرخی آن را مثالی اِفتِراضی پنداشته اند.
    أدامَ الله أَیّامَ إِفاداتِکُم!
    عنایت الله حمیدی5
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۱۰
    بد نیست برخی از سخنان جناب مینوی را در مقاله یادشده بازخوانی کرد و آنها را در کنار سخن منقول از مرحوم همایی با همان معاییر و سنجه های مطلوبِ نظرِ روانشاد مینوی برسنجید و درباره آثار و لوازم هر دو گونه قلم فرسایی به داوری نشست:
    «انـسان خـانه و مسکن ساخت، قریه و قبیله‌ ترتیب داد، شهرنشین و متمدن شد، ... علاوه بر ایـنکه بـمحسوسات و حوائج مادی خود متوجه‌ شد‌ عقل خود را بانتقاد اخلاق و رفتار‌ خود متوجه کرد، برای‌ خود‌ دسـتورالعمل سـاخت، خویشتن را اشرف‌‌ مخلوقات‌ و سالار این جهان تصور کرد، برای تعدیل طبیعت بـهیمی خـود دین و اخلاق و فلسفه‌ و تصوف‌ ابداع کرد و وظـیفه و تـکلیف آسـمانی‌ مقرر‌ کرد‌. غیر از عالم‌ ظاهری‌‌ که آن را بـحواس‌ خـمسهء‌ خود ادراک میکرد بیک عالم معنوی باطنی و نامرئی معتقد گردید. کمال مطلقی از عدل‌ و نـیکی‌ و حـقیقت در ماورای طبیعت و در عالم‌ بالا‌ تـصور کـرد‌، و وصول‌ بـآن‌ مـثال اعـلی را مقصد‌ غائی و وجههء همت خود قـرار داد ...»
    عنایت الله حمیدی4
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۰۹
    شگفتا که کتاب «سیر حکمت در اروپا» -نوشته و برگردان فروغی، دانشمندِ معاصرِ همایی را که بیشترینه فضلاء آن روزگار دست کم به داعیه کنجکاوی و ... خوانده بودند و می خواندند- تنها یک نمونه آشکار از آن "یک جلد کتاب" کذایی توان به شمار آورد [که از قضا در همان مجموعه مقالات نیز بدان اشاره گردیده] و باید پرسید مینوی از کجا دانسته و این چنین سخت خاطرجمعی پیدا کرده که همایی اش نخوانده!؟
    آیا با معیارهایی که جناب مینوی، خود در سرتاسر مقالاتش به دست داده و به آن خستو شده است، اجازه می داده برای نمونه از وی بازپرسند: شما را با پرسش از «پَستی‌ و بُلَندیِ مِلَل» و «فلسفه اخلاق و تاریخ ادیان و ملل ونحل» و «جامعه شناسی اقوام» چه کار!!؟ و آیا در همین عنوانِ جستارتان آن هم درباره چیستیِ سترگ، پیچیده و گسترده ای (که نه در قلمرو یک دانش -مانند تاریخ- می گنجد و نه در حوصله و بضاعت علمی یک دانشمند) رگه هایی از همان "نَخوانده‌مُلّا" شدن و خواهشی برای " هادیِ مردم" شدن و "ایشان را به راهی که خود نیز نمی‌دانیم"، راندن دیده نمی شود!؟
    عنایت الله حمیدی3
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۰۸
    و مگر در نوشته های همین اروپاییان همه چیز دان و پُرکتاب [که «بی‌کتابی یکی از عُیوبِ أَساسی و إِشکالاتِ عُمدۀ کارِ» آنها نیست] [و «از أوضاعِ عالَم و أَفکارِ أولادِ آدَم» بسی بیش از ما با‌خَبَرند] [و «میزان و ملاک» بسیاری هم دارند] کَم، سخنان سخیف، نادرست، اشتباه و ... برف انبار شده است و غرض ورزیها و هنرپوشی ها رخ داده!؟
    وانگهی این سخن روانشاد مینوی را که گفته: «یک جِلد کِتاب فارسی یا عَرَبی‌ هم در‌ خُصوصِ‌ فلسفۀ‌ اُروپائی نَخوانده است» باید رجماً بالغیب قلم داد و یا خدای ناکرده طعنه ای از سَرِ تحقیر و استخفاف که در هر حال، با شأن علمیِ دانشی مردانی همچون او، چندان مناسبت ندارد و بیشتر، احوالات دوران جوانی وی را یادآور است که بعنوان یکی از ارکان گروه ربعه [همان جوانانِ به تعبیر همگروه شان (مسعود فرزاد): از محیطشان تا حدی بیگانه و راغب به انديشه ‏ها و افکار نو] چندان بدشان نمی آمده تا فضلای سنت گرا را دست بیاندازند!
    عنایت الله حمیدی
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۰۶
    باری، مرحوم همایی تصریح (و شاید نوعی اعجاب) داشته که علیرغم ندانستن و دسترس نداشتنِ فلاماریون به مفهوم سترگِ حدیث امر بین الأمرین، وی «به طَریقی که مُناسِب با فِکر و فلسفۀ اوست» به مفاد این حدیث نزدیک شده ...
    این برداشت روانشاد همایی از "نوشته‌هایِ گامیل فلاماریون" بیدرنگ می تواند خود، موضوعِ درنگ و موردِ برسنجیِ علمی واقع شود و صحت و سقم آن آشکار آید، اما با طعنه و تمسخر ... گمان نمی کنم!
    راستی کدام دانشمند منصف و حق پرستی است که گمان بَرَد همه گنجینه دانش بشری را یکجا در همیان خویش ریخته و ریزه کاریها و ظرائف آنها را یکسره بیخته باشد ... مگر در نقل و ارجاع به آثار و عقاید و گفته ها و نوشته های دیگر دانشمندان کم پیش آمده و می آید که لغزش ها و شتابزدگی ها و ... روی داده و استنباط ها و تشخیص ها را به راه خطا کشانده باشد!؟
    عنایت الله حمیدی 2
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۰۴
    در نگاه اینان، کسی بر حدیث اروپاییان و حُسنِ بی مثالِ دانشمندانشان نیفزوده و نخواهد توانست بیافزاید چرا که غایت قصوی فهم قاصر ما شرقیها و غیر اروپاییان «تا هَمان حَدّی که بر أَهلِ اُروپا مَکشوف‌‌ شُده است» خواهد بود ... آری:‌ حدّ، همین است سخندانی و زیبایی را!
    از آن سو نیز پاره ای کسان هستند چنان از خودراضی و خودبسنده که گویا علومِ اولین و آخرین را در جیبِ فراخ و کشکولِ بی سوراخشان انباشته اند و سایر ملل - هر اندازه هم که نوآوریها و دانش آفرینی ها داشته باشند - باز همچنان در شمار کودکانِ ابجدخوانِ دبستانِ آنانند و به دریوزگی در کنار خوانِ دانشِ بی نهایت ایشان، همواره محکوم!
    عنایت الله حمیدی
    ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۶:۰۳
    با سپاس از نکته سنجی و پژوهندگی جناب جهانبخش باید گفت در مطالب هر دو دانشور شادروان، اصولی درست و وجوهی پذیرفتنی هست ... چیزی که درین میان - سوگمندانه - نیست و یا کمتر هست نظرگاهی استوار و پیراسته از انواع افراط و تفریط است که غیبت آن، هماره میان ما رواج داشته و دارد!
    برخی از باده اروپاپرستی (و به تعبیر کسروی، اروپایی گری که همانا نماد و بازخوردی از انگاره اروپامحوری [Euro-centrism] است) چُنان مَست و مخمورند که گویی، اُسّ و اساس هر دانشی را که در میان ابناء بشر بوده و هست، منحصراً در دستان مبارک اروپاییان می بینند و ملل دیگر را همگی اقوام متوحشی می انگارند که در جبین کشتی شان هیچ نور رستگاری نبوده و نیست و جبر طبیعت، محکومشان ساخته که تا ابد، چشم گدایی به دست نوشته ها و دست آوردهای دانشمندان اروپایی بدوزند بلکه به حسبِ خردِ اندکِ خود، شاید بهره ای از دانش راستین [که در نزد این گروه بی شک همانا دانش اروپایی است] ببرند! ...