از فَقیهِ فَقیدِ بُلَندآوازه، آیةالله سَیِّد مُحَمَّدهادیِ میلانی ـ ره ـ، مَنقول است که کرارًا میفَرموده:
«مَن لا أُصولَ لَه، لا فِقهَ لَه!»
( حَریمِ إِمام ـ هَفتهنامۀ آستانِ مُقَدَّسِ إِمام خُمینی "س" ـ، س 6، ش 279، پنجشنبه 12 مُرداد ماهِ 1396 [هـ.ش.]، ص 7 ـ از مُصاحبه با "آیَةالله رَجَبعَلیِ رِضازاده").
سُخَنِ دُرُستی است؛ و هَمین سُخَن را دَربارۀ قُرآن۟دانی و حَدیث۟شناسی و فُنونِ وابستۀ آن چونان سَنَدشناسیِ حَدیث و تَوانِ اَرزیابیِ أَخبار، بازتَوان گُفت؛ چه، این۟هَمه را دَر فَقاهَت و أَهلیَّتِ إِفتاء، دَخلی تَمام است.
شگفتی اینجاست که فَقیهانی بُزُرگ از پیشوایانِ أَهلِ اِجتِهاد در قُرونِ أَخیر (بویژه دَر عَصرِ قاجار) ظُهور کَردهاند که دَر عُلوم و فُنونی چون سَنَدشناسیِ حَدیث و مَعرِفَتِ رِجال، بحَق "راجِل" بودهاند. این را از بَررَسیِ آثارِ فِقهیشان میتوان دانِست. گُواهیِ بَعضِ أَهلِ فَن هَم، دَربارۀ بَرخی از "أَعاظِم"، زَبانزَد است 1
نمونۀ این گُواهیها، داوَریِ مَعروفِ آیةالله سَیِّد موسیٰ شبیریِ زَنجانی ـ دامَ عُلاه ـ دربارۀ پایۀ آگاهیِ رِجالیِ شَیخِ أَعظَمِ أَنصاری ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ است که دَر دُروسِ مَضبوطِ ایشان دَر دَسترَسِ طَلَبۀ عُلوم قَرار دارَد.
آیا مَعنایِ "أَهلیَّتِ إِفتاء" در این أَدوار، با آنچه اِمروز دَرمییابیم و دَرمیبایَد، مُتَفاوِت بوده است؟
- نمونۀ این گُواهیها، داوَریِ مَعروفِ آیةالله سَیِّد موسیٰ شبیریِ زَنجانی ـ دامَ عُلاه ـ دربارۀ پایۀ آگاهیِ رِجالیِ شَیخِ أَعظَمِ أَنصاری ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ است که دَر دُروسِ مَضبوطِ ایشان دَر دَسترَسِ طَلَبۀ عُلوم قَرار دارَد.
يكشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۶:۵۷
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
قد كان يقول مولانا و أستاذنا الشريعة الأصبهاني ره أن الناس في العلوم يميلون إلى كل ما اقتضت أهواؤهم فقد كان في برهة من الدهر الفضيلة و المنقبة في علم النحو فأقبل إليه الناس و ألفوا فيه كتبا و أطنبوا فيه غاية الإطناب و اجتهدوا فيه غاية الاجتهاد .... ثم انتقلت الفضيلة و السيادة إلى علم المعاني و البيان فألفوا في هذه الصناعة كتبا مطولة ... و بعد الوحيد البهبهاني قدس سره انتقلت تلك السيادة في الشيعة إلى علم أصول الفقه الذي كان في بدئه مقدمة للفقه فحاز السبق من ذي المقدمة و ظن أنه أعلى و أشرف منه و أنه الغاية العظمى و المقصد الأسنى فأقبل المحصلون إليه بجد و اشتياق حتى غفل بعضهم عن علم الفقه ... فكانوا يشتغلون و يباحثون في المعنى الحرفي شهرين مثلا و في مقدمة الواجب ستة أشهر ... و يطنبون في تنقيح مباحث الأصول التي أكثرها فطريات و ارتكازيات غاية الإطناب و كان لا يكون أحد منهم مجتهدا في هذا العلم كله إلا بعد تضييع أعوام كثيرة من عمره...
رجوع به متخصص را کافی می دانند و نیازی به تخصص در رجال نمی بینند، چنانکه برخی از اصولیین قائل بوده اند که تخصص در رجال، تضییع عمر است و در شأن مجتهد نیست که عمر خویش را به جای تأملات دقیق عقلی، صرف رجال کند!
نزد آنان رجال مانند علم لغت است، همانطور که با رجوع به المنجد، در لغت رفع حاجت می شود، با رجوع به کتب کشی و نجاشی و شیخ نیز، حاجتشان در رجال برطرف می شود.
توجه به این مسائل عمدتا ثمره مکتب اصفهان و در ادامه آن، مکتب قم است و الا در مکتب نجف، چندان توجهی به این حرفها نمی شود تا می رسیم به «سید خویی» که در این اواخر تحت تاثیر آقای بروجردی، در رجال تحقیق می کند و «معجم رجال» را می نویسد. آقای شبیری می فرمودند سید خویی انصافا زحمت کشیده و سلیقه به خرج داده ولکنه، متخصص در رجال نیست، شرط در رجال تتبع است نه صرف خوشفکری و تیزهوشی.
غرض از آنکه راجل بودن شیخ اعظم در رجال، از منظر خود ایشان و غالب نجفی ها، فرقی با راجل بودن در زبان شناسی و طبابت ندارد فلذا جرح بر فقاهتشان وارد نمی سازد.