اُستاد دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی جایی نوشتهاند:
«شیرازیان مَردمانیاند سبکجان و شکفتهدل و خوشباش که میکوشند بیشترین و بهترین بَهره را از دَم به دَمِ زندگانیشان بستانند و روزگار را دَر آسانی و آسودگی بگذرانند»
( آنَک پاریس ـ باره، نگاره، تَنواره، آنَک! پاریس: هُنَر را، شکرپاره / روزنگارهایِ سَفَرِ پاریس ـ، دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی، چ: 1، تِهران: صدایِ معاصِر، 1395 هـ.ش.، ص 45).
این مَعنیٰ دربارۀ شیرازیان زَبان۟زَد است؛ و مَن۟ خود بیشینۀ شیرازیانی که میشناسَم، از این حالوهَوایِ آگَنده از هال 1 و صَفا و گُشادگیِ دِل و شکُفتگیِ خاطِر، بَهرهای نمایان و شایان داشتهاند.
از این چَشمانداز، شی۟خِ ما «سَعدیِ» بیهَنباز، براستی «شیرازی» است! ... از کَسی مِثلِ «حافِظ» هَم بمَراتِب شیرازیتر است!! ... آن تَل۟خ۟کامیهایِ ژَرف و شگَرف و بیدارگَریهایِ پُرشور که دَر کَثیری از أَبیاتِ حافِظ هَست و آن حِدَّت و شدَّتی که دَر نَقد و طَعن و تَعریض به پَلَش۟تیهایِ زَمانه دارَد و از جِراحَتهایِ عَمیقِ روحیِ خواجۀ رِندانِ جَهان آگَهی میدِهد، دَر شی۟خ سَعدی بسیار کَمتَر است؛ و هَر جا هَم نِشانی از این عَوالِم باشَد، تَحتَ الشُّعاعِ خوش۟باشیها و آسان۟گُذاریهایِ جانِ طَرَبناکِ شی۟خِ شیراز است.
این اِستِنباطِ مَن است؛ و ای بَسا بَرداشتِ شُما دیگَر باشَد.
باری، مَن اَگَر بیپَرواتَر میبودَم آن تَل۟خ۟کامیها و لُندیدَنهایِ حافِظ را شاهِدی بنیرو بر اِصفَهانیبودَنَش میگِرِفتَم؛ که میدانید بَعضِ تَذکرهنویسان هَم گُفتهاند که نیایِ خواجه حافِظِ شیرازیِ ما از "کوپا"یِ اِصفَهان بوده است!!!
«شیرازیان مَردمانیاند سبکجان و شکفتهدل و خوشباش که میکوشند بیشترین و بهترین بَهره را از دَم به دَمِ زندگانیشان بستانند و روزگار را دَر آسانی و آسودگی بگذرانند»
( آنَک پاریس ـ باره، نگاره، تَنواره، آنَک! پاریس: هُنَر را، شکرپاره / روزنگارهایِ سَفَرِ پاریس ـ، دکتر میرجَلالالدّینِ کَزّازی، چ: 1، تِهران: صدایِ معاصِر، 1395 هـ.ش.، ص 45).
این مَعنیٰ دربارۀ شیرازیان زَبان۟زَد است؛ و مَن۟ خود بیشینۀ شیرازیانی که میشناسَم، از این حالوهَوایِ آگَنده از هال 1
هال: آرام، قرار، سُکون.
از این چَشمانداز، شی۟خِ ما «سَعدیِ» بیهَنباز، براستی «شیرازی» است! ... از کَسی مِثلِ «حافِظ» هَم بمَراتِب شیرازیتر است!! ... آن تَل۟خ۟کامیهایِ ژَرف و شگَرف و بیدارگَریهایِ پُرشور که دَر کَثیری از أَبیاتِ حافِظ هَست و آن حِدَّت و شدَّتی که دَر نَقد و طَعن و تَعریض به پَلَش۟تیهایِ زَمانه دارَد و از جِراحَتهایِ عَمیقِ روحیِ خواجۀ رِندانِ جَهان آگَهی میدِهد، دَر شی۟خ سَعدی بسیار کَمتَر است؛ و هَر جا هَم نِشانی از این عَوالِم باشَد، تَحتَ الشُّعاعِ خوش۟باشیها و آسان۟گُذاریهایِ جانِ طَرَبناکِ شی۟خِ شیراز است.
این اِستِنباطِ مَن است؛ و ای بَسا بَرداشتِ شُما دیگَر باشَد.
باری، مَن اَگَر بیپَرواتَر میبودَم آن تَل۟خ۟کامیها و لُندیدَنهایِ حافِظ را شاهِدی بنیرو بر اِصفَهانیبودَنَش میگِرِفتَم؛ که میدانید بَعضِ تَذکرهنویسان هَم گُفتهاند که نیایِ خواجه حافِظِ شیرازیِ ما از "کوپا"یِ اِصفَهان بوده است!!!
- هال: آرام، قرار، سُکون.
دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۹:۲۱
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
از منطر رنج و کشاکش های روحی، اگر سعدی را با حافظ قیاس کرده اید، باز هم به نظر من نتیجه، نمی بایستی آن چیزی بوده باشد که آورده اید دایر برا این که سعدی شیرازی تر است، بلکه مثلا منصفانه تر می بود بدین جا برسید که حافظ به نسبت سعدی، دغدغه ها و کشمکش های جدی تری با روح زمانه ی خون ریز خود داشته است. والا در سطح دیگر کجاست آن رنج کشی های صادقانه و غیررندانه ی سعدی در مواجهه با عشق، در حافظ.
رنج و صدق دلی که جلوه ای حقیقی و نه مجاز در روح سعدی می یابد، در حافظ با رندی و حواله به تقدیر و مشیت، اندکی ( دست کم) تخفیف می یابد.
نوشته ی شما در بهترین حالت غیردقیق و در بدترین حالت غیرمنصفانه ست.
پاسخ:
سلام بانویِ ارجمند!
یادداشتِ من سخنی بود به طیبَت آمیخته!
شگفتا که شما را به خشم و خروش برانگیخته است!!!
از بابتِ ریزبینی و دقّتهائی که مَجالِ طرح داده اید، سپاسگزارم.