۞ زنده باد زبان (سه سال دَر میانِ تاجیکان)، حَسَنِ قَریبی، چ: 1، تِهران: اِنْتِشاراتِ آروَن، 1398 هـ.ش.
● فَرزَندِ فَرهیختۀ خُراسانِ بُزُرگ، اُستاد نَجیبِ مایلِ هرَوی ـ که خُدایَش دَر پَناهِ خویش داراد و شاد و از اَنْدُهان آزاد! ـ، دَر "صَفحۀ تَقدیمِ" کِتابِ خواندَنیِ مَقاماتِ جامیِ باخَرْزیٖ که به هِمَّتِ او تَحقیق و نَشْر گَردیده است، کوشِشِ خود را به «دیدهوَرانِ ایران، اَفغانِستان و تاجیکِستان» پیشکَش کَرده است «که دَر پیِ بههَمآوَردَنِ پارسیٖپیالۀ سهپاره اند ...» 1 ، و آنگاهْ این پاره از یکی از سُرودههایِ هوشَنگِ اِبتِهاج ("سایه") را دَر دُنبالۀ سُخَنِ خویش و دَر مَقامِ تَکْمِله و إیضاح مَرقوم داشته است:
«اَز هَم گُریختیم.
وٰآن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه را ـ دریغ! ـ
بَر خاک ریختیم!» 2 .
راستَست! ... ایران و اَفغانِستان و تاجیکِستان، خاصّه از حیْثِ زَبان و فَرهَنگ و اِجتِماع، سه جُرعۀ یک پیاله اند و جُداییشان، ـ آنْسان که اُستاد نَجیبِ مایِل فَرموده ـ «بنارَوا» و «با زَخمِ زمستانیها» 3 صورَت پَذیرُفته است.
از بَرایِ آنان که از سَرِ دیدهوَری دِل دَر گروِ مِهْرِ ایران و فَرهَنگِ ایرانی دارَند و بَر "آن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه" دِریغ میخورَند، و از بَرایِ آنان که یادِ این جُرعههایِ سهگانه نیز مَستشان میکُنَد، هَر آگَهیِ تازه که از پارههایِ تَنِ ایرانِ فَرهَنگی میرَسَد و هَر کِتاب و مَجَلّه و مَقاله که از تاریخ و زَبان و فَرهَنگ و اِجتِماع و هُنَر و أَدَبِ "ایران" و "تاجیکستان" و "اَفغانِستان" سُخَن میدارَد، چون بدان "نازنینْ پیالۀ دِلْخواه" بازمیگَردَد، حُکمِ "رَشَحاتِ عیْن الْحَیات" دارَد 4 .
کِتابِ زنده باد زبان با زیٖرْعنوانِ "سه سال دَر میانِ تاجیکان"، جُنگی است از هَمین قَبیل آگاهیها؛ مَجموعهای است از یادداشتهایِ أَدیبِ جَوانِ جوانْبَخت، آقایِ حَسَنِ قَریبی، و به دیگَر سُخَن: «بَخشی از خاطِراتِ فَرهَنگی، یادداشتها و بَرداشتها و [تَحریرِ] سُخَنرانیها و مُقَدّمههایی ... که [وی] در طولِ سه سال مَأموریَّتِ خود دَر تاجیکِستان، دَر سِمَتِ ریاستِ پِژوهِشگاهِ فرهنگِ فارسی ـ تاجیکی، نوشته»است (سَنج: ص 9). ... پَس، کِتابی است عَزیز، و به شَرحی که گذشت، حاویِ "رَشَحاتِ عیْن الْحَیات"!
هَمۀ مَطالِبِ کتابِ آقایِ قَریبی راجِع به تاجیکان و تاجیکِستان نیست؛ لیک بیشینۀ آن به تاجیکان و تاجیکِستان بازمیگَردَد و گاه بَر آگاهیهایِ دَستِ أَوَّلِ بسیار اَرزَندهای اِشْتِمال دارَد که دَر نادِرْ منبَعِ مَکتوبی سُراغ تَوان کَرد. آقایِ قَریبی ـ که خُداش از روزگارِ جَوانی بَرخورداریها دِهاد! ـ، دَر قالِبِ یادداشتهایِ أَدَبی و تاریخی و اِجتِماعی و خاطِرهنویسی و حَتّیٰ طَنْز و خوشْباشی و شوخْطَبْعی، نِکاتی باریک و اَندیشیدَنی را دَربارۀ تاجیکِستان، بَلْ سَرتاسَرِ قَلَمروِ فَرهَنگِ ایرانی مَجالِ طَرح داده است که وُقوف بَر آنها بَرایِ هَرکَس که پیْوَندِ بَرادَرانۀ فارسیٖزَبانان را قَدر میشناسَد و اَرج مینِهَد، واجِدِ أَهَمّیَّت است.
با تَوَجُّهْ به فَراز و فُرودهایِ سیاسیِ رَوابِطِ ایران و تاجیکِستان، بَیوسیده است که آقایِ قَریبی، اینجا و آنجا، مُلاحَظاتی را دَخیل ساخته و اَز بَرایِ مُراعاتِ "مَصالِح"، چیزهائی را ناگُفته نِهاده باشَد. به قولِ خودِ او: «این مَجموعه، شامِلِ گُفتَنیهایی است که میشُد گُفت!» (ص 10).
● پیْوَندِ ایران و تاجیکِستان، پیْوَندِ ژَرفِ فَرهَنگی است و گُسَلانیدَنِ آن دُشْخوارتَر از آن است که دَستانِ کَژاندیشان و بَدسگالانی که مَعَالأَسَف اَندَکْشُمار نیز نیستَند، بآسانی از پَسِ آن بَرآیَد.
ما ایرانیان تاجیکِستان را نَه از بَرایِ قَراردادهایِ سیاسی و اِقتِصادی، که از بَرایِ بازپیْوَستَن به عَموزادگانِ هَمْدِل و هَمْزَبانمان میجوییم. تا بنشینیم و به کامِ دلْ، خاطِرۀ اُستاد رودَکی و پورِ فَرزانۀ سینا و حَکیم ناصِرِ خُسرو و دیگَران و دیگَرانِ بیرون از کَرانههایِ شُمارگَری را با یکدیگَر بازگوییم. ... پیْوَندِ ما چُنین پیْوَندی است.
از قَلَمِ آقایِ قَریبی بخوانید:
«واضِح است آن جَمعیَّتی که دَر فُرودگاهِ شَهرِ دوشَنبه، دَر آن سَرما، ساعَتها چَشمبهراهِ نَخُستین هَیأَتِ نمایَندگانِ ایرانی بودَند، نَه از طَرَفِ دولَتِ ایران و نَه به کوشِشِ حُکومَتِ تاجیکِستان گِرد آمَده بود؛ و به قولِ سَعدی: که هَنوز مَن نَبودَم که تو دَر دِلَم نِشسْتی ...
این که پَس از وُرود، مِهمانان از فُرودگاه مُستقیمًا به مَراسِمِ "شَبِ شعر" رَفتهاند نیز دَر آن زَمان پیامِ خاصّی داشت که اِحتِمالًا از طَرَفِ رُقَبا دَریافت شُده بود.
این میزان توفیق، امتیازی نَبود که دیگَران حَتّیٰ بتوانَند به مُشابِهِ آن دَسترَسی پیدا کُنَنْد ...» (ص 25).
حِکایَتِ آمَد و شُد میانِ ایران و تاجیکِستان، داستانِ بدِهبِستانْهایِ سیاسیِ مُتَعارَفِ أَربابِ دُوَل و رَعایاشان با یکدیگَر، یا مِثالِ "جهانگَردیِ" مُصْطَلَح و چهوچههایِ باشَندگانِ دیگَرْ بِلادِ عالَم نیست. داستانِ هَمْنِشینیِ بَرادَرانی است که دَر کِنارِ یکدیگَر از دُنیا و شَر و شورَش بَرمیآسایَند و سُفرۀ خاطِرات و صنْدوقْچۀ یادبودهایِ مُشتَرَک را بَرمیگُشایَند و دِلآگَندگیها را بَرمیفَشانَند.
بیهوده نیست که به هَنگامِ پَخْشِ بازیِ فوتبالِ ایران و مَراکِش، پیش از آغاز، وَقْتی مُجْریِ شَبکۀ وَرزِشِ تاجیکِستان پیشْبینیِ نَتیجۀ بازی را از کارشناسِ بَرنامه خواهان میشَوَد، او دَر پاسُخ میگویَد:
«هَر دو دستۀ بَهقَوُّت هَستَند، أَمّا هَمچون یک مملکتِ هَمزبان، ما از ایران مُخلِصی میکُنیم»! (ص 48).
پیْوَندِ بَرادَری، مُقتَضیِ «مُخْلِصی» است و لابُد بَرادرانِ هَمْزبانِ تاجیکمان نیز نیک میدانَند که ما چه قَدر "مُخلِصِ" ایشانیم 5!
● بیشینۀ ما ایرانیان، از دُشْخواریهائی که تاجیکان از سَر گُذَراندَند تا پارهای از جامِعَۀ بُزُرگِ فارسیٖزَبان بمانَند و هُویَّتِ تاریخی و فَرهَنگیِ خویش را دَرنَبازَند، آگاهی نَداریم و نَمیدانیم چگونه دَر سَدههایِ نوزدَهُم و بیستُم دُشمَنانِ فَرهَنگِ ایرانی به "تُرک"سازیِ این مَنطَقه هِمَّت گُماشتند، و از هَمان دورانِ روسیۀ تزاری «شکلْگیریِ ترکستانِ نوین دَر فرارود» (ص 21) برنامهریزی شُد، و سپَسْتَر سَردَمدارانِ کِشورِ شوراها نیز از دَرِ هَمْدَستی با قومیَّتْگرایانِ تُرک، به سیاسَتِ "تُرک"سازیِ تاجیکان روی آوَرده کوشیدَند تاجیکانِ پارسیگویْ را دَر میانِ اُزبَکان و قیرقیزان و تُرکَمَنان مُنْحَل کُنَند و دَمْساز با هَمین رویْکَرد، أَربابِ سیاستِ اِتِّحادِ جَماهیرِ شورَوی، ستیز با زَبانِ فارسی و تَخویف و ترور و تَبعیدِ نُخبگانی از فارسیٖدانان را بَخشی از سیاستهایِ فَرهَنگی و اِجتِماعی و سیاسیِ خود ساختَند، آنسان که بِنا بود تاجیکانِ میراثْبَرِ رودَکی، دَر نِهایَتِ کار، تُرکیٖزَبانانی شَوَند که خویش را زاد و رودِ «تُرکانِ پارسیگو» بدانَند؛ ... لیکِن تَقْدیر با تَدبیرِ سوءِ ایشان دَمْساز نَگَشت و چُنان نَشُد و عَلیٰرَغْمِ کَندَنِ "سَمَرقَندِ چو قَند" و "بُخارایِ شَریف" از سَرزَمینِ تاجیکان و پَیْوَنْدانیدَنِ آن به جُمْهوریهایِ تُرکیٖزَبانِ اِتِّحادِ شورَوی و ... و ...، تاجیکان، "تاجیک" و فارسیٖزَبان مانْدَند و گوهَرِ هُویَّتِ خویش را دَرنَباختَند (سَنج: همان ص و ص 22 و 28).
شایَد بسیاری باوَر نَکُنَند که دَر این رَوَند، نَهتَنها زبانِ فارسی و گویَندگانش دَر تَنْگناهایِ گوناگون بودَند، و هَمْواره سَیْطَرَۀ زَبانِ روسی به مَثابَتِ زَبانِ دیوانیِ چیره، اَز بَرایِ فارسی و فارسیٖگویان مَضایِقی پَدید میآوَرْد، یکْچَند ـ از بُن ـ "مَمنوعیَّتِ طَرحِ مَسألۀ زبانِ فارسی" به صورَتِ قانون دَرآمده بود؛ و کوشِشها رَفت و بسیاری از نُخبگان و آگاهان رَنج و شکنجها دیدَند تا روزگار دِگَر گَشت و سَرانجام روزی رَسید که تاجیکان بتَوانَند رَسیدگی به آموزِشِ زَبانِ فارسی به کودکان و نیز تَأْلیفِ دَرسنامههایِ فارسی را، به صدایِ بُلَند از حُکومَت طَلَبْگار شَوَند (سَنج: ص 28 و 35).
بَقایِ سُنَّتِ زَبان و أَدَبِ فارسی، عَلیٰ رَغمِ هَمۀ این دُشواریها، و إِدامۀ حَیات و بَربالیدَنِ شِعرِ مُعاصِرِ تاجیکِستان و ظُهورِ دیگَر خَلّاقیَّتهایِ أَدَبیِ فارسی دَر آن سامان، اَز بَرایِ ناظِرانِ ریزْبین، براستی شگفْتیٖزاست و دَر عَجَب نَبایَد شُد اَگَر آن را «مُعجِزۀ زَبانِ فارسی» بخوانَند (سَنج: ص 79).
سَرگُذَشتِ زَبان و أَدَبیّاتِ فارسی دَر تاجیکِستانِ سَدۀ أَخیر، براستی غَریب است و عِبرَتانگیز؛ و گُشایِشِ تَدریجیِ فَضا بَرایِ تاجیکان، تا بتَوانند به زَبانِ مادَریِ خویش آزادانهتَر بگویَند و بسَرایَند، نَهتَنها پَیآمَدِ گُشایِشهایِ فَراگیرِ پَس از مَرگِ اِستالین، یا گُشایِشهایِ فَراگیرِ پَس از فُروپاشیِ شورَوی، که حَتّیٰ پَیآمَدِ وَقایِعِ بظاهِر نامَربوطی چون گرفتار شُدَنِ شورَوی دَر جَنگِ اَفغانِستان بود. ... حُکومَتِ شورَوی دَر پَیِ نمایِشی تَبلیغی دَر اَفْغانِستان بود تا پایْداریِ مُجاهِدانِ اَفغانِستان را سُسْت گَردانَد، لذا کوشید تا تاجیکِستان را مَدینۀ فاضِلهای نشان دِهَد که دَر آن مَردُمان به کامِ دِلِ خویش میزیَند و از جُمْله: زَبانِ مادَری و شِعر دَر آن آزاد است. ... این کوشِشِ نمایِشی، هَرچَند شورَوی را به آنچه از اَفْغانِستان میجُست نَرَسانید ـ و ما خُدایْ را بَر آن سپاسها میگُزاریم ـ، رَوَندِ گُشایِشِ فَضا را دَر تاجیکِستان شتاب داد و زَمینهسازِ اِنْفِتاحی فَرهَنگی شُد که بَرسَرِهَم تاجیکان را سودِ بسیار بَخشید (سَنج: 88 و 89).
باری، اینْها تَنها و تَنها گوشههائی از داستانِ درازدامانِ زَبان و فَرهَنگ دَر تاجیکِستان است و اَندَکی از آن بسیار و پُرشُمار مَقولاتی که بایَد دَر تَحقیقِ "تاریخِ سیاسیِ زَبانِ فارسی" دَر این مَنطَقه، بدُرُستی کاویده و تَحلیل شَوَد.
دَر جایی که بَرخی از کِشوَرهایِ "آسیایِ میانه"یِ مُصْطَلَح 6 ، زَبانِ روسی را به عنوانِ زَبانِ رَسمیِ خود بَرگُزیدهاند، هَمین که تاجیکِستان، پَس از اِستِقلال، «زَبانِ فارسیِ تاجیکی» را رَسمًا زَبانِ دولَتیِ خود إِعلام کَرد ـ اَگَرچه پَسانْتَر به دَلائِلی عنوانِ "فارسی" از آن حَذف گَردید ـ، و هَمین که زَبانِ إِداراتِ دولَتی دَر تاجیکِستانْ از روسی به تاجیکی بَدَل شُد، خودْ گامِ مُهِمّی بود؛ و هَمین إِصرار بَر پاسداشتِ زَبانِ خویشتَن و نَگُسَستَن از میراثِ گراناَرجِ نیاکان، رَمْزِ پیروزی و کامیابیِ بُزُرگی به شُمار میآیَد که تاجیکِستانیان دَر پَهنۀ فَرهَنگ از آن بَرخورداری یافتهاند (سَنج: 214 و 35).
پَس از اِستِقلالِ تاجیکِستان، تَحَوّلاتِ مَحسوسی دَر زَبانِ فارسیِ تاجیکی رُخ نموده و بویژه بازسازیِ بافْتْهایِ فَرسوده و آسیبْدیدۀ زَبان رونَق و سُرعت گرفته است و دَر واقعْ فَصلِ تازهای دَر تاریخِ زَبانِ فارسی دَر آن إِقلیم گُشوده شُده است (سَنج: ص 102).
یکی از تَحَوّلاتِ مُبارَک دَر تاجیکِستان، رَواداریِ رَسمی دَر بَهرهگیریِ تاجیکان از إِمکاناتِ فَرهَنگیِ مُشتَرَکِ کِشوَرهایِ فارسیٖزَبان است و از آن جُمْله: بَهرهگیری از بَرابَرگُزینیهائی که دَر "فَرهَنگِستانِ زبان و أَدَبِ فارسی" دَر تهران صورَت میگیرَد؛ ... حال آن که دَر اَفغانِستان، تَنگْنَظَریهایِ بَرخی از قومیَّتْگرایان، مانِعِ تَحَقُّقِ چُنین رویْکَردی است و حَتّیٰ دانِشجویِ اَفغانِستانی بَرایِ به کاربُردَنِ واژۀ "دانِشکَده" که ساختۀ سَخته و جااُفتادۀ زَبانْدانانِ ایرانی است، از سویِ قومیَّتْگرایانِ آن سامان تَحتِ فشار قَرار میگیرد (نگَر: ص 112).
کِتابِ زنده باد زبان، ما را، دَر بابِ تاریخ و فَرهَنگ و زَبانِ مُشتَرَکمان، به اَنبوهی از چُنین دَقائِق و حَقائِق تَوَجُّهْ میدِهَد که براستی به دیدَن و بَررَسیدَن و دانِستَن آنها نیازمَندیم.
● زنده باد زبان، کَشْکولی است (بَل به قولِ تاجیکان: «کَجْکولـ»ـی است) از آگاهیهایِ رَنگارَنگ و شیرین: از پیشینۀ خانوادگیِ خانِ مَروی که "کوچۀ مَروی"یِ تِهران به نامِ او بازخوانده میشَوَد (ص 19 و 20) بگیرید، تا گُفتوگویْ از ساکنانِ مَحَلّۀ "پَنجابِ" سَمَرقند که از ایرانیانِ کوچیده از آذَربایجان اند و زَبانِ ویژۀ خویش را دارَند که با تُرکیِ اُزْبَکی تَمامًا فَرق دارَد، و چون از ایران بدانجا آمَدهاند، ایشان را "ایرانچه" و زَبانشان را "ایرانچهای" میگویَند؛ و این "چه" هَم پَسوَندِ نِسبَت است، و "ایرانچه" یَعنی: ایرانی (ص 136 و 137)؛ یا: شیوۀ نامگُذاری دَر مَنطَقهای از بَدَخشان که دَر آن نامِ میوهها را بَر فَرزندانِ خود مینِهَند و لِذا دَر میانِ مَردانِ آنجا با آقایانِ "شفتالو"، "آلوچه"، "آلبالو"، "انگور" رویارویْ میشَوید و دَر میانِ بانوان، مَثَلًا با خانمِ "خُرمایِ شیرین" (که مَقصود از آن "خرمالو" است و از قَضا نامِ یک خوانَندۀ مَعروفِ بَدَخشانی است) (ص 144)! 7
خوانَندۀ زنده باد زبان، نَهتَنها دَر تَضاعیفِ یادداشتهایِ آقایِ قَریبی با شُماری از واژگان و کاربُردهایِ زبانیِ تاجیکِستان آشنا میگَردَد، دَر جایْجایِ کِتابِ ایشان به نمونههایِ نَظَرگیر و أَحیانًا فِهرِستهایِ کوتاه و بُلَندی از واژگانِ بهیادداشتَنی و تَفاوتهایِ خُرد و کَلانِ فارسیِ ایران و تاجیکِستان بازمیخورَد (نگَر: ص 32 و 35 و 43 ـ 59 و 80 و 81 و 102 و 103 و 107 و 117 و 121 ـ 124 و 153 و 195 و 196 و 200 ـ 206).
دانِستَنِ این که دَر تاجیکِستان، "خلالِ دندان" را "دندانْکاوَک" و "حُبوبات" را "دانگی" و "سیْل" را "آبخیزی" و "زلْزله" را "زمینْجُنبی" و "سزاریَن" را "رُستمانه" و "اِنتِحاری" را "مَرگْطلبانه" و "تعلیق [/مُعَلَّق] از کار" را "سبُکْدوش" و "مُصَوّت" را "صداناک" و "صامت" را "بیصدا" و "کامِل" را "پُرّه" و "جَوانِب" را "پَهلوها" و "تَکَبُّر" را "کَلانْگیری" و "اُردوگاه" را "باشِشْگاه" و "کریدور، لابی، راهروِ بزرگ" را "میانسَرای" و "پارتیبازی" را "روبینی" و "گردو" را "چهارمَغز" و "مانتو" را "بارانی" و "ژاکت و کاپشن" را "کُرتکه 8 و نیمْتَنه" و "بلوز" را "نیمْکُرته 9" و "دیافراگم" را "پَردۀ شُش" و "مَثانه" را "پیشابْدان" و "کیسۀ صَفرا" را "تلخهدان" و "چرکِ گوشۀ چشم" را "خِلم" 10 و "جُمجُمه" را "کاسهخانۀ سَر" میگویَند و "إِدرار" را، اَفزون بَر "پیشاب" ـ که دَر ایران نیز گُفته میشَوَد ـ، "میزَک" 11 میخوانَند، اَز بَرایِ مَنْبَنده که بسیار جالِبِ تَوَجُّه و مُغْتَنَم است، و لابُد اَز بَرایِ شُما نیز.
بَسته بودَنِ فَضایِ سیاسیِ تاجیکِستان دَر درازنایِ مُدَّتهایِ مَدید و دورافتادنِ دیر و دورِ تاجیکان از دیگَر هَمْزَبانان ـ از بَسی پیش از سَیْطَرَۀ شورَوی بَر آن بِلاد تا هَمین أَواخِر 12 ـ، هَر عیْب و زیان و آکُفْتی که داشته است، این حُسْن و هُنَرِ نمایان را نیز داشته است که دَر این ناحیه، «شیوۀ تلفّظ و نگارشِ» شُماری از «واژگانِ کهن و زیبایِ فارسی»، کَمْتَرَک دَست خورده است، و کُهَنْشیوگیِ بسیاری از کَلِمات و عِباراتِ تاجیکان، «دِل و گوشِ هَر فارسیٖزَبان را نَوازِش میدِهَد» (سَنج: ص 102). 13
البَتّه بَعضِ لُغات را هَم عینًا از روسی گرفتهاند که نَتیجۀ تَأْثیرِ اِرتِباطاتِ گُستَردۀ سیاسی و اِجتِماعی و اِقتِصادی و فَرهَنگی با روسهاست بَر زَبان، و به هَر رویْ، بَرایِ ذوقِ سَلیمِ فارسیٖزَبانان، غالِبًا ناگُوار و نامَأْنوس.
بَعضِ لُغات را هَم از رویِ نَظائِرش دَر زَبانِ روسی تَرجَمه کَردهاند؛ ... نمونه را، به "کُلاه" میگویَند: "کلهپوش" (ص 196)؛ که لابُد إِذْعان میفَرمایید دَر این مورِد براستی کُلاه سَرشان رَفته است!
بَرخی از لُغات و کاربُردهایِ زَبانیِ تاجیکان، مایۀ تَعَجُّب و إِعْجابِ ماست؛ مانَندِ: إِطلاقِ "دوجان" [/ دارایِ دو روح] بَر "آبستَن"؛ ... و بَرخی، ای بَسا که ما را به خَنده اَندازَد؛ مانَندِ: إِطلاقِ "رَنْگْمال" بَر "نقّاشِ ساختمان" (ص 202) و إِطلاقِ "سَوادناک" بَر "باسَواد" (ص205) و کاربُردِ "پَهنْشَوی" به مَعنایِ "گُستَرِش" (ص 43)!
آری، دانِستَن دَربارۀ زَبانِ تاجیکان، عِلاوه بَر فُزونیِ عِلم و اِطِّلاع، لَذَّت هَم میبَخشَد؛ و این فائِدَتی است که از کِتابِ آقایِ قَریبی تَوان جُست.
● تَأَمُّل دَر چون و چَندِ أَحوالِ زَبانِ فارسی و گُذَشته و آیَندۀ آن، مَقولۀ بسیار مُهِمّی است که هَنوز أَهَمّیَّتِ آن از بَرایِ بیشتَرینۀ فارسیٖزَبانان مَکْشوف و مَحْسوس نَشُده است و بیشینۀ میراثْبَرانِ این گَنجِ شایگان، از اَرج و اَرزِ راستینِ آن غافِلَند.
سُخَن بَر سَرِ این نیست که زَبانِ فارسی، زبانی دِلکَش و زیبا و جانْفَزاست؛ که صَد البَتّه هَست. سُخَن بَر سَرِ آن است که زَبانِ فارسی، یکی از مُهِمْتَرین سُتونهایِ زندگیِ "فَردا"یِ ما نیز هَست و مَردُمانی که زبانِ مِلّیِ آنها فارسی است، از رَهْگُذَرِ پیوَند با هَمین زَبانِ فارسی و أَدَبیّاتِ غَنیِّ آن، هُویَّتی یافتهاند که دَر آیَندۀ فَرهَنگی و حَتّیٰ سیاسیِ این مَنطَقه واجِدِ أَهَمّیَّتِ بسیار خواهَد بود.
به قولِ بانو گُلْرُخسار، شاعِرۀ نامدارِ تاجیکِستان،: «زبانِ ما وَطَنِ ماست. رودکی در پَنجرود، حافِظ و سَعدی دَر شیراز، و فردوسی دَر طوس 14 ، این وَطَن را شَکل دادهاند.» (ص 30).
تَوَجُّهْ به هَمین نُکتۀ باریک و درَنْگْخواه، و خوض دَر ژَرفایِ آن، "ایستارهایِ فَرهنگیِ" بسیاری از باشَندگانِ این مَنطَقه را تَصحیح تَوانَد کَرد.
اَفسوس که بیشینۀ فارسیٖزَبانان، این مَسائِلِ خَطیر را بسیار سَهْل میگیرَند و خارخارِ حِفْظ و حِراسَت و تَقْویَتِ زَبانِ فارسی را نَدارَند، و سَخت غافِلَند از این که "زَبانِ فارسی"، چونان هَر میراثِ فَرهَنگیِ دیگَر، و بیش از نوعِ دیگَر مَواریثِ فَرهَنگیِ ما، پاسداشْتَنی است!
مَسأَلۀ زَبانِ فارسی و ساختار و واژگان و پیشینه و آیَندهاش، بَرایِ بسیاری از عَوامِّ خواصْنما و خواصِّ عَوامْأَدایِ ما، چیزی فَراتَر از آنچه دَر لَطیفهسازی حولِ کارِ باریکِ "واژهگُزینی" و واژههایِ مَنْدَرآوَردیِ "کشْلُقْمه" و "درازآویزِ زینَتی" میبینیم، نیست، و قاطِبۀ میراثْبَرانِ زَبانِ فارسی بدین توجُّهْ نَدارَند هَمین زَبانی که برایِ شوخان و هَزّالان دَستْمایۀ شوخی و خَنده و لاغ و "جِلافَت" است، سَرمایهای است بیبَدیل که دَر هَمین مَنطَقه سازَندۀ حَیات و هُویَّتِ فرهنگی بوده و هَست و خواهد بود.
هَرگونه سَهْلانْگاری و خامْکاری دَر حَقِّ زَبانِ فارسی، سَیِّئهای است فَرهَنگی؛ و چه بسیاریم ما حامِلانِ أَوزار و أَربابِ سَیِّئات دَر این روزگارِ شگَرف!
کَسانی که بَر أَنواع و أَقسامِ واژگان و تَعابیرِ بیگانه دَر میگُشایَند تا وامْواژههایِ بیشُمار و میهمانهایِ ناخوانْده بآسانی زَبانِ فاخِرِ سَرفَرازِ ما را عَرصۀ تاختوتازِ خود کُنَند، و کَسانی که أَسالیبِ سَخته و پُختۀ زبانِ فارسی را لَگَدکوبِ گَرتهبَرداریهایِ ناسَنجیده میسازَند، و کَسانی که به واسِطۀ کَمْدانِشیِ خویش و قِلَّتِ بِضاعَتِ لُغَویشان هَر واژه و تَرکیب را دَر هَر مَقام مینِشانَند و ذائِقۀ زبانیِ هَمَگانی را تَباه میگَردانَند، و خُلاصه هَمۀ کَسانی که دَر پاسْداشْتِ میراثِ زَبانیِ فِردوسی و سَعدی و حافِظ کوتاهی میکُنَند، دَر بَرابَرِ "وَطَنِ فَرهنگیِ" سَربُلَندِ ما مُقَصِّرند.
اَرزِشِ این "وَطَنِ فَرهنگی"، به هیچ رویْ از خاک و آبِ أَقالیمِ ما که آن را عَزیز میداریم و "وَطَنِ" خویشتَن میشُماریم کَمتَر نیست و خودْ گولی و غَباوَت خواهَد بود اَگَر اَرجِ آن کاخِ بیگَزَندِ سُخَن را که حَکیم فِردوسیِ طوسی بَرافراشت، از أَطْلال و رُسومِ پارسه کَمتَر شُماریم و هَمانگونه که بَر حِفظ و نگاهداریِ بازماندههایِ أَبْنیۀ تَختِجمشید و پاسارگاد دِل میسوزانیم ـ و بایَد بسوزانیم ـ، پیوسته اَرج و قَدرِ پاسْداشْتَنیِ میراثِ فِردوسی و سَعدی و حافِظ را دَر نَظَر نَداشته باشیم.
أَمثالِ کِتابِ زنده باد زَبان، به مُناسَبَتِ موضوعشان، خواسته و ناخواسته، ما را به خویشْکاریِ فَرهَنگیمان دَر قبالِ این میراثِ زَبانیِ فَخیم و فاخِر بیدارباش میدِهَند؛ و ما چه بسیار نیازمَندِ چُنین بیدارباشْهائیم.
● ای کاش آقایِ قَریبی رِشتۀ نوشتَن و بیش نوشتَن دَربارۀ تاجیکِستان و زَبانِ فارسیِ تاجیکی را از دَست نَهِلَند و بدانَند که این نوشتهها بسیار "به ما میفارَد" 15 !
غالِبًا سودبَخشْتَرین فَوائِد و عَوائِدی که از تاجیکِستان و اَفغانِستان به ما میرَسَد، از رَهْگُذَرِ هَمین کوشاییهایِ فَردی و هِمَّتهایِ شَخْصی است؛ و تَجرِبه نشان داده است که چَشم به راهِ دَستگاهْهایِ عَریض و طَویلِ دیوانی و بَرنامههایِ پُرلِفْتولُعٰابِ نِهادهایِ رَسمی نِشَستن، چَندان ثَمَری نَخواهَد داشت.
آقایِ قَریبی خود نوشتهاند:
«... دَر بایگانیِ دانِشگاهْها و مَراکِزِ عِلمی و فَرهَنگیِ تاجیکِستان، اَنبوهی از تَفاهُمْنامههایِ هَمکاریِ دولَتیِ مُتَنَوِّع نهُفته است که تَنها دَر گَشتوگُذارهایِ فَرهَنگیِ مَنْصِبْداران به إِمضایِ طَرَفَیْن رَسیدهاند و چُنین به نَظَر میرَسَد که هَدَفِ أَصلی، عَقدِ تَفاهُمْنامه بوده است و بهجاآوَردَنِ تَشْریفاتِ رَسمی.» (ص 77).
آری؛ چراغِ فَرهَنگِ ایرانی را هَمواره مَشعَلهدارانی اَفروختهاند که سَرمایهشان عِشق و اُمید و پایْبَندیِ شَخصی بوده است. ... هَمۀ آن راهْروان را که گام بَر آثارِ أَقدامِ فَرخُندۀ چُنان مَشعلهدارانِ هُمایونْفال و خُجَستهرَوِش مینِهَند، بَخت، یار باد و روزگار، بکام، و دِل، شادمان و جان، پِدرام!
٭٭٭
این گُفتار را با مِهْرِ ایرانِ فَرهَنگی و فَرهَنگِ ایرانی آغازیدیم و هَم با مِهْرِ ایرانِ فَرهَنگی و فَرهَنگِ ایرانی به پایانش میبَریم؛ با دو بیْتی از سُرودۀ بانو "شهریه"، یکی از شاعِرگانِ این روزگارِ تاجیکِستان. آن سُروده، "مِهرِ ایران" نام دارَد؛ و اینَک، دو بیْت از آن:
«سویِ تو بَرکَشَم زِ دِل آوایِ زندگی
لَبْتشنهام چو ریشۀ خود سویِ زندهرود
ایران، اَیا قَلَمروِ جاوید و ایزَدی
تا زندهام فرستَمَت از قَلبِ خود دُرود» (ص 70).
اصفَهان: بَر کَرانِ زَندهرود / دَمدَمههایِ پاییزِ 1398 هـ.ش.
● فَرزَندِ فَرهیختۀ خُراسانِ بُزُرگ، اُستاد نَجیبِ مایلِ هرَوی ـ که خُدایَش دَر پَناهِ خویش داراد و شاد و از اَنْدُهان آزاد! ـ، دَر "صَفحۀ تَقدیمِ" کِتابِ خواندَنیِ مَقاماتِ جامیِ باخَرْزیٖ که به هِمَّتِ او تَحقیق و نَشْر گَردیده است، کوشِشِ خود را به «دیدهوَرانِ ایران، اَفغانِستان و تاجیکِستان» پیشکَش کَرده است «که دَر پیِ بههَمآوَردَنِ پارسیٖپیالۀ سهپاره اند ...» 1
مَقاماتِ جامی (گوشههایی از تاریخِ فَرهَنگی و اجتماعیِ خُراسان در عَصرِ تیْموریان)، عَبدالواسِعِ نِظامیِ باخَرْزیٖ، مُقَدّمه و تَصحیح و تَعلیقات: نَجیبِ مایلِ هرَوی، چ: 1، تِهران: نَشْرِ نَیْ، 1371 هـ.ش.، صَفحۀ تَقْدیم.
«اَز هَم گُریختیم.
وٰآن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه را ـ دریغ! ـ
بَر خاک ریختیم!» 2
مَتنِ کامِلِ شِعرِ "سایه" که «گُریز» نام دارَد، این است:
«اَز هَم گُریختیم.
وٰآن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه را ـ دریغ! ـ
بَر خاک ریختیم!
جانِ مَن و تو تشنۀ پیْوَندِ مِهْر بود،
دَردا که جانِ تشنۀ خود را گُداختیم!
بَس دَردناک بود جُدایی میانِ ما،
از هَم جُدا شُدیم و بدین دَرد ساختیم.
دیدارِ ما که آنهَمه شوق و اُمید داشت،
اینَک نگاه کُن که سَراسَر مَلال گَشت.
وٰآن عِشقِ نازَنین که میانِ مَن و تو بود،
دَردا که چون جوانیِ ما پایْمال گَشت!
با آنْهَمه نیاز که مَن داشتَم به تو،
پَرهیزِ عاشِقانۀ مَن ناگُزیر بود.
مَن بارها به سویِ تو بازآمَدَم، وَلی
هَر بار دیر بود!
اینَک مَن و تو ایم دو تَنهایِ بینَصیب،
هَریک جُدا گِرِفته رَهِ سَرنوشتِ خویش.
سَرگَشته دَر کَشاکشِ طوفانِ روزگار،
گُمْ کَرده هَمچو آدَم و حَوّا بِهِشتِ خویش!»
( آینه دَر آینه ـ بَرگُزیدۀ شِعر ـ، هـ. ا. سایه، به اِنتِخابِ: دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 36، تِهران: نَشْرِ چشمه، 1397هـ.ش.، ص 90 و 91).
«اَز هَم گُریختیم.
وٰآن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه را ـ دریغ! ـ
بَر خاک ریختیم!
جانِ مَن و تو تشنۀ پیْوَندِ مِهْر بود،
دَردا که جانِ تشنۀ خود را گُداختیم!
بَس دَردناک بود جُدایی میانِ ما،
از هَم جُدا شُدیم و بدین دَرد ساختیم.
دیدارِ ما که آنهَمه شوق و اُمید داشت،
اینَک نگاه کُن که سَراسَر مَلال گَشت.
وٰآن عِشقِ نازَنین که میانِ مَن و تو بود،
دَردا که چون جوانیِ ما پایْمال گَشت!
با آنْهَمه نیاز که مَن داشتَم به تو،
پَرهیزِ عاشِقانۀ مَن ناگُزیر بود.
مَن بارها به سویِ تو بازآمَدَم، وَلی
هَر بار دیر بود!
اینَک مَن و تو ایم دو تَنهایِ بینَصیب،
هَریک جُدا گِرِفته رَهِ سَرنوشتِ خویش.
سَرگَشته دَر کَشاکشِ طوفانِ روزگار،
گُمْ کَرده هَمچو آدَم و حَوّا بِهِشتِ خویش!»
( آینه دَر آینه ـ بَرگُزیدۀ شِعر ـ، هـ. ا. سایه، به اِنتِخابِ: دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 36، تِهران: نَشْرِ چشمه، 1397هـ.ش.، ص 90 و 91).
راستَست! ... ایران و اَفغانِستان و تاجیکِستان، خاصّه از حیْثِ زَبان و فَرهَنگ و اِجتِماع، سه جُرعۀ یک پیاله اند و جُداییشان، ـ آنْسان که اُستاد نَجیبِ مایِل فَرموده ـ «بنارَوا» و «با زَخمِ زمستانیها» 3
سَنج: مَقاماتِ جامی، همان ص.
از بَرایِ آنان که از سَرِ دیدهوَری دِل دَر گروِ مِهْرِ ایران و فَرهَنگِ ایرانی دارَند و بَر "آن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه" دِریغ میخورَند، و از بَرایِ آنان که یادِ این جُرعههایِ سهگانه نیز مَستشان میکُنَد، هَر آگَهیِ تازه که از پارههایِ تَنِ ایرانِ فَرهَنگی میرَسَد و هَر کِتاب و مَجَلّه و مَقاله که از تاریخ و زَبان و فَرهَنگ و اِجتِماع و هُنَر و أَدَبِ "ایران" و "تاجیکستان" و "اَفغانِستان" سُخَن میدارَد، چون بدان "نازنینْ پیالۀ دِلْخواه" بازمیگَردَد، حُکمِ "رَشَحاتِ عیْن الْحَیات" دارَد 4
خُداوَندانِ دانِش و أَربابِ أَدَب را حاجَت به تَذکار نیست که:
رَشَحاتِ عیْن الحَیات نامِ کِتابِ پُرمایهای از فَخْرالدّین عَلیِ صَفی (867 - 939 هـ.ق.)، پسَرِ مُلّا حُسَیْنِ واعِظِ کاشِفی، نیز هَست که از أَسنادِ نَفیسِ تاریخ و فَرهَنگِ "ایران" و "تاجیکِستان" و "اَفغانِستان" مَحسوب است.
مُشَخَّصاتِ چاپِ مُتَداوَلِ آن، این است:
رَشَحات عیْن الحَیات، فَخْرالدّین عَلیّ بنِ حُسَیْنِ واعِظِ کاشِفی، با مُقَدّمه و تَصحیحات و حَواشی و تَعلیقاتِ: دکتر عَلیأَصغَرِ مُعیٖنیان (فـ: 1358 هـ.ش.)، 2ج، چ: 1، تِهران: بُنْیادِ نیکوکاریِ نوریانی، 1356 هـ.ش.
رَشَحاتِ عیْن الحَیات نامِ کِتابِ پُرمایهای از فَخْرالدّین عَلیِ صَفی (867 - 939 هـ.ق.)، پسَرِ مُلّا حُسَیْنِ واعِظِ کاشِفی، نیز هَست که از أَسنادِ نَفیسِ تاریخ و فَرهَنگِ "ایران" و "تاجیکِستان" و "اَفغانِستان" مَحسوب است.
مُشَخَّصاتِ چاپِ مُتَداوَلِ آن، این است:
رَشَحات عیْن الحَیات، فَخْرالدّین عَلیّ بنِ حُسَیْنِ واعِظِ کاشِفی، با مُقَدّمه و تَصحیحات و حَواشی و تَعلیقاتِ: دکتر عَلیأَصغَرِ مُعیٖنیان (فـ: 1358 هـ.ش.)، 2ج، چ: 1، تِهران: بُنْیادِ نیکوکاریِ نوریانی، 1356 هـ.ش.
کِتابِ زنده باد زبان با زیٖرْعنوانِ "سه سال دَر میانِ تاجیکان"، جُنگی است از هَمین قَبیل آگاهیها؛ مَجموعهای است از یادداشتهایِ أَدیبِ جَوانِ جوانْبَخت، آقایِ حَسَنِ قَریبی، و به دیگَر سُخَن: «بَخشی از خاطِراتِ فَرهَنگی، یادداشتها و بَرداشتها و [تَحریرِ] سُخَنرانیها و مُقَدّمههایی ... که [وی] در طولِ سه سال مَأموریَّتِ خود دَر تاجیکِستان، دَر سِمَتِ ریاستِ پِژوهِشگاهِ فرهنگِ فارسی ـ تاجیکی، نوشته»است (سَنج: ص 9). ... پَس، کِتابی است عَزیز، و به شَرحی که گذشت، حاویِ "رَشَحاتِ عیْن الْحَیات"!
هَمۀ مَطالِبِ کتابِ آقایِ قَریبی راجِع به تاجیکان و تاجیکِستان نیست؛ لیک بیشینۀ آن به تاجیکان و تاجیکِستان بازمیگَردَد و گاه بَر آگاهیهایِ دَستِ أَوَّلِ بسیار اَرزَندهای اِشْتِمال دارَد که دَر نادِرْ منبَعِ مَکتوبی سُراغ تَوان کَرد. آقایِ قَریبی ـ که خُداش از روزگارِ جَوانی بَرخورداریها دِهاد! ـ، دَر قالِبِ یادداشتهایِ أَدَبی و تاریخی و اِجتِماعی و خاطِرهنویسی و حَتّیٰ طَنْز و خوشْباشی و شوخْطَبْعی، نِکاتی باریک و اَندیشیدَنی را دَربارۀ تاجیکِستان، بَلْ سَرتاسَرِ قَلَمروِ فَرهَنگِ ایرانی مَجالِ طَرح داده است که وُقوف بَر آنها بَرایِ هَرکَس که پیْوَندِ بَرادَرانۀ فارسیٖزَبانان را قَدر میشناسَد و اَرج مینِهَد، واجِدِ أَهَمّیَّت است.
با تَوَجُّهْ به فَراز و فُرودهایِ سیاسیِ رَوابِطِ ایران و تاجیکِستان، بَیوسیده است که آقایِ قَریبی، اینجا و آنجا، مُلاحَظاتی را دَخیل ساخته و اَز بَرایِ مُراعاتِ "مَصالِح"، چیزهائی را ناگُفته نِهاده باشَد. به قولِ خودِ او: «این مَجموعه، شامِلِ گُفتَنیهایی است که میشُد گُفت!» (ص 10).
● پیْوَندِ ایران و تاجیکِستان، پیْوَندِ ژَرفِ فَرهَنگی است و گُسَلانیدَنِ آن دُشْخوارتَر از آن است که دَستانِ کَژاندیشان و بَدسگالانی که مَعَالأَسَف اَندَکْشُمار نیز نیستَند، بآسانی از پَسِ آن بَرآیَد.
ما ایرانیان تاجیکِستان را نَه از بَرایِ قَراردادهایِ سیاسی و اِقتِصادی، که از بَرایِ بازپیْوَستَن به عَموزادگانِ هَمْدِل و هَمْزَبانمان میجوییم. تا بنشینیم و به کامِ دلْ، خاطِرۀ اُستاد رودَکی و پورِ فَرزانۀ سینا و حَکیم ناصِرِ خُسرو و دیگَران و دیگَرانِ بیرون از کَرانههایِ شُمارگَری را با یکدیگَر بازگوییم. ... پیْوَندِ ما چُنین پیْوَندی است.
از قَلَمِ آقایِ قَریبی بخوانید:
«واضِح است آن جَمعیَّتی که دَر فُرودگاهِ شَهرِ دوشَنبه، دَر آن سَرما، ساعَتها چَشمبهراهِ نَخُستین هَیأَتِ نمایَندگانِ ایرانی بودَند، نَه از طَرَفِ دولَتِ ایران و نَه به کوشِشِ حُکومَتِ تاجیکِستان گِرد آمَده بود؛ و به قولِ سَعدی: که هَنوز مَن نَبودَم که تو دَر دِلَم نِشسْتی ...
این که پَس از وُرود، مِهمانان از فُرودگاه مُستقیمًا به مَراسِمِ "شَبِ شعر" رَفتهاند نیز دَر آن زَمان پیامِ خاصّی داشت که اِحتِمالًا از طَرَفِ رُقَبا دَریافت شُده بود.
این میزان توفیق، امتیازی نَبود که دیگَران حَتّیٰ بتوانَند به مُشابِهِ آن دَسترَسی پیدا کُنَنْد ...» (ص 25).
حِکایَتِ آمَد و شُد میانِ ایران و تاجیکِستان، داستانِ بدِهبِستانْهایِ سیاسیِ مُتَعارَفِ أَربابِ دُوَل و رَعایاشان با یکدیگَر، یا مِثالِ "جهانگَردیِ" مُصْطَلَح و چهوچههایِ باشَندگانِ دیگَرْ بِلادِ عالَم نیست. داستانِ هَمْنِشینیِ بَرادَرانی است که دَر کِنارِ یکدیگَر از دُنیا و شَر و شورَش بَرمیآسایَند و سُفرۀ خاطِرات و صنْدوقْچۀ یادبودهایِ مُشتَرَک را بَرمیگُشایَند و دِلآگَندگیها را بَرمیفَشانَند.
بیهوده نیست که به هَنگامِ پَخْشِ بازیِ فوتبالِ ایران و مَراکِش، پیش از آغاز، وَقْتی مُجْریِ شَبکۀ وَرزِشِ تاجیکِستان پیشْبینیِ نَتیجۀ بازی را از کارشناسِ بَرنامه خواهان میشَوَد، او دَر پاسُخ میگویَد:
«هَر دو دستۀ بَهقَوُّت هَستَند، أَمّا هَمچون یک مملکتِ هَمزبان، ما از ایران مُخلِصی میکُنیم»! (ص 48).
پیْوَندِ بَرادَری، مُقتَضیِ «مُخْلِصی» است و لابُد بَرادرانِ هَمْزبانِ تاجیکمان نیز نیک میدانَند که ما چه قَدر "مُخلِصِ" ایشانیم 5
«مُخْلِص» دَر فارسیِ تاجیکی، یَعنی: طَرَفْدار (نگَر: ص 48).
● بیشینۀ ما ایرانیان، از دُشْخواریهائی که تاجیکان از سَر گُذَراندَند تا پارهای از جامِعَۀ بُزُرگِ فارسیٖزَبان بمانَند و هُویَّتِ تاریخی و فَرهَنگیِ خویش را دَرنَبازَند، آگاهی نَداریم و نَمیدانیم چگونه دَر سَدههایِ نوزدَهُم و بیستُم دُشمَنانِ فَرهَنگِ ایرانی به "تُرک"سازیِ این مَنطَقه هِمَّت گُماشتند، و از هَمان دورانِ روسیۀ تزاری «شکلْگیریِ ترکستانِ نوین دَر فرارود» (ص 21) برنامهریزی شُد، و سپَسْتَر سَردَمدارانِ کِشورِ شوراها نیز از دَرِ هَمْدَستی با قومیَّتْگرایانِ تُرک، به سیاسَتِ "تُرک"سازیِ تاجیکان روی آوَرده کوشیدَند تاجیکانِ پارسیگویْ را دَر میانِ اُزبَکان و قیرقیزان و تُرکَمَنان مُنْحَل کُنَند و دَمْساز با هَمین رویْکَرد، أَربابِ سیاستِ اِتِّحادِ جَماهیرِ شورَوی، ستیز با زَبانِ فارسی و تَخویف و ترور و تَبعیدِ نُخبگانی از فارسیٖدانان را بَخشی از سیاستهایِ فَرهَنگی و اِجتِماعی و سیاسیِ خود ساختَند، آنسان که بِنا بود تاجیکانِ میراثْبَرِ رودَکی، دَر نِهایَتِ کار، تُرکیٖزَبانانی شَوَند که خویش را زاد و رودِ «تُرکانِ پارسیگو» بدانَند؛ ... لیکِن تَقْدیر با تَدبیرِ سوءِ ایشان دَمْساز نَگَشت و چُنان نَشُد و عَلیٰرَغْمِ کَندَنِ "سَمَرقَندِ چو قَند" و "بُخارایِ شَریف" از سَرزَمینِ تاجیکان و پَیْوَنْدانیدَنِ آن به جُمْهوریهایِ تُرکیٖزَبانِ اِتِّحادِ شورَوی و ... و ...، تاجیکان، "تاجیک" و فارسیٖزَبان مانْدَند و گوهَرِ هُویَّتِ خویش را دَرنَباختَند (سَنج: همان ص و ص 22 و 28).
شایَد بسیاری باوَر نَکُنَند که دَر این رَوَند، نَهتَنها زبانِ فارسی و گویَندگانش دَر تَنْگناهایِ گوناگون بودَند، و هَمْواره سَیْطَرَۀ زَبانِ روسی به مَثابَتِ زَبانِ دیوانیِ چیره، اَز بَرایِ فارسی و فارسیٖگویان مَضایِقی پَدید میآوَرْد، یکْچَند ـ از بُن ـ "مَمنوعیَّتِ طَرحِ مَسألۀ زبانِ فارسی" به صورَتِ قانون دَرآمده بود؛ و کوشِشها رَفت و بسیاری از نُخبگان و آگاهان رَنج و شکنجها دیدَند تا روزگار دِگَر گَشت و سَرانجام روزی رَسید که تاجیکان بتَوانَند رَسیدگی به آموزِشِ زَبانِ فارسی به کودکان و نیز تَأْلیفِ دَرسنامههایِ فارسی را، به صدایِ بُلَند از حُکومَت طَلَبْگار شَوَند (سَنج: ص 28 و 35).
بَقایِ سُنَّتِ زَبان و أَدَبِ فارسی، عَلیٰ رَغمِ هَمۀ این دُشواریها، و إِدامۀ حَیات و بَربالیدَنِ شِعرِ مُعاصِرِ تاجیکِستان و ظُهورِ دیگَر خَلّاقیَّتهایِ أَدَبیِ فارسی دَر آن سامان، اَز بَرایِ ناظِرانِ ریزْبین، براستی شگفْتیٖزاست و دَر عَجَب نَبایَد شُد اَگَر آن را «مُعجِزۀ زَبانِ فارسی» بخوانَند (سَنج: ص 79).
سَرگُذَشتِ زَبان و أَدَبیّاتِ فارسی دَر تاجیکِستانِ سَدۀ أَخیر، براستی غَریب است و عِبرَتانگیز؛ و گُشایِشِ تَدریجیِ فَضا بَرایِ تاجیکان، تا بتَوانند به زَبانِ مادَریِ خویش آزادانهتَر بگویَند و بسَرایَند، نَهتَنها پَیآمَدِ گُشایِشهایِ فَراگیرِ پَس از مَرگِ اِستالین، یا گُشایِشهایِ فَراگیرِ پَس از فُروپاشیِ شورَوی، که حَتّیٰ پَیآمَدِ وَقایِعِ بظاهِر نامَربوطی چون گرفتار شُدَنِ شورَوی دَر جَنگِ اَفغانِستان بود. ... حُکومَتِ شورَوی دَر پَیِ نمایِشی تَبلیغی دَر اَفْغانِستان بود تا پایْداریِ مُجاهِدانِ اَفغانِستان را سُسْت گَردانَد، لذا کوشید تا تاجیکِستان را مَدینۀ فاضِلهای نشان دِهَد که دَر آن مَردُمان به کامِ دِلِ خویش میزیَند و از جُمْله: زَبانِ مادَری و شِعر دَر آن آزاد است. ... این کوشِشِ نمایِشی، هَرچَند شورَوی را به آنچه از اَفْغانِستان میجُست نَرَسانید ـ و ما خُدایْ را بَر آن سپاسها میگُزاریم ـ، رَوَندِ گُشایِشِ فَضا را دَر تاجیکِستان شتاب داد و زَمینهسازِ اِنْفِتاحی فَرهَنگی شُد که بَرسَرِهَم تاجیکان را سودِ بسیار بَخشید (سَنج: 88 و 89).
باری، اینْها تَنها و تَنها گوشههائی از داستانِ درازدامانِ زَبان و فَرهَنگ دَر تاجیکِستان است و اَندَکی از آن بسیار و پُرشُمار مَقولاتی که بایَد دَر تَحقیقِ "تاریخِ سیاسیِ زَبانِ فارسی" دَر این مَنطَقه، بدُرُستی کاویده و تَحلیل شَوَد.
دَر جایی که بَرخی از کِشوَرهایِ "آسیایِ میانه"یِ مُصْطَلَح 6
خودِ مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه"، از آن اِصطِلاحاتِ مُسْتَحْدَث است که از وایههایِ اِستِعمارگَرانِ سیاسی و فَرهَنگیِ مَنطَقه بَرخاسته و زیرِ تَأْثیرِ سوداهایِ سیاسَتاندیشانِ شورَوی پَدید آمدهاند. پَیشینیانِ ما، دَر این فَراخْنا، "خُراسانِ بُزُرگ" و "وَرَزرود (/ فَرارود)" را میشناخْتَنْد، نَه "آسیایِ میانه" را.
مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه" را دُنبالهرَوانِ سیاسَتهایِ ایرانیٖزُدایانه و إِسلامیٖزُدایانۀ شورَوی پَدید آوَردند و شُیوع دادَند. این مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه"، دَر طَریقِ تَمهیدِ تَعریفی جَدید و نوپَدید از فَرهَنگ و پیشینۀ این ناحیه به کار گرفته شُد تا زَمینهسازِ مُعَرِّفیِ فَرهَنگ و تَمَدُّنی جُدا از تَمَدُّن و فَرهَنگِ ایرانِ بُزُرگ دَر این ناحیۀ خاص باشَد و إِجازه دِهَد تاریخ و فَرهَنگ و زَبان و آدابِ این ناحیه، بُریده از دیگَر پارههایِ پیوسته با آن دَر آن سویِ مَرزهایِ شورَوی، و بَرکنار از فَراخنایِ دیگَر أَقالیمِ فَرهَنگِ ایرانی، موردِ مُطالعه واقِع شَوَد.
از بَرایِ تَفْصیلِ این مَعانی، از جُمله نگَر:
خُراسانِ بُزُرگ و ماوَراءَالنَّهر ( آسیایِ میانه)، آ. بلنیتسکی، مُتَرجِم: دکتر پَرویزِ وَرجاوَند، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسۀ مُطالعات و تَحقیقاتِ فَرهَنگی (پِژوهِشگاه)، 1371 هـ.ش.، صص 10 ـ 32.
داستانِ بازیِ سیاست با فَرهَنگ و تاریخ، داستانی است پُرآبِچَشم و البَتّه بیدارگَر.
هَمین گونه بَدسگالیهایِ آهِرمَنیِ هَمان دُنبالهرَوانِ سیاسَتهایِ ایرانیٖزُدایانه و إِسلامیٖزُدایانۀ شورَوی بود که نامِ جَعلیِ "جُمهوریِ آذَربایجان" را دَر بابِ ناحیۀ اَران / قَفْقاز شُیوع داد و با بَهانۀ پَیْوَندانیدَنِ "آذَربایجانِ" ایران با این آذَربایجانِ ساختگی، ترانهآموزِ تجزیهطَلَبانِ آذَربایجان شُد؛ و باز هَمین گونه بَدسگالیها بود که نامِ زَبانِ فارسی را دَر تاجیکِستان و اَفغانِستان دِگَر کَرد و "فارسی" را دَر آن سرزمینها به نامِ "دَری" و "تاجیکی" نامْوَر ساخت تا تَوَهُّمِ سهگانگیِ زَبان را دَر این منطقه دامَن زَنَد و ... .
غَفلَت از سیاهْکاریهایِ دَستهایِ سیاسَتآلود دَر بابِ فَرهَنگِ ایرانی و ایرانِ فَرهَنگی، چیزی است که بَدسگالانِ سوداگَرِ سوداندیش میخواهَند؛ ... و مَباد!
مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه" را دُنبالهرَوانِ سیاسَتهایِ ایرانیٖزُدایانه و إِسلامیٖزُدایانۀ شورَوی پَدید آوَردند و شُیوع دادَند. این مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه"، دَر طَریقِ تَمهیدِ تَعریفی جَدید و نوپَدید از فَرهَنگ و پیشینۀ این ناحیه به کار گرفته شُد تا زَمینهسازِ مُعَرِّفیِ فَرهَنگ و تَمَدُّنی جُدا از تَمَدُّن و فَرهَنگِ ایرانِ بُزُرگ دَر این ناحیۀ خاص باشَد و إِجازه دِهَد تاریخ و فَرهَنگ و زَبان و آدابِ این ناحیه، بُریده از دیگَر پارههایِ پیوسته با آن دَر آن سویِ مَرزهایِ شورَوی، و بَرکنار از فَراخنایِ دیگَر أَقالیمِ فَرهَنگِ ایرانی، موردِ مُطالعه واقِع شَوَد.
از بَرایِ تَفْصیلِ این مَعانی، از جُمله نگَر:
خُراسانِ بُزُرگ و ماوَراءَالنَّهر ( آسیایِ میانه)، آ. بلنیتسکی، مُتَرجِم: دکتر پَرویزِ وَرجاوَند، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسۀ مُطالعات و تَحقیقاتِ فَرهَنگی (پِژوهِشگاه)، 1371 هـ.ش.، صص 10 ـ 32.
داستانِ بازیِ سیاست با فَرهَنگ و تاریخ، داستانی است پُرآبِچَشم و البَتّه بیدارگَر.
هَمین گونه بَدسگالیهایِ آهِرمَنیِ هَمان دُنبالهرَوانِ سیاسَتهایِ ایرانیٖزُدایانه و إِسلامیٖزُدایانۀ شورَوی بود که نامِ جَعلیِ "جُمهوریِ آذَربایجان" را دَر بابِ ناحیۀ اَران / قَفْقاز شُیوع داد و با بَهانۀ پَیْوَندانیدَنِ "آذَربایجانِ" ایران با این آذَربایجانِ ساختگی، ترانهآموزِ تجزیهطَلَبانِ آذَربایجان شُد؛ و باز هَمین گونه بَدسگالیها بود که نامِ زَبانِ فارسی را دَر تاجیکِستان و اَفغانِستان دِگَر کَرد و "فارسی" را دَر آن سرزمینها به نامِ "دَری" و "تاجیکی" نامْوَر ساخت تا تَوَهُّمِ سهگانگیِ زَبان را دَر این منطقه دامَن زَنَد و ... .
غَفلَت از سیاهْکاریهایِ دَستهایِ سیاسَتآلود دَر بابِ فَرهَنگِ ایرانی و ایرانِ فَرهَنگی، چیزی است که بَدسگالانِ سوداگَرِ سوداندیش میخواهَند؛ ... و مَباد!
پَس از اِستِقلالِ تاجیکِستان، تَحَوّلاتِ مَحسوسی دَر زَبانِ فارسیِ تاجیکی رُخ نموده و بویژه بازسازیِ بافْتْهایِ فَرسوده و آسیبْدیدۀ زَبان رونَق و سُرعت گرفته است و دَر واقعْ فَصلِ تازهای دَر تاریخِ زَبانِ فارسی دَر آن إِقلیم گُشوده شُده است (سَنج: ص 102).
یکی از تَحَوّلاتِ مُبارَک دَر تاجیکِستان، رَواداریِ رَسمی دَر بَهرهگیریِ تاجیکان از إِمکاناتِ فَرهَنگیِ مُشتَرَکِ کِشوَرهایِ فارسیٖزَبان است و از آن جُمْله: بَهرهگیری از بَرابَرگُزینیهائی که دَر "فَرهَنگِستانِ زبان و أَدَبِ فارسی" دَر تهران صورَت میگیرَد؛ ... حال آن که دَر اَفغانِستان، تَنگْنَظَریهایِ بَرخی از قومیَّتْگرایان، مانِعِ تَحَقُّقِ چُنین رویْکَردی است و حَتّیٰ دانِشجویِ اَفغانِستانی بَرایِ به کاربُردَنِ واژۀ "دانِشکَده" که ساختۀ سَخته و جااُفتادۀ زَبانْدانانِ ایرانی است، از سویِ قومیَّتْگرایانِ آن سامان تَحتِ فشار قَرار میگیرد (نگَر: ص 112).
کِتابِ زنده باد زبان، ما را، دَر بابِ تاریخ و فَرهَنگ و زَبانِ مُشتَرَکمان، به اَنبوهی از چُنین دَقائِق و حَقائِق تَوَجُّهْ میدِهَد که براستی به دیدَن و بَررَسیدَن و دانِستَن آنها نیازمَندیم.
● زنده باد زبان، کَشْکولی است (بَل به قولِ تاجیکان: «کَجْکولـ»ـی است) از آگاهیهایِ رَنگارَنگ و شیرین: از پیشینۀ خانوادگیِ خانِ مَروی که "کوچۀ مَروی"یِ تِهران به نامِ او بازخوانده میشَوَد (ص 19 و 20) بگیرید، تا گُفتوگویْ از ساکنانِ مَحَلّۀ "پَنجابِ" سَمَرقند که از ایرانیانِ کوچیده از آذَربایجان اند و زَبانِ ویژۀ خویش را دارَند که با تُرکیِ اُزْبَکی تَمامًا فَرق دارَد، و چون از ایران بدانجا آمَدهاند، ایشان را "ایرانچه" و زَبانشان را "ایرانچهای" میگویَند؛ و این "چه" هَم پَسوَندِ نِسبَت است، و "ایرانچه" یَعنی: ایرانی (ص 136 و 137)؛ یا: شیوۀ نامگُذاری دَر مَنطَقهای از بَدَخشان که دَر آن نامِ میوهها را بَر فَرزندانِ خود مینِهَند و لِذا دَر میانِ مَردانِ آنجا با آقایانِ "شفتالو"، "آلوچه"، "آلبالو"، "انگور" رویارویْ میشَوید و دَر میانِ بانوان، مَثَلًا با خانمِ "خُرمایِ شیرین" (که مَقصود از آن "خرمالو" است و از قَضا نامِ یک خوانَندۀ مَعروفِ بَدَخشانی است) (ص 144)! 7
دَر هَمین کِتاب، به نامهایِ دیگَری از أَسماءِ أَعلام دَر تاجیکِستان بازمیخوریم که اَز حیْثِ شناختِ ساختار و سَلائِقِ فَرهَنگیِ حاکِم دَر قَلَمروِ "اسمِ خاص" دَر آن سامان، بسیار نَظَرگیر و شایانِ درَنگ و تَأَمُّل است:
ص109 و 110: «زیادالله».
ص133: «بحر النساء».
ص146: «دکتر شادیٖمحمَّد صوفیٖزاده».
ص109 و 110: «زیادالله».
ص133: «بحر النساء».
ص146: «دکتر شادیٖمحمَّد صوفیٖزاده».
خوانَندۀ زنده باد زبان، نَهتَنها دَر تَضاعیفِ یادداشتهایِ آقایِ قَریبی با شُماری از واژگان و کاربُردهایِ زبانیِ تاجیکِستان آشنا میگَردَد، دَر جایْجایِ کِتابِ ایشان به نمونههایِ نَظَرگیر و أَحیانًا فِهرِستهایِ کوتاه و بُلَندی از واژگانِ بهیادداشتَنی و تَفاوتهایِ خُرد و کَلانِ فارسیِ ایران و تاجیکِستان بازمیخورَد (نگَر: ص 32 و 35 و 43 ـ 59 و 80 و 81 و 102 و 103 و 107 و 117 و 121 ـ 124 و 153 و 195 و 196 و 200 ـ 206).
دانِستَنِ این که دَر تاجیکِستان، "خلالِ دندان" را "دندانْکاوَک" و "حُبوبات" را "دانگی" و "سیْل" را "آبخیزی" و "زلْزله" را "زمینْجُنبی" و "سزاریَن" را "رُستمانه" و "اِنتِحاری" را "مَرگْطلبانه" و "تعلیق [/مُعَلَّق] از کار" را "سبُکْدوش" و "مُصَوّت" را "صداناک" و "صامت" را "بیصدا" و "کامِل" را "پُرّه" و "جَوانِب" را "پَهلوها" و "تَکَبُّر" را "کَلانْگیری" و "اُردوگاه" را "باشِشْگاه" و "کریدور، لابی، راهروِ بزرگ" را "میانسَرای" و "پارتیبازی" را "روبینی" و "گردو" را "چهارمَغز" و "مانتو" را "بارانی" و "ژاکت و کاپشن" را "کُرتکه 8
"پیراهن" را "کُرته" میگویَند.
کُرته واژۀ بسیار کُهنۀ قُدَمائی است و دَر شِعرِ فِردوسی و أَسَدی و ... آمَده است.
دَر زَمانهایِ دور به زَبانِ تازی نیز راه جُسته و به دو ریختِ «قُرطَه» و «قُرطَق» تَعریب گَردیده است و واژگانی چون «قَرطَقَ» (به مَعنایِ: پیراهَن / کُرته پوشانید) و «تَقَرطُق» (به مَعنایِ: پیراهَن / کُرته پوشیدَن) و «مُقَرطَق» (به مَعنایِ: قُرطَقپوشانیده، کُرتهپوشانیده، پیراهنْپوشانیده) از آن بَرآمده.
دَربارۀ آن، نگَر:
واژههایِ فارسیِ عَرَبیٖشُده، السّیّد ادّی شیر، تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد حَمیدِ طَبیبیان، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1389 هـ.ش.، ص 188؛و: وامْواژهها دَر زَبانِ عَرَبی (بَرگَردان از کتابِ: شِفاءُ الغَلیل فیما فی کَلامِ العَرَبِ مِنَ الدَّخیل)، شِهابُالدّین أَحمَدِ خَفاجیِ مِصری، تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد حَمیدِ طَبیبیان، چ: 1، تِهران: اِنتِشاراتِ آوایِ خاوَر، 1398 هـ.ش.، ص 290.
کُرته واژۀ بسیار کُهنۀ قُدَمائی است و دَر شِعرِ فِردوسی و أَسَدی و ... آمَده است.
دَر زَمانهایِ دور به زَبانِ تازی نیز راه جُسته و به دو ریختِ «قُرطَه» و «قُرطَق» تَعریب گَردیده است و واژگانی چون «قَرطَقَ» (به مَعنایِ: پیراهَن / کُرته پوشانید) و «تَقَرطُق» (به مَعنایِ: پیراهَن / کُرته پوشیدَن) و «مُقَرطَق» (به مَعنایِ: قُرطَقپوشانیده، کُرتهپوشانیده، پیراهنْپوشانیده) از آن بَرآمده.
دَربارۀ آن، نگَر:
واژههایِ فارسیِ عَرَبیٖشُده، السّیّد ادّی شیر، تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد حَمیدِ طَبیبیان، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1389 هـ.ش.، ص 188؛و: وامْواژهها دَر زَبانِ عَرَبی (بَرگَردان از کتابِ: شِفاءُ الغَلیل فیما فی کَلامِ العَرَبِ مِنَ الدَّخیل)، شِهابُالدّین أَحمَدِ خَفاجیِ مِصری، تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد حَمیدِ طَبیبیان، چ: 1، تِهران: اِنتِشاراتِ آوایِ خاوَر، 1398 هـ.ش.، ص 290.
"بلوزکه" هَم میگویَند.
دَر لُغَتْنامۀ دهخُدا و بَعضِ دیگر فَرهَنگها، "خِلم" و "خُلم" را، «مخاط و رطوبت غلیظ که از بینیِ آدمی و دیگَر حیوانات بَرآیَد» مَعنی کَردهاند. پَس با تَطَوُّرِ مَعنائی یا تَعَدُّدِ مَعانی رویاروییم.
دَر زَبانِ فارسی «ژَفْک» را نیز به مَعنایِ چِرکِ کُنْجهایِ چَشم به کار بُردهاند.
به گُمانِ مَن، واژههائی چون «ژَفْک» و نیز آن «خِلم» که تاجیکان گویَند، هَرچه باشَد، از تَعبیرِ مُهَوِّعِ "قیِ چشم" که دَر میانِ ما رایِج است، بِهتَر به نَظَر میرَسَد.
دَر زَبانِ فارسی «ژَفْک» را نیز به مَعنایِ چِرکِ کُنْجهایِ چَشم به کار بُردهاند.
به گُمانِ مَن، واژههائی چون «ژَفْک» و نیز آن «خِلم» که تاجیکان گویَند، هَرچه باشَد، از تَعبیرِ مُهَوِّعِ "قیِ چشم" که دَر میانِ ما رایِج است، بِهتَر به نَظَر میرَسَد.
این واژۀ «میزَک» را مولَوی هَم به کار بُرده است:
شیرگیر و خوش شُد انگُشْتَک بزَد
سویِ مَبْرَز رَفت تا میزَک کُنَد
( مَثنویِ مَعنوی، جَلالالدّین مُحَمّد بنِ مُحَمّدِ [بَلْخی مَشْهور به] مولَوی، بهتَصحیحِ: رینولد. ا. نیکلسون، با کَش۟فالأَبیات، چ: 5، تِهران: اِنتِشاراتِ هِرمِس، 1390 هـ.ش.، ص 1079).
شیرگیر و خوش شُد انگُشْتَک بزَد
سویِ مَبْرَز رَفت تا میزَک کُنَد
( مَثنویِ مَعنوی، جَلالالدّین مُحَمّد بنِ مُحَمّدِ [بَلْخی مَشْهور به] مولَوی، بهتَصحیحِ: رینولد. ا. نیکلسون، با کَش۟فالأَبیات، چ: 5، تِهران: اِنتِشاراتِ هِرمِس، 1390 هـ.ش.، ص 1079).
بَسته بودَنِ فَضایِ سیاسیِ تاجیکِستان دَر درازنایِ مُدَّتهایِ مَدید و دورافتادنِ دیر و دورِ تاجیکان از دیگَر هَمْزَبانان ـ از بَسی پیش از سَیْطَرَۀ شورَوی بَر آن بِلاد تا هَمین أَواخِر 12
این که میگویم: "از بَسی پیش از سَیْطَرَۀ شورَوی بَر آن بِلاد"، از آنجاست که تَقلیلِ پیْوَندهایِ آن بِلاد با دیگَر بِلادِ فارسیٖزَبان، بحَقیقت از حُدودِ سدۀ دَهُمِ هِجری بوده است و از هَمان زمانْ، دَستِ سیاست و ...، جُداییهایِ پُررَنگِ سیاسی و ایدئولوژیکی را بَر رَوابطِ هَمزَبانانِ این مَنطَقه تَحمیل کَرد که هَنوز هَم پاک زُدوده نَشُده است.
تَصَوُّرِ بَعضِ أُدَبایِ ایران دَر این باره گاه بیش از اندازه إِغْراقآمیز بوده و هَست.
نمونه را، اُستادْ مَلِکُالشُّعَراءْ مُحَمَّدتَقیِ بَهار ـ که خاکَش از بارِشِ بارانِ بَخشایِشِ ایزَدی سیراب باد! ـ نوشته است:
«... هَم امروز دَر ماوَرایِ نَهرِ جیْحون، سَمَرقند، بُخارا، بَلخ و قِسمَتِ شمالی و شَرقیِ اَفغانِستان، زَبانِ فارسی که مَعمول است عینًا هَمان زَبان با هَمان لُغات و اِصطِلاحاتی است که أَدَبیّاتِ قُرونِ سوُم و چهارم و پنجُمِ ایران با آن و تَألیفاتِ پارسیِ قَبل از مغول بدان نوشته شُده است.»
( بَهار و أَدَبِ فارسی ـ مَجموعۀ یکصَد مَقاله از مَلِکُالشُّعَراء بَهار ـ، بهکوشِشِ: مُحَمَّدِ گُلبُن، با مُقَدّمۀ: دکتر غُلامحُسَیْنِ یوسُفی، چ: 2، تِهران: شرکتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی ـ با هَمکاریِ: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ فرانکلین ـ، 1355 هـ.ش.، 1 / 234).
نمونه را، اُستادْ مَلِکُالشُّعَراءْ مُحَمَّدتَقیِ بَهار ـ که خاکَش از بارِشِ بارانِ بَخشایِشِ ایزَدی سیراب باد! ـ نوشته است:
«... هَم امروز دَر ماوَرایِ نَهرِ جیْحون، سَمَرقند، بُخارا، بَلخ و قِسمَتِ شمالی و شَرقیِ اَفغانِستان، زَبانِ فارسی که مَعمول است عینًا هَمان زَبان با هَمان لُغات و اِصطِلاحاتی است که أَدَبیّاتِ قُرونِ سوُم و چهارم و پنجُمِ ایران با آن و تَألیفاتِ پارسیِ قَبل از مغول بدان نوشته شُده است.»
( بَهار و أَدَبِ فارسی ـ مَجموعۀ یکصَد مَقاله از مَلِکُالشُّعَراء بَهار ـ، بهکوشِشِ: مُحَمَّدِ گُلبُن، با مُقَدّمۀ: دکتر غُلامحُسَیْنِ یوسُفی، چ: 2، تِهران: شرکتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی ـ با هَمکاریِ: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ فرانکلین ـ، 1355 هـ.ش.، 1 / 234).
البَتّه بَعضِ لُغات را هَم عینًا از روسی گرفتهاند که نَتیجۀ تَأْثیرِ اِرتِباطاتِ گُستَردۀ سیاسی و اِجتِماعی و اِقتِصادی و فَرهَنگی با روسهاست بَر زَبان، و به هَر رویْ، بَرایِ ذوقِ سَلیمِ فارسیٖزَبانان، غالِبًا ناگُوار و نامَأْنوس.
بَعضِ لُغات را هَم از رویِ نَظائِرش دَر زَبانِ روسی تَرجَمه کَردهاند؛ ... نمونه را، به "کُلاه" میگویَند: "کلهپوش" (ص 196)؛ که لابُد إِذْعان میفَرمایید دَر این مورِد براستی کُلاه سَرشان رَفته است!
بَرخی از لُغات و کاربُردهایِ زَبانیِ تاجیکان، مایۀ تَعَجُّب و إِعْجابِ ماست؛ مانَندِ: إِطلاقِ "دوجان" [/ دارایِ دو روح] بَر "آبستَن"؛ ... و بَرخی، ای بَسا که ما را به خَنده اَندازَد؛ مانَندِ: إِطلاقِ "رَنْگْمال" بَر "نقّاشِ ساختمان" (ص 202) و إِطلاقِ "سَوادناک" بَر "باسَواد" (ص205) و کاربُردِ "پَهنْشَوی" به مَعنایِ "گُستَرِش" (ص 43)!
آری، دانِستَن دَربارۀ زَبانِ تاجیکان، عِلاوه بَر فُزونیِ عِلم و اِطِّلاع، لَذَّت هَم میبَخشَد؛ و این فائِدَتی است که از کِتابِ آقایِ قَریبی تَوان جُست.
● تَأَمُّل دَر چون و چَندِ أَحوالِ زَبانِ فارسی و گُذَشته و آیَندۀ آن، مَقولۀ بسیار مُهِمّی است که هَنوز أَهَمّیَّتِ آن از بَرایِ بیشتَرینۀ فارسیٖزَبانان مَکْشوف و مَحْسوس نَشُده است و بیشینۀ میراثْبَرانِ این گَنجِ شایگان، از اَرج و اَرزِ راستینِ آن غافِلَند.
سُخَن بَر سَرِ این نیست که زَبانِ فارسی، زبانی دِلکَش و زیبا و جانْفَزاست؛ که صَد البَتّه هَست. سُخَن بَر سَرِ آن است که زَبانِ فارسی، یکی از مُهِمْتَرین سُتونهایِ زندگیِ "فَردا"یِ ما نیز هَست و مَردُمانی که زبانِ مِلّیِ آنها فارسی است، از رَهْگُذَرِ پیوَند با هَمین زَبانِ فارسی و أَدَبیّاتِ غَنیِّ آن، هُویَّتی یافتهاند که دَر آیَندۀ فَرهَنگی و حَتّیٰ سیاسیِ این مَنطَقه واجِدِ أَهَمّیَّتِ بسیار خواهَد بود.
به قولِ بانو گُلْرُخسار، شاعِرۀ نامدارِ تاجیکِستان،: «زبانِ ما وَطَنِ ماست. رودکی در پَنجرود، حافِظ و سَعدی دَر شیراز، و فردوسی دَر طوس 14
آقایِ قَریبی، «توس» نوشتهاند. ... راستَش مَن "فردوسیِ توسی" را نَمیشناسَم! ... فِردوسی و خواجه نَصیر و خواجه نِظامُالمُلْک و دیگَر هَمشَهْریانشان، هَمه و هَمه، از بَرایِ مَن و أَسلافِ مَن، «طوسی» اند، نَه «توسی».
مَنْبَنده نَمیدانَم نویسِشِ «طوس» به ریختِ «توس»، إِبداعِ چه کَسی است و چه کَسی نَخُستینْبار این نویسِش را به کاربُرده است؛ نویسِشی که پَسانْتَر با تَأْسیسِ "اِنتشاراتِ توس" شُهرَتی یافت، و آنگاه با به کاررَفتنش دَر مَکتوباتِ بَعضِ اُستادان که بَعضًا از قَضا دَر خودِ "طوس" هم تَعَلُّقاتی دارَند، و با راهْیافْتَنَش به پارهای از دَرسنامهها، بَر دامنۀ شُیوعِ اِستِعمالِ آن اَفزوده شُد. ... آری، بانیِ این بِدعَتِ رَسمُالخَطّی را نَمیشناسَم؛ ... لیک میدانَم که سَیِّد أَحمَدِ کَسرَویِ تَبریزی این نویسِش را به کاربُرده و هَمین کاربُردِ ویْ موردِ اِنتِقادِ اُستادِ اَنوشهیاد مَلِکُالشُّعَراءْ بَهار هَم واقِع شُده است.
بَهار دَر روشَنْداشْتِ اِنْتِقادِ خویش از نِویسِشِ مُختارِ کَسرَوی («توس» به جایِ «طوس»)، مَرقوم داشته است:
«... چرا عَرَبان و ایرانیان دَر کُتُبِ عَرَبی و یا فارسی بَعضی از لُغاتِ فارسی که دارایِ تاءِ قَرِشَت میباشَد با هَمان إِملایِ فارسی نوشته و بَعضی دیگَر از هَمان لُغات را با طاءِ حُطّی؟ مَثَلًا از شَهرها: تَبریز، اُستُوا، بُست، اِستَراباد، استربیان، پشت، تستر، و از أَسماءِ أَشخاص: رستم و گشتاسف و غیره، و از قَبایِل: ترک، تاتار، و غیره را با تاءِ قَرِشَت نوشتهاند، آنگاه طَبَرِستان، اِسطَخر، طهران، طوس، طَهمورِث، طَبَرزَد، طور، طهماسب، و غیره را با طاءِ حُطّی ... پَس مَعلوم است دَر لَهجۀ فارسیِ میانه که ما آن را پَهلَوی میخوانیم دو قِسم تاء بوده، یکی هَمان که امروز هَم دَر أَلفبایِ فارسی باقی مانده و دیگَری تاءِ مَجهول که چون مُحتاجٌ إِلَیهِ قافیۀ شِعری نَشُده اسمِ آن از بیْن رَفته است. بِنا بَر این هَر اِسمی که با تاءِ مَعروف بوده است (این اِصطِلاح را مَن امروز بَرایِ أَدایِ مَقصود میگویَم) با تاءِ قَرِشَت، و هَرکُدام با تاءِ مَجهول، یَعنی آن تایی که صدایَش غیر از این تاء و شاید از کاف یا دال تَبدیل یافته بوده، آن را برایِ تَفکیک از تاءِ أَصلی و عَدَمِ اِشتِباه و صیانَتِ لَهجه، با طاء ضَبط نمودهاند. گویَند این تایی که مَن آن را تاءِ مَجهول نامیدهام دَر هندوستان هَنوز تلفُّظ میشَوَد، وَلی دَر ایران مانَندِ سایِرِ حُروفِ مَجهوله (واو و یاء و حَرفِ ذال که تَنها از بَرَکَتِ قافیه و رِعایَتِ أَساتید، ما از آنها اِطِّلاع داریم) تَلَفُّظَش از بیْن رَفته است.
پَس هَرگاه فَرضیّاتِ فوق صَحیح و دَلایِل و أَماراتِ مَطلَب دُرُست باشَد، ما نَمیتوانیم "طوس" و "طهران" و "طَبَرزَد" و "طَبَس" را با تاءِ مَنقوط بنویسیم، زیرا این إِقدامِ ما ... از قَبیلِ تَصَرُّف دَر لُغات و أَصواتِ حُروف خواهَد بود. ... .»
( بَهار و أَدَبِ فارسی، 1355 هـ.ش.، 1 / 176 و 177).
مایۀ تَأَسُّفِ بسیار است که شُماری از اُستادانِ أَدَب دَر روزگارِ ما نیز، دَر سالهایِ أَخیر، «طوس» را «توس» مینویسَند و «طوسی» را «توسی».
مَنْبَنده نَمیدانَم نویسِشِ «طوس» به ریختِ «توس»، إِبداعِ چه کَسی است و چه کَسی نَخُستینْبار این نویسِش را به کاربُرده است؛ نویسِشی که پَسانْتَر با تَأْسیسِ "اِنتشاراتِ توس" شُهرَتی یافت، و آنگاه با به کاررَفتنش دَر مَکتوباتِ بَعضِ اُستادان که بَعضًا از قَضا دَر خودِ "طوس" هم تَعَلُّقاتی دارَند، و با راهْیافْتَنَش به پارهای از دَرسنامهها، بَر دامنۀ شُیوعِ اِستِعمالِ آن اَفزوده شُد. ... آری، بانیِ این بِدعَتِ رَسمُالخَطّی را نَمیشناسَم؛ ... لیک میدانَم که سَیِّد أَحمَدِ کَسرَویِ تَبریزی این نویسِش را به کاربُرده و هَمین کاربُردِ ویْ موردِ اِنتِقادِ اُستادِ اَنوشهیاد مَلِکُالشُّعَراءْ بَهار هَم واقِع شُده است.
بَهار دَر روشَنْداشْتِ اِنْتِقادِ خویش از نِویسِشِ مُختارِ کَسرَوی («توس» به جایِ «طوس»)، مَرقوم داشته است:
«... چرا عَرَبان و ایرانیان دَر کُتُبِ عَرَبی و یا فارسی بَعضی از لُغاتِ فارسی که دارایِ تاءِ قَرِشَت میباشَد با هَمان إِملایِ فارسی نوشته و بَعضی دیگَر از هَمان لُغات را با طاءِ حُطّی؟ مَثَلًا از شَهرها: تَبریز، اُستُوا، بُست، اِستَراباد، استربیان، پشت، تستر، و از أَسماءِ أَشخاص: رستم و گشتاسف و غیره، و از قَبایِل: ترک، تاتار، و غیره را با تاءِ قَرِشَت نوشتهاند، آنگاه طَبَرِستان، اِسطَخر، طهران، طوس، طَهمورِث، طَبَرزَد، طور، طهماسب، و غیره را با طاءِ حُطّی ... پَس مَعلوم است دَر لَهجۀ فارسیِ میانه که ما آن را پَهلَوی میخوانیم دو قِسم تاء بوده، یکی هَمان که امروز هَم دَر أَلفبایِ فارسی باقی مانده و دیگَری تاءِ مَجهول که چون مُحتاجٌ إِلَیهِ قافیۀ شِعری نَشُده اسمِ آن از بیْن رَفته است. بِنا بَر این هَر اِسمی که با تاءِ مَعروف بوده است (این اِصطِلاح را مَن امروز بَرایِ أَدایِ مَقصود میگویَم) با تاءِ قَرِشَت، و هَرکُدام با تاءِ مَجهول، یَعنی آن تایی که صدایَش غیر از این تاء و شاید از کاف یا دال تَبدیل یافته بوده، آن را برایِ تَفکیک از تاءِ أَصلی و عَدَمِ اِشتِباه و صیانَتِ لَهجه، با طاء ضَبط نمودهاند. گویَند این تایی که مَن آن را تاءِ مَجهول نامیدهام دَر هندوستان هَنوز تلفُّظ میشَوَد، وَلی دَر ایران مانَندِ سایِرِ حُروفِ مَجهوله (واو و یاء و حَرفِ ذال که تَنها از بَرَکَتِ قافیه و رِعایَتِ أَساتید، ما از آنها اِطِّلاع داریم) تَلَفُّظَش از بیْن رَفته است.
پَس هَرگاه فَرضیّاتِ فوق صَحیح و دَلایِل و أَماراتِ مَطلَب دُرُست باشَد، ما نَمیتوانیم "طوس" و "طهران" و "طَبَرزَد" و "طَبَس" را با تاءِ مَنقوط بنویسیم، زیرا این إِقدامِ ما ... از قَبیلِ تَصَرُّف دَر لُغات و أَصواتِ حُروف خواهَد بود. ... .»
( بَهار و أَدَبِ فارسی، 1355 هـ.ش.، 1 / 176 و 177).
مایۀ تَأَسُّفِ بسیار است که شُماری از اُستادانِ أَدَب دَر روزگارِ ما نیز، دَر سالهایِ أَخیر، «طوس» را «توس» مینویسَند و «طوسی» را «توسی».
تَوَجُّهْ به هَمین نُکتۀ باریک و درَنْگْخواه، و خوض دَر ژَرفایِ آن، "ایستارهایِ فَرهنگیِ" بسیاری از باشَندگانِ این مَنطَقه را تَصحیح تَوانَد کَرد.
اَفسوس که بیشینۀ فارسیٖزَبانان، این مَسائِلِ خَطیر را بسیار سَهْل میگیرَند و خارخارِ حِفْظ و حِراسَت و تَقْویَتِ زَبانِ فارسی را نَدارَند، و سَخت غافِلَند از این که "زَبانِ فارسی"، چونان هَر میراثِ فَرهَنگیِ دیگَر، و بیش از نوعِ دیگَر مَواریثِ فَرهَنگیِ ما، پاسداشْتَنی است!
مَسأَلۀ زَبانِ فارسی و ساختار و واژگان و پیشینه و آیَندهاش، بَرایِ بسیاری از عَوامِّ خواصْنما و خواصِّ عَوامْأَدایِ ما، چیزی فَراتَر از آنچه دَر لَطیفهسازی حولِ کارِ باریکِ "واژهگُزینی" و واژههایِ مَنْدَرآوَردیِ "کشْلُقْمه" و "درازآویزِ زینَتی" میبینیم، نیست، و قاطِبۀ میراثْبَرانِ زَبانِ فارسی بدین توجُّهْ نَدارَند هَمین زَبانی که برایِ شوخان و هَزّالان دَستْمایۀ شوخی و خَنده و لاغ و "جِلافَت" است، سَرمایهای است بیبَدیل که دَر هَمین مَنطَقه سازَندۀ حَیات و هُویَّتِ فرهنگی بوده و هَست و خواهد بود.
هَرگونه سَهْلانْگاری و خامْکاری دَر حَقِّ زَبانِ فارسی، سَیِّئهای است فَرهَنگی؛ و چه بسیاریم ما حامِلانِ أَوزار و أَربابِ سَیِّئات دَر این روزگارِ شگَرف!
کَسانی که بَر أَنواع و أَقسامِ واژگان و تَعابیرِ بیگانه دَر میگُشایَند تا وامْواژههایِ بیشُمار و میهمانهایِ ناخوانْده بآسانی زَبانِ فاخِرِ سَرفَرازِ ما را عَرصۀ تاختوتازِ خود کُنَند، و کَسانی که أَسالیبِ سَخته و پُختۀ زبانِ فارسی را لَگَدکوبِ گَرتهبَرداریهایِ ناسَنجیده میسازَند، و کَسانی که به واسِطۀ کَمْدانِشیِ خویش و قِلَّتِ بِضاعَتِ لُغَویشان هَر واژه و تَرکیب را دَر هَر مَقام مینِشانَند و ذائِقۀ زبانیِ هَمَگانی را تَباه میگَردانَند، و خُلاصه هَمۀ کَسانی که دَر پاسْداشْتِ میراثِ زَبانیِ فِردوسی و سَعدی و حافِظ کوتاهی میکُنَند، دَر بَرابَرِ "وَطَنِ فَرهنگیِ" سَربُلَندِ ما مُقَصِّرند.
اَرزِشِ این "وَطَنِ فَرهنگی"، به هیچ رویْ از خاک و آبِ أَقالیمِ ما که آن را عَزیز میداریم و "وَطَنِ" خویشتَن میشُماریم کَمتَر نیست و خودْ گولی و غَباوَت خواهَد بود اَگَر اَرجِ آن کاخِ بیگَزَندِ سُخَن را که حَکیم فِردوسیِ طوسی بَرافراشت، از أَطْلال و رُسومِ پارسه کَمتَر شُماریم و هَمانگونه که بَر حِفظ و نگاهداریِ بازماندههایِ أَبْنیۀ تَختِجمشید و پاسارگاد دِل میسوزانیم ـ و بایَد بسوزانیم ـ، پیوسته اَرج و قَدرِ پاسْداشْتَنیِ میراثِ فِردوسی و سَعدی و حافِظ را دَر نَظَر نَداشته باشیم.
أَمثالِ کِتابِ زنده باد زَبان، به مُناسَبَتِ موضوعشان، خواسته و ناخواسته، ما را به خویشْکاریِ فَرهَنگیمان دَر قبالِ این میراثِ زَبانیِ فَخیم و فاخِر بیدارباش میدِهَند؛ و ما چه بسیار نیازمَندِ چُنین بیدارباشْهائیم.
● ای کاش آقایِ قَریبی رِشتۀ نوشتَن و بیش نوشتَن دَربارۀ تاجیکِستان و زَبانِ فارسیِ تاجیکی را از دَست نَهِلَند و بدانَند که این نوشتهها بسیار "به ما میفارَد" 15
فاریدَن: خوشآیَند و گُوارا و دِلْپَذیر بودَن و مَزه کَردَن.
تاجیکان این واژۀ کُهَنِ دِلْچَسب را که دَر آثارِ مولوی هَم به کار رَفته است، هَنوز به کار میبَرَند.
نیز سَنج: زنده باد زَبان، ص 65 و 69.
تاجیکان این واژۀ کُهَنِ دِلْچَسب را که دَر آثارِ مولوی هَم به کار رَفته است، هَنوز به کار میبَرَند.
نیز سَنج: زنده باد زَبان، ص 65 و 69.
غالِبًا سودبَخشْتَرین فَوائِد و عَوائِدی که از تاجیکِستان و اَفغانِستان به ما میرَسَد، از رَهْگُذَرِ هَمین کوشاییهایِ فَردی و هِمَّتهایِ شَخْصی است؛ و تَجرِبه نشان داده است که چَشم به راهِ دَستگاهْهایِ عَریض و طَویلِ دیوانی و بَرنامههایِ پُرلِفْتولُعٰابِ نِهادهایِ رَسمی نِشَستن، چَندان ثَمَری نَخواهَد داشت.
آقایِ قَریبی خود نوشتهاند:
«... دَر بایگانیِ دانِشگاهْها و مَراکِزِ عِلمی و فَرهَنگیِ تاجیکِستان، اَنبوهی از تَفاهُمْنامههایِ هَمکاریِ دولَتیِ مُتَنَوِّع نهُفته است که تَنها دَر گَشتوگُذارهایِ فَرهَنگیِ مَنْصِبْداران به إِمضایِ طَرَفَیْن رَسیدهاند و چُنین به نَظَر میرَسَد که هَدَفِ أَصلی، عَقدِ تَفاهُمْنامه بوده است و بهجاآوَردَنِ تَشْریفاتِ رَسمی.» (ص 77).
آری؛ چراغِ فَرهَنگِ ایرانی را هَمواره مَشعَلهدارانی اَفروختهاند که سَرمایهشان عِشق و اُمید و پایْبَندیِ شَخصی بوده است. ... هَمۀ آن راهْروان را که گام بَر آثارِ أَقدامِ فَرخُندۀ چُنان مَشعلهدارانِ هُمایونْفال و خُجَستهرَوِش مینِهَند، بَخت، یار باد و روزگار، بکام، و دِل، شادمان و جان، پِدرام!
٭٭٭
این گُفتار را با مِهْرِ ایرانِ فَرهَنگی و فَرهَنگِ ایرانی آغازیدیم و هَم با مِهْرِ ایرانِ فَرهَنگی و فَرهَنگِ ایرانی به پایانش میبَریم؛ با دو بیْتی از سُرودۀ بانو "شهریه"، یکی از شاعِرگانِ این روزگارِ تاجیکِستان. آن سُروده، "مِهرِ ایران" نام دارَد؛ و اینَک، دو بیْت از آن:
«سویِ تو بَرکَشَم زِ دِل آوایِ زندگی
لَبْتشنهام چو ریشۀ خود سویِ زندهرود
ایران، اَیا قَلَمروِ جاوید و ایزَدی
تا زندهام فرستَمَت از قَلبِ خود دُرود» (ص 70).
اصفَهان: بَر کَرانِ زَندهرود / دَمدَمههایِ پاییزِ 1398 هـ.ش.
- مَقاماتِ جامی (گوشههایی از تاریخِ فَرهَنگی و اجتماعیِ خُراسان در عَصرِ تیْموریان)، عَبدالواسِعِ نِظامیِ باخَرْزیٖ، مُقَدّمه و تَصحیح و تَعلیقات: نَجیبِ مایلِ هرَوی، چ: 1، تِهران: نَشْرِ نَیْ، 1371 هـ.ش.، صَفحۀ تَقْدیم.
- مَتنِ کامِلِ شِعرِ "سایه" که «گُریز» نام دارَد، این است:
«اَز هَم گُریختیم.
وٰآن نازنینْ پیالۀ دِلْخواه را ـ دریغ! ـ
بَر خاک ریختیم!
جانِ مَن و تو تشنۀ پیْوَندِ مِهْر بود،
دَردا که جانِ تشنۀ خود را گُداختیم!
بَس دَردناک بود جُدایی میانِ ما،
از هَم جُدا شُدیم و بدین دَرد ساختیم.
دیدارِ ما که آنهَمه شوق و اُمید داشت،
اینَک نگاه کُن که سَراسَر مَلال گَشت.
وٰآن عِشقِ نازَنین که میانِ مَن و تو بود،
دَردا که چون جوانیِ ما پایْمال گَشت!
با آنْهَمه نیاز که مَن داشتَم به تو،
پَرهیزِ عاشِقانۀ مَن ناگُزیر بود.
مَن بارها به سویِ تو بازآمَدَم، وَلی
هَر بار دیر بود!
اینَک مَن و تو ایم دو تَنهایِ بینَصیب،
هَریک جُدا گِرِفته رَهِ سَرنوشتِ خویش.
سَرگَشته دَر کَشاکشِ طوفانِ روزگار،
گُمْ کَرده هَمچو آدَم و حَوّا بِهِشتِ خویش!»
( آینه دَر آینه ـ بَرگُزیدۀ شِعر ـ، هـ. ا. سایه، به اِنتِخابِ: دکتر مُحَمَّدرِضا شَفیعیِ کَدکَنی، چ: 36، تِهران: نَشْرِ چشمه، 1397هـ.ش.، ص 90 و 91).
- سَنج: مَقاماتِ جامی، همان ص.
- خُداوَندانِ دانِش و أَربابِ أَدَب را حاجَت به تَذکار نیست که:
رَشَحاتِ عیْن الحَیات نامِ کِتابِ پُرمایهای از فَخْرالدّین عَلیِ صَفی (867 - 939 هـ.ق.)، پسَرِ مُلّا حُسَیْنِ واعِظِ کاشِفی، نیز هَست که از أَسنادِ نَفیسِ تاریخ و فَرهَنگِ "ایران" و "تاجیکِستان" و "اَفغانِستان" مَحسوب است.
مُشَخَّصاتِ چاپِ مُتَداوَلِ آن، این است:
رَشَحات عیْن الحَیات، فَخْرالدّین عَلیّ بنِ حُسَیْنِ واعِظِ کاشِفی، با مُقَدّمه و تَصحیحات و حَواشی و تَعلیقاتِ: دکتر عَلیأَصغَرِ مُعیٖنیان (فـ: 1358 هـ.ش.)، 2ج، چ: 1، تِهران: بُنْیادِ نیکوکاریِ نوریانی، 1356 هـ.ش.
- «مُخْلِص» دَر فارسیِ تاجیکی، یَعنی: طَرَفْدار (نگَر: ص 48).
- خودِ مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه"، از آن اِصطِلاحاتِ مُسْتَحْدَث است که از وایههایِ اِستِعمارگَرانِ سیاسی و فَرهَنگیِ مَنطَقه بَرخاسته و زیرِ تَأْثیرِ سوداهایِ سیاسَتاندیشانِ شورَوی پَدید آمدهاند. پَیشینیانِ ما، دَر این فَراخْنا، "خُراسانِ بُزُرگ" و "وَرَزرود (/ فَرارود)" را میشناخْتَنْد، نَه "آسیایِ میانه" را.
مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه" را دُنبالهرَوانِ سیاسَتهایِ ایرانیٖزُدایانه و إِسلامیٖزُدایانۀ شورَوی پَدید آوَردند و شُیوع دادَند. این مُصْطَلَحِ "آسیایِ میانه"، دَر طَریقِ تَمهیدِ تَعریفی جَدید و نوپَدید از فَرهَنگ و پیشینۀ این ناحیه به کار گرفته شُد تا زَمینهسازِ مُعَرِّفیِ فَرهَنگ و تَمَدُّنی جُدا از تَمَدُّن و فَرهَنگِ ایرانِ بُزُرگ دَر این ناحیۀ خاص باشَد و إِجازه دِهَد تاریخ و فَرهَنگ و زَبان و آدابِ این ناحیه، بُریده از دیگَر پارههایِ پیوسته با آن دَر آن سویِ مَرزهایِ شورَوی، و بَرکنار از فَراخنایِ دیگَر أَقالیمِ فَرهَنگِ ایرانی، موردِ مُطالعه واقِع شَوَد.
از بَرایِ تَفْصیلِ این مَعانی، از جُمله نگَر:
خُراسانِ بُزُرگ و ماوَراءَالنَّهر ( آسیایِ میانه)، آ. بلنیتسکی، مُتَرجِم: دکتر پَرویزِ وَرجاوَند، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسۀ مُطالعات و تَحقیقاتِ فَرهَنگی (پِژوهِشگاه)، 1371 هـ.ش.، صص 10 ـ 32.
داستانِ بازیِ سیاست با فَرهَنگ و تاریخ، داستانی است پُرآبِچَشم و البَتّه بیدارگَر.
هَمین گونه بَدسگالیهایِ آهِرمَنیِ هَمان دُنبالهرَوانِ سیاسَتهایِ ایرانیٖزُدایانه و إِسلامیٖزُدایانۀ شورَوی بود که نامِ جَعلیِ "جُمهوریِ آذَربایجان" را دَر بابِ ناحیۀ اَران / قَفْقاز شُیوع داد و با بَهانۀ پَیْوَندانیدَنِ "آذَربایجانِ" ایران با این آذَربایجانِ ساختگی، ترانهآموزِ تجزیهطَلَبانِ آذَربایجان شُد؛ و باز هَمین گونه بَدسگالیها بود که نامِ زَبانِ فارسی را دَر تاجیکِستان و اَفغانِستان دِگَر کَرد و "فارسی" را دَر آن سرزمینها به نامِ "دَری" و "تاجیکی" نامْوَر ساخت تا تَوَهُّمِ سهگانگیِ زَبان را دَر این منطقه دامَن زَنَد و ... .
غَفلَت از سیاهْکاریهایِ دَستهایِ سیاسَتآلود دَر بابِ فَرهَنگِ ایرانی و ایرانِ فَرهَنگی، چیزی است که بَدسگالانِ سوداگَرِ سوداندیش میخواهَند؛ ... و مَباد!
- دَر هَمین کِتاب، به نامهایِ دیگَری از أَسماءِ أَعلام دَر تاجیکِستان بازمیخوریم که اَز حیْثِ شناختِ ساختار و سَلائِقِ فَرهَنگیِ حاکِم دَر قَلَمروِ "اسمِ خاص" دَر آن سامان، بسیار نَظَرگیر و شایانِ درَنگ و تَأَمُّل است:
ص109 و 110: «زیادالله».
ص133: «بحر النساء».
ص146: «دکتر شادیٖمحمَّد صوفیٖزاده».
- "پیراهن" را "کُرته" میگویَند.
کُرته واژۀ بسیار کُهنۀ قُدَمائی است و دَر شِعرِ فِردوسی و أَسَدی و ... آمَده است.
دَر زَمانهایِ دور به زَبانِ تازی نیز راه جُسته و به دو ریختِ «قُرطَه» و «قُرطَق» تَعریب گَردیده است و واژگانی چون «قَرطَقَ» (به مَعنایِ: پیراهَن / کُرته پوشانید) و «تَقَرطُق» (به مَعنایِ: پیراهَن / کُرته پوشیدَن) و «مُقَرطَق» (به مَعنایِ: قُرطَقپوشانیده، کُرتهپوشانیده، پیراهنْپوشانیده) از آن بَرآمده.
دَربارۀ آن، نگَر:
واژههایِ فارسیِ عَرَبیٖشُده، السّیّد ادّی شیر، تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد حَمیدِ طَبیبیان، چ: 2، تِهران: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ أَمیرکبیر، 1389 هـ.ش.، ص 188؛و: وامْواژهها دَر زَبانِ عَرَبی (بَرگَردان از کتابِ: شِفاءُ الغَلیل فیما فی کَلامِ العَرَبِ مِنَ الدَّخیل)، شِهابُالدّین أَحمَدِ خَفاجیِ مِصری، تَرجَمَۀ دکتر سَیِّد حَمیدِ طَبیبیان، چ: 1، تِهران: اِنتِشاراتِ آوایِ خاوَر، 1398 هـ.ش.، ص 290.
- "بلوزکه" هَم میگویَند.
- دَر لُغَتْنامۀ دهخُدا و بَعضِ دیگر فَرهَنگها، "خِلم" و "خُلم" را، «مخاط و رطوبت غلیظ که از بینیِ آدمی و دیگَر حیوانات بَرآیَد» مَعنی کَردهاند. پَس با تَطَوُّرِ مَعنائی یا تَعَدُّدِ مَعانی رویاروییم.
دَر زَبانِ فارسی «ژَفْک» را نیز به مَعنایِ چِرکِ کُنْجهایِ چَشم به کار بُردهاند.
به گُمانِ مَن، واژههائی چون «ژَفْک» و نیز آن «خِلم» که تاجیکان گویَند، هَرچه باشَد، از تَعبیرِ مُهَوِّعِ "قیِ چشم" که دَر میانِ ما رایِج است، بِهتَر به نَظَر میرَسَد.
- این واژۀ «میزَک» را مولَوی هَم به کار بُرده است:
شیرگیر و خوش شُد انگُشْتَک بزَد
سویِ مَبْرَز رَفت تا میزَک کُنَد
( مَثنویِ مَعنوی، جَلالالدّین مُحَمّد بنِ مُحَمّدِ [بَلْخی مَشْهور به] مولَوی، بهتَصحیحِ: رینولد. ا. نیکلسون، با کَش۟فالأَبیات، چ: 5، تِهران: اِنتِشاراتِ هِرمِس، 1390 هـ.ش.، ص 1079).
- این که میگویم: "از بَسی پیش از سَیْطَرَۀ شورَوی بَر آن بِلاد"، از آنجاست که تَقلیلِ پیْوَندهایِ آن بِلاد با دیگَر بِلادِ فارسیٖزَبان، بحَقیقت از حُدودِ سدۀ دَهُمِ هِجری بوده است و از هَمان زمانْ، دَستِ سیاست و ...، جُداییهایِ پُررَنگِ سیاسی و ایدئولوژیکی را بَر رَوابطِ هَمزَبانانِ این مَنطَقه تَحمیل کَرد که هَنوز هَم پاک زُدوده نَشُده است.
- تَصَوُّرِ بَعضِ أُدَبایِ ایران دَر این باره گاه بیش از اندازه إِغْراقآمیز بوده و هَست.
نمونه را، اُستادْ مَلِکُالشُّعَراءْ مُحَمَّدتَقیِ بَهار ـ که خاکَش از بارِشِ بارانِ بَخشایِشِ ایزَدی سیراب باد! ـ نوشته است:
«... هَم امروز دَر ماوَرایِ نَهرِ جیْحون، سَمَرقند، بُخارا، بَلخ و قِسمَتِ شمالی و شَرقیِ اَفغانِستان، زَبانِ فارسی که مَعمول است عینًا هَمان زَبان با هَمان لُغات و اِصطِلاحاتی است که أَدَبیّاتِ قُرونِ سوُم و چهارم و پنجُمِ ایران با آن و تَألیفاتِ پارسیِ قَبل از مغول بدان نوشته شُده است.»
( بَهار و أَدَبِ فارسی ـ مَجموعۀ یکصَد مَقاله از مَلِکُالشُّعَراء بَهار ـ، بهکوشِشِ: مُحَمَّدِ گُلبُن، با مُقَدّمۀ: دکتر غُلامحُسَیْنِ یوسُفی، چ: 2، تِهران: شرکتِ سِهامیِ کِتابهایِ جیبی ـ با هَمکاریِ: مُؤَسَّسَۀ اِنتِشاراتِ فرانکلین ـ، 1355 هـ.ش.، 1 / 234).
- آقایِ قَریبی، «توس» نوشتهاند. ... راستَش مَن "فردوسیِ توسی" را نَمیشناسَم! ... فِردوسی و خواجه نَصیر و خواجه نِظامُالمُلْک و دیگَر هَمشَهْریانشان، هَمه و هَمه، از بَرایِ مَن و أَسلافِ مَن، «طوسی» اند، نَه «توسی».
مَنْبَنده نَمیدانَم نویسِشِ «طوس» به ریختِ «توس»، إِبداعِ چه کَسی است و چه کَسی نَخُستینْبار این نویسِش را به کاربُرده است؛ نویسِشی که پَسانْتَر با تَأْسیسِ "اِنتشاراتِ توس" شُهرَتی یافت، و آنگاه با به کاررَفتنش دَر مَکتوباتِ بَعضِ اُستادان که بَعضًا از قَضا دَر خودِ "طوس" هم تَعَلُّقاتی دارَند، و با راهْیافْتَنَش به پارهای از دَرسنامهها، بَر دامنۀ شُیوعِ اِستِعمالِ آن اَفزوده شُد. ... آری، بانیِ این بِدعَتِ رَسمُالخَطّی را نَمیشناسَم؛ ... لیک میدانَم که سَیِّد أَحمَدِ کَسرَویِ تَبریزی این نویسِش را به کاربُرده و هَمین کاربُردِ ویْ موردِ اِنتِقادِ اُستادِ اَنوشهیاد مَلِکُالشُّعَراءْ بَهار هَم واقِع شُده است.
بَهار دَر روشَنْداشْتِ اِنْتِقادِ خویش از نِویسِشِ مُختارِ کَسرَوی («توس» به جایِ «طوس»)، مَرقوم داشته است:
«... چرا عَرَبان و ایرانیان دَر کُتُبِ عَرَبی و یا فارسی بَعضی از لُغاتِ فارسی که دارایِ تاءِ قَرِشَت میباشَد با هَمان إِملایِ فارسی نوشته و بَعضی دیگَر از هَمان لُغات را با طاءِ حُطّی؟ مَثَلًا از شَهرها: تَبریز، اُستُوا، بُست، اِستَراباد، استربیان، پشت، تستر، و از أَسماءِ أَشخاص: رستم و گشتاسف و غیره، و از قَبایِل: ترک، تاتار، و غیره را با تاءِ قَرِشَت نوشتهاند، آنگاه طَبَرِستان، اِسطَخر، طهران، طوس، طَهمورِث، طَبَرزَد، طور، طهماسب، و غیره را با طاءِ حُطّی ... پَس مَعلوم است دَر لَهجۀ فارسیِ میانه که ما آن را پَهلَوی میخوانیم دو قِسم تاء بوده، یکی هَمان که امروز هَم دَر أَلفبایِ فارسی باقی مانده و دیگَری تاءِ مَجهول که چون مُحتاجٌ إِلَیهِ قافیۀ شِعری نَشُده اسمِ آن از بیْن رَفته است. بِنا بَر این هَر اِسمی که با تاءِ مَعروف بوده است (این اِصطِلاح را مَن امروز بَرایِ أَدایِ مَقصود میگویَم) با تاءِ قَرِشَت، و هَرکُدام با تاءِ مَجهول، یَعنی آن تایی که صدایَش غیر از این تاء و شاید از کاف یا دال تَبدیل یافته بوده، آن را برایِ تَفکیک از تاءِ أَصلی و عَدَمِ اِشتِباه و صیانَتِ لَهجه، با طاء ضَبط نمودهاند. گویَند این تایی که مَن آن را تاءِ مَجهول نامیدهام دَر هندوستان هَنوز تلفُّظ میشَوَد، وَلی دَر ایران مانَندِ سایِرِ حُروفِ مَجهوله (واو و یاء و حَرفِ ذال که تَنها از بَرَکَتِ قافیه و رِعایَتِ أَساتید، ما از آنها اِطِّلاع داریم) تَلَفُّظَش از بیْن رَفته است.
پَس هَرگاه فَرضیّاتِ فوق صَحیح و دَلایِل و أَماراتِ مَطلَب دُرُست باشَد، ما نَمیتوانیم "طوس" و "طهران" و "طَبَرزَد" و "طَبَس" را با تاءِ مَنقوط بنویسیم، زیرا این إِقدامِ ما ... از قَبیلِ تَصَرُّف دَر لُغات و أَصواتِ حُروف خواهَد بود. ... .»
( بَهار و أَدَبِ فارسی، 1355 هـ.ش.، 1 / 176 و 177).
مایۀ تَأَسُّفِ بسیار است که شُماری از اُستادانِ أَدَب دَر روزگارِ ما نیز، دَر سالهایِ أَخیر، «طوس» را «توس» مینویسَند و «طوسی» را «توسی».
- فاریدَن: خوشآیَند و گُوارا و دِلْپَذیر بودَن و مَزه کَردَن.
تاجیکان این واژۀ کُهَنِ دِلْچَسب را که دَر آثارِ مولوی هَم به کار رَفته است، هَنوز به کار میبَرَند.
نیز سَنج: زنده باد زَبان، ص 65 و 69.
پنجشنبه ۱۹ دي ۱۳۹۸ ساعت ۷:۲۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
پاسخ:
سَلام و دُرود بَر شما
سپاسگُزارَم؛ لیک یادآوَر میشوم:
أوَّلًا ـ چُنان که از گُفتارِ شُما نیز بیش و کم بَرمیآیَد ـ سُخَن یکْسره بر سَرِ پیوستگیهایِ فرهنگی است، بی هیچ تَصَرُّف دَر مَرزهایِ سیاسی.
ثانیًا، ایرانِ بُزُرگِ فَرهَنگی از دیرباز از آنِ تمامِ أَقوام و نژادها بوده است و تاریخِ ایران و حتّیٰ حَماسۀ ملّیِ ایران گُواهِ پیوستگیِ دیرینِ همۀ أَقوامِ ایرانی است. ایران هیچگاه اِختِصاصی به ما فارسیزَبانان نداشته است. بلکه زبانِ فاخِر و شَکَّرینِ فارسی، «زبانِ ملّی» و واسطۀ ارتباطِ أَقوامِ گوناگونِ ایرانی است و سُرودههایِ فِردوسی و سَعدی و حافِظ و مولوی و نِظامی، میراثِ مشترکِ همۀ ایرانیان.
هَماره پیوستگیِ فَرهَنگیِ ایرانِ بزرگ، بَل پیوستگیِ فَرهَنگیِ جَهانِ إِسلام را مَدِّ نَظَر بایَد داشت؛ جَهانِ إِسلامی که بَهرهای بُزُرگ و اَرجمَند از آن، أَقالیمِ میراثْبَرِ تَمَدُّنِ ایرانیاند.
پیروز و سَرفَراز باشید!
نهان نیست که برخی عدوهای سببِ خیر -علیهم ما علیهم- با پوششِ توأمانِ اخبار سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان سهم مهمی در تقریب بر محور زبان مشترک ایفا میکنند.
پیش از این شاید چنین نبود. به یاد دارم که زمانی با سه دانشجوی تاجیک دربارۀ خط آنها گفتگو میکردم و شاهد تعصبشان بر خط فعلی بودم. علت را نمیدانم. حساسیتهایی هم البته از دانشجویان افغان دیدهام، گویا نگراناند که تحت سیطرۀ فرهنگ ما در آیند و استقلال فرهنگیشان به خطر بیفتد.
پرسشی دارم. از واکاوی نگارش قدیم و تلفظ اصیل چه حاصلی برای فارسیزبانانِ عوامی چون من و نه ادیبان، متصور است؟ آیا زبان هویتی ایستا دارد و زبانِ ناب فارسی را از دلِ تاریخ برکشید؟ یا آنکه هویتی سیال دارد و باید آنچه از دست رفته است را رها کرد و به استعمال فارسیزبانانِ امروز نظر افکند؟
تلفظ ط در طهران از دست رفته است و به گفته شما به مدد قافیه از آن خبر داریم. حال چرا باید آن را حفظ کنیم. آن «ط» به تاریخ پیوسته است و مستعمل نیست.
پاسُخ:
سَلام و دُرود بَر شما
پُرسِشتان، پُرسِشی است خورایِ ژَرفْبینی و خواهانِ گُفتوگویی درازْدامان. دَر این که زبان ایستا نیست، سُخَنی نَتوان داشت. بَر این هَم که سُنَّتهایِ زبانی را بیکباره از دَست نَتوان نِهاد، جایِ إِنکار نیست؛ چه، زَبان از بُنْ پدیدهای سُنَّتی است. ... باری، مَرزِ جَوازِ عُدول و دِگَرسازی کُجاست؟ ... ... شُماری در این باره بسیار پَرواگر و مُحتاطَند و چَندان که بتوان سُنَّتها را پاس میدارَند. مَنْبَنده از آن شُمارَم؛ هَرچَند که زَمینۀ نوآوَری را نیز، دَر عینِ حِفظِ سُنَّتها، فَراخ و مُهَیّا میاِنگارَم.
پیروز و سَرفَراز باشید!